شاعر: نور مراد رضایی


به موج سیل خیالت چنان خراب شدم
برای عبرت آیندگان کتاب شدم
دلم گرفته از این تن سیاه و بسته و سرد
درست مثل نمای درون قاب شدم
در انزوای سکوتی اسیر دخمۀ درد
شبی گریستم و قطره قطره آب شدم
به فکرهای پریشان و زرد شب تا صبح
تنور داغ سؤالات بی جواب شدم
لهیب فتنه سرم را برید و خاکم کرد
که با زمین و زمان تازه بی حساب شدم
هزار بار خودم را مرور کردم تا
پریده رنگ برایت دو بیت ناب شدم
دلم هوای غزل گفتنش نبود ولی
غمت رسید و پر از شور و التهاب شدم