مرید نگاه
به آن چشم بیدار در خون نشسته مرید نگاه توأم چشم بسته نصیب من از دست بیابان چشمت
شاعر: عبدالجبار کاکایی
به آن چشم بیدار در خون نشسته
مرید نگاه توأم چشم بسته
نصیب من از دست بیابان چشمت
لبی سخت تشنه، تنی سخت خسته
گذشتند دلبستگان نگاهت
پرستو وش از بامها دسته دسته
تو آیینهای، آتشی، آفتابی
شکوفا و شفاف و از خویش رسته
نگاه مرا برده تا بی نهایت
درآن چشم آیینهای نقش بسته
شکوفا شد از موسم چشمهایت
بهاری که در شاخههایم نشسته
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}