نبرد انتظار
واقعه انقلاب اسلامى و بنيانهاى شيعى آن از سويى و از ديگر سو توان چشمگير و طاقتبالاى آن در پشتسر نهادن بحرانهاى پديد آمده از سوى دشمنانش، نگاه بسيارى را به طرف شيعه جلب نموده است. اما آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است اثبات انديشه انتظار از ديدگاه شيعه يا ديگر اديان نيست (1)، بلكه اين مقاله در صدد است تا ديدگاه معتقدان به منجى را درباره چگونگى رسيدن وى به قدرت، مورد ملاحظه و بررسى قرار دهد.
پيشاپيش ذكر اين نكته لازم است كه با توجه به شرايط موجود جهانى: يعنى تسلط جهان يهودى - مسيحى بر فنآورى و سيطره مسلمانان بر بخش عظيمى از ذخاير انرژى و نقاط راهبردى دنيا، اين گفتار نيز بيشترين توان خود را در اين زمينه به كار خواهد گرفت.
هندوئيسم و انديشه انتظار
اما جالب آنجا است كه هندوئيسم اگر چه به رفق، مدارا، فردگرايى و گريز از اجتماع مشهور است، اما در رابطه با قيام آخر الزمان، از واژههايى همچون شمشير، هلاكتشريران و... سود مىبرد.
هندوها رهبر آخرالزمان را با نام كلكى و يكى از جلوههاى دهگانه خداى حفظ كننده (ويشنو (Vishnu مىدانند و وى را اين گونه ترسيم مىكنند: “اين مظهر ويشنو در انقضاى كلى يا عصر آهن سوار بر اسبى سفيد، در حالى كه شمشير برهنه درخشانى به صورت ستاره دنبالهدار در دست دارد، ظاهر مىشود و شريران را هلاك مىسازد و خلقت را از نو تجديد و پاكى را رجعت مىدهد. اين مظهر دهم در انتهاى عالم ظهور خواهد كرد. (5)”
اما آنچه مهم است آن است كه هندوئيسم به همين ميزان پيشگويى بسنده كرده، به هيچ عنوان در صدد مغلوب سازى انديشههاى رقيب برنيامده، از هندوئيسم يك انديشه غالب و پيروز نمىسازد و آن را به صورت دينى جهان شمول كه طاقتبر دوش كشيدن حكومت جهانى را دارد، معرفى نمىكند.
زرتشتيان
جاماسب حكيم در كتاب جاماسبنامه، به نقل از زردشت جزئيات ظهور سوشيانس را مىآورد: “مردى بيرون آيد از زمين تازيان، بر آيين جد خويش با سپاه بسيار روى به ايران نهد و آبادانى كند و زمين را پر از داد كند. سوشيانس “نجات دهنده بزرگ” دين را به جهان رواج دهد، فقر و گرسنگى را ريشه كن سازد، ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر، هم گفتار و هم كردار گرداند. (7) “
و در يكى ديگر از كتابهاى مذهبى زردشتيان اين گونه مىخوانيم: “لشكر اهريمنان با ايزدان دائم در روى خاكدان محاربه و كشمكش دارند و غالبا پيروزى با اهريمنان باشد. آن گاه پيروزى بزرگ از طرف ايزدان مىشود و اهريمنان را منقرض مىسازند و بعد از پيروزى ايزدان و برانداختن تبار اهريمنان، عالم كيهان به سعادت اصلى خود رسيده، بنى آدم بر تخت نيك بختى خواهد نشست. (8) “
همان گونه كه پيداست، در آيين زردشت اگر چه سوشيانس را از تبار زردشت مىداند، اما در حكايتى غير متعصبانه منجى را متدين به آيين جد خويش دانسته، سرزمين اعراب را آغاز گاه قيام معرفى مىكند.
در رويكرد پيروان اوستابه آخرالزمان نيز مانند هندوئيسم يك نگاه حكايت گرايانه به چشم مىخورد. زردشتيان ضمن آن كه بر نبرد خير و شر تاكيد مىكنند، اما به روشنى مرز آنها را مشخص نمىسازد. از اين رو نمىتوان انديشه هزاره گرايى زردشتيان را تفكرى هماورد طلب و ستيزه جو به شمار آورد.
