نویسنده: عباس كوثری

 
احد برگرفته از ماده «وحد» است كه واو قلب به همزه شده است و در مذكر و مؤنث استعمال می‌شود. (1) احد گاه در كلام منفی به كار می‌رود و گاه در كلام مثبت. آنجا كه در كلام نفی قرار می‌گیرد، به صورت استغراق تمامی نطق‌كنندگان را نفی می‌كند، همانند «فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ‌» (2) و آنگاه كه در كلام مثبت باشد، سه گونه است: 1. به معنای واحد كه ضمیمه شده باشد به دهگان‌ها همانند احدعشر و احد عشرین؛ 2. به صورت مضاف یا مضاف الیه، به معنای «اول» همانند «... أَمَّا أَحَدُکُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً» (3) و «یوم الاحد» یعنی روز اول؛ 3. وصف باشد كه در این صورت در غیر خداوند استعمال نمی‌شود، مثل «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ»‌ (4).

كاربردهای احد در قرآن

1. وصف باری تعالی

قرآن كریم در سوره توحید از باری تعالی با وصف «احد» یاد كرده و فرموده است: «قُلْ هُوَ اللهُ اَحَدٌ» امام باقر (علیه السلام) در معنای «احد» می‌فرماید:
الاحد الفرد المتفرّد و الاحد و الواحد بمعنی واحد و هو المتفرّد الذی لا نظیر له و التوحید الاقرار بالوحدة... و من ثمّ قالوا انّ بناء العدد من الواحد و لیس الواحد من العدد لانّ العدد لا یقع علی الواحد بل یقع علی الاثنین: (5) «احد» فرد یكتاست و «احد» و «واحد» به یك معنایند و آن ذات یگانه‌ای است كه نظیر و شبیهی برای او نیست و توحید اقرار به یكتایی خداست. «واحد» در شمار اعداد نیست، بلكه پایه عدد است. عدد از دو شروع می‌شود.
امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در پاسخ فردی كه از معنای توحید سؤال كرده بود فرمود: اینكه می‌گوییم خدا واحد است، چهار معنا می‌توان برای آن فرض كرد كه دو معنای آن درباره خدا صحیح نیست و دو معنای آن صحیح است؛ اما آن دو كه صحیح نیست، وحدت عددی است؛ زیرا آنچه دوم ندارد، داخل در باب اعداد نمی‌شود (زیرا وقتی می گوییم او یكی است و دو تا نیست، مفهومش این خواهد بود كه دومی برای امكان دارد؛ اما وجود ندارد؛ در حالی كه اصلاً برای خداوند دومی امكان ندارد). دومین معنای واحد وحدت نوعی است؛ مثل اینكه می‌گوییم فلانی یكی از مردم است. این نیز بر خداوند محال است؛ زیرا مفهوم این سخن، تشبیه خداوند به مخلوقات است و خدا از هرگونه تشبیه و نظیر بالاتر است (و برای او نوعی و جنسی همانند مخلوقات وجود ندارد)؛ اما آن دو مفهومی كه درباره خدا صحیح است یكی این است كه گفته شود خداوند واحد است؛ یعنی در موجودات عالم برای او شبیه و نظیری نیست. دیگری اینكه خداوند «احدی المعنی» است؛ یعنی ذات او تقسیم‌پذیر نیست نه در هستی و نه در عقل و نه در وهم. (6)
خدای متعال در آیه‌ای دیگر فرموده است: ‌«أَ یَحْسَبُ أَنْ لَمْ یَرَهُ أَحَدٌ» (7). فخر رازی می‌نویسد: ‌در آیه دو وجه وجود دارد. یكی این است كه آیا این فرد گمان می‌كند كه خداوند او را نمی‌بیند و از مال او سؤال نخواهد كرد كه از كجا آن را به دست آورده و انفاق كرده است. دوم این است كه آیه پاسخ به فردی باشد كه به دروغ ادعای انفاق می‌كند. خداوند در پاسخ او فرموده آیا این فرد گمان می‌كند كه خداوند او را ندیده است؟ در حالی كه خداوند وی را دیده و آگاه است كه انفاق نكرده است و به دروغ ادعای انفاق می‌كند. (8)
گفتنی است در هر یك از این دو معنا، مقصود از كلمه «احد»، ذات خداوند متعال است. زمخشری در تفسیر آیه می‌نویسد: آیا انسان فكر می‌كند كه خداوند او را به هنگامی كه انفاق ریایی و با انگیزه و تفاخر می‌كند، نمی‌بیند، بلكه خداوند او را می‌بیند و بر او نگهبان است. (9) در مجمع البیان (10) و المیزان (11) نیز نظیر همین معنا ذكر شده است.

2. حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)و مسلمین

خداوند متعال در قرآن كریم می‌فرماید: ‌«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَئِنْ أُخْرِجْتُمْ لَنَخْرُجَنَّ مَعَکُمْ وَ لاَ نُطِیعُ فِیکُمْ أَحَداً أَبَداً وَ إِنْ قُوتِلْتُمْ لَنَنْصُرَنَّکُمْ وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ‌»: آیا منافقان را ندیدی كه پیوسته به برادران كفارشان از اهل كتاب می‌گفتند: هرگاه شما را بیرون كنند، ما هم با شما خواهیم بود و سخن هیچ كس را یعنی پیامبر و مسلمانان را درباره شما اطاعت نخواهیم كرد و اگر با شما پیكار شود یاری‌تان خواهیم كرد و خداوند شهادت می‌دهد كه آنان دروغگویان‌اند. (12)
در كشاف آمده است: ‌«و لا نطیع فیكم احدا من رسول الله و المسلمین» یعنی درباره جنگیدن به همراه شما هیچ فرد یعنی رسول خدا و مسلمانان را اطاعت نخواهیم كرد. (13) طبرسی نیز همین معنا را ذكر كرده است. (14) احد در آیه «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لاَ تَلْوُونَ عَلَى أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ یَدْعُوکُمْ فِی أُخْرَاکُمْ» نیز به همین معنا آمده است؛ (15) زیرا آیه شریفه بیانگر حالت مسلمانان به هنگام فرار از صحنه جهاد در جنگ اُحد است كه به یكدیگر توجه نمی‌كردند و به ندای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)در دعوت آنان به بازگشت اهتمام نمی‌ورزیدند. (16)

3. زید بن حارثه

یكی از مصادیق «احد» در قرآن زید بن حارثه است. قرآن كریم می‌فرماید: «مَا کَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کَانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیماً»: محمد هرگز پدر هیچ یك از مردان شما نیست، بلكه پیامبر خدا و خاتم پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست. (17) كلمه «رجالكم» اگرچه عام است و تمامی مردان موجود در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)را شامل می‌شود، روشن‌ترین مصداق آن زید بن حارثه است؛ زیرا در آیه پیشین خداوند متعال از او به صراحت یاد كرده و فرموده است: «... فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً... ». آیه درصدد دفاع از ازدواج پیامبر با زینب، همسر پسر خوانده‌ی پیامبر زید بن حارثه است و شأن نزول آیه نیز در این باره است.
مؤلف جامع البیان می‌نویسد: آیه درباره زید نازل شده است كه او پسر حقیقی پیامبر نیست. در نتیجه ازدواج با همسر او اشكال ندارد. (18) مؤلفان كشاف و المیزان می‌نویسند: اگر اشكال شود مگر طاهر و طیب و قاسم و ابراهیم، فرزندان وی نبوده‌اند، در حالی كه آیه می‌فرماید محمد پدر هیچ یك از مردان شما نیست، پاسخ این است كه تعبیر «رجالكم» ظهور در انسان‌های بالغ دارد و فرزندان خردسال ذكور حضرت قبل از آنكه به حد بلوغ برسند، فوت كردند. به همین طریق می‌توان از اشكال دیگری كه گفته‌اند مگر حسن و حسین فرزندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)نبوده‌اند، پاسخ داد به اینكه آنان فرزند حقیقی و نسبی پیامبر بوده‌اند؛ ولی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و نزول آیه در حد بلوغ نبوده‌اند. (19)
به نظر می‌رسد آیه در صدد بیان نفی پدر بودن پیامبر نسبت به افرادی است كه با حضرت پیوند نسبی پدر و فرزندی نداشته‌اند. در نتیجه اگر فرزندان حضرت بالغ نیز بودند با مفهوم آیه تنافی نداشت؛ زیرا ظاهر آیه این است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)احكام پدر حقیقی را نسبت به مردان بیگانه ندارد. صاحب روح المعانی نیز آن را اشاره به نفی پسر بودن زید دانسته است كه در نتیجه، ازدواج با همسر وی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)ازدواج با عروسِ خود نبوده است. (20)
مرحوم طبرسی نوشته است: آیه بیانگر این است كه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)پدر زید نیست تا بر او ازدواج با همسر زید حرام باشد؛ زیرا حرمت همسر پسر مرتبط با ثبوت نسب است و كسی كه رابطه نسبی و فرزندی ندارد، حرمتی نیز برای ازدواج با همسر وی (پس از طلاق)‌ نخواهد بود. (21)

4. تمامی مخلوقات

احد در آیاتی كه می‌آید به معنای تمامی مخلوقات است: «فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» (22)، «وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنَا أَحَداً» (23)، «وَ أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلاَ تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» (24)، «... وَ لاَ أُشْرِکُ بِهِ أَحَداً» (25)، «قُلْ إِنِّی لَنْ یُجِیرَنِی مِنَ اللَّهِ أَحَدٌ ... )(26) و «فَمَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِینَ‌» (27).

5. هم‌زندانی یوسف (علیه السلام)

قرآن كریم می‌فرماید: «وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیَانِ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّی أَرَانِی أَعْصِرُ خَمْراً... » (28) صاحب المیزان می‌نویسد: آنچه سیاق آیات بر آن دلالت دارد این است كه مقصود از «احدهما» هم‌زندانی یوسف است و دو نفری كه در زندان همراه یوسف (علیه السلام) بوده‌اند از خدمتكاران و بردگان پادشاه مصر بوده‌اند. (29) طبری نیز می‌نویسد: این دو نفر از خدمتگزاران پادشاه مصر به نام ریان بن ولید بودند كه یكی ساقی و دیگری مسئول تهیه غذا بود (30) ‌و همین احتمال را شیخ طوسی (31)‌ و طبرسی (32) از سدی و قتاده نقل می‌كنند.

6. برخی از اعراب جاهلی

قرآن درباره زنده به گور كردن دختران در دوران جاهلیت می‌فرماید: ‌«وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِیمٌ‌ * یَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرَابِ أَلاَ سَاءَ مَا یَحْکُمُونَ‌» (33). و چون یكی از ایشان را به دختر خبر دهد، چهره‌اش از خشم سیاه شود و تأسف خود را فرو برد. از ناگواری خبری كه به او داده‌اند از قوم خود پنهان شود و با خود بیندیشد كه آیا او را به خواری و زاری نگه دارد یا او را در خاك پنهان كند. آگاه باشید كه بد است آنچه داوری می‌كنند.
احد به همین معنا آمده است در آیه دیگر كه می‌فرماید: ‌«وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدّاً» (34).

7. مردم بابل

قرآن كریم می‌فرماید: «... وَ مَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَ مَارُوتَ وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولاَ إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلاَ تَکْفُرْ ... » (35): آنان (یهود)‌ پیروی كردند از آنچه بر دو فرشته بابل، هاروت و ماروت نازل شد؛ در حالی كه دو فرشته الهی به هیچ كس از مردم سرزمین بابل چیزی یاد نمی دادند، مگر اینكه قبلش به او می‌گفتند ما وسیله آزمایش توایم، پس كافر نشو.
آیه دلالت روشنی دارد بر اینكه هاروت و ماروت در سرزمین بابل مأموریت داشتند. در نتیجه تعلیم آنان و توصیه به اینكه مایه آزمایش‌اند و اینكه از كفرورزی بر حذر می‌داشتند، مربوط به همان سرزمین خواهد بود.

8. منافقان

قرآن كریم می‌فرماید: «وَ لاَ تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَداً وَ لاَ تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ مَاتُوا وَ هُمْ فَاسِقُونَ‌» (36). مقصود از «احد منهم» به قرینه ذیل آیه منافقان‌اند كه پیامبر (صلی الله علیه وآله) مأموریت داشت بر آنان نماز میت نخواند، چنان كه در كشاف (37) و مجمع البیان (38) و التحریر (‌39) آمده است؛ بنابراین معنای چنین است: بر مرده‌ی هیچ یك از آنان نماز نخوان و بر كنار قبرش نایست؛ زیرا آنان به خدا و رسولش كافر شدند و در حالی كه فاسق بودند از دنیا رفتند.

9. مؤمنان

احد در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لاَ تَجَسَّسُوا وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ ... » (40) به قرینه «یا ایها الذین آمنوا» و به قرینه «لحم اخیه»، به معنای مؤمنان است. همچنین است آیه «وَ إِذَا مَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُمْ مِنْ أَحَدٍ ثُمَّ انْصَرَفُوا صَرَفَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَ یَفْقَهُونَ‌»: چون سوره‌ای نازل شود، بعضی از آنان (منافقان) به بعضی دیگر بنگرند و بپرسند آیا كسی از مسلمانان شما را می‌بیند؟ سپس برمی‌گردند؛ خداوند دلهاشان را بگرداند؛ چرا كه مردمی‌اند كه نمی‌فهمند. (41)
مقصود منافقان از جمله «هَلْ یَراكُمْ مِنْ احَد» به هنگام نزول آیات، این است كه ایا مسلمانان آنان را می‌بینند. صاحب كشاف می‌نویسد: معنای آیه این است كه آیا از مسلمانان كسی ما را می‌بیند تا از مجلس خارج شویم. ما نمی‌توانیم بر استماع كلمات او صبر كنیم و خنده بر ما غالب می‌شود و از رسوا شدن در میان مسلمانان می‌ترسیم یا اینكه به یكدیگر اشاره می‌كنند و با هم مشورت می‌كنند كه راه چاره‌ای برای خارج شدن به صورت پنهانی بیابند؛ بدین جهت می‌گویند: آیا شما را كسی می‌بیند. (42)

10. یكی از اصحاب كهف

قرآن كریم می‌فرماید: ‌«قَالُوا رَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَکُمْ بِوَرِقِکُمْ هذِهِ إِلَى الْمَدِینَةِ فَلْیَنْظُرْ أَیُّهَا أَزْکَى طَعَاماً»: گفتند پروردگارتان آگاه‌تر است كه چه مدت مانده‌اید؛ اكنون یكی از خودتان را با این درهمتان به سوی شهر بفرستید تا ببیند كه خوراك بهتر كجاست. (43) برخی معتقدند فرد فرستاده شده، یملیخا بوده است. (44)

11. معاصران با دقیانوس

مقصود از آیه «... وَ لاَ یُشْعِرَنَّ بِکُمْ أَحَداً» كه در ادامه آیه پیشین آمده، این است كه به فرد فرستاده شده توصیه شد كسی را بر حال ساكنان كهف آگاه نكند و مقصود از كلمه «احد» معاصران دقیانوس و ساكنان شهر افسوس است كه اصحاب كهف از آنجا هجرت كردند. (45)
گفتنی است برخی برای كلمه «احد» مصداق دیگری نیز ذكر كرده‌اند، بدین سان كه مقصود از كلمه «احد»‌در آیه «وَ ما لِأحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی» ابوبكر است؛ ولی در منابع شیعی، آیه شریفه مربوط به ابودحداح انصاری است كه خلاصه داستان آن، چنین است: یكی از مسلمانان بخیل، درخت خرمایی داشت كه شاخه آن بر بالای خانه فقیری عیال‌مند قرار داشت. به هنگام برداشت محصول، گاه چند دانه از خرما در خانه مرد فقیر می افتاد و كودكانش آن را برمی‌داشتند. آن مرد از درخت پایین می‌آمد و خرما را از دست كودكان می‌گرفت و اگر خرما را در دهان یكی از آنها می‌دید با انگشتش آن را از دهانشان بیرون می‌آورد. مرد عیالمند شكایت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)برد. حضرت از صاحب درخت خرما خواست تا در مقابل نخلی در بهشت آن را به وی واگذار كند وقتی این فرد امتناع كرد، ابودحداح آن را از مالكش خرید و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)واگذار كرد و پیامبر (صلی الله علیه و‌آله) هم آن را به خانواده فقیر بخشید. پس از آن، سوره «اللّیل» نازل شد. (46)
فخر رازی می‌نویسد: تمامی مفسران اهل سنت اتفاق دارند بر اینكه مقصود از «الا تقی الذی یؤتی... » ابوبكر است؛ اما تا آنجا كه می‌دانم تمامی شیعه معتقدند آیه درباره علی بن ابی طالب نازل شده است. (47) در پاسخ به این سخن باید گفت اولاً براساس آنچه قرطبی از مفسران اهل سنت نوشته است، اجماعی وجود ندارد، بلكه بیشتر اهل سنت معتقدند درباره ابی بكر است و در مقابل، روایت دیگری از ابن عباس هست كه می‌گوید سوره درباره ابی دحداح انصاری نازل شده است؛ (48) ثانیاً همان گونه كه علامه طباطبایی در المیزان نوشته است شیعیان براساس روایات مورد اعتمادشان معتقدند شأن نزول آیه درباره ابودحداح است و روایتی كه شأن نزول آن را درباره امام علی (علیه السلام) می‌داند، ضعیف است و بر فرض صدور، از قبیل تطبیق بر مصداق روشن و كامل آن است نه از باب تفسیر. در نتیجه آنچه فخر رازی درباره اتفاق شیعه بر نزول آیه درباره امام علی (علیه السلام) بیان كرده است، صحیح نیست. (49)
فخر رازی در ادامه كلامش می‌گوید: دلیل عقلی وجود دارد كه آیه «سیجنبّها الاتقی» درباره‌ی ابوبكر است؛ زیرا امت اسلامی متفق‌اند كه برترین مردم بعد از رسول خدا یا ابوبكر بوده یا علی و این آیه را نمی‌توان بر علی‌(علیه السلام) تطبیق كرد؛ زیرا قرآن در توصیف «اتقی» می‌فرماید: ‌«وَ ما لِأحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزی» هیچ كس نزد او نعمتی ندارد كه پاداش داده شود و حال آنكه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)بر علی (علیه السلام) حق نعمت داشت؛ زیرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)علی (علیه السلام) را از خردسالی از ابوطالب گرفت و در خانه خود جای داد و از خوراكی‌ها و آشامیدنی‌ها و پوشیدنی‌ها بهره‌مندش ساخت؛ اما ابوبكر نعمتی دنیوی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)نگرفته بود. (50)
نتیجه كلام فخر رازی این است كه مقصود از «احد» ابوبكر است؛ ولی این استدلال صحیح نیست؛ زیرا چگونه می‌توان گفت هیچ كس بر ابوبكر حق مادی نداشته است. آیا ابوبكر در تمامی عمرش هدیه‌ای از كسی نپذیرفته یا به مهمانی شخصی نرفته است و آیا كسی به او احسان و خدمت نكرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص650.
2. حاقه: 47.
3. یوسف: 41.
4. حسین راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن، ص66-67.
5. ابن جمعه عروسی حویزی؛ تفسیر نورالثقلین، ج5 ص 708، ح59.
6. همان، ص709، ح60.
7. بلد: 7.
8. محمد فخر رازی؛ التفسیر الكبیر، ج31، ص166.
9. محمد زمخشری؛ الكشاف، ج4، ص755.
10. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص748.
11. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20، ص 421.
12. حشر: 11.
13. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج4، ص506.
14. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص395.
15. آل عمران: 153.
16. رك: فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج1و2، ص659-660. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج3، ص475-476.
17. احزاب: 40.
18. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج10، ص305.
19. محمود زمخشری؛ الكشاف، ج3، ص544. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج16، ص324-325.
20. محمود آلوسی؛ روح المعانی، ج12، ص43.
21. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج7و8، ص566.
22. كهف: 110.
23. جن: 2.
24. همان: 18.
25. همان: 20.
26. همان: 22.
27. حاقه: 47.
28. یوسف: 36.
29. سیدمحمدحسین طباطبایی؛ المیزان؛ ج11، ص171.
30. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان، ج7، ص212.
31. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان، ج6، ص138.
32. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج5-6، ص335.
33. نحل: 58-59.
34. زخرف: 17.
35. بقره: 102.
36. توبه: 84.
37. محمود زمخشری، الكشاف،ج2، ص297.
38. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان؛ ج5و6، ص87.
39. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج10، ص284.
40. حجرات: 12.
41. توبه: 127.
42. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص 325.
43. كهف: 19.
44. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج8، ص203.
45. محمود آلوسی، روح المعانی، ج9، ص333-334.
46. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج9و10، ص759.
47. محمد رازی؛ التفسیر الكبیر، ج31، ص185.
48. محمد قرطبی؛ الجامع لأحكام القرآن؛ج20، ص61.
49. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج20، ص 308.
50. محمد رازی، التفسیر الكبیر، ج31، ص185-186.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول