نویسنده: عباس كوثری

 
«اب» در لغت به معنای تربیت و تغذیه است و هنگامی كه گفته می‌شود: «ابوت الشیء» یعنی به او غذا دادم. كلمه اب به معنای پدر، برگرفته از همین معناست. (1) همچنین به هر فردی كه سبب در ایجاد یك شیء یا اصلاح یا ظهور آن باشد، اب گفته می‌شود و بدین جهت است كه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اب گفته‌اند. روایت شده است آن حضرت خطاب به امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: «انا و انت ابوا هذه الامة»: من و تو پدران این امتیم. (2)
در نسبت اب گفته می‌شود: ابوی» و گاه به جای «یاء»، «تا» می‌آورند و می‌گویند: «یا ابت افعل». (3)

معانی اب در قرآن

1. پدر

اب برگرفته از ماده ابو (4) در قرآن كریم غالباً به معنای پدر به كار رفته است، همانند «یَا أَبَتِ هذَا تَأْوِیلُ رُؤْیَایَ» (5)، «إِذْ قَالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ» (6) و دیگر آیات مربوط به حضرت یوسف (علیه السلام) و برادرانش كه با تعبیر «اب» همراه است (7) و مثل «یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ» (8)، «قَالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ مَا سَقَیْتَ» (9) و «... أَبُونَا شَیْخٌ کَبِیرٌ» (10).

2. جد

اب در موارد متعددی از قرآن در معنای جد استعمال شده است، همانند «کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ» (11)، «رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ‌» (12)، «فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ» (13) و «أَ وَ آبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ» (14).
گفتنی است در بسیاری از موارد نیز به معنای اعم از پدر و جد به كار رفته است، مثل «قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا» (15)، «مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا» (16) و «إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ» (17).
در دو مورد نیز به معنای جد پدری است، مثل «کَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ» (18) و «وَ اتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِی إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ» (19)؛ زیرا اسحاق پدر یعقوب (علیه السلام) ‌و فرزند ابراهیم (علیه السلام) بوده است كه در آیه از آنان با عنوان پدر یوسف (علیه السلام) یاد شده است.

