نبوت در نظر اهل سنت: معتزله و اشاعره
مترجم: محسن آرمین
دیدگاه اهل سنت و معتزلیان در مسئلهی نبوت اختلافی با یکدیگر ندارد. آنها در بحث نبوت تنها در برخی امور جزئی که به فروع مذهب هر یک از ایشان بازمیگردد، با یکدیگر اختلاف دارند. از اینرو ایشان نبوت پیامبران را تأیید میکنند و نبی را انسانی میدانند که خداوند او را برای این وظیفه انتخاب کرده است، بنابراین او نه کلاً معصوم است و نه مبرا از نسیان و خطا و گناه، چه گناه کبیره و چه گناه صغیره. اگرچه ایشان برای هر یک از این موارد قیودی در نظر میگیرند که علو شأن و پاکی منش و شخصیت و امانت پیغمبر، به ویژه در مرحلهی ابلاغ پیام خداوند، حفظ شود. بدین معنا که نسیان و خطا را در مرحلهی ابلاغ دین از وی نفی میکنند تا براساس آیهی شریفهی «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(1) (حجر: 9) هیچ شبههای در نقص و یا وقوع تغییر در قرآن مطرح نباشد. به این ترتیب گرایشی که در گفتمان اهل سنت و معتزله پیرامون نبوت شکل گرفت، خصلتی دوگانه داشت:
الف) اصرار بر طبیعت بشری رسول که قرآن در موارد متعدد بر آن تأکید میکند در مقابل اندیشهی مسیحی است که به مسیح صفاتی فوق بشری میبخشد و نیز در مقابل نظریهی شیعه امامیه و اسماعیلیه و متصوفه و باطنیه که عموماً در نبوت و ولایت چنین رویکردی دارند.(2)
ب) اصرار بر صبغه الهی قرآن به عنوان کلام خداوند و پیراسته و مصون از تغییر و تحریف: «لاَ یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ»(3) (فصلت: 42).
اما دربارهی رابطهی میان ذات الهی و قرآن به عنوان کلام الهی، هر گروهی را دیدگاه خاصی است.
با این حال نباید تصور کرد که اهل سنت در این زمینه نظر واحدی دارند. مثلاً دیدگاه اشعریان مستقل و متمایز از دیدگاه حنبلیان است. معتزله نیز با اینکه جملگی در اصول پنجگانه با یکدیگر اتفاقنظر دارند، اما در این موضوع به فرق مختلفی تقسیم شدهاند، به طوری که هر شیخی از ایشان با شاگردان خود، در موضوع نبوت و یا در دیگر موضوعها فرقهای تشکیل داده است.
آنچه گفته شد دربارهی دیدگاه عموم اهل سنت دربارهی صفات نبی بود. اما دربارهی دیدگاه ایشان در مورد حقیقت نبوت اجمالاً میتوان گفت که آنان نبوت را به رویای صادقانه ربط میدهند. منشأ این نظر چند حدیث است. از جملهی این احادیث روایت ابوهریره است که در آن آمده که پیغمبر فرمود: «الرؤیا الحسنة من الرجل الصالح، جزء من ستّة و أربعین جزءاً من النبوّة» (رویای صادق از شخص صالح یکی از چهل و شش جزء نبوت است).
روشن است که مقصود از «رویا» در اینجا آن چیزی است که انسان در خواب میبیند. برخی از ایشان معتقدند «خواب انبیاء جزئی از نبوت است. پیغمبران به واسطهی رویا به فرمان خداوند واقف میشدند. حتی نبوت و دریافت وحی برخی از انبیاء صرفاً از طریق خواب بوده است». در روایت آغاز وحی دیدیم که اولین آیهی قرآن زمانی بر پیغمبر نازل شد که جبرئیل در غار حراء نزد آن حضرت آمد و ایشان در خواب بود.
پاسخ به منکران نبوت
دشمنان دعوت محمدی از قبیلهی قریش، نبوت محمدبن عبدالله را انکار میکردند. هرچند فتح مکه و پیروزی اسلام به این انکار پایان داد، گستردگی قلمرو دولت اسلامی که از شرق به مرزهای چین و از غرب به اقیانوس اطلس میرسید، به ویژه در دورهی اول خلافت عباسی، جامعهی عربی- اسلامی را یکباره با اقوام و فرهنگهای مختلف مواجه ساخت و در نتیجه عرصه گستردهای برای مذاهب و فرق مختلف غیراسلامی فراهم آمد. در این میان برخی فرق تحت تأثیر اندیشهی برهمایی هند قرار گرفتند که منکر نبوت و پیامبران بود. ابن راوندی، متوفای نیمهی قرن سوم، به این عقیده مشهور است. مصادر اسلامی رسالهای به نام الزمردة را به او نسبت میدهند که در آن آراء برهمنان هندی را در انکار نبوت نقل کرده است.به نظر میرسد این کتاب در زمان خود انتشار گستردهای داشته است، زیرا بسیاری بر آن ردیه نوشتهاند. همچنان که فلاسفهی اسماعیلیه و شیعه در اثبات نبوت کتابهایی تألیف کردند. روشن است که مذهب شیعه بر عقیدهی امامت و ولایت استوار است و اساس این دو بر نبوت استوار است. فارابی نیز نظریهای فلسفی ارائه کرد که پدیدهی نبوت را با موقعیت و جایگاه فیلسوف منطبق میکند. با اینحال، به نظر میرسد که آراء برهمنان در انکار نبوت که به ویژه در قرن سوم انتشار یافت، تا قرن پنجم و ششم در جامعهی اسلامی همچنان زنده بوده است و بسیار از متکلمان بزرگ نظیر شهرستانی اشعری و قاضی عبدالجبار معتزلی آن را رد کردهاند. در ادامه فشردهای از این نقدو پاسخها را مرور میکنیم.
ویژگی روش متکلم فیلسوف اشعری ابوالفتح محمدبن عبدالکریم شهرستانی، (548-479 هـ .ق) این است که آراء مخالفان را با رعایت امانت و اصول بیطرفی علمی نقل میکند و سپس با براهین عقلی به نقد و رد آن میپردازد و در ادامه، با استناد به دلایل روشن عقلی و روایات درست، نظر صحیح اسلامی را در موضوع مورد بحث بیان میکند. روش او در این زمینه همان روش دانشمندان بزرگ اسلامی نظیر قاضی عبدالجبار معتزلی، ابن رشد فیلسوف، ابن تیمیه حنبلی و دیگران است.
در چارچوب این روش که بنیان آن در آیهی شریفهی «وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ»(4) (نحل: 125) است، شهرستانی در کتاب خود، الملل و النحل، در ابتدا نظر برهمنان را نقل میکند و سپس با متانت و به دور از هرگونه اهانت و تندی و با عباراتی روشن بدان پاسخ میدهد و در مرحلهی بعد به تبیین نظر صحیح اسلامی در اثبات نبوت میپردازد.
شهرستانی نظر برهمنان را دربارهی نبوت چنین گزارش میکند: «برهان رهبر برهمنان در محال بودن نبوت بدین شرح است: آنچه رسول میآورد از دو حال خارج نیست. یا امری است معقول و یا نامعقول. اگر معقول باشد که عقل تام، ما را در فهم و وصول بدان کفایت میکند و دیگر چه نیازی به رسول؟ و اگر پیام رسول امری نامعقول باشد که اساساً قابل پذیرش نیست، زیرا پذیرش امر نامعقول خروج از حد انسانی و ورود به جرگه حیوانات خواهد بود». رئیس برهمنان ادامه میدهد: عقل دلالت دارد بر اینکه خداوند متعال حکیم است و حکیم مردمان را جز به اطاعت و پیروی از دلالت عقولشان فرا نمیخواند. همچنین دیگر براهین عقلی بر این امر دلالت دارند که جهان را سازندهای عالم، قادر و حکیم است و هم او بندگانش را از نعمتهایی برخوردار ساخته که سزاوار شکر است. بنابراین ما در نشانههای آفرینش او به عقل و خرد خود مینگریم و او را به خاطر نعمتهایی که بر ما عنایت فرموده شکر میگزاریم. اگر او را شناختیم و شکرش به جای آوردیم شایستهی پاداش او و اگر انکارش کردیم و بدو کافر شدیم شایستهی عذاب او خواهیم بود. بنابراین چه نیازی داریم که از انسانی همچون خود پیروی کنیم؟ زیرا چنین بشری اگر ما را به آنچه گفتیم، یعنی معرفت خداوند و شکر وی فرا میخواند، ما به مدد خرد خود از چنین دعوتی بینیازیم و اگر ما را به خلاف مقتضای عقل و خرد میخواند، دعوتش دلیل آشکاری بر دروغگویی اوست».
