غروب هستی
عطر پونه، بوی ریحانهای تُرد در هوای شرجی دم کرده، مُرد در غروب هستی دور از بهار
شاعر: حبیبالله عنبری «آیینه»
عطر پونه، بوی ریحانهای تُرد
در هوای شرجی دم کرده، مُرد
در غروب هستی دور از بهار
چشم شورم لحظهها را میشمرد
عطر ناز مهربانی با تو بود
وه خزانی آمد و بوی تو بُرد
بی قنوت آبی دستان تو
چشم نرگسهایمان از غم فسرد
روز رفتن دیدی آیا تلخ تلخ
خستهای دور از بهاران جان سپرد؟
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}