شِکوِه
ناگاه با عروج تو چون روبرو شدیم در انزوای تلخ غریبی فرو شدیم دنبال تو تمام زمان را ورق زدیم
شاعر: حبیبالله کیهانی
ناگاه با عروج تو چون روبرو شدیم
در انزوای تلخ غریبی فرو شدیم
دنبال تو تمام زمان را ورق زدیم
با دستهای خالی خود روبرو شدیم
هرچند با نبود تو عادت نکردهایم
اما اسیر کشمکش آرزو شدیم
ماندیم در هوای تو هرچند بیگناه
آماج تیر مردم بیآبرو شدیم
گفتی که جنگ، محفل مردان عاشق است
رفتیم و زیر سایه تو جنگجو شدیم
در جبهه با ملائکه بودیم همنشین
از جبهه آمدیم و چنین بیوضو شدیم
ما که تمام عمر حماسه سرودهایم
دیدی چگونه شاعرِ مرثیهگو شدیم؟
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}