شاعر: بهروز یاسمی


دل همه شب ز دیده‌ام می طلبد نشانه‌ات
ای زده خلق عالمی حلقه به گرد خانه‌ات

بانگ بلند شادیم از دل آسمان گذشت
تا زدرم درآمدی، با لب پر ترانه‌ات

مجمر تار سینه‌ام، رنگ سحر گرفته است
از نفس گرامی و نغمۀ عاشقانه‌ات

خورده به روی دشمنان سیلی پر صلابتت
مانده به پشت حاسدان سرخی تازیانه‌ات

خیز که شور گریه کی راه به خواب می‌دهد
تا که زداغ بی کسی سر بنهم به شانه‌ات

در صف دل‌شکستگان قاصد صد بهانه‌ام
ای دل و جان خسته‌ام، قاصد بی بهانه‌ات