شهید مطهری و نقد مبانی سكولاریسم ( 3 )

۱ . پذیرفتن نظام سببیت و علیت; اولین نكته اینكه آیین مقدس اسلام بر خلاف انگاره‏های كهن دینی، نظام جهان را بر نظام سببیت و علیت مبتنی می‏داند و لازمه آن خارج شدن نظام جهان ممكن از قلمرو قدرت و فاعلیت الهی...
جمعه، 16 اسفند 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
 شهید  مطهری  و   نقد  مبانی  سكولاریسم  ( 3 )
شهید مطهری و نقد مبانی سكولاریسم(3)
شهید مطهری و نقد مبانی سكولاریسم(3)
نویسنده: محمد حسن قدردان قراملکی


 

 

● نقد نظریه

موضع استاد شهید را در نكات ذیل می‏توان تبیین كرد:
۱ . پذیرفتن نظام سببیت و علیت; اولین نكته اینكه آیین مقدس اسلام بر خلاف انگاره‏های كهن دینی، نظام جهان را بر نظام سببیت و علیت مبتنی می‏داند و لازمه آن خارج شدن نظام جهان ممكن از قلمرو قدرت و فاعلیت الهی نیست; چرا كه نظام علیت در طول علیت و فاعلیت‏خداوند و نه در عرض آن است . (۳۵)
«آنچه در اصطلاح فلسفه به نام نظام جهان و «قانون اسباب‏» خوانده شده، در زبان دین «سنت الهی‏» نامیده می‏شود . قرآن كریم در چند جا گفته است: «هرگز در سنت‏خدا تغییری نخواهی یافت‏» ; (۳۶) یعنی كار خدا، شیوه مخصوص و فرمول ثابتی دارد و تغییرپذیر نیست (۳۷)
استاد در تبیین نیازمندی جهان، با وجود پذیرفتن نظام علیت می‏گوید:
«اعتقاد به تاثیر و سببیت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز، با توجه به اینكه همان طور كه موجودات استقلال در ذات ندارند، استقلال در تاثیر هم ندارند . موجودند به وجود او، و مؤثرند به تاثیر او» (۳۸) ، بنابراین آیین اسلام با پیش‏فرض علوم تجربی یعنی وجود نظام سببیت در دستگاه طبیعت منافاتی ندارد .
۲ . تشویق و اهتمام خاص اسلام به علم; اسلام خود از منادیان و طرفداران جدی و واقعی علم در جهان است . آیات و روایات در این موضوع، خود كتاب مستقلی می‏طلبد و استاد در آثار مختلف خویش به این نكته تاكید بسیار دارد . (۳۹) لذا هیچ‏گونه زمینه‏ای برای چالش علوم و دانشمندان با اسلام وجود ندارد . در تاریخ اسلام هیچ دانشمندی به جرم ابتكارات خود مورد محاكمه و مجازات قرار نگرفته است، بلكه آیین اسلام خود تمدن بزرگ اسلامی را در طی چندین قرن پی‏افكنده است كه تمدن امروز مغرب زمین مدیون آن است . استاد یكی از علل این تمدن اسلامی را تشویق بی‏حد اسلام به امر تعلیم و تعلم و تفكر ذكر می‏كند . (۴۰)
۳ . عدم انحصار وجود و نظام علیت‏به عالم و نظام مادی; در علوم معقول، از جمله فلسفه مبرهن شده است كه اصل وجود، به وجود مادی منحصر نشده است، بلكه وجود دیگری به نام «وجود مجرد» در عالم خلقت وجود دارد كه آن عالم نیز دارای نظام علیت‏خاص خود است .
در فلسفه و همچنین در آثار استاد اصل وجود عالم مجرد مبرهن شده است . (۴۱) اصولا بحث فوق یك بحث فلسفی و نه علمی است . همه علوم تجربی اصولا اصل وجود و واقعیت را پیش‏فرض و از اصول موضوعه خود می‏دانند و در صحت و سقم آن بحث نمی‏كنند . بحث آنها تنها در خواص و آثار وجود است، لذا اظهار نظر دانشمندان تجربی در باره عدم وجود عالم مادی، یك اظهار نظر خارج از شان و تخصص آن‏هاست و باید بحث آن را به فلاسفه بسپارند . استاد در این باره می‏نویسد:
«سنخ بحث علمی این است كه همواره موضوعی را مفروض الوجود می‏گیرد و به تحقیق در باره خواص آن موضوع می‏پردازد . و اما اینكه فلان چیز آیا موجود است‏یا موجود نیست و به فرض وجود، وجودش چگونه وجودی است، پاسخ بحث دیگری كه نامش را فلسفه گذاشتیم قابل تحقیق است و علم نمی‏تواند به تحقیق این امور بپردازد .» (۴۲)
حاصل آنكه احكام صادره مبنی بر انحصار وجود بر عالم مادی، از سوی دانشمندان فاقد وجاهت علمی است .
با پذیرفتن وجود عالم فراتر از عالم ماده، این نتیجه به‏دست می‏آید كه عالم مجرد نقش علیت و فاعلیت‏بر عالم مادی را دارد و امكان مداخله آن در پدیده‏های مادی وجود دارد . لذا اصل علیت در عالم مادی، به اسباب مادی منحصر نشده بلكه شامل علیت مجرد نیز می‏شود; به این معنی كه احتمال دارد علل مجرد در تكوین و تغییر حوادث مادی نقش را ایفا كنند، از این طریق، می‏توان تاثیر دعا، توكل و معجزات را توجیه و تبیین كرد .
به دیگر سخن، علیت ادعایی دانشمندان تجربی در امور طبیعی صحیح و درست است، اما از آن بر نمی‏آید كه علت‏یك امر به علت مادی منحصر شده است، بلكه برای اثر گذاری علت مجرد نیز فرض مطرح است .
به تقریر دیگر، علل و اسباب پدیده‏های مادی كشف شده توسط دانشمندان، از علل واقعی پدیده‏ها در شرایط عادی و معمولی است; و به این معنا نیست كه دیگر و در شرایط غیر عادی هیچ سبب و علیت مادی نیست، دانشمندان تنها طرف اول یعنی كشف روابط علمی را می‏توانند ادعا كنند، اما نفی علل مادی ناشناخته از صلاحیت علم خارج است . استاد در این باره می‏نویسد:
«ماتریالیست‏ها دچار چنین اشتباهی شدند و بخشی از قوانین طبیعی جهان را، كه به‏وسیله علوم كشف گردیده، قانون‏های واقعی و منحصر فرض كرده‏اند و سپس معجزات را نقض قانون پنداشته‏اند . ما می‏گوییم آنچه را كه علوم بیان كرده در شرایط مخصوص و محدودی صادق است و زمانی كه با اراده یك پیغمبر یا ولی خدا كار خارق‏العاده‏ای انجام می‏گیرد، وضعیت عوض می‏شود و به عبارت دیگر، عامل و عنصر خاصی وارد میدان می‏شود .» (۴۳)

● مبنای چهارم: عقل گرایی (راسیونالیسم) (۴۴)

چالش مسیحیت، به علم و قلمرو تجربی اختصاص نداشت، بلكه مسیحیت‏به دلیل اشتمال بر آموزه‏های ناسازگار با عقل، در برابر عقل و مدعیان عقلانیت قرار گرفت، اینجا می‏توان به آموزه‏های «تثلیث‏» ، «تجسد» ، «گناه نخستین‏» ، «مساله خدا» ، «فروش آمرزشنامه‏» ، «قداست و عصمت كلیسا و پاپ‏» ، «تناقض‏های كتاب مقدس‏» و حمایت معنوی از حاكمان جور و مشروعیت‏بخشی به حكومت آن‏ها، اشاره كرد . (۴۵)
لوتر به مخالفت‏با فروش آمرزشنامه برخاست و با نقد تفسیر آبای كلیسا از كتاب مقدس و انكار برتری و عصمت پاپ، در تضعیف كلیسا قدمی بزرگ را برداشت .
طیف دیگر از عقل گرایان، «دئیسم‏» ; یعنی خداپرستان طبیعی بودند كه اعتقاد داشتند انسان كه با تكیه بر عقل، قادر بر ناخت‏خداوند است و به بعثت پیامبران نیازی نیست . (۴۶)
دئیست‏ها برای تضعیف بیشتر دین آسمانی، به كاستی‏ها و تناقض‏های كتاب مقدس متمسك می‏شدند . (۴۷)
عقل گرایی ادعای وسیعی داشت و به شناخت‏خدا اختصاص نداشت، بلكه طرفدار توانایی و كفایت عقل و بی‏نیازی از دین در عرصه‏های مختلف مانند: حكومت، سیاست و اقتصاد بودند . (۴۸)
عقل گرایان افراطی، راهبرد عقلی را برای شناخت و اثبات خداوند و عالم مجردات انكار كردند و مدعی شدند ایمان و تصدیق خداوند از آموزه‏های «عقل گریز» است و مبنای خداوند، باید تنها وجدان و اخلاق باشد . (۴۹)

● نقد نظریه

در نقد این مبنا، نكات زیر قابل توجه است:
۱ . تفاوت اسلام با مسیحیت; تعارض و چالش علم و دانشمندان، به مسیحیت تحریف شده و آموزه‏های غیر عقلانی آن اختصاص دارد . آیین اسلام بر احكام عقلانی مشتمل است . استاد در این باره می‏گوید:
«اسلام گزاف حرف نمی‏زند . این پیوندی كه میان عقل و دین اسلام هست، در مورد هیچ دینی وجود ندارد . شما از علمای هر دین دیگری بپرسید چه رابطه‏ای میان دین و عقل هست؟ می‏گوید هیچ، اصلا عقل را با دین چكار؟! مسیحیت از تثلیث‏شروع می‏شود و در این مورد حرفی می‏زنند كه اگر بگوییم با عقل جور در نمی‏آید، می‏گویند در نیاید . در اسلام تسلیم كوركورانه نیست، تسلیمی كه ضد عقل باشد نیست .» (۵۰)
نكات زیر مدعای فوق را روشن می‏كند:
۲ . دعوت به تعقل و حجیت آن; اسلام نه تنها مخالف عقل و تعقل نیست، بلكه در موارد متعددی انسان را به تعقل و استفاده بهینه از عقل دعوت می‏كند و آن را «رسول باطنی‏» وصف می‏كند و در قرآن كریم مكرر از عدم كاربست تعقل مذمت‏شده است .
استاد دیدگاه قرآن به عقل را سندیت و اعتبار عقل می‏داند و برای آن به آیات متعددی استشهاد می‏كند . وی مدعای خود; یعنی حجیت عقل را با این دلالت ثابت می‏كند: (۵۱)
الف . دعوت قرآن به تعقل ب . بكارگیری استدلالهای عقلی; مانند نظام علی و معلولی ج . تبیین فلسفه احكام د . مبارزه با خطاهای عقل
۳ . ملازمه عقل و دین; استاد در جاهای مختلف اشاره دارد كه دین جاودانه باید مطابق فطرت و عقل انسان باشد و احكام آن برای جاودانه ماندن می‏بایست‏با عقل ملایمت داشته باشد كه در اصطلاح فقها و اصولیین از آن به قاعده «ملازمه عقل و شرع‏» تعبیر می‏كنند .
استاد شهید در تبیین ملازمه بالا می‏گوید:
«بین حكم عقل و حكم شرع، همیشه تلازم است; یعنی هر چه را كه عقل حكم به لزوم آن كند، دین هم حكم به لزوم آن می‏كند و هر چه را كه دین حكم به لزوم آن كند، عقل هم حكم می‏كند . به این معنی كه اگر عقل یك مصلحتی را كشف كرد . (كشف یقینی و قطعی نه كشف احتمالی و گمانی)، در اینجا باید حكم بكنیم كه حتما اسلام دستورش همین است ولو آن دستور به ما نرسیده باشد .» (۵۲)
البته ملازمه فوق، تنها حكم عقل را بر اساس حكم شرع ثابت می‏كند، اما اینكه در هر حكم شرعی، عقل نیز قادر به شناخت دلیل و ملاك حكم شرع است، ملازمه این را ثابت نمی‏كند:
«معنای این جمله این نیست كه هر جا شارع حكمی وضع كرد، عقل هم الآن حكم دارد; مثلا اگر شارع گفته است گوشت‏خوك حرام است، عقل هم می‏فهمد كه چرا حرام است، نه . مقصود این است كه در هر حكم شارع، رمزی وجود دارد كه اگر آن رمز را برای عقل بگویید، عقل هم تصدیق می‏كند .» (۵۳)
مبنای ملازمه فوق، اهتمام اسلام به عقلانیت است كه در اصطلاح اصولیین و فقها از آن به «تابعیت احكام از مصالح و مفاسد» تعبیر می‏شود . به موجب این اصل احكام واجب و استحبابی، درپی خود مصالحی دارد; چنانكه احكام حرام و مكروه در متعلقات خود، مفاسدی را داراست . استاد در این باره می‏گوید:
«اگر اسلام چیزی را گفته واجب است، به این دلیل است كه یك مصلحت ملزمه‏ای در كار بوده و اگر چیزی را گفته حرام است، به دلیل یك مفسده بسیار مهمی است . فقها می‏گویند آن مصلحت‏ها و مفسده‏ها به منزله علل احكام‏اند .» (۵۴)
منبع:خبرگزاری فارس



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط