نبرد انتظار

نويسنده: علي اقليدي نژاد
بشريت‏سال‏ها است كه در آرزويى بس بزرگ بى‏قرار است. توده‏هاى مواج و عظيم انسانى هر كدام به فراخور حال و مجال دين خويش در انتظار تشكيل آرمان شهرى دنيايى مى‏باشند: جهان شهرى كه عدالت، رهيدگى از بند اسارت‏ها و دلبستگى شيرين معنوى چاشنى آن باشد. از اين رو اعتقاد به آخرالزمان و ظهور منجى و اصلاح‏گر توانمند و بزرگ جهانى از آرمان‏هاى مشترك تمام اديان و مذاهب زنده دنيا به شمار مى‏رود. اما اين مساله در مذهب شيعه به گونه‏اى متمايز مطرح است. چرا كه هويت اساسى شيعه و رمز ماندگارى، پويش و جوشش آن در طول تاريخ در پيوند با انديشه سرخ حسينى و اميد سبز مهدوى معنا مى‏شود. شيعيان همواره با تنى زجر ديده و محنت كشيده ولى با چشمانى پر از انتظار، دل‏هايى مالامال از نور اميد و دستانى توانمند و شورآفرين، دل در گرو آمدن آن يار غائب از نظر داشته‏اند. در هم تنيدگى شور سرخ و انتظار سبز براى شيعه هويتى پيچيده پديد آورده است و همين ويژگى است كه سبب به خطا رفتن بسيارى از تحليل‏ها گشته، آنان را در دام عينيت گرايى مى‏اندازد.
واقعه انقلاب اسلامى و بنيان‏هاى شيعى آن از سويى و از ديگر سو توان چشمگير و طاقت‏بالاى آن در پشت‏سر نهادن بحران‏هاى پديد آمده از سوى دشمنانش، نگاه بسيارى را به طرف شيعه جلب نموده است. اما آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است اثبات انديشه انتظار از ديدگاه شيعه يا ديگر اديان نيست (1)، بلكه اين مقاله در صدد است تا ديدگاه معتقدان به منجى را درباره چگونگى رسيدن وى به قدرت، مورد ملاحظه و بررسى قرار دهد.
پيشاپيش ذكر اين نكته لازم است كه با توجه به شرايط موجود جهانى: يعنى تسلط جهان يهودى - مسيحى بر فن‏آورى و سيطره مسلمانان بر بخش عظيمى از ذخاير انرژى و نقاط راهبردى دنيا، اين گفتار نيز بيشترين توان خود را در اين زمينه به كار خواهد گرفت.

هندوئيسم و انديشه انتظار

پيروان هندوئيسم مانند ديگر اديان در اصل قيام نجات بخش انسان‏ها هيچ ترديدى روا نمى‏دارند و در كتاب‏هاى گوناگون خود با صراحت از آن سخن به ميان مى‏آورند. در كتاب جوك - يكى از كتب هنديان - در رابطه با ويژگى‏هاى مصلح چنين آمده است: “سر انجام دنيا به كسى برمى‏گردد كه خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد و نام او فرخنده و خجسته باشد. (2) “ و در جاى ديگر “شاكمونى‏” پيامبر هندوها در كتاب خود نسبت منجى را به سيد خلايق مى‏رساند و ثمره قيام وى را خاطر نشان مى‏سازد: “پادشاهى دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان كشن بزرگوار تمام شود. او كسى باشد كه بر كوه‏هاى مشرق و مغرب دنيا حكم براند و بر ابرها سوار شود و دين خدا يك دين شود و دين خدا زنده گردد. (3) “ يا آن كه هدايت انسان‏ها را از ويژگى حكومت وى دانسته و در كتاب “دداتك‏” اين گونه مى‏آورد: “دست‏حق در آيد و جانشين آخر ممتاطا ظهور كند و مشرق و مغرب عالم را بگيرد و همه‏جا خلايق را هدايت كند. (4) “
اما جالب آن‏جا است كه هندوئيسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرايى و گريز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قيام آخر الزمان، از واژه‏هايى همچون شمشير، هلاكت‏شريران و... سود مى‏برد.
هندوها رهبر آخرالزمان را با نام كلكى و يكى از جلوه‏هاى دهگانه خداى حفظ كننده (ويشنو (Vishnu مى‏دانند و وى را اين گونه ترسيم مى‏كنند: “اين مظهر ويشنو در انقضاى كلى يا عصر آهن سوار بر اسبى سفيد، در حالى كه شمشير برهنه درخشانى به صورت ستاره دنباله‏دار در دست دارد، ظاهر مى‏شود و شريران را هلاك مى‏سازد و خلقت را از نو تجديد و پاكى را رجعت مى‏دهد. اين مظهر دهم در انتهاى عالم ظهور خواهد كرد. (5)”
اما آنچه مهم است آن است كه هندوئيسم به همين ميزان پيشگويى بسنده كرده، به هيچ عنوان در صدد مغلوب سازى انديشه‏هاى رقيب برنيامده، از هندوئيسم يك انديشه غالب و پيروز نمى‏سازد و آن را به صورت دينى جهان شمول كه طاقت‏بر دوش كشيدن حكومت جهانى را دارد، معرفى نمى‏كند.

زرتشتيان

در هزاره گرايى زردشتيان، انتظار ظهور سه منجى از نسل زردشت مطرح است. اين اصلاح طلبان، يكى پس از ديگرى جهان را پر از داد خواهند كرد. هوشيدر، هزار سال پس از زردشت، هوشيدر ماه دو هزار سال پس از وى و سوشيانس سه هزار سال پس از صاحب اوستا خواهد آمد و با ظهور او جهان پايان خواهد يافت (6).
جاماسب حكيم در كتاب جاماسب‏نامه، به نقل از زردشت جزئيات ظهور سوشيانس را مى‏آورد: “مردى بيرون آيد از زمين تازيان، بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روى به ايران نهد و آبادانى كند و زمين را پر از داد كند. سوشيانس “نجات دهنده بزرگ‏” دين را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگى را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر، هم گفتار و هم كردار گرداند. (7) “
و در يكى ديگر از كتاب‏هاى مذهبى زردشتيان اين گونه مى‏خوانيم: “لشكر اهريمنان با ايزدان دائم در روى خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالبا پيروزى با اهريمنان باشد. آن گاه پيروزى بزرگ از طرف ايزدان مى‏شود و اهريمنان را منقرض مى‏سازند و بعد از پيروزى ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلى خود رسيده، بنى آدم بر تخت نيك بختى خواهد نشست. (8) “
همان گونه كه پيداست، در آيين زردشت اگر چه سوشيانس را از تبار زردشت مى‏داند، اما در حكايتى غير متعصبانه منجى را متدين به آيين جد خويش دانسته، سرزمين اعراب را آغاز گاه قيام معرفى مى‏كند.
در رويكرد پيروان اوستابه آخرالزمان نيز مانند هندوئيسم يك نگاه حكايت گرايانه به چشم مى‏خورد. زردشتيان ضمن آن كه بر نبرد خير و شر تاكيد مى‏كنند، اما به روشنى مرز آن‏ها را مشخص نمى‏سازد. از اين رو نمى‏توان انديشه هزاره گرايى زردشتيان را تفكرى هماورد طلب و ستيزه جو به شمار آورد.

يهوديان و مسيح موعود

آن گونه كه بررسى‏ها نشان مى‏دهد، پيش از اسارت قوم يهود و آوارگى آنان توسط آشوريان، انديشه ظهور منجى در ادبيات مذهبى، غير مذهبى، اساطير و افسانه‏ها و روايات مكتوب و شفاهى بنى اسرائيل جايى نداشته است.
تنها در سده دوم پيش از ميلاد بود كه ظهور نجات بخش قوم خدا در اذهان و افكار يهود توسعه يافت (9) و دانيال نبى به دنبال رنج‏هاى پياپى قوم يهود، پايان زجرها را نويد داد: “و در ايام اين پادشاهان، يهوه خداى آسمان‏ها سلطنتى را كه تا ابد جاويد مى‏ماند، بر پا خواهد نمود و اين سلطنت‏به قومى ديگر غير از بنى اسرائيل منتقل نخواهد شد، بلكه تمامى آن سلطنت‏ها را خرد كرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش براى هميشه پايدار و جاودان خواهد ماند.” (10)
اشعياى پيامبر نيز در پيشگويى‏هاى خود مژده آمدن مسيح را داد و گفت: “براى ما ولدى و پسرى بخشيده مى‏شود كه سلطنت‏بر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداى قادر و پدر سرمدى و سرور و سلامتى خوانده خواهد شد. ترقى سلطنت و سلامتى او را بر كرسى داوود و بر كشور وى پايانى نخواهد بود، تا آن كه انصاف و عدالت را براى هميشه استوار سازد. (11) “
البته شايان توجه است كه قوم يهود به عنوان مردمى ديندار همواره به آينده خويش اميدوار بودند و اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايج‏بود كه: “اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع گردد. (12) “ با اين وجود آنان پس از نخستين ويرانى شهر قدس، هميشه در انتظار رهبر الهى، قدرتمند و پيروزى آفرين بودند تا اقتدار و شكوه “قوم برگزيده‏” را احيا كند.
يهوديان بر مبناى آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند مى‏پنداشتند. در زبور آمده است: “زيرا كه شريران منقطع خواهند گشت و متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود اما حكيمان (صالحان) وارث زمين خواهند گشت و ميراث آن‏ها خواهد بود تا ابد الآباد. زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد و ملعونان وى منقطع خواهند گشت. (13)”
اين انديشه وقتى با پيش گويى‏هاى صريح اشعيا در هم آميخت، نيرو و اميدى تازه در رگ‏هاى يهود جريان يافت. ايشان كلام اشعيا را در حافظه خود به خوبى حفظ كردند و آن را دستمايه عشق به آينده‏اى روشن و افتخارآميز قرار دادند، آنجا كه مى‏گويد: “نهالى از تنه، يسى (پدر داوود) بيرون آمده، شاخه‏اى از ريشه‏هايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعنى روح حكمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشى او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داورى نخواهد كرد و بر وفق سمع گوش‏هاى خويش تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد نمود. جهان را به عصاى دهان خويش زده، شريران را به نفخه لب‏هاى خود خواهد كشت. كمربند كمرش عدالت‏خواهد بود و كمربند ميانش امانت.”
سپس اشعيا به گونه‏اى كنايه‏آميز به صلح جهانى در آن دوران اشاره مى‏كند و ادامه مى‏دهد: “گرگ با بره سكونت‏خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پروارى با هم و طفل كوچك آن‏ها را خواهد راند... طفل شير خواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده، دست‏خود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى كوه مقدس من، ضرر و فسادى نخواهد كرد، زيرا كه جهان از معرفت‏خداوند پر خواهد بود، مثل آب‏هايى كه دريا را مى‏پوشاند. (14)”
اما صفنياى پيامبر به نابودى رهبران دولت‏ها اشاره مى‏كند و آن را مقدمه جهان شمولى دين يهود مى‏داند. او مى‏گويد: “به منظور گردآورى طوايف بشر بر يك دين حق، سلاطين دول مختلف را نابود كنيم. آن وقت‏برگردانيم به قوم‏ها لب پاكيزه را براى خواندن همگى به نام خداى و عبادت كردن ايشان به يك روش. (15)”
همان گونه كه تا كنون مشاهده نموديد، انديشه حكومت جهانى مصلح بر اساس دين يهود ويژگى‏هايى متفاوت از هندوئيسم و زردشت دارد. زيرا كه آنان:
1- خود را قوم برگزيده و وارث زمين مى‏دانند.
2- منجى را از نسل داوود دانسته، از اين رو وى را متدين و مروج آيين موسايى مى‏پندارند.
3- نبرد با سلاطين و دولت‏ها و نابودى آنان را مقدمه حكومت جهانى منجى يهود برمى‏شمرد.
4- هر كس كه در برابر نجات دهنده قرار گيرد شرير شمرده شده، مشمول عذاب و خذلان مى‏گردد.
اگر چه تمامى اين موارد، از انديشه انتظار نجات دهنده در دين يهود، تفكرى مهاجم ترسيم مى‏كند اما واقعيت آن است كه يهوديان در طول تاريخ به اين مساله از دريچه‏اى مذهبى نگريسته، انتظار را يك وظيفه مقدس به شمار آورده‏اند، تنها پس از ورود صهيونيسم سياسى به دنياى يهود بود كه زاويه نگاه برخى يهوديان به اين مساله عوض گشت و تشكيل يك حاكميت‏سياسى را راهگشاى “عصر مسيحا” دانستند. هم اكنون صهيونيست‏ها با سوء استفاده از تغيير نگرش به وجود آمده، خود را به عنوان منتظران واقعى مسيحا معرفى كرده، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذارى رژيم اسرائيل (پنجم ماه ايار عبرى)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا مى‏كنند: “اراده خداوند، خداى ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادى باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد. (16) “
بى‏گمان طرز تلقى صهيونيسم از مقوله انتظار و ظهور منجى، يكى از بينش‏هاى چالش آفرين و بحران‏ساز فراروى معتقدان به آخرالزمان مى‏باشد. چرا كه تكيه بيش از اندازه بر نژاد و قوميت، اين مكتب را دچار نوعى تماميت‏خواهى غير عادلانه نموده، ظرفيت‏هاى گفت و گو را از آن گرفته است. از اين رو انتظار مسيحا در انديشه صهيونيسم دچار نوعى فلج ذاتى است كه توانايى مبادله افكار و تفاهم را ندارد (17).

مسيحيان و بازگشت مسيح

انديشه بازگشت عيسى عليه السلام يكى از باورهاى جامعه مسيحيت را تشكيل مى‏دهد. اين شوق و انتظار در بخش‏هاى قديمى‏تر عهد جديد مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونيكيان به خوبى منعكس شده است، اما در رساله‏هاى بعدى مانند رساله‏هاى پولس به تيموتاؤس و تيطس، همچنين رساله پطرس، به بعد اجتماعى مسيحيت توجه گشته است. اين مساله از آن‏جا ناشى مى‏شد كه با گذشت زمان پى بردند كه بازگشت مسيح بر خلاف تصور آن‏ها نزديك نيست (18)، هر چند اقليتى از آنان بر اين عقيده باقى ماندند كه عيسى به زودى خواهد آمد و حكومت هزار ساله خود را تشكيل خواهد داد: حاكميتى كه به روز داورى پايان خواهد يافت. از همين رو از دير باز گروه‏هاى كوچكى به نام هزاره گرا در مسيحيت پديد آمدند كه تمام سعى و تلاش خود را صرف آمادگى براى ظهور دوباره عيسى در آخر الزمان مى‏كنند (19).
البته وجود آياتى در انجيل اين حالت انتظار را تشديد مى‏كند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهانى معرفى مى‏كند. به عنوان مثال در انجيل متا از زبان عيسى عليه السلام اين گونه نقل شده است كه: شما نمى‏توانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد: زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشرى از آن لحظه “زمان ظهور” آگاهى ندارد: حتى فرشتگان، تنها خدا آگاه است. (20)”
يا آن كه در انجيل لوقا اين چنين آمده است: “مسيح مى‏گويد: هميشه آماده باشيد، زيرا كه من زمانى مى‏آيم كه شما گمان نمى‏بريد. (21)”
روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه‏لاى انجيل به چشم مى‏خورد، مثلا در انجيل آمده است: “كمرهاى خود را بسته و چراغ‏هاى خود را افروخته بداريد. بايد مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى‏كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بى‏درنگ براى او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتى كه شما گمان نمى‏بريد، پسر انسان مى‏آيد. (22)”
مسيحيت ضمن تاكيد بر غير منتظره بودن بازگشت عيسى، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتى الهى در راستاى حكومت الهى آسمان‏ها ارزيابى مى‏كند (23).
علاوه بر اين ظهور مسيح را يگانه راه حل براى ادامه حيات و زندگانى بر مى‏شمرد (24). عيسى را منجى انسان‏ها و پادشاه پادشاهان معرفى مى‏كند (25). وى بر اساس سخنان دانيال نبى سيستم اجتماعى، اقتصادى، سياسى، تربيتى و مذهبى جهان را عوض خواهد كرد و جهانى بر مبناى راه و روش خدا بنا مى‏كند (26). مسيحيان همچنين براى ظهور حضرت عيسى بن مريم علاماتى قائل مى‏باشند: “عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار مى‏گردد و ماه نور خود را از دست‏خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرت‏هاى آسمانى نيز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانى اشكار خواهد شد و سپس تمامى قبائل زمين نگران و غمگين مى‏گردند و آنگاه عيسى از ابرهاى آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد. (27) “
در انجيل مرقس نيز ضمن تاكيد بر مضامين گذشته، به جمع‏آورى ياران توسط مسيح اشاره شده است: “سپس عيسى با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايين‏ترين نقطه زمين جمع خواهد كرد. (28) “
روايات اسلامى نيز بر آمدن حضرت مسيح عليه السلام صحه مى‏گذارند. از جمله آن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: “والذى نفسى بيده ليوشكن ان ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلا و اماما مقسطا: سوگند به آن كه جانم به دست او است‏به طور يقين عيسى بن مريم به عنوان داورى عادل و پيشوايى دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد. (29)”
همچنين مفسران در تفسير آيه 159 سوره نساء آن رابا بازگشت‏حضرت مسيح در آخر الزمان مرتبط مى‏دانند و اين آيه را در همين رابطه ارزيابى مى‏كنند (30). به هر حال مساله فرود آمدن مسيح عليه السلام و بازگشت وى در آخرالزمان از نقاط مشترك انديشه انتظار نزد مسلمانان و مسيحيان است. البته اسلام در اين رابطه منجى موعود را مهدى عليه السلام معرفى نموده، او را پيشواى آخرالزمان معرفى مى‏كند: “كيف بكم (انتم) اذا نزل عيسى بن مريم فيكم و امامكم منكم: چگونه خواهيد بود، آنگاه كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از خود شما باشد. (31) “ يا آنكه در روايتى ديگر از قول امام باقر عليه السلام نقل شده است: “ينزل قبل يوم القيامة الى الدنيا فلا يبقى اهل ملة يهودى و لا نصرانى الا آمن به قبل موته و يصلى خلف المهدى: پيش از قيامت، [عيسى] به دنيا فرود مى‏آيد و هيچ كس از ملت‏يهود و مسيحى نمى‏ماند مگر آنكه پيش از مرگ به او ايمان آورد و [آن حضرت ] پشت‏سر مهدى عليه السلام نماز مى‏گذارد. (32) “
بى‏گمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است كه روايات اسلامى و اعتقادات مسيحى در رابطه با ظهور از نزديكى فراوانى برخوردار مى‏باشند. مقايسه خبرهاى رسيده از روايات اسلامى در رابطه با پيشرفت غير قابل تصور علوم در زمان ظهور (33): ايجاد رفاه اجتماعى (34): علائم ظهور (35) و ديگر موارد، با آنچه آمد به روشنى اين مدعا را ثابت مى‏كند.
اين مساله به خودى خود مى‏تواند زمينه‏هاى گفت وگو و هم‏انديشى بين انتظار اسلامى و مسيحى را فراهم آورد. ناگفته نماند كه حتى در برخى از انجيل‏هاى مورد پذيرش گروهى از پروتستان‏ها، به روشنى از ظهور نجات دهنده‏اى صحبت‏به ميان مى‏آيد كه از فرزندان پيامبر عربى است: “مسيح در وصاياى خود به شمعون پطرس مى‏فرمايد: اى شمعون! خداى من فرمود، تو را وصيت مى‏كنم به سيد انبيا كه بزرگ فرزندان آدم و پيغمبران امى عربى است. او بيايد، ساعتى كه فرج قوى گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پر كند. (36)”

بازگشت مسيح از زاويه‏اى ديگر

همان گونه كه پيش از اين گذشت هزاره گرايى در ميان مسيحيت همواره وجود داشته است. اين انديشه اگر چه در طول تاريخ داراى اوج و افول‏هاى بسيار بوده است اما همينك با گذر از قرن بيستم و ورود به قرن بيست و يكم اميدهاى تازه‏اى را پديد آورده است. با نگاهى به پايگاه‏هاى اينترنتى و حجم گسترده اطلاعات آن‏ها، شور انتظار به راحتى قابل لمس است (37). اين مساله به تنهايى خطر خيز نيست، اما اگر اين مطلب را به علاوه وقوع انقلاب اسلامى، ادعاى زمينه سازى ظهور - كه به وسيله برخى روايات نيز تاييد مى‏شود- (38)، نگاه جهان شمول اسلام، (39) جذابيت‏هاى ذاتى شيعه و محتواى غنى آن در نظر بگيريم، مساله پيچيده‏تر خواهد شد. حال اگر به آنچه گذشت تماميت‏طلبى غرب، نظريه جهانى سازى، انديشه پايان تاريخ فكوياما و جنگ تمدن‏ها را بيافزائيم خواهيم ديد، انديشه انتظار يكى از ميادين چالش خيز بين جهان اسلام به ويژه ايران و دنياى غرب است. ساخت فيلم‏هاى روز استقلال، آرماگدون و ماتريس در پايان دهه نود و نوشته آداموس در دهه هشتاد نمادى از همين تقابل است. تقابلى كه با گذشت زمان روز به روز جدى‏تر مى‏شود.

منتظران هارمجدون (آرماگدون)

يكى از مواردى كه همواره در انديشه انتظار مسيحيت و اسلام به عنوان چالش مطرح مى‏گشته است، نبرد آخر الزمان است. با نگاهى به تاريخ اروپا و آمريكا مى‏بينيم كه در مقاطعى حساس رهبران آنان با اشاراتى كوتاه و بسيار مبهم مطالبى را بيان مى‏داشتند كه حكايت‏گر انديشه‏هاى درونى حاكم بر آن‏ها بوده است.
ناپلئون وقتى به دشت جرزال ميان جليله و سامريه - حوالى كرانه غربى رود اردن - رسيد، گفت: “اين ميدان بزرگ‏ترين نبرد جهان است. (40) “ وى اين مطلب را بر اساس آموزه‏هاى انجيلى ابراز داشت. اما به نظر نمى‏رسد هيچ پژوهشگر مسلمانى اين گفتار وى را - كه در تاريخ ثبت‏شده است - مورد توجه، تجزيه و تحليل قرار داده باشد.
بيش از صد سال بعد هنگامى كه فرانسه توانست‏با سوء استفاده از ضعف امپراطورى عثمانى، سوريه و لبنان را به دست آورد، ژنرال گورو فرمانده فرانسوى و فاتح دمشق در حالى كه پاى خود را با تنفر و تكبر تمام بر مزار صلاح الدين ايوبى گذاشته بود اظهار داشت: “هان اى صلاح الدين ما بازگشتيم.”
اين رفتار متفرعنانه مخصوص اين فرمانده فرانسوى نبود. آلن بى، ژنرال انگليسى نيز كه خود در جنگى ديگر در زمان جنگ جهانى اول در هارمجدون پيروزى ارزشمندى را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس سرمست از پيروزى خويش در برابر كنيسه قيامت ابراز داشت: “امروز جنگ‏هاى صليبى به پايان رسيد.” اين حادثه براى يهوديان از چنان اهميتى برخوردار بود كه اسرائيل زانگوئيل آن را “جنگ هشتم صليبى‏” ناميد (41).
در ادامه، خط سير اين انديشه را در رفتار جنگ جويانه آيزنهاور رئيس جمهور جمهوريخواه آمريكا در دهه پنجاه پى مى‏گيريم. وى اعلام كرد: “بزرگترين جنگى كه در پيش داريم جنگى است‏براى تسخير افكار انسان‏ها. (42) “ اما وى ابراز نداشت كه سخن وى در واقع روشى براى تحقق نظريه حمبس برونهام در كتاب مبارزه براى جهان است كه نوشته بود: “هدف ما ايجاد دولت جهانى آمريكايى است، به گونه‏اى كه با دول جهان به رقابت‏برخيزد. (43) “
در پى اين طرز تفكر تند و مهار گسيخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ريگان، تفكر مذهبى وى در رابطه با مشيت الهى، جنگ براى نابودى دشمنان خدا و حكومت هزار ساله مسيح (44) روبرو مى‏گرديم. پس از ريگان بوش - پدر - با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى نظريه نظم نوين جهانى را مطرح مى‏سازد و فرزندش پس از حوادث يازده سپتامبر بار ديگر با نبش قبر انديشه‏ها و انگيزه‏هاى مدفون مذهبى سخن از جنگ‏هاى صليبى را به ميان مى‏آورد و كشورهاى ايران، عراق و كره شمالى را محور شرارت مى‏نامد.
نگاه تفوق جويانه و نامداراى غرب نسبت‏به مسلمانان با فراز و نشيب‏هاى مصلحتى در طول چند قرن اخير به خوبى روشن است. حال اين پرسش مطرح مى‏شود كه آيا همه اين اظهار نظرها اتفاقى است؟ و از نگرش ليبراليستى غرب ناشى مى‏شود يا برآيندى است از ناگفته‏هاى ذهنى و عقيدتى غربيان كه با بيان‏هاى گوناگون ابراز مى‏شود؟ از سوى ديگر آيا اين نگاه خصمانه در انديشه انتظار منجى آخرالزمان نيز ردپايى از خود برجا گذاشته است‏يا خير؟
گريس هال سل در جستجوى پاسخ براى اين پرسش‏ها كتاب “تدارك جنگ بزرگ‏” را به رشته تحرير در آورده است. اين نويسنده مسيحى آمريكايى به ريشه يابى دشمنى‏هاى غرب پرداخته، با دلايل گوناگون و مستند اين نظريه را اثبات مى‏كند كه برخى موضع‏گيرى‏ها و رفتارهاى خصمانه يا دوستانه برخى از سردمداران كشورهاى قدرتمند مسيحى ناشى از يك عامل عقيدتى است. عاملى كه از سوى حركت‏هاى راست افراطى مسيحى به شدت در جامعه مسيحى تبليغ مى‏گردد و تا كنون با اقبال خوبى روبه رو بوده است. اين عامل چيزى جز “آخرالزمان‏” نيست. نبردى كه در دره مجدون رخ خواهد داد.
بر اساس اين روايت عهد عتيق پيكارى بزرگ بين ارتش دويست ميليونى شرق از سويى و از سوى ديگر ارتش يهودى - مسيحى به وقوع خواهد پيوست. نبرد هارمجدون همزمان با بازگشت مسيح روى خواهد داد و بر اساس تاويل‏هاى گروهى از كشيشان پروتستان در اين جنگ از سلاح‏هاى هسته‏اى استفاده خواهد شد. (45) “اى پسر انسان نظر خود را بر جوج كه از زمين ماجوج و رئيس روش و ماشك و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند “يهوه‏” چنين مى‏فرمايد: اينك من اى جوج رئيس روش و ماشك و تو بال بر ضد تو هستم. و تو را برگردانيده قلاب خود بر چانه‏ات مى‏گذارم و تو را با تمامى لشكرت بيرون مى‏آورم. اسبان و سواران كه جميع ايشان با اسلحه تمام آراسته جمعيت عظيمى با سپرها و مجن‏ها و همگى اين‏ها شمشير به دست گرفته، فارس و كوش و فوط با ايشان و جميع ايشان با سپر و خود، جومرو تمامى افواجش و خاندان توجرمه از اطراف شمال با تمامى افواجش و قوم‏هاى بسيارى همراه تو. پس مستعد شو و تو و تمامى جمعيت كه نزد تو جمع شده‏اند. خويشتن را مهيا سازيد و تو مستحفظ ايشان باش، بعد از روزهاى بسيار از تو تفقد خواهد شد و در سال‏هاى آخر به زمينى كه از شمشير استرداد شده است‏خواهى آمد كه از ميان قوم‏هاى بسيار بر كوه‏هاى اسرائيل كه به خرابه‏هاى دائمى تسليم شده بود، جمع شده است و آن از ميان قوم‏ها بيرون آورده شده و تمامى اهلش به امنيت‏ساكن مى‏باشند. (46) “
علاوه بر اين آيات كه به چگونگى تشكيل سپاهيان مهاجم و پايان خوش جنگ مى‏پردازد، برخى ديگر جنبه‏هاى دهشتبار نبرد را روشن مى‏سازند: “خداوند يهوه مى‏گويد در آن روز يعنى در روزى كه جوج به زمين اسرائيل بر مى‏آيد همانا حدت خشم من به بينيم خواهد برآمد... هر آينه در آن روز تزلزل عظيمى در زمين اسرائيل خواهد شد، و ماهيان دريا و مرغان هوا و حيوانات صحرا و همه حشراتى كه بر زمين مى‏خزند و همه مردمانى كه بر روى جهانند، به حضور من خواهند لرزيد و كوه‏ها سرنگون خواهد شد و صخره‏ها خواهد افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم خواهد گرديد. (47)”
در كتاب زكرياى نبى به چگونگى كشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره مى‏شود: “گوشت ايشان در حالتى كه بر پاى‏هاى خود ايستاده‏اند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد. (48) “
شدت حادثه و تعداد كشتگان در اين نبرد عظيم آن چنان زياد است كه در مكاشفه يوحنااز آن به عنوان ضيافت‏خداوند براى پرندگان ياد مى‏شود: “و ديدم فرشته‏اى را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامى مرغانى را كه در آسمان پرواز مى‏كنند ندا كرده مى‏گويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد، تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت‏سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آن‏ها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغير و چه كبير. (49)”
اين روايات عهد عتيق و انجيل شباهت‏بسيارى با واقعه و نبرد قرقيسيا (50) در روايات شيعى دارد. براى مثال به روايتى كه از امام صادق عليه السلام در همين رابطه نقل شده است توجه نماييد: “ان لله مائدة بقرقيسياء يطلع مطلع من السماء فينادى يا طير السماء و يا سباع الارض هلموا الى الشبع من لحوم الجبارين: (51) همانا براى خداوند در قرقيسيا سفره‏اى است كه سروش آسمانى [از آن] خبر مى‏دهد، پس ندا مى‏دهد اى پرندگان آسمانى و اى درندگان زمين براى سير گشتن از گوشت‏ستمكاران شتاب كنيد.”
امام باقر عليه السلام نيز ضمن تاكيد بر شدت واقعه مى‏فرمايند: “همانا واقعه براى فرزندان عباس و مروانى در قرقيسيا روى خواهد داد كه نوجوان را پير مى‏كند و خداوند هر گونه يارى رااز آنان دريغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام مى‏كند تا از گوشت‏ستمگران سير شوند. (52)”
بر اساس تحليل‏هاى معتقدان نبرد آخرالزمان 23 جمعيت جهان طى وقايع و حوادث ظهور از بين خواهند رفت: “خداوند مى‏گويد كه در تمامى زمين دو حصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم در آن باقى خواهند ماند و حصه سوم رااز ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه يهوه خداى ما مى‏باشد. (53) “ اين نگاه نيز با روايات اسلامى مطابقت دارد، چرا كه از اميرمؤمنان در اين‏باره نقل شده است كه “لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقى ثلث: مهدى زمانى خروج خواهد نمود كه‏13 مردمان كشته شوند، 13 بميرند، 13 باقى مانند. (54) “ مجموع روايات توراتى و انجيلى دستاويزى قابل اعتنا به دست هزاره گرايان مسيحى و پيروان تندرو مشيت الهى داده است. البته شايان توجه است كه پيروان اين نظريه حتى به متحدان يهودى خود نيز رحم نمى‏كنند و ضمن آن كه معتقدند ميليون‏ها نفر از يهوديان در اين جنگ كشته مى‏شوند: آينده عده باقى مانده را چنين ترسيم مى‏كنند: “پس از نبرد هارمجدون، تنها صد و چهل هزار نفر يهودى زنده خواهند ماند: و همه آنان چه مرد، چه كودك، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نو آيين، خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت. (55) “
با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژه “هارمجدون‏”، اين كلمه تنها يك بار در انجيل مطرح شده است (56)، اما با اين حال اين تفسير جنگ طلبانه در جوامع مسيحى به شدت بازتاب مى‏يابد، به گونه‏اى كه در سال 1985 م. اين گونه تفسيرها - كه در قالب برنامه‏هاى تلويزيونى ارائه مى‏شد - تنها در آمريكا حدود شصت ميليون مخاطب رابه خود جذب نموده بود. همچنين فروش كتاب “مرحوم سيار، بزرگ زمين‏” كه در همين رابطه نوشته شده بود به مرز هجده ميليون نسخه رسيد و در سراسر دهه هفتاد پر فروش‏ترين كتاب پس از انجيل به شمار مى‏رفت (57).
هم اكنون امريكاييان به بيش از هزار و چهارصد ايستگاه راديويى كه برنامه‏هاى مذهبى پخش مى‏كنند گوش فرا مى‏دهند (58) و هشتاد هزار كشيش بنياد گراى پروتستان روزانه از چهارصد ايستگاه راديويى به تبليغ مرام و مكتب خويش مى‏پردازند. از اين تعداد اكثريت آن‏ها را هواخواهان مشيت الهى (نبرد پيروزمند مسيحيان در آخرالزمان) تشكيل مى‏دهند (59). اين مبلغان جنگ كه بيشتر درباره حمايت‏خداوند از مسيحيان و عظمت و آينده درخشان ايشان سخن مى‏گويند، با استفاده از شبكه‏هاى تلويزيونى خويش هم اكنون حدود شصت كشور را تحت پوشش برنامه‏هاى خود قرار داده‏اند. قابل ذكر است كه يكى از ايستگاه‏هاى تلويزيونى مروج اين نوع ديدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد. يكى ديگر از فعاليت‏هاى در خور توجه اين گروه، تربيت‏يكصد هزار كشيش متعصب و مدافع مسيحيت جنگ طلب مى‏باشد، كه عمده فعاليت‏خود را در آمريكا متمركز نموده‏اند. جالب ست‏بدانيم مفسران و تئورى پردازان اين نظريه تا پيش از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى واژه گانى همچون روش، ماشك، توبال، فارس، جومرو توجرمه را كه به زعم اينان حريفان اصلى نبرد مجدون را تشكيل مى‏دهند - به ترتيب بر روسيه، مسكو، توبولسك “يكى از شهرهاى شوروى سابق‏”، ايران، شمال آفريقا يا كشورهاى اروپاى شرقى و قزاق‏هاى جنوب روسيه تطبيق مى‏كردند. اين گروه نسبتا قدرتمند با توجه به اعتقادات خويش، صلح يا سازش خاورميانه را برخلاف مشيت الهى ارزيابى مى‏كنند و ضمن آن كه روابط خويش را با دولت اسرائيل مستحكم مى‏سازند، تشكيل رژيم صهيونيستى را مقدمه ظهور مسيح ارزيابى مى‏كنند.
جرى فاول كه يكى از كشيشان معروف و از رهبران اين گروه‏هاى افراطى مى‏باشد، درباره روند صلح خاورميانه و پيمان كمپ ديويد مى‏گويد: “به رغم انتظارهاى خوش بينانه و دور از واقع بينى دولت ما، اين قرارداد پيمان پايدارى نخواهد بود. ما از صميم قلب براى صلح در اورشليم دعا مى‏كنيم. ما به يقين بالاترين احترام‏ها را براى نخست وزير اسرائيل و رياست جمهورى مصر قايل هستيم، اين دو نفر مردان بزرگى هستند و در اين هيچ ترديدى نيست... اما هم شما، هم من مى‏دانيم تا روزى كه خداوندگار ما عيسى مسيح بر روى تخت داوود در اورشليم (قدس) جلوس نكند، صلحى در خاورميانه برقرار نخواهد شد. (60) “
با تاسف بايستى اظهار داشت اين ديدگاه افراطى تنها به پژوهشگران راست مسيحى و برخى كشيشان محدود نمى‏شود، بلكه رسوبات اين طرز تلقى در يكى از مهمترين نظريات سياسى - راهبردى، يعنى نظريه جنگ تمدن‏ها و در پيوند با اهداف دراز مدت قدرت‏هاى بزرگ به خوبى قابل مشاهده است. نظريه جنگ تمدن‏ها كه استخوان بندى سياست‏خارجى و دفاعى آمريكا را شكل داده است در رابطه با آينده جوامع بشرى به ويژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهى نزديك به مشيت طلبان مسيحى داشته، ابراز مى‏دارد: “تقابل اصلى جوامع بشرى برخورد فرهنگ اسلامى و فرهنگ غربى است. (61) “

پايان سخن

از مجموع مطالب گذشته مى‏توان اين حقيقت را دريافت كه بحث انتظار بين مثلث اسلام، مسيحيت و يهوديت و به عبارتى اديان ابراهيمى به صورت جدى مطرح است و در اين ميان از آن‏جا كه هويت‏شيعه در پيوند با مفهوم انتظار قوام مى‏يابد و انقلاب اسلامى نيز داعيه دار همين بينش مى‏باشد، مى‏توان با قاطعيت اظهار داشت كه بار انتظار بيش از ديگر مذاهب بر دوش شيعه دوازده امامى است. از سوى ديگر برداشت‏سياسى قدرت مدارانه صهيونيست‏ها از مفهوم انتظار مسيحا و مسيحيان از بازگشت عيسى عليه السلام نقطه‏اى پرتنش را به وجود مى‏آورد. در عين حال انديشه انتظار موعود در شيعه با توجه به غناى محتوايى و گيرايى آن فرصتى طلايى را در آغاز هزاره سوم به دست آورده است. استفاده هدفدار و روشمندانه از اين فرصت‏ها مى‏تواند راه را بر انديشه‏هاى رقيب بسته يا دست كم آنان را بى‏رقيب نگذارد. در برابر، بى‏توجهى و ناكارآمدى برنامه‏ها با توجه به شرايط موجود ضمن آن كه راه نفوذ و هجوم را براى انديشه‏هاى ديگر باز خواهد گذاشت، نتيجه‏اى جز نبرد انتظارها و پيرو آن جنگ منتظران در پى نخواهد داشت.

پي نوشت :

1) جهت اطلاع از موضوع فوق نك: موحديان، على، گونه‏شناسى انديشه موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش 12 و 13.
2) همشهرى، ويژه نامه ميلاد مهدى عليه السلام، 26/10/74: آرمان شهر در اديان، محمد على بزنونى، پگاه، شماره 24، ص‏2.
3) مصلح جهانى، سيد هادى خسروشاهى، ص 60.
4) همان.
5) ر. ك: اوپانيشاد، ص‏737.
6) آشنايى با اديان بزرگ جهان، حسين توفيقى، ص‏66.
7) جاماسب نامه، ص‏121، به نقل از آرمان شهر در اديان، پگاه حوزه، ش 24.
8) مصلح جهانى، ص 59.
9) رضايى، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، ج‏1، چ دوم، تهران: انتشارات علمى، 1380، ص‏526.
10) دانيال نبى، باب دوم، آيه 44: در برخى ترجمه‏ها نامى از قوم بنى اسرائيل برده نشده است.
11) كتاب اشعيا، باب 9: 6- 8.
12) ايوب، باب 8: 7.
13) زبور داوود، باب 37: نك به مجموع آيات 9، 18، 28، 29.
14) اشعيا، باب 11: 1- 9.
15) صفنيا، باب 3: 8- 9.
16) توفيقى، حسين، آشنايى با اديان بزرگ، ص‏102.
17) جهت اطلاع بيشتر در رابطه با تفاوت صهيونيسم توراتى و صهيونيسم سياسى ر. ك: گارودى، روژه، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسى، ص‏5 به بعد.
18) آشنايى با اديان بزرگ، ص‏170.
19) جهت اطلاع ر. ك: توفيقى، حسين، هزاره گرايى در فلسفه تاريخ مسيحيت، مجله موعود، شماره‏17، ص‏14- 20.
20) انجيل متا، باب 24: 36.
21) لوقا، باب‏12: 40.
22) لوقا، باب‏12: 35- 40.
23) انجيل متا، باب 6: 10.
24) همان، باب‏24: 2.
25) مكاشفه، باب‏17: 14 و باب‏19: 16.
26) دانيال، باب‏2: 44- 45.
27) انجيل متا، باب 24: 29- 30.
28) مرقس، باب 13: 24- 27.
29) كورانى العاملى، على، عصر ظهور، ص 341، به نقل از ابن حماد، الفتن (خطى)، ص 162.
30) نك: مجمع البيان، ج‏3، ص‏212: نمونه، ج‏4، ص‏204: الميزان (عربى)، ج‏5، ص‏143: همچنين در رابطه با آيات عروج و تصليب عيسى عليه السلام نك: آل عمران/55: نساء/157- 158.
31) نبى اسلام صلى الله عليه و آله، بحار الانوار، ج 14، ص 344: همچنين نك: صحيح بخارى، ج 4، ص 143 و صحيح مسلم، ج 1، ص 94.
32) بحار الانوار، ج 14، ص 349.
33) حديث از امام صادق عليه السلام، بحار الانوار، ج‏52، ص‏336.
34) بحار الانوار، ج‏51، ص‏868.
35) نك: ميزان الحكمه، ج‏1، ص‏177 به بعد.
36) همشهرى، 26/10/74، به نقل از مصلح جهانى: نقل از (آرمان شهر در اديان)، بزنونى، محمد على، پگاه، ش‏24، ص‏2.
37) جهت اطلاع بيشتر نك: سيد احمد رضا يكانى فرد، آخرالزمان، منجى گرايى در اينترنت، مجله موعود، ش‏31، ص‏64 به بعد.
38) نك: عصر ظهور، على كورانى، ص‏299 به بعد.
39) الاسلام يعلوا ولا يعلى عليه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسايل الشيعه، ج‏26، ص‏14.
40) تدارك جنگ بزرگ، گريس‏هال سل، ترجمه خسرو اسدى، ص‏50.
41) نك: نقد و نگرشى بر تلمود، ظفر الاسلام خان، ترجمه محمد رضا رحمتى، ص‏71.
42) رزاقى، احمد، تبليغات دينى، صص 20 و 21.
43) همان.
44) هال سل، گريس، تدارك جنگ‏بزرگ، ترجمه خسرو اسدى، ص‏74.
45) جهت اطلاع بيشتر در مورد چگونگى تاويل‏ها نك: همان.
46) عهد عتيق، حزقيال نبى، باب‏38، آيات‏2- 8.
47) همان، باب 38، آيات 18- 20.
48) كتاب زكريا، باب 14، آيه 12.
49) مكاشفه يوحنا، باب‏19: 17- 18.
50) بحارالانوار، ج‏52، ص‏246.
51) النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص 278، ح 63.
52) همان، ص 303، ح 12.
53) زكريا، باب‏13: 8- 9.
54) ميزان الحكمه، ج‏1، ص‏85، به نقل از كنزالعمال.
55) تدارك جنگ بزرگ، ص‏54.
56) مكاشفه يوحنا، باب 16: 16.
57) تدارك جنگ بزرگ، ص‏19.
58) جهت اطلاع از نقد اين گونه برنامه‏ها نك: زندگى در عيش، مردن در خوشى، نيل پستمن، ترجمه صادق طباطبايى، فصل هفتم، ص‏219 به بعد.
59) تدارك جنگ بزرگ، ص‏26.
60) همان، ص‏59، با اندكى تصرف.
61) هويت، ص‏26: نفوذ و استحاله، ص‏27.

منبع: سايت باشگاه انديشه