شهید مطهری و نقد مبانی سكولاریسم ( 3 )
شهید مطهری و نقد مبانی سكولاریسم(3)
موضع استاد شهید را در نكات ذیل میتوان تبیین كرد:
۱ . پذیرفتن نظام سببیت و علیت; اولین نكته اینكه آیین مقدس اسلام بر خلاف انگارههای كهن دینی، نظام جهان را بر نظام سببیت و علیت مبتنی میداند و لازمه آن خارج شدن نظام جهان ممكن از قلمرو قدرت و فاعلیت الهی نیست; چرا كه نظام علیت در طول علیت و فاعلیتخداوند و نه در عرض آن است . (۳۵)
«آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و «قانون اسباب» خوانده شده، در زبان دین «سنت الهی» نامیده میشود . قرآن كریم در چند جا گفته است: «هرگز در سنتخدا تغییری نخواهی یافت» ; (۳۶) یعنی كار خدا، شیوه مخصوص و فرمول ثابتی دارد و تغییرپذیر نیست (۳۷)
استاد در تبیین نیازمندی جهان، با وجود پذیرفتن نظام علیت میگوید:
«اعتقاد به تاثیر و سببیت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز، با توجه به اینكه همان طور كه موجودات استقلال در ذات ندارند، استقلال در تاثیر هم ندارند . موجودند به وجود او، و مؤثرند به تاثیر او» (۳۸) ، بنابراین آیین اسلام با پیشفرض علوم تجربی یعنی وجود نظام سببیت در دستگاه طبیعت منافاتی ندارد .
۲ . تشویق و اهتمام خاص اسلام به علم; اسلام خود از منادیان و طرفداران جدی و واقعی علم در جهان است . آیات و روایات در این موضوع، خود كتاب مستقلی میطلبد و استاد در آثار مختلف خویش به این نكته تاكید بسیار دارد . (۳۹) لذا هیچگونه زمینهای برای چالش علوم و دانشمندان با اسلام وجود ندارد . در تاریخ اسلام هیچ دانشمندی به جرم ابتكارات خود مورد محاكمه و مجازات قرار نگرفته است، بلكه آیین اسلام خود تمدن بزرگ اسلامی را در طی چندین قرن پیافكنده است كه تمدن امروز مغرب زمین مدیون آن است . استاد یكی از علل این تمدن اسلامی را تشویق بیحد اسلام به امر تعلیم و تعلم و تفكر ذكر میكند . (۴۰)
۳ . عدم انحصار وجود و نظام علیتبه عالم و نظام مادی; در علوم معقول، از جمله فلسفه مبرهن شده است كه اصل وجود، به وجود مادی منحصر نشده است، بلكه وجود دیگری به نام «وجود مجرد» در عالم خلقت وجود دارد كه آن عالم نیز دارای نظام علیتخاص خود است .
در فلسفه و همچنین در آثار استاد اصل وجود عالم مجرد مبرهن شده است . (۴۱) اصولا بحث فوق یك بحث فلسفی و نه علمی است . همه علوم تجربی اصولا اصل وجود و واقعیت را پیشفرض و از اصول موضوعه خود میدانند و در صحت و سقم آن بحث نمیكنند . بحث آنها تنها در خواص و آثار وجود است، لذا اظهار نظر دانشمندان تجربی در باره عدم وجود عالم مادی، یك اظهار نظر خارج از شان و تخصص آنهاست و باید بحث آن را به فلاسفه بسپارند . استاد در این باره مینویسد:
«سنخ بحث علمی این است كه همواره موضوعی را مفروض الوجود میگیرد و به تحقیق در باره خواص آن موضوع میپردازد . و اما اینكه فلان چیز آیا موجود استیا موجود نیست و به فرض وجود، وجودش چگونه وجودی است، پاسخ بحث دیگری كه نامش را فلسفه گذاشتیم قابل تحقیق است و علم نمیتواند به تحقیق این امور بپردازد .» (۴۲)
حاصل آنكه احكام صادره مبنی بر انحصار وجود بر عالم مادی، از سوی دانشمندان فاقد وجاهت علمی است .
با پذیرفتن وجود عالم فراتر از عالم ماده، این نتیجه بهدست میآید كه عالم مجرد نقش علیت و فاعلیتبر عالم مادی را دارد و امكان مداخله آن در پدیدههای مادی وجود دارد . لذا اصل علیت در عالم مادی، به اسباب مادی منحصر نشده بلكه شامل علیت مجرد نیز میشود; به این معنی كه احتمال دارد علل مجرد در تكوین و تغییر حوادث مادی نقش را ایفا كنند، از این طریق، میتوان تاثیر دعا، توكل و معجزات را توجیه و تبیین كرد .
به دیگر سخن، علیت ادعایی دانشمندان تجربی در امور طبیعی صحیح و درست است، اما از آن بر نمیآید كه علتیك امر به علت مادی منحصر شده است، بلكه برای اثر گذاری علت مجرد نیز فرض مطرح است .
به تقریر دیگر، علل و اسباب پدیدههای مادی كشف شده توسط دانشمندان، از علل واقعی پدیدهها در شرایط عادی و معمولی است; و به این معنا نیست كه دیگر و در شرایط غیر عادی هیچ سبب و علیت مادی نیست، دانشمندان تنها طرف اول یعنی كشف روابط علمی را میتوانند ادعا كنند، اما نفی علل مادی ناشناخته از صلاحیت علم خارج است . استاد در این باره مینویسد:
«ماتریالیستها دچار چنین اشتباهی شدند و بخشی از قوانین طبیعی جهان را، كه بهوسیله علوم كشف گردیده، قانونهای واقعی و منحصر فرض كردهاند و سپس معجزات را نقض قانون پنداشتهاند . ما میگوییم آنچه را كه علوم بیان كرده در شرایط مخصوص و محدودی صادق است و زمانی كه با اراده یك پیغمبر یا ولی خدا كار خارقالعادهای انجام میگیرد، وضعیت عوض میشود و به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصی وارد میدان میشود .» (۴۳)
چالش مسیحیت، به علم و قلمرو تجربی اختصاص نداشت، بلكه مسیحیتبه دلیل اشتمال بر آموزههای ناسازگار با عقل، در برابر عقل و مدعیان عقلانیت قرار گرفت، اینجا میتوان به آموزههای «تثلیث» ، «تجسد» ، «گناه نخستین» ، «مساله خدا» ، «فروش آمرزشنامه» ، «قداست و عصمت كلیسا و پاپ» ، «تناقضهای كتاب مقدس» و حمایت معنوی از حاكمان جور و مشروعیتبخشی به حكومت آنها، اشاره كرد . (۴۵)
لوتر به مخالفتبا فروش آمرزشنامه برخاست و با نقد تفسیر آبای كلیسا از كتاب مقدس و انكار برتری و عصمت پاپ، در تضعیف كلیسا قدمی بزرگ را برداشت .
طیف دیگر از عقل گرایان، «دئیسم» ; یعنی خداپرستان طبیعی بودند كه اعتقاد داشتند انسان كه با تكیه بر عقل، قادر بر ناختخداوند است و به بعثت پیامبران نیازی نیست . (۴۶)
دئیستها برای تضعیف بیشتر دین آسمانی، به كاستیها و تناقضهای كتاب مقدس متمسك میشدند . (۴۷)
عقل گرایی ادعای وسیعی داشت و به شناختخدا اختصاص نداشت، بلكه طرفدار توانایی و كفایت عقل و بینیازی از دین در عرصههای مختلف مانند: حكومت، سیاست و اقتصاد بودند . (۴۸)
عقل گرایان افراطی، راهبرد عقلی را برای شناخت و اثبات خداوند و عالم مجردات انكار كردند و مدعی شدند ایمان و تصدیق خداوند از آموزههای «عقل گریز» است و مبنای خداوند، باید تنها وجدان و اخلاق باشد . (۴۹)
در نقد این مبنا، نكات زیر قابل توجه است:
۱ . تفاوت اسلام با مسیحیت; تعارض و چالش علم و دانشمندان، به مسیحیت تحریف شده و آموزههای غیر عقلانی آن اختصاص دارد . آیین اسلام بر احكام عقلانی مشتمل است . استاد در این باره میگوید:
«اسلام گزاف حرف نمیزند . این پیوندی كه میان عقل و دین اسلام هست، در مورد هیچ دینی وجود ندارد . شما از علمای هر دین دیگری بپرسید چه رابطهای میان دین و عقل هست؟ میگوید هیچ، اصلا عقل را با دین چكار؟! مسیحیت از تثلیثشروع میشود و در این مورد حرفی میزنند كه اگر بگوییم با عقل جور در نمیآید، میگویند در نیاید . در اسلام تسلیم كوركورانه نیست، تسلیمی كه ضد عقل باشد نیست .» (۵۰)
نكات زیر مدعای فوق را روشن میكند:
۲ . دعوت به تعقل و حجیت آن; اسلام نه تنها مخالف عقل و تعقل نیست، بلكه در موارد متعددی انسان را به تعقل و استفاده بهینه از عقل دعوت میكند و آن را «رسول باطنی» وصف میكند و در قرآن كریم مكرر از عدم كاربست تعقل مذمتشده است .
استاد دیدگاه قرآن به عقل را سندیت و اعتبار عقل میداند و برای آن به آیات متعددی استشهاد میكند . وی مدعای خود; یعنی حجیت عقل را با این دلالت ثابت میكند: (۵۱)
الف . دعوت قرآن به تعقل ب . بكارگیری استدلالهای عقلی; مانند نظام علی و معلولی ج . تبیین فلسفه احكام د . مبارزه با خطاهای عقل
۳ . ملازمه عقل و دین; استاد در جاهای مختلف اشاره دارد كه دین جاودانه باید مطابق فطرت و عقل انسان باشد و احكام آن برای جاودانه ماندن میبایستبا عقل ملایمت داشته باشد كه در اصطلاح فقها و اصولیین از آن به قاعده «ملازمه عقل و شرع» تعبیر میكنند .
استاد شهید در تبیین ملازمه بالا میگوید:
«بین حكم عقل و حكم شرع، همیشه تلازم است; یعنی هر چه را كه عقل حكم به لزوم آن كند، دین هم حكم به لزوم آن میكند و هر چه را كه دین حكم به لزوم آن كند، عقل هم حكم میكند . به این معنی كه اگر عقل یك مصلحتی را كشف كرد . (كشف یقینی و قطعی نه كشف احتمالی و گمانی)، در اینجا باید حكم بكنیم كه حتما اسلام دستورش همین است ولو آن دستور به ما نرسیده باشد .» (۵۲)
البته ملازمه فوق، تنها حكم عقل را بر اساس حكم شرع ثابت میكند، اما اینكه در هر حكم شرعی، عقل نیز قادر به شناخت دلیل و ملاك حكم شرع است، ملازمه این را ثابت نمیكند:
«معنای این جمله این نیست كه هر جا شارع حكمی وضع كرد، عقل هم الآن حكم دارد; مثلا اگر شارع گفته است گوشتخوك حرام است، عقل هم میفهمد كه چرا حرام است، نه . مقصود این است كه در هر حكم شارع، رمزی وجود دارد كه اگر آن رمز را برای عقل بگویید، عقل هم تصدیق میكند .» (۵۳)
مبنای ملازمه فوق، اهتمام اسلام به عقلانیت است كه در اصطلاح اصولیین و فقها از آن به «تابعیت احكام از مصالح و مفاسد» تعبیر میشود . به موجب این اصل احكام واجب و استحبابی، درپی خود مصالحی دارد; چنانكه احكام حرام و مكروه در متعلقات خود، مفاسدی را داراست . استاد در این باره میگوید:
«اگر اسلام چیزی را گفته واجب است، به این دلیل است كه یك مصلحت ملزمهای در كار بوده و اگر چیزی را گفته حرام است، به دلیل یك مفسده بسیار مهمی است . فقها میگویند آن مصلحتها و مفسدهها به منزله علل احكاماند .» (۵۴)
منبع:خبرگزاری فارس
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}