شاعر: حیدر علی شفیعی


قطره شوقی داشتم آن را برایت ریختم
آبروی شعرهایم را به پایت ریختم

رفتی و امام تمام لحظه‌های انتظار
عشق را در حسرت خوب لیاقت ریختم

خواب دیدم شعله می‌نوشی و من با اشتیاق
جرعۀ سرخ جنون در هرم نایت ریختم

با تمام جلوات شور غزل‌های منی
با تمام سادگی دل در هوایت ریختم

باز ای اعجاز من ای شعر ای دمساز من
فصلی از احساس را در بیت‌هایت ریختم

نی لبک در نی لبک، سوز دل چوپان شدم
جرعه جرعه شروه‌هایم را برایت ریختم