او همچنین میگوید: «عقل بر آن دلالت دارد که جهان را صانعی است حکیم و حکیم مردمان را به آنچه عقلشان ناپسند میشمارد، ناگزیر نمیسازد. این در حالی است که صاحبان شرایع تعالیم و فرائضی آوردهاند که از نظر عقل قبیح است، از جمله روی کردن در عبادت به سوی خانهای خاص، طواف بر گرد آن، سعی، پرتاب سنگ به ستون سنگی، احرام، تلبیه، بوسیدن سنگ، ذبح حیوان و تحریم آنچه میتواند غذای انسان باشد و حلال کردن آنچه از توان و سلامتی او میکاهد و نظایر آن. در حالی که همهی این امور مخالف داوری عقل است».
شهرستانی میافزاید «این فرقهی هندی منکر نبوت استدلال میکنند که بزرگترین گناهان در امر رسالت پیروی از انسانی است که در شکل ظاهر و روح و عقل مانند توست. از آنچه میخوری میخورد، آنچه را مینوشی مینوشد، تا آنجا که در برابر او همچون جمادی میشوی که در تو هر تصرفی میخواهد بکند، هرچه بخواهد در تو ایجاد کند و هرچه میخواهد از تو برگیرد، یا مانند حیوانی تو را به پس و پیش ببرد و یا مانند بردهای به تو امر و نهی کند. او چه امتیازی بر تو دارد و کدامین فضیلت به خدمت گرفتن تو را بر او واجب ساخته است؟ دلیل راستی ادعای او چیست؟ اگر صرفاً فریفتهی سخن او شدهاید، سخن او از دیگران متمایز نیست و اگر به حجت و معجزهی او تسلیم شدهاید، امور خلاف عادت طبیعت، همانند معجزه در جواهر و اجسام، بیشمار یافت میشود».
شهرستانی فیلسوف اشعری پس از بیان صریح و آشکار آراء هندیان منکر نبوت به ایشان پاسخ میدهد. نقطهی عزیمت او در این پاسخ، سخن اهل سنت در اثبات نبوت است بر پایهی پاسخ قرآن به قومی که دربارهی رسولشان سخنی گفتند شبیه سخن برهمنان. نظیر این آیه قرآن: «»(5) (ابراهیم: 11).
این نظریهی «منّت» اساس احتجاج اهل سنت در اثبات نبوت و پیامبری است. شهرستانی خطاب به برهمنان در شرح این نظریه میگوید: «اگر پذیرفتید که جهان را صانع و خالقی حکیم است، در واقع اعتراف کردهاید که او مانند حاکم بر خلق خویش فرمان دهنده و نهی کننده است و در تمامی آنچه به دست میآوریم و از دست میدهیم و میاندیشیم و عمل میکنیم، حکم و فرمانی دارد. نه عقل هر انسانی را این ظرفیت و استعداد است که فرمان او را تشخیص دهد و نه نفس هر بشری را این آمادگی هست که حکمش را دریافت کند، بلکه منت اوست که عقول و نفوس را دارای مراتب آفریده و قسمت اوست که برخی را بر برخی برتری میبخشد: «وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیّاً وَ رَحْمَةُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ»(6) (زخرف: 32)
شهرستانی در پاسخ به برهمنان میافزاید: «بزرگترین رحمت خداوند به بشر همان نبوت و رسالت است و این بهتر از همهی آن چیزهایی است که ایشان با عقول متکبر خود بدان دست یابند».
در نظر اهل سنت نبوت منتی از جانب خداوند و فضل و رحمتی از اوست که مردمان را به آنچه عقل قادر به درک آن نیست راه بنماید و اوامر و نواهی خداوند را که متضمن سعادت دنیا و آخرت انسان است، بیان نماید. همانگونه که از پاسخ قاضی عبدالجبار، از بزرگان معتزله، آشکار میشود، تفاوت میان ایشان و معتزلیان در این موضوع تنها در حد الفاظ است.
قاضی عبدالجبار در پاسخش به استدلالهای برهمنان در انکار نبوت، یکی از مبادی معتزله، یعنی حسن و قبح عقلی، را به کار میگیرد. مضمون استدلال او چنین است: اگر میتوان اموری را تصور کرد که مصلحت بشر در آن نهفته است، نمیتوانیم معتقد باشیم که خداوند در آن امور بخل ورزیده و آن را انجام ندهد، بلکه ضرورتاً باید بدان عمل کند، زیرا اولاً هیچ چیز نمیتواند او را از چنین اقدام پسندیدهای باز دارد و ثانیاً ترک فعل صالح بدون وجود مانع امری ناپسند است، و روشن است که نمیتوان پذیرفت که خداوند مرتکب ناپسند شود. همچنین: اگر در بعثت رسولان غرض صحیحی وجود دارد و این کار فاقد جنبهی ناپسند است، انجام آن امری نیکو و پسندیده است.
اما به اعتقاد معتزلیان ارسال رسولان از سوی خداوند متعال به سوی بشر عملی نیکوست، زیرا رسالت الهی مصلحت مردمان را تعقیب میکند و هدف از آن حفظ مصالح ایشان در نتیجه امری نیکو است.
قاضی عبدالجبار نقطهی کانونی نظر خویش را در این زمینه چنین شرح میدهد: «اصل در این موضوع این است که اگر هر عقلی وجوب دفع ضرر را تأیید میکند و نیز اگر دعوت به امر واجب و انصراف از امر ناپسند ناگزیر امری واجب است و آنچه از امر واجب منصرف سازد و به امر ناپسند بخواند ضرورتاً خود امری ناپسند است و عقل نیز قدرت شناخت و تفکیک مصلحت و لطف از ضد آن را ندارد، بنابراین خداوند باید ما را از این امور آگاه سازد تا عدم انجام آن نشانهی نقص و کاستی در مقصود خداوند از مکلف ساختن بشر نباشد. اگر آگاه کردن ما جز با بعثت رسولان مؤید به معجزهی دال بر راستگویی آنان ممکن نیست، پس خداوند باید چنین کند و نقض آن از جانب او جایز نیست».
قاضی عبدالجبار میافزاید: «از اینرو مشایخ ما گفتهاند ارسال رسل مادام که امری عقلاً پسندیده باشد واجب است و برعکس اگر واجب نباشد، لامحاله ناپسند خواهد بود. ارسال رسل از این حیث مانند پاداش است که پسندیده و نیکو بودن آن از وجوب آن تفکیکپذیر نیست. به دیگر سخن، اگر پاداش امری عقلاً پسندیده است، پس لزوماً امری واجب است.
قاضی عبدالجبار میگوید: «اما سخن برهمنان مبنی بر این که «اگر پیامبران امری معقول آوردهاند که عقل خود ما را از وجود ایشان بسنده خواهد بود و اگر امری برخلاف عقل آوردهاند، پس نباید سخن ایشان را پذیرفت.....» مردود است، زیرا چنانکه گفتیم، آنچه رسولان آوردهاند جز بسط و تفصیل آن چیزی نیست که عقل به اجمال آن را مییابد. پیش از این گفتیم وجوب مصلحت و قبح مفسدت امری عقلی است، اما چون برای ما عقلاً درک مصلحت یا مفسدت برخی افعال ممکن نبود، خداوند رسولانی برای ما فرستاد تا ما را از وضع آن افعال آگاه سازد. بنابراین آنان تأیید و تفصیل حقایقی را برای ما آوردهاند که خداوند به اجمال آنها را در عقل ما نهاده است».(7)
مطالب پیشین مضمون اصل «تقدم عقل بر نقل» است که قاعدهی مشهور معتزلیان به شمار میرود. مقتضای این اصل آن است که حتی اگر پیامبر و رسولی نبود تا به شناخت خداوند دعوت کند، عقل به وجوب تفکر در عالم هستی برای شناخت آفریننده و حافظ و ناظم جهان هستی حکم میکرد.
پس از خداوند به بحث اثبات نبوت و اصل دیگری از اصول معتزله میرسیم. به موجب این اصل عقل به مدد قوایی که خداوند در آن نهاده حسن را از قبح تشخیص میدهد و از آنجا که ارسال رسل برای هدایت مردمان به راه حق و ارشاد ایشان به سوی مصالح دنیوی و اخروی امری نیکوست، عقل حکم میکند که خداوند از این امر بخل نورزد، زیرا خداوند به بندگان خود مهربان است (لطیف بعباده)، یعنی راه هدایت را بر ایشان آسان میسازد. این همان اصل لطف در نزد معتزلیان است. بنابراین چون مصالح دنیوی و اخروی، به ویژه عبادات و احکام شرعی، از جمله اموری است که عقل بشر بدان احاطه ندارد، پس وظیفهی رسولان این است که این امور را برای مردم بیان کنند.
اشاعره در این که یکی از راههای شناخت خداوند از طریق استدلال عقل به موجودات است، با معتزله موافقت دارند. آنها همچنین دربارهی اثبات نبوت به وسیلهی عقل با معتزلیان همنظرند، اما در اینکه آیا وظیفهی عقل با اثبات نبوت به پایان میرسد یا خیر با ایشان اختلاف نظر دارند. بدین معنا که معتقدند شناخت حسن و قبح از وظایف نقل است و نه از ویژگی عقل. به دیگر سخن، وظیفهی عقل تنها این است که نبوت را اثبات کند و پس از آن به نفع نقل کنارهگیری کند (غزالی). حنابله اما بر این باورند که «وجوب تأمل و استدلال برای شناخت خداوند به وسیلهی نقل درک میشود و نه به وسیلهی عقل. از نظر ایشان عقل را نه یارای آن است که حسن خوبیها و زشتی بدیها را تشخیص دهد و نه توان اثبات وجوب امری مطلوب یا تحریم امری ناپسند و یا جواز امری مباح را دارد. این امور از جانب رسولان صادقی دانسته میشود که از سوی خداوند متعال فرستاده شدهاند. به طوری که اگر فرمانی از سوی خداوند در این امور وارد نشده بود، چیزی از این امور بر عقلا واجب نبود».(8)
بنابراین اختلاف میان معتزله و اشاعره و حنابله در این خصوص به مبانی مذهبی و ایدئولوژیکی بازمیگردد و نه مبانی معرفت شناسانه. منشأ این اختلاف آن است که معتزلیان معتقدند خلق جهان توسط خداوند در واقع بدان معناست که خداوند اراده فرموده است جهان را وسیله و طریقی برای شناخت خود قرار دهد. در غیر این صورت آفرینش جهان عبث میشد و خداوند از انجام کار بیهوده منزه است؛ در نتیجه تفکر در عالم آفرینش که خود نشانه و دلیل است، باید به اثبات مدلول یعنی خداوند بینجامد. اما اشعریان و اهل سنت عموماً معتقدند ما تنها از طریق نقل است که وجود جهان را دلیل و نشانهای بر وجود خداوند میدانیم؛ این قرآن است که ما را به این دلالت فرا میخواند.
پینوشتها:
1- همانا ما این ذکر- یاد و پند قرآن- را فرو فرستادیم، و هر آینه ما نگاهدار اوییم.
2- البته در این زمینه وجود دیدگاههای افراطی و غلو دربارهی ماهیت پیامبر و ائمهی اطهار (علیهم السلام) در میان برخی گرایشهای شیعی قابل انکار نیست. روایاتی نیز دربارهی طینت و خلق ارواح ائمه در مجامع شیعی وجود دارند که مستنداتی ضعیف و غیرقابل اعتنا دارند و غالیان عموماً به آنها استناد میکنند. اما در عقیدهی رسمی شیعی ائمه ماهیتی کاملاً انسانی دارند و موجوداتی فوق بشری نیستند-م.
3- که هیچ باطلی، نه از پیشرو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید، چرا که از سوی خداوند حکیم و شایسته ستایش نازل شده است.
4- و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله و گفتگو کن.
5- پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد [و شایسته بداند]، نعمت میبخشد [و مقام رسالت عطا میکند] و ما هرگز نمیتوانیم معجزهای جز به فرمان خدا بیاوریم. [و از تهدیدهای شما نمیهراسیم] افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند».
6- و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را مسخره کرده [و با هم تعاون نمایند] و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است!
7- ابوالحسن بن محمدبن الجبار، شرح الاصول الخمسه، به تحقیق و مقدمه عبدالکریم عثمان: 563، مکتبة وهبة، قاهرة، 1965.
8- ابویعلی الحنبلبی، المعتمد فی اصول الدین، تحقیق ودیع زیدان حداد: 21، دارالمشرق، بیروت، 1974.
عابدالجابری، محمد (1393)، رهیافتی به قرآن کریم در تعریف قرآن، ترجمه محسن آرمین، تهران: نشر نی، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}