3. عمو

در برخی موارد اب به معنای عمو آمده است، چنان كه خداوند متعال به هنگام حكایت سخن فرزندان یعقوب می‌فرماید: «قَالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبَائِکَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ» (20)؛ زیرا روشن است كه اسماعیل عموی یعقوب بوده است نه پدرش. در مورد كلمه اب در قصه حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم بین مفسران دو نظریه است. از جمله این آیات، آیه «وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لِأَبِیهِ» (21)، «مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ» (22)، «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ» (23)، «إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ مَاذَا تَعْبُدُونَ‌» (24) و «إِلاَّ قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ» ‌(25) است.
تمامی علمای شیعه و برخی مفسران و دانشمندان اهل سنت معتقدند نام پدر ابراهیم (علیه السلام) تارخ بوده است. آلوسی می‌نویسد و آنچه افراد بسیاری از اهل سنت بر آن اعتماد كرده‌اند، این است كه آزر پدر ابراهیم (علیه السلام) نبوده است و معتقدند كه پدران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) كافر نبوده‌اند؛ زیرا در حدیث آمده است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همواره من از صلب پدران پاك به رحم زنان پاك منتقل می‌شده‌ام و می‌دانیم كه به نص قرآن كریم مشركان پلیدند: «إنَّما المُشْرِكونَ نَجَسٌ» و اینكه طهارت را منحصر به پاكی از زنا بكنیم، دلیلی ندارد و مهم عام بودن لفظ است و در این زمینه اهل سنت رساله‌هایی نگاشته‌اند و آنان كه همانند فخر رازی ادعا می‌كنند اعتقاد به اینكه آزر پدر ابراهیم نبوده، مخصوص شیعه است، از كم اطلاعی انان است (26)؛ علاوه بر اینكه زجاج معتقد است نسب شناسان همگی بر این اعتقادند كه نام پدر ابراهیم تارخ بوده است. (27)
البته در روایات شیعه از پدر ابراهیم، با نام آزر یاد شده است؛ مثل آنچه مرحوم كلینی از امام صادق (علیه السلام) نقل كرده است: «انّ آزر ابا ابراهیم (علیه السلام) كان منجما لنمرود و لم یكن یصدر الا عن امره» (28)؛ آزر پدر ابراهیم منجم نمرود بود و جز با فرمان او كاری انجام نمی‌داد.
علامه مجلسی این حدیث را از جهت سندی «حسن» می‌داند و درباره‌ی حل تعارض حدیث مزبور با دیگر احادیث دلالت كننده بر موحد بودن پدر ابراهیم (علیه السلام) می‌نویسد: اخبار نقل شده از طریق شیعه درباره‌ی موحد بودن پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حد استفاضه، بلكه تواتر است و قبلاً دانستی كه موحد بودن پدر ابراهیم (علیه السلام) به نقل موافق و مخالف، نزد شیعه اجماعی است؛ در نتیجه صدور اخباری كه بیان می‌كند آزر حقیقتاً پدر ابراهیم (علیه السلام) بوده، تقیه‌ای است (29)؛ به این معنا كه امام (علیه السلام) كلمه «اب» را كه در قرآن آمده، به صورت مطلق به كار برده است و از آن جدّ مادری یا عمو قصد كرده است. مهم‌تر آنكه این روایات مخالف قرآن است و براساس قواعد باید آن را كنار گذاشت؛ زیرا در قرآن كریم می‌فرماید: «وَ مَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ إِلاَّ عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ» ؛ استغفار ابراهیم برای پدرش فقط به دلیل وعده‌ای بود كه به او داده بود؛ اما هنگامی كه او را دشمن خدا یافت، از او بیزاری جست. (30)
از این آیه استفاده می‌شود كه ابراهیم (علیه السلام) بعد از مأیوس شدن از آزر، برای او هیچ‌گاه طلب آمرزش نكرد؛ زیرا از او برائت جسته است؛ ولی از آیه دیگر استفاده می‌شود كه ابراهیم (علیه السلام) پس از پایان یافتن بنای كعبه و در اواخر عمر شریفش برای پدر و مادرش استغفار كرده است، چنان كه می‌فرماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْکِبَرِ إِسْمَاعِیلَ وَ إِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعَاءِ... رَبَّنَا اغْفِرْ لِی وَ لِوَالِدَیَّ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ‌» : حمد و سپاس برای خدایی است كه با وجود پیری به من اسماعیل و اسحاق را ارزانی داشت؛ چرا كه پروردگارم شنوای داناست. پروردگارا در روزی كه حساب برپا شود، مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را بیامرز. » (31)
از این استغفار معلوم می‌شود كه آزر پدر ابراهیم نبوده است؛ زیرا آیه اول بیان كرد كه این استغفار به دلیل وعده‌ای بود كه ابراهیم به آزر داده بود؛ ولی بعد كه فهمید آزر دشمن خداست، از او برائت جست. پس چگونه ممكن است ابراهیم در عین حال كه از او بیزاری جسته، دوباره برایش استغفار كند؟ (32) در نتیجه روایاتی كه آزر را پدر ابراهیم می‌داند، در معارضه با این نتیجه قرآنی است و براساس قواعد تعارض باید از آن صرف نظر كرد.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ ج1، ص44.
2. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، ص57.
3. اسماعیل جوهری؛ الصحاح؛ ج6، ص 2260.
4. احمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ج1و2، ص2.
5. یوسف: 100.
6. همان، 4.
7. همان، 8-9و 11و 16-17، 59، 61، 63، 65 و68، 81، 93، 97،94، 99 و100.
8. صافات: 102.
9. قصص: 25.
10. همان،23.
11. اعراف: 27. مقصود از «ابویكم» ادم و حواست كه جد همه انسان‌هایند.
12. شعراء: 26. صافات: 126. دخان: 8. به قرینه «الاولین» مقصود از «آباء» اجداد است.
13. مؤمنون: 24. قصص: 36.
14. صافات: 37. واقعه: 48.
15. بقره: 170.
16. مائده: 104.
17. زخرف: 22-23.
18. یوسف: 6.
19. همان،38.
20. بقره: 133.
21. انعام: 74.
22. توبه: 114.
23. مریم: 42.
24. صافات: 85.
25. ممتحنه: 4.
26. محمود آلوسی؛ روح المعانی، ج5، ص283.
27. همان، ‌ص 282.
28. سیدمحمدباقر مجلسی؛ مرآت العقول، ج26، ص548-549. همو، بحارالانوار، ج12، ص41، ح30. نیز رك: همو، بحارالانوار، ج12، ص29 به نقل از: تفسیر قمی.
29. همان.
30. توبه: 114.
31. ابراهیم: 39-40.
32. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج7، ص164. ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج2، ص 369.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول