شاعر: محمّد جواد محبت

فریاد، ز قلب تنگ، بیرون آمد
آه از دلِ سختِ سنگ، بیرون آمد
شب در غم تو، سیاه بر تن پوشید
خورشید (پریده رنگ) بیرون آمد
هر برگ گلی که رفت، یغما، در باد
گفتیم: خدا... بقای او باد  زیاد
اکنون چه کنیم  ای خداوند بزرگ
اکنون که درخت سایه افکن افتاد
ای خاک، امانتی گران آوردند
از فضل خدا، تو را، نشان آوردند
هر بار به دست تو تنی بسپردند
این‏ بار در آغوش تو، جان آوردند
رحمت، رحمت، به روح پاکت، ای مرد
رویان گل مغفرت، ز خاکت، ای مرد
ای رحمت بی‏کران حق، در هر حال
بر شیفتگان سینه چاکت ای مرد
در عشق به خود، نه اختیاری داریم
با یاد تو ای امام، کاری داریم
گه‌گاه، شب جمعه، بهشت زهرا
با تربت پاک تو، قراری داریم