واژهی بلاء در قرآن
كاربردهای بلاء در قرآن
1. محنت و رنج
قرآن كریم میفرماید: «وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ» (3). راغب مینویسد: در آیه مزبور بلا به معنای غم آمده است و نامگذاری بلا به غم از این جهت است كه بلا جسم را فرسوده میكند. (4) چنان كه گذشت یكی از معانی بلا كهنگی و فرسودگی است. مؤلف كشاف و طبرسی و فخر رازی و بسیاری دیگر معتقدند اگر كلمه «ذالكم» اشاره به كار فرعون و شكنجه دادن و ذبح پسران و زنده نگه داشتن دختران باشد، مقصود از بلا محنت و رنج است (5) و اگر اشاره به نجات دادن از دست فرعونیان باشد، بلا به معنای نعمت است.2. امتحان
خداوند در سوره هود میفرماید: «وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَ کَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ...» (6) طبری (7) و ابن كثیر (8) «لیبلوكم» را به معنای امتحان دانستهاند. شیخ طوسی مینویسد: معنای آن این است كه او كسی است كه آسمانها و زمین را در مقداری به اندازه شش روز آفرید تا با شما همانند فردی آزمونگر و امتحان كننده رفتار كند تا تصور نشود خداوند بندگان را به آنچه خود از قبل میداند، پیش از انجام عمل بندگان مجازات میكند. (9) زمخشری نیز به همین سان آورده است. (10) بلا به همین معناست در آیه شریفه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ...» (11) و آیه هفتم سوره كهف و آیه 117 سوره آل عمران.ابتلا نیز كه از باب افتعال است، به همین معنا آمده است؛ خداوند میفرماید: «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً...» (12) كاربرد ابتلا در این آیه مجاز است؛ زیرا در حقیقت خداوند انسان را در انتخاب اراده الهی یا اراده مشتبهات نفسانی آزاد گذاشته و از آنجا كه گویا با این كار خداوند بندهاش را امتحان كرده تا او را طبق آن، پاداش یا مجازات دهد، بر آن نام ابتلا نهادهاند (13)؛ به تعبیری دیگر آن حقیقتی كه خداوند درباره ابراهیم (علیه السلام) تحقق بخشید، تكالیف و دستورهای الهی به ابراهیم (علیه السلام) بود. این اوامر امتحان نامیده شدهاند؛ زیرا مردم در موارد مشابه، این اوامر را به جهت امتحان به كار میگیرند. پس به جهت تشبیه، ابتلا و امتحان نامیده شدهاند. (14) همچنین است كلام دیگر الهی كه فرموده است: «هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا زِلْزَالاً شَدِیداً» (15). مقصود از آن، امتحان مؤمنان در جنگ احزاب است.
3. نعمت
خداوند در سوره انفال میفرماید: «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَ لِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَناً إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (16). علاوه بر آنكه مفسران «لیُبْلی»را به معنای نعمت دانستهاند (17)، سیاق آیه نیز دلیل بر این معناست. مؤلف البحر المحیط مینویسد: سیاق كلام این احتمال را كه بلا به معنای رنج و محنت باشد، نفی میكند؛ زیرا در آیه شریفه بلا مقید شده است به حسن، آن هم از جانب خدا و مقصود این است كه اراده الهی به قتل كفار و اصابت تیر به آنان، سبب هزیمت و گریختن كفار و غلبه بر آنان و نیز غارت شدنشان شد و این محنت و رنج نیست، بلكه نعمت است. (18)4. زوال و انقطاع
خداوند متعال میفرماید: «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ قَالَ یَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لاَ یَبْلَى» (19). طبرسی مینویسد: «لا یَبْلی» یعنی تازگیهایش فرسوده نمیشود و از بین نمیرود. (20) در تفسیر روح المعانی آمده است: سلطنتی كه از بین نمیرود یا كهنه نمیشود. (21) پیش از این بیان شد كه یكی از معانی لغوی بلا، كهنگی و فرسودگی است. (22)علامه طباطبایی مینویسد: مقصود از شجر خلد درختی است كه خوردن از آن موجب حیات و زندگی جاودانه میشود و منظور از «وَ مُلْكٍ لا یَبْلی» سلطنتی است كه زمان و موانع بر آن تأثیرگذار نیست. در نتیجه این عبارت تأكید برای «شجرة الخلد» نخواهد بود، بلكه دارای معنایی تأسیسی و جدید خواهد بود. (23)
پینوشتها:
1. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص292.
2. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص145-146.
3. بقره: 49.
4. حسین راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص145.
5. محمود زمخشری، الكشاف، ج1، ص138. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1و2، ص227. محمد فخر رازی، التفسیر الكبیر، ج3، ص66.
6. هود: 7.
7. محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج7، ص9.
8. ابن كثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج2، ص453.
9. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج5، ص451.
10. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص380.
11. مائده: 94.
12. بقره: 124.
13. محمود زمخشری، الكشاف، ج2، ص183.
14. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1و2، ص377.
15. احزاب: 11.
16. انفال: 17.
17. عبدالله بیضاوی، تفسیر البیضاوی، ج2، ص142. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج5، ص94.
18. محمد ابوحیان، البحر المحیط، ج5، ص296.
19. طه: 120.
20. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج7و8، ص55.
21. محمود آلوسی، روح المعانی، ج9، ص400.
22. ابن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج1، ص292.
23. سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج14، ص221.
كوثری، عباس، (1394)، فرهنگنامه تحلیلی وجوه و نظائر در قرآن (جلد اول)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}