يهوديان و مسيح موعود
تنها در سده دوم پيش از ميلاد بود كه ظهور نجات بخش قوم خدا در اذهان و افكار يهود توسعه يافت (9) و دانيال نبى به دنبال رنجهاى پياپى قوم يهود، پايان زجرها را نويد داد: “و در ايام اين پادشاهان، يهوه خداى آسمانها سلطنتى را كه تا ابد جاويد مىماند، بر پا خواهد نمود و اين سلطنتبه قومى ديگر غير از بنى اسرائيل منتقل نخواهد شد، بلكه تمامى آن سلطنتها را خرد كرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش براى هميشه پايدار و جاودان خواهد ماند.” (10)
اشعياى پيامبر نيز در پيشگويىهاى خود مژده آمدن مسيح را داد و گفت: “براى ما ولدى و پسرى بخشيده مىشود كه سلطنتبر دوش او خواهد بود و اسم او عجيب و مشير و خداى قادر و پدر سرمدى و سرور و سلامتى خوانده خواهد شد. ترقى سلطنت و سلامتى او را بر كرسى داوود و بر كشور وى پايانى نخواهد بود، تا آن كه انصاف و عدالت را براى هميشه استوار سازد. (11) “
البته شايان توجه است كه قوم يهود به عنوان مردمى ديندار همواره به آينده خويش اميدوار بودند و اين عبارت كتاب مقدس ميان يهوديان رايجبود كه: “اگر چه ابتدايت صغير بود، عاقبت تو بسيار رفيع گردد. (12) “ با اين وجود آنان پس از نخستين ويرانى شهر قدس، هميشه در انتظار رهبر الهى، قدرتمند و پيروزى آفرين بودند تا اقتدار و شكوه “قوم برگزيده” را احيا كند.
يهوديان بر مبناى آنچه در زبور داوود آمده بود خود را وارثان به حق خداوند مىپنداشتند. در زبور آمده است: “زيرا كه شريران منقطع خواهند گشت و متوكلان به خداوند وارث زمين خواهند شد. هان بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود اما حكيمان (صالحان) وارث زمين خواهند گشت و ميراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد. زيرا متبركان خداوند وارث زمين خواهند شد و ملعونان وى منقطع خواهند گشت. (13)”
اين انديشه وقتى با پيش گويىهاى صريح اشعيا در هم آميخت، نيرو و اميدى تازه در رگهاى يهود جريان يافت. ايشان كلام اشعيا را در حافظه خود به خوبى حفظ كردند و آن را دستمايه عشق به آيندهاى روشن و افتخارآميز قرار دادند، آنجا كه مىگويد: “نهالى از تنه، يسى (پدر داوود) بيرون آمده، شاخهاى از ريشههايش خواهد شكفت و روح خداوند بر او قرار خواهد گرفت، يعنى روح حكمت و فهم و روح مشورت و روح معرفت و ترس از خداوند، خوشى او در ترس از خدا خواهد بود و موافق رؤيت چشم خود داورى نخواهد كرد و بر وفق سمع گوشهاى خويش تنبيه نخواهد نمود، بلكه مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد نمود. جهان را به عصاى دهان خويش زده، شريران را به نفخه لبهاى خود خواهد كشت. كمربند كمرش عدالتخواهد بود و كمربند ميانش امانت.”
سپس اشعيا به گونهاى كنايهآميز به صلح جهانى در آن دوران اشاره مىكند و ادامه مىدهد: “گرگ با بره سكونتخواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير و پروارى با هم و طفل كوچك آنها را خواهد راند... طفل شير خواره بر سوراخ مار بازى خواهد كرد و طفل از شير باز داشته شده، دستخود را بر خانه افعى خواهد گذاشت و در تمامى كوه مقدس من، ضرر و فسادى نخواهد كرد، زيرا كه جهان از معرفتخداوند پر خواهد بود، مثل آبهايى كه دريا را مىپوشاند. (14)”
اما صفنياى پيامبر به نابودى رهبران دولتها اشاره مىكند و آن را مقدمه جهان شمولى دين يهود مىداند. او مىگويد: “به منظور گردآورى طوايف بشر بر يك دين حق، سلاطين دول مختلف را نابود كنيم. آن وقتبرگردانيم به قومها لب پاكيزه را براى خواندن همگى به نام خداى و عبادت كردن ايشان به يك روش. (15)”
همان گونه كه تا كنون مشاهده نموديد، انديشه حكومت جهانى مصلح بر اساس دين يهود ويژگىهايى متفاوت از هندوئيسم و زردشت دارد. زيرا كه آنان:
1- خود را قوم برگزيده و وارث زمين مىدانند.
2- منجى را از نسل داوود دانسته، از اين رو وى را متدين و مروج آيين موسايى مىپندارند.
3- نبرد با سلاطين و دولتها و نابودى آنان را مقدمه حكومت جهانى منجى يهود برمىشمرد.
4- هر كس كه در برابر نجات دهنده قرار گيرد شرير شمرده شده، مشمول عذاب و خذلان مىگردد.
اگر چه تمامى اين موارد، از انديشه انتظار نجات دهنده در دين يهود، تفكرى مهاجم ترسيم مىكند اما واقعيت آن است كه يهوديان در طول تاريخ به اين مساله از دريچهاى مذهبى نگريسته، انتظار را يك وظيفه مقدس به شمار آوردهاند، تنها پس از ورود صهيونيسم سياسى به دنياى يهود بود كه زاويه نگاه برخى يهوديان به اين مساله عوض گشت و تشكيل يك حاكميتسياسى را راهگشاى “عصر مسيحا” دانستند. هم اكنون صهيونيستها با سوء استفاده از تغيير نگرش به وجود آمده، خود را به عنوان منتظران واقعى مسيحا معرفى كرده، در پايان مراسم سالگرد بنيانگذارى رژيم اسرائيل (پنجم ماه ايار عبرى)، پس از دميدن در شيپور عبادت، اين گونه دعا مىكنند: “اراده خداوند، خداى ما چنين باد كه به لطف او شاهد سپيده دم آزادى باشيم و نفخ صور مسيحا گوش ما را نوازش دهد. (16) “
بىگمان طرز تلقى صهيونيسم از مقوله انتظار و ظهور منجى، يكى از بينشهاى چالش آفرين و بحرانساز فراروى معتقدان به آخرالزمان مىباشد. چرا كه تكيه بيش از اندازه بر نژاد و قوميت، اين مكتب را دچار نوعى تماميتخواهى غير عادلانه نموده، ظرفيتهاى گفت و گو را از آن گرفته است. از اين رو انتظار مسيحا در انديشه صهيونيسم دچار نوعى فلج ذاتى است كه توانايى مبادله افكار و تفاهم را ندارد (17).
مسيحيان و بازگشت مسيح
البته وجود آياتى در انجيل اين حالت انتظار را تشديد مىكند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهانى معرفى مىكند. به عنوان مثال در انجيل متا از زبان عيسى عليه السلام اين گونه نقل شده است كه: شما نمىتوانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد: زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشرى از آن لحظه “زمان ظهور” آگاهى ندارد: حتى فرشتگان، تنها خدا آگاه است. (20)”
يا آن كه در انجيل لوقا اين چنين آمده است: “مسيح مىگويد: هميشه آماده باشيد، زيرا كه من زمانى مىآيم كه شما گمان نمىبريد. (21)”
روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابهلاى انجيل به چشم مىخورد، مثلا در انجيل آمده است: “كمرهاى خود را بسته و چراغهاى خود را افروخته بداريد. بايد مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مىكشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بىدرنگ براى او باز كنند. خوشا به حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد، زيرا در ساعتى كه شما گمان نمىبريد، پسر انسان مىآيد. (22)”
مسيحيت ضمن تاكيد بر غير منتظره بودن بازگشت عيسى، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتى الهى در راستاى حكومت الهى آسمانها ارزيابى مىكند (23).
علاوه بر اين ظهور مسيح را يگانه راه حل براى ادامه حيات و زندگانى بر مىشمرد (24). عيسى را منجى انسانها و پادشاه پادشاهان معرفى مىكند (25). وى بر اساس سخنان دانيال نبى سيستم اجتماعى، اقتصادى، سياسى، تربيتى و مذهبى جهان را عوض خواهد كرد و جهانى بر مبناى راه و روش خدا بنا مىكند (26). مسيحيان همچنين براى ظهور حضرت عيسى بن مريم علاماتى قائل مىباشند: “عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار مىگردد و ماه نور خود را از دستخواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرتهاى آسمانى نيز به لرزه در خواهند آمد و سپس آثار و علائم ظهور آن مرد آسمانى اشكار خواهد شد و سپس تمامى قبائل زمين نگران و غمگين مىگردند و آنگاه عيسى از ابرهاى آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد. (27) “
در انجيل مرقس نيز ضمن تاكيد بر مضامين گذشته، به جمعآورى ياران توسط مسيح اشاره شده است: “سپس عيسى با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهار گوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايينترين نقطه زمين جمع خواهد كرد. (28) “
روايات اسلامى نيز بر آمدن حضرت مسيح عليه السلام صحه مىگذارند. از جمله آن كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: “والذى نفسى بيده ليوشكن ان ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلا و اماما مقسطا: سوگند به آن كه جانم به دست او استبه طور يقين عيسى بن مريم به عنوان داورى عادل و پيشوايى دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد. (29)”
همچنين مفسران در تفسير آيه 159 سوره نساء آن رابا بازگشتحضرت مسيح در آخر الزمان مرتبط مىدانند و اين آيه را در همين رابطه ارزيابى مىكنند (30). به هر حال مساله فرود آمدن مسيح عليه السلام و بازگشت وى در آخرالزمان از نقاط مشترك انديشه انتظار نزد مسلمانان و مسيحيان است. البته اسلام در اين رابطه منجى موعود را مهدى عليه السلام معرفى نموده، او را پيشواى آخرالزمان معرفى مىكند: “كيف بكم (انتم) اذا نزل عيسى بن مريم فيكم و امامكم منكم: چگونه خواهيد بود، آنگاه كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از خود شما باشد. (31) “ يا آنكه در روايتى ديگر از قول امام باقر عليه السلام نقل شده است: “ينزل قبل يوم القيامة الى الدنيا فلا يبقى اهل ملة يهودى و لا نصرانى الا آمن به قبل موته و يصلى خلف المهدى: پيش از قيامت، [عيسى] به دنيا فرود مىآيد و هيچ كس از ملتيهود و مسيحى نمىماند مگر آنكه پيش از مرگ به او ايمان آورد و [آن حضرت ] پشتسر مهدى عليه السلام نماز مىگذارد. (32) “
بىگمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است كه روايات اسلامى و اعتقادات مسيحى در رابطه با ظهور از نزديكى فراوانى برخوردار مىباشند. مقايسه خبرهاى رسيده از روايات اسلامى در رابطه با پيشرفت غير قابل تصور علوم در زمان ظهور (33): ايجاد رفاه اجتماعى (34): علائم ظهور (35) و ديگر موارد، با آنچه آمد به روشنى اين مدعا را ثابت مىكند.
اين مساله به خودى خود مىتواند زمينههاى گفت وگو و همانديشى بين انتظار اسلامى و مسيحى را فراهم آورد. ناگفته نماند كه حتى در برخى از انجيلهاى مورد پذيرش گروهى از پروتستانها، به روشنى از ظهور نجات دهندهاى صحبتبه ميان مىآيد كه از فرزندان پيامبر عربى است: “مسيح در وصاياى خود به شمعون پطرس مىفرمايد: اى شمعون! خداى من فرمود، تو را وصيت مىكنم به سيد انبيا كه بزرگ فرزندان آدم و پيغمبران امى عربى است. او بيايد، ساعتى كه فرج قوى گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پر كند. (36)”
بازگشت مسيح از زاويهاى ديگر
منتظران هارمجدون (آرماگدون)
ناپلئون وقتى به دشت جرزال ميان جليله و سامريه - حوالى كرانه غربى رود اردن - رسيد، گفت: “اين ميدان بزرگترين نبرد جهان است. (40) “ وى اين مطلب را بر اساس آموزههاى انجيلى ابراز داشت. اما به نظر نمىرسد هيچ پژوهشگر مسلمانى اين گفتار وى را - كه در تاريخ ثبتشده است - مورد توجه، تجزيه و تحليل قرار داده باشد.
بيش از صد سال بعد هنگامى كه فرانسه توانستبا سوء استفاده از ضعف امپراطورى عثمانى، سوريه و لبنان را به دست آورد، ژنرال گورو فرمانده فرانسوى و فاتح دمشق در حالى كه پاى خود را با تنفر و تكبر تمام بر مزار صلاح الدين ايوبى گذاشته بود اظهار داشت: “هان اى صلاح الدين ما بازگشتيم.”
اين رفتار متفرعنانه مخصوص اين فرمانده فرانسوى نبود. آلن بى، ژنرال انگليسى نيز كه خود در جنگى ديگر در زمان جنگ جهانى اول در هارمجدون پيروزى ارزشمندى را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس سرمست از پيروزى خويش در برابر كنيسه قيامت ابراز داشت: “امروز جنگهاى صليبى به پايان رسيد.” اين حادثه براى يهوديان از چنان اهميتى برخوردار بود كه اسرائيل زانگوئيل آن را “جنگ هشتم صليبى” ناميد (41).
در ادامه، خط سير اين انديشه را در رفتار جنگ جويانه آيزنهاور رئيس جمهور جمهوريخواه آمريكا در دهه پنجاه پى مىگيريم. وى اعلام كرد: “بزرگترين جنگى كه در پيش داريم جنگى استبراى تسخير افكار انسانها. (42) “ اما وى ابراز نداشت كه سخن وى در واقع روشى براى تحقق نظريه حمبس برونهام در كتاب مبارزه براى جهان است كه نوشته بود: “هدف ما ايجاد دولت جهانى آمريكايى است، به گونهاى كه با دول جهان به رقابتبرخيزد. (43) “
در پى اين طرز تفكر تند و مهار گسيخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ريگان، تفكر مذهبى وى در رابطه با مشيت الهى، جنگ براى نابودى دشمنان خدا و حكومت هزار ساله مسيح (44) روبرو مىگرديم. پس از ريگان بوش - پدر - با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى نظريه نظم نوين جهانى را مطرح مىسازد و فرزندش پس از حوادث يازده سپتامبر بار ديگر با نبش قبر انديشهها و انگيزههاى مدفون مذهبى سخن از جنگهاى صليبى را به ميان مىآورد و كشورهاى ايران، عراق و كره شمالى را محور شرارت مىنامد.
نگاه تفوق جويانه و نامداراى غرب نسبتبه مسلمانان با فراز و نشيبهاى مصلحتى در طول چند قرن اخير به خوبى روشن است. حال اين پرسش مطرح مىشود كه آيا همه اين اظهار نظرها اتفاقى است؟ و از نگرش ليبراليستى غرب ناشى مىشود يا برآيندى است از ناگفتههاى ذهنى و عقيدتى غربيان كه با بيانهاى گوناگون ابراز مىشود؟ از سوى ديگر آيا اين نگاه خصمانه در انديشه انتظار منجى آخرالزمان نيز ردپايى از خود برجا گذاشته استيا خير؟
گريس هال سل در جستجوى پاسخ براى اين پرسشها كتاب “تدارك جنگ بزرگ” را به رشته تحرير در آورده است. اين نويسنده مسيحى آمريكايى به ريشه يابى دشمنىهاى غرب پرداخته، با دلايل گوناگون و مستند اين نظريه را اثبات مىكند كه برخى موضعگيرىها و رفتارهاى خصمانه يا دوستانه برخى از سردمداران كشورهاى قدرتمند مسيحى ناشى از يك عامل عقيدتى است. عاملى كه از سوى حركتهاى راست افراطى مسيحى به شدت در جامعه مسيحى تبليغ مىگردد و تا كنون با اقبال خوبى روبه رو بوده است. اين عامل چيزى جز “آخرالزمان” نيست. نبردى كه در دره مجدون رخ خواهد داد.
بر اساس اين روايت عهد عتيق پيكارى بزرگ بين ارتش دويست ميليونى شرق از سويى و از سوى ديگر ارتش يهودى - مسيحى به وقوع خواهد پيوست. نبرد هارمجدون همزمان با بازگشت مسيح روى خواهد داد و بر اساس تاويلهاى گروهى از كشيشان پروتستان در اين جنگ از سلاحهاى هستهاى استفاده خواهد شد. (45) “اى پسر انسان نظر خود را بر جوج كه از زمين ماجوج و رئيس روش و ماشك و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند “يهوه” چنين مىفرمايد: اينك من اى جوج رئيس روش و ماشك و تو بال بر ضد تو هستم. و تو را برگردانيده قلاب خود بر چانهات مىگذارم و تو را با تمامى لشكرت بيرون مىآورم. اسبان و سواران كه جميع ايشان با اسلحه تمام آراسته جمعيت عظيمى با سپرها و مجنها و همگى اينها شمشير به دست گرفته، فارس و كوش و فوط با ايشان و جميع ايشان با سپر و خود، جومرو تمامى افواجش و خاندان توجرمه از اطراف شمال با تمامى افواجش و قومهاى بسيارى همراه تو. پس مستعد شو و تو و تمامى جمعيت كه نزد تو جمع شدهاند. خويشتن را مهيا سازيد و تو مستحفظ ايشان باش، بعد از روزهاى بسيار از تو تفقد خواهد شد و در سالهاى آخر به زمينى كه از شمشير استرداد شده استخواهى آمد كه از ميان قومهاى بسيار بر كوههاى اسرائيل كه به خرابههاى دائمى تسليم شده بود، جمع شده است و آن از ميان قومها بيرون آورده شده و تمامى اهلش به امنيتساكن مىباشند. (46) “
علاوه بر اين آيات كه به چگونگى تشكيل سپاهيان مهاجم و پايان خوش جنگ مىپردازد، برخى ديگر جنبههاى دهشتبار نبرد را روشن مىسازند: “خداوند يهوه مىگويد در آن روز يعنى در روزى كه جوج به زمين اسرائيل بر مىآيد همانا حدت خشم من به بينيم خواهد برآمد... هر آينه در آن روز تزلزل عظيمى در زمين اسرائيل خواهد شد، و ماهيان دريا و مرغان هوا و حيوانات صحرا و همه حشراتى كه بر زمين مىخزند و همه مردمانى كه بر روى جهانند، به حضور من خواهند لرزيد و كوهها سرنگون خواهد شد و صخرهها خواهد افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم خواهد گرديد. (47)”
در كتاب زكرياى نبى به چگونگى كشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره مىشود: “گوشت ايشان در حالتى كه بر پاىهاى خود ايستادهاند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد. (48) “
شدت حادثه و تعداد كشتگان در اين نبرد عظيم آن چنان زياد است كه در مكاشفه يوحنااز آن به عنوان ضيافتخداوند براى پرندگان ياد مىشود: “و ديدم فرشتهاى را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامى مرغانى را كه در آسمان پرواز مىكنند ندا كرده مىگويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد، تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشتسپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آنها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغير و چه كبير. (49)”
اين روايات عهد عتيق و انجيل شباهتبسيارى با واقعه و نبرد قرقيسيا (50) در روايات شيعى دارد. براى مثال به روايتى كه از امام صادق عليه السلام در همين رابطه نقل شده است توجه نماييد: “ان لله مائدة بقرقيسياء يطلع مطلع من السماء فينادى يا طير السماء و يا سباع الارض هلموا الى الشبع من لحوم الجبارين: (51) همانا براى خداوند در قرقيسيا سفرهاى است كه سروش آسمانى [از آن] خبر مىدهد، پس ندا مىدهد اى پرندگان آسمانى و اى درندگان زمين براى سير گشتن از گوشتستمكاران شتاب كنيد.”
امام باقر عليه السلام نيز ضمن تاكيد بر شدت واقعه مىفرمايند: “همانا واقعه براى فرزندان عباس و مروانى در قرقيسيا روى خواهد داد كه نوجوان را پير مىكند و خداوند هر گونه يارى رااز آنان دريغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام مىكند تا از گوشتستمگران سير شوند. (52)”
بر اساس تحليلهاى معتقدان نبرد آخرالزمان 23 جمعيت جهان طى وقايع و حوادث ظهور از بين خواهند رفت: “خداوند مىگويد كه در تمامى زمين دو حصه منقطع شده خواهند مرد و حصه سوم در آن باقى خواهند ماند و حصه سوم رااز ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه يهوه خداى ما مىباشد. (53) “ اين نگاه نيز با روايات اسلامى مطابقت دارد، چرا كه از اميرمؤمنان در اينباره نقل شده است كه “لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقى ثلث: مهدى زمانى خروج خواهد نمود كه13 مردمان كشته شوند، 13 بميرند، 13 باقى مانند. (54) “ مجموع روايات توراتى و انجيلى دستاويزى قابل اعتنا به دست هزاره گرايان مسيحى و پيروان تندرو مشيت الهى داده است. البته شايان توجه است كه پيروان اين نظريه حتى به متحدان يهودى خود نيز رحم نمىكنند و ضمن آن كه معتقدند ميليونها نفر از يهوديان در اين جنگ كشته مىشوند: آينده عده باقى مانده را چنين ترسيم مىكنند: “پس از نبرد هارمجدون، تنها صد و چهل هزار نفر يهودى زنده خواهند ماند: و همه آنان چه مرد، چه كودك، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نو آيين، خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت. (55) “
با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژه “هارمجدون”، اين كلمه تنها يك بار در انجيل مطرح شده است (56)، اما با اين حال اين تفسير جنگ طلبانه در جوامع مسيحى به شدت بازتاب مىيابد، به گونهاى كه در سال 1985 م. اين گونه تفسيرها - كه در قالب برنامههاى تلويزيونى ارائه مىشد - تنها در آمريكا حدود شصت ميليون مخاطب رابه خود جذب نموده بود. همچنين فروش كتاب “مرحوم سيار، بزرگ زمين” كه در همين رابطه نوشته شده بود به مرز هجده ميليون نسخه رسيد و در سراسر دهه هفتاد پر فروشترين كتاب پس از انجيل به شمار مىرفت (57).
هم اكنون امريكاييان به بيش از هزار و چهارصد ايستگاه راديويى كه برنامههاى مذهبى پخش مىكنند گوش فرا مىدهند (58) و هشتاد هزار كشيش بنياد گراى پروتستان روزانه از چهارصد ايستگاه راديويى به تبليغ مرام و مكتب خويش مىپردازند. از اين تعداد اكثريت آنها را هواخواهان مشيت الهى (نبرد پيروزمند مسيحيان در آخرالزمان) تشكيل مىدهند (59). اين مبلغان جنگ كه بيشتر درباره حمايتخداوند از مسيحيان و عظمت و آينده درخشان ايشان سخن مىگويند، با استفاده از شبكههاى تلويزيونى خويش هم اكنون حدود شصت كشور را تحت پوشش برنامههاى خود قرار دادهاند. قابل ذكر است كه يكى از ايستگاههاى تلويزيونى مروج اين نوع ديدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد. يكى ديگر از فعاليتهاى در خور توجه اين گروه، تربيتيكصد هزار كشيش متعصب و مدافع مسيحيت جنگ طلب مىباشد، كه عمده فعاليتخود را در آمريكا متمركز نمودهاند. جالب ستبدانيم مفسران و تئورى پردازان اين نظريه تا پيش از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى واژه گانى همچون روش، ماشك، توبال، فارس، جومرو توجرمه را كه به زعم اينان حريفان اصلى نبرد مجدون را تشكيل مىدهند - به ترتيب بر روسيه، مسكو، توبولسك “يكى از شهرهاى شوروى سابق”، ايران، شمال آفريقا يا كشورهاى اروپاى شرقى و قزاقهاى جنوب روسيه تطبيق مىكردند. اين گروه نسبتا قدرتمند با توجه به اعتقادات خويش، صلح يا سازش خاورميانه را برخلاف مشيت الهى ارزيابى مىكنند و ضمن آن كه روابط خويش را با دولت اسرائيل مستحكم مىسازند، تشكيل رژيم صهيونيستى را مقدمه ظهور مسيح ارزيابى مىكنند.
جرى فاول كه يكى از كشيشان معروف و از رهبران اين گروههاى افراطى مىباشد، درباره روند صلح خاورميانه و پيمان كمپ ديويد مىگويد: “به رغم انتظارهاى خوش بينانه و دور از واقع بينى دولت ما، اين قرارداد پيمان پايدارى نخواهد بود. ما از صميم قلب براى صلح در اورشليم دعا مىكنيم. ما به يقين بالاترين احترامها را براى نخست وزير اسرائيل و رياست جمهورى مصر قايل هستيم، اين دو نفر مردان بزرگى هستند و در اين هيچ ترديدى نيست... اما هم شما، هم من مىدانيم تا روزى كه خداوندگار ما عيسى مسيح بر روى تخت داوود در اورشليم (قدس) جلوس نكند، صلحى در خاورميانه برقرار نخواهد شد. (60) “
با تاسف بايستى اظهار داشت اين ديدگاه افراطى تنها به پژوهشگران راست مسيحى و برخى كشيشان محدود نمىشود، بلكه رسوبات اين طرز تلقى در يكى از مهمترين نظريات سياسى - راهبردى، يعنى نظريه جنگ تمدنها و در پيوند با اهداف دراز مدت قدرتهاى بزرگ به خوبى قابل مشاهده است. نظريه جنگ تمدنها كه استخوان بندى سياستخارجى و دفاعى آمريكا را شكل داده است در رابطه با آينده جوامع بشرى به ويژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهى نزديك به مشيت طلبان مسيحى داشته، ابراز مىدارد: “تقابل اصلى جوامع بشرى برخورد فرهنگ اسلامى و فرهنگ غربى است. (61) “
پايان سخن
پي نوشت :
1) جهت اطلاع از موضوع فوق نك: موحديان، على، گونهشناسى انديشه موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش 12 و 13.
2) همشهرى، ويژه نامه ميلاد مهدى عليه السلام، 26/10/74: آرمان شهر در اديان، محمد على بزنونى، پگاه، شماره 24، ص2.
3) مصلح جهانى، سيد هادى خسروشاهى، ص 60.
4) همان.
5) ر. ك: اوپانيشاد، ص737.
6) آشنايى با اديان بزرگ جهان، حسين توفيقى، ص66.
7) جاماسب نامه، ص121، به نقل از آرمان شهر در اديان، پگاه حوزه، ش 24.
8) مصلح جهانى، ص 59.
9) رضايى، عبدالعظيم، تاريخ اديان جهان، ج1، چ دوم، تهران: انتشارات علمى، 1380، ص526.
10) دانيال نبى، باب دوم، آيه 44: در برخى ترجمهها نامى از قوم بنى اسرائيل برده نشده است.
11) كتاب اشعيا، باب 9: 6- 8.
12) ايوب، باب 8: 7.
13) زبور داوود، باب 37: نك به مجموع آيات 9، 18، 28، 29.
14) اشعيا، باب 11: 1- 9.
15) صفنيا، باب 3: 8- 9.
16) توفيقى، حسين، آشنايى با اديان بزرگ، ص102.
17) جهت اطلاع بيشتر در رابطه با تفاوت صهيونيسم توراتى و صهيونيسم سياسى ر. ك: گارودى، روژه، پرونده اسرائيل و صهيونيسم سياسى، ص5 به بعد.
18) آشنايى با اديان بزرگ، ص170.
19) جهت اطلاع ر. ك: توفيقى، حسين، هزاره گرايى در فلسفه تاريخ مسيحيت، مجله موعود، شماره17، ص14- 20.
20) انجيل متا، باب 24: 36.
21) لوقا، باب12: 40.
22) لوقا، باب12: 35- 40.
23) انجيل متا، باب 6: 10.
24) همان، باب24: 2.
25) مكاشفه، باب17: 14 و باب19: 16.
26) دانيال، باب2: 44- 45.
27) انجيل متا، باب 24: 29- 30.
28) مرقس، باب 13: 24- 27.
29) كورانى العاملى، على، عصر ظهور، ص 341، به نقل از ابن حماد، الفتن (خطى)، ص 162.
30) نك: مجمع البيان، ج3، ص212: نمونه، ج4، ص204: الميزان (عربى)، ج5، ص143: همچنين در رابطه با آيات عروج و تصليب عيسى عليه السلام نك: آل عمران/55: نساء/157- 158.
31) نبى اسلام صلى الله عليه و آله، بحار الانوار، ج 14، ص 344: همچنين نك: صحيح بخارى، ج 4، ص 143 و صحيح مسلم، ج 1، ص 94.
32) بحار الانوار، ج 14، ص 349.
33) حديث از امام صادق عليه السلام، بحار الانوار، ج52، ص336.
34) بحار الانوار، ج51، ص868.
35) نك: ميزان الحكمه، ج1، ص177 به بعد.
36) همشهرى، 26/10/74، به نقل از مصلح جهانى: نقل از (آرمان شهر در اديان)، بزنونى، محمد على، پگاه، ش24، ص2.
37) جهت اطلاع بيشتر نك: سيد احمد رضا يكانى فرد، آخرالزمان، منجى گرايى در اينترنت، مجله موعود، ش31، ص64 به بعد.
38) نك: عصر ظهور، على كورانى، ص299 به بعد.
39) الاسلام يعلوا ولا يعلى عليه: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله وسايل الشيعه، ج26، ص14.
40) تدارك جنگ بزرگ، گريسهال سل، ترجمه خسرو اسدى، ص50.
41) نك: نقد و نگرشى بر تلمود، ظفر الاسلام خان، ترجمه محمد رضا رحمتى، ص71.
42) رزاقى، احمد، تبليغات دينى، صص 20 و 21.
43) همان.
44) هال سل، گريس، تدارك جنگبزرگ، ترجمه خسرو اسدى، ص74.
45) جهت اطلاع بيشتر در مورد چگونگى تاويلها نك: همان.
46) عهد عتيق، حزقيال نبى، باب38، آيات2- 8.
47) همان، باب 38، آيات 18- 20.
48) كتاب زكريا، باب 14، آيه 12.
49) مكاشفه يوحنا، باب19: 17- 18.
50) بحارالانوار، ج52، ص246.
51) النعمانى، محمد بن ابراهيم، الغيبة، ص 278، ح 63.
52) همان، ص 303، ح 12.
53) زكريا، باب13: 8- 9.
54) ميزان الحكمه، ج1، ص85، به نقل از كنزالعمال.
55) تدارك جنگ بزرگ، ص54.
56) مكاشفه يوحنا، باب 16: 16.
57) تدارك جنگ بزرگ، ص19.
58) جهت اطلاع از نقد اين گونه برنامهها نك: زندگى در عيش، مردن در خوشى، نيل پستمن، ترجمه صادق طباطبايى، فصل هفتم، ص219 به بعد.
59) تدارك جنگ بزرگ، ص26.
60) همان، ص59، با اندكى تصرف.
61) هويت، ص26: نفوذ و استحاله، ص27.