نويسنده: عباس کوثري

 
«حَبل» در لغت به معناي، ريسمان، عهد و پيمان، امان، وصال و رسيدن، ريگ کشيده و طول‌دار است و در «حبل الوريد» به معناي رگ حلق است. (1) «حَبَل» - به فتح باء - به معناي باردار بودن و «حبلي» زن آبستن است. جمع حبل به معناي ريسمان، حِبال و احبُل است. (2)

کاربردهاي حَبل در قرآن

1. ريسمان

هنگامي که جادوگران فرعوني براي مبارزه با موسي (عليه‌السلام) آماده شدند، خطاب به موسي گفتند آيا تو آنچه با خود داري مي‌افکني يا ما آغازگر باشيم: «قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَى‏»: (3) [موسي] گفت شما اول بيفکنيد؛ در اين هنگام ريسمان‌ها و عصاهاي آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مي‌رسيد که حرکت مي‌کنند. «حبال» در اين آيه جمع «حبل» به معناي طناب‌ها و ريسمان‌هاست و «عِصِّي» جمع عصاست. تعبير «يخيل» اشاره به اين داردا که حرکت ريسمان‌ها واقعيتي نداشت، بلکه آنان چشمان مردم را سحر کرده بودند، چنان که قرآن مي‌فرمايد: «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُو بِسِحْرٍ عَظِيمٍ». (4)
برخي از مفسران در توضيح حرکت ريسمان‌ها و سحر کردن چشم‌هاي مردم نوشته‌اند ساحران موادي همانند جيوه را در درون اين طناب‌ها و عصاها قرار داده بودند. بر اثر تابش آفتاب بر آنها حرکات مختلف و سريعي در آنها آشکار شد. مردم خيال کردند که اينها تبديل به موجوداتي شده‌اند که جان گرفته‌اند و حرکت مي‌کنند. در مرجع ضمير «يخَيّلُ إلَيهِ» دو احتمال است: 1. فرعون؛ 2. موسي (عليه‌السلام). جمله بعد که با فاي تفريع ترس موسي (عليه‌السلام) را بيان کرده و فرموده «فاوجس في نفسه خيفة موسي» (5) قرينه بر اين است که مرجع ضمير موسي (عليه‌السلام) است و معنايش اين است که ريسمان در ديدگاه موسي (عليه‌السلام) همانند موجوداتي جان گرفته شکل يافتند.
حبل در آيه 44 شعراء به همين معناست: «فَأَلْقَوْا حِبَالَهُمْ وَعِصِيَّهُمْ». از ديگر آياتي که کلمهي حبل در آن به ريسمان و طناب تفسير شده است، آيه مربوط به زن ابولهب است: «وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِي جِيدِهَا حَبْلٌ مِن مَسَدٍ». (6)
برخي تعبير «حمالة الحطب» را ناظر به اين جهت دانسته‌اند که او شبانه دسته‌اي از خارها را با خود مي‌برد و در مسير حرکت پيامبر گرامي مي‌ريخت (7) که در اين صورت حبل به معناي حقيقي خود خواهد بود.
برخي ديگر آن را کنايه از سخن‌چيني و فسادگري او مي‌دانند؛ زيرا وي با اين کار مردم را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بدبين مي‌ساخت. (8) بعضي از مفسران نوشته‌اند اين تعبير بدين جهت بود که تصميم گرفت گردنبند طلاي خويش را در مسير ضربه زدن به اسلام خرج کند. قرآن حالت اخروي وي را به صورت فردي هيزم‌کش تصوير کرده است که در گردنش ريسