وعده باران
چشمهای تو مرا وعده باران دادند به تنِ مرده من روح و دل و جان دادند شوقِ برخاستن و زندگی تازه به این
شاعر: مریم حاتمی
چشمهای تو مرا وعده باران دادند
به تنِ مرده من روح و دل و جان دادند
شوقِ برخاستن و زندگی تازه به این
منِ دلواپسِ از خویش گریزان دادند
خش خشِ گام کسی بود که میآمد و باز
مژده عید در اندوه زمستان دادند
چشمهای تو درخشید و در آن ظلمت محض
به بلندای شبِ یخزده پایان دادند
آمدی مثل بهاری که میآید از راه
یک سبد یاس به هر شاخه عریان دادند
دستهای تو ز هر پنجره رُفتند غبار
و به تندیس همه آینهها جان دادند
کاش باز آید و اندوه مرا دریابد
چشمهایی که مرا وعده باران دادند
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}