نویسنده: عباس كوثری

 
«اخ» در اصل «اخو» بوده كه لام‌الفعل آن حذف شده است. مشهورترین نظریه این است كه لام‌الفعل در تثنیه برگردانده می‌شود و گفته می‌شود «اخوان». در برخی گویش‌ها تثنیه آن «اخان» گفته شده است. جمع ان إخوه و إخوان است و مؤنث آن اخت است كه جمع آن اخوات است. وقتی می گویی «اخوتمیم» یعنی یكی از افراد قبیله تمیم. (1) راغب می‌نویسد: اخ اصل آن «اخو» است و آن عبارت از فردی است كه با دیگری در ولادت از یك پدر و مادر و یا یكی از آن دو شریك است و یا از ناحیه رضاع با یكدیگر ارتباط دارند. سپس در هر رباطه قبیله‌ای، دینی، صنعت و كار، معامله یا دوستی استعاره آورده شده است. (2)

كاربردهای اخ در قرآن

1. برادر نسبی (از ناحیه پدر و مادر یا یكی از این دو)

خداوند در قرآن كریم می‌فرماید: «لَقَدْ کَانَ فِی یُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آیَاتٌ لِلسَّائِلِینَ‌» (3)، «قَالَ هَلْ آمَنُکُمْ عَلَیْهِ إِلاَّ کَمَا أَمِنْتُکُمْ عَلَى أَخِیهِ مِنْ قَبْلُ ... » (4) و «قَالَ هَلْ عَلِمْتُمْ مَا فَعَلْتُمْ بِیُوسُفَ وَ أَخِیهِ... »‌ (5) در آیه اول مقصود از اخوه، برادران یوسف اعم از پدری و مادری یا پدری‌اند؛ در حالی كه مقصود از اخیه در دو آیه اخیر، برادر نسبی از ناحیه پدری و مادری‌اند.
اخ در آیاتی كه می‌آید به همین معناست: «فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُ... » (6): نفس سركش [قابیل] او را به كشتن برادرش [هابیل] ترغیب كرد. «... قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی ... » (7)، «... وَ أَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِی... » (8): [موسی] سپس الواح را افكنده و سر برادر خود را گرفت، به سوی خود كشید. او گفت: ‌«فرزند مادرم» این گروه مرا ناتوان كردند. «قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ لِأَخِی». (9) «لاَ جُنَاحَ عَلَیْهِنَّ فِی آبَائِهِنَّ وَ لاَ أَبْنَائِهِنَّ وَ لاَ إِخْوَانِهِنَّ ... » (10): بر آنان (همسران پیامبر) گناهی نیست در مورد پدران و فرزندان و برادران خود.

2. برادر دینی و اسلامی

قرآن كریم می‌فرماید: «... فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ... » (11)، «... رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَ لِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ... » (12)، «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ... » (13)، «... فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً... »(14) و «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ‌» (15). آیات با قرینه «فی الدین» و «المؤمنون»‌و سیاق، به روشنی بر برادری دینی دلالت دارند.

3. هم‌عقیده در كفر

مانند كلام الهی كه می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ نَافَقُوا یَقُولُونَ لِإِخْوَانِهِمُ الَّذِینَ کَفَرُوا ... » (16) و «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ مِنْکُمْ وَ الْقَائِلِینَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَیْنَا... * ... أُولئِکَ لَمْ یُؤْمِنُوا... » (17). مقصود از «اخوانهم» به قرینه «الذین كفروا» در آیه اول و جمله «اولئك لم یؤمنوا» در آیه بعد، افرادی‌اند كه همانند منافقان و بازدارندگان از جهاد، به آیات الهی كفر ورزیده‌اند. همچنین است اخ در آیه «إنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَ کَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُوراً» (18) به قرینه ذیل آیه كه شیطان را كفور معرفی می‌كند، می‌تواند اخوّت مبذرین با شیاطین نیز در همین جهت باشد؛ البته برای اخوان الشیاطین احتمالات دیگری نیز ذكر كرده‌اند، همانند پیروان شیاطین، همراهان شیطان در آتش (19) و ملازمان با شیطان كه همانند دو برادر در یك اصل مشترك‌اند. (20)

4. برادری در محبت

خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِینَ‌. » (21) فخر رازی می‌نویسد: مقصود اخوت و برادری در نسب نیست، بلكه مقصود برادری در دوستی و خلوص با یكدیگر است، چنان كه خداوند فرموده: دوستان بعضی با بعضی دیگر دشمن‌اند، مگر متقین. (22) مرحوم طبرسی در توضیح كلمه «اخوانا» می‌نویسد: «اخوانا» منصوب به حالیت است، یعنی «در حالی كه بهشتیان برادرانی‌اند كه با یكدیگر دوست‌اند.» مقصود این است كه همانند برادرند و بدین جهت زندگی آنان دارای نشاط و شادابی است. (23)

5. برادری در طائفه و تیره و یا محل زندگی

همانند آیه «وَ إِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ یَا قَوْمِ... » (24)، «وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً قَالَ یَا قَوْمِ... »(25) و «وَ إِلَى مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْباً قَالَ یَا قَوْمِ... » (26). به قرینه «یا قوم» می‌توان فهمید مقصود از كلمه «اخاهم» عضو طایفه و تیره و قبیله بودن است؛ زیرا قوم مرد، خویشان اویند كه در جد با یكدیگر مشترك‌اند؛ بله گاهی مردی در بین بیگانگان زندگی می‌كند و آنان وی را قوم خویش می‌نامند؛ اما این اطلاق به صورت مجاز است، به این اعتبار كه با آنان مجاورت و همنشینی دارد. (27)
بدین جهت مرحوم طبرسی می‌نویسد: مقصود برادری به جهت خویشاوندی است نه برادر دینی و در ادامه آورده است: خداوند از هود با تعبیر «اخاهم» یاد كرده است تا اینكه در احتجاج الهی رساتر باشد؛ زیرا هنگامی كه مردم مشاهده كنند پیامبری از قبیله و تیره خودشان مبعوث شده، به او بیشتر انس می‌گیرند و مطالبش را بهتر درك و فهم می كنند. (28) مؤلف كشاف نیز می‌نویسد: مقصود از برادر بودن هود این است كه یكی از افراد قوم عاد بوده است و به این جهت پیامبرشان یكی از افرادشان قرار داده شده كه آنان سخن فردی از خود را بهتر می‌فهمند و به راستی و امانتداری او آشنایی بیشتری دارند. (29)
صاحب التحقیق نیز مقصود از اخاهم را در آیات پیشین اشتراك هود و صالح و شعیب با قوم خود در طایفه و قبیله می‌داند. (30) در حدیثی امام سجاد (علیه السلام) در تفسیر «و الی مدین اخاهم شعیبا و الی ثمود اخاهم صالحاً» می‌فرماید: «فهولاء اخوانهم فی عشیرتهم و لیسوا اخوانهم فی الدین»: شعیب و صالح برادران عشیره‌ای قوم خود بودند نه برادر دینی. (31)

6. همراه و شریك

خداوند متعال می‌فرماید: «إِنَّ هذَا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَةً وَ لِیَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ ... »‌(32). می‌توان گفت با توجه به جمله «... وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطَاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ... » كه داوود (علیه السلام) ‌در پاسخ شاكیان بیان كرد، مقصود از كلمه «اخی» شریك است.

پی‌نوشت‌ها:

1. احمد فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص8.
2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص68.
3. یوسف: 7.
4. همان، 64.
5. همان، 89.
6. مائده: 30.
7. اعراف: 142.
8. همان، 150.
9. همان، 151.
10. احزاب: 55.
11. همان، 5.
12. حشر: 10.
13. حجرات: 10.
14. آل عمران: 103.
15. حجر: 47.
16. حشر: 11.
17. احزاب: 18-19.
18. اسراء: 27.
19. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج6و5، ص634.
20. سید محمدحسین طباطبایی؛ المیزان، ج13، ص82.
21. حجر: 47.
22. محمد فخر رازی؛ التفسیر الكبیر؛ ج19، ص153.
23. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج5، ص 521.
24. اعراف: 65.
25. همان،‌73.
26. همان، 85، هود: 84.
27. احمد فیومی؛ المصباح المنیر، ج1و2، ص520.
28. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان، ج3و4، ص673.
29. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص116.
30. محمدحسن مصطفوی؛ التحقیق، ج9، ص48.
31. ابن جمعه عروسی حویزی؛ نور الثقلین، ج27، ص45.
32. ص: 23.

منبع مقاله :
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول