نويسنده: عباس کوثري

 
«جنب» در لغت به معناي پهلو، زير بغل تا تهي‌گاه، (1) نزديک، و معظم و اکثر از يک شيء است؛ چنان که وقتي گفته مي‌شود «هذا قليل في جنب مودّتک»: اين کار ما در مقابل محبت‌هاي شما کم است. (2) اين کلمه گاه به جاي کلمه جانب به کار مي‌رود؛ مثل آنکه گفته مي‌شود «الناس جنب و الامير جنب»: مردم در يک ناحيه و امير در ناحيه‌اي ديگر است. (3) جنب و جانب و جَنَبَه با حرکت فتحه به معناي نيمي از انسان و غير انسان است و «جار الجنب» همسايه ديوار به ديوار و «الصاحب بالجنب» رفيق در سفر و «الجار الجُنُب» - با دو ضمه - همسايه غير فاميل است. (4)

کاربردهاي جَنب در قرآن

1. اطاعت

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُم مِّن قَبْلِ أَن يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنتُمْ لاَ تَشْعُرُونَ * أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَاحَسْرَتَي عَلَى‏ مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ»: (5) و از بهترين دستورهايي که از سوي پروردگارتان بر شما نازل شده پيروي کنيد. پيش از آنکه عذاب الهي ناگهان به سراغ شما آيد، در حالي که از آن خبر نداريد. مبادا کسي روز قيامت بگويد: افسوس بر من از کوتاهي‌هايي که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره‌کنندگان آيات او بودم.
کلمه «جنب الله» به قرينه آيه پيشين که به پيروي از بهترين دستورهاي نازل شده فرمان مي‌دهد، مي‌تواند به معناي اطاعت از دستورهاي الهي باشد. از سوي ديگر جنب در لغت همان‌گونه که بيان شد يا به معناي قرب است و يا به معناي جانب و ناحيه و از آنجا که خداوند از جسم منزه است، نمي‌توان «جنب الله» را به معناي جسماني آن تفسير کرد، بلکه مقصود از «فرّطت في جنب الله» کوتاهي نسبت به دستورهاي الهي است.
راغب مي‌نويسد: جنب به معناي عضو خاص (پهلو) است. سپس به سمت و ناحيه‌اي که پهلو در آن قرار گرفته اطلاق شده است، چنان که بقيه اعضا همانند يمين و شمال استعاره براي جانب و ناحيه‌اي که در آن قرار دارند، آورده مي‌شود و معناي جمله «فيِ جَنبِ اللهِ» به معناي اوامر و حدود الهي است. (6) مؤلف الميزان نيز پس از نقل کلام راغب مي‌نويسد: «جَنبِ الله» جانب و جهت خداوند است و آن عملي است که به سوي خدا بازمي‌گردد و بر بنده واجب است در مقابل خدا آن را انجام دهد و مصداق آن اين است که خداي يکتا را عبادت کند و نافرماني او ننمايد و تفريط در «جَنبِ الله» کوتاهي در انجام وظيفه است. (7) صاحب الکشاف نيز کلمه جنب را به معناي جانب و ناحيه مي‌داند و جمله «فَرَّطتُ فيِ جَنبِ اللهِ» را به کوتاهي در اطاعت و عبادت الهي تفسير مي‌کند. (8)

2. پهلو

خداوند متعال در ترسيم انسان‌هاي مسرف مي‌فرمايد: «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَمْ يَدْعُنَا إِلَى‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»: (9) هنگامي که به انسان زيان و ضرري برسد ما را در حالي که به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده است مي‌خواند، اما هنگامي که ناراحتي را از او برطرف ساختيم، چنان مي‌رود که گويي هرگز ما را براي حل مشکلي که به او رسيده بود نخوانده است؛ اين‌گونه براي اسرافکاران اعمالشان زينت داده شده است. کلمه «لِجَنبِهِ» در محل نصب است يا حال از فاعل «دَعَانَا» است؛ يعني وقتي زياني به انسان برسد ما را مي‌خواند در حالي که به پهلو خوابيده يا نشسته و يا ايستاده است يا اينکه حال از «الانسَانَ» باشد و عامل آن فعل «مسّ» باشد؛ يعني زماني که انسان را در حالي که به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده ضرر و زياني برسد ما را در آن حال مي‌خواند. (10) قرينه بر حال بودن «لِجَنبِهِ» اين است که «قَاعِداً أَوْ قَائماً» که حال است بر آن عطف شده است (11) و بيان اين سه حالت بيانگر جميع حالات انسان است. (12)
کلمه جنب در هيئت جمع که «جنوب» است، (13) به همين معنا آمده است؛ همانند سه آيه زير که در بيان صفات اولوالالباب آمده است:
1. «الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى‏ جُنُوبِهِمْ». (14)
2. «يَوْمَ يُحْمَى‏ عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى‏ بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ»: (15) در آن روز که بر طلا و نقره‌هاي اندوخته شده در آتش جهنم آتش برافروخته مي‌شود و سپس با آن صورت‌ها و پهلوها و پشت‌هايشان را داغ مي‌کنند.
3. «تَتَجَافَى‏ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً»: (16) پهلوهايشان از بسترها در دل شب دور مي‌شود و پروردگار خود را با بيم و اميد مي‌خوانند.

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 110.
2. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 1، ص 317.
3. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 11، ص 117.
4. محمد فيروزآبادي؛ القاموس المحيط؛ ج 1، ص 142.
5. زمر: 55-56.
6. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 205.
7. سيدمحمدحسين طباطبائي؛ الميزان؛ ج 17؛ ص 282.
8. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 137-138.
9. يونس: 12.
10. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 143. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 10، ص 22-23.
11. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 17، ص 42.
12. محمد قرطبي؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ج 8، ص 202.
13. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 205. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 1، ص 317.
14. آل عمران: 191.
15. توبه: 35.
16. سجده: 16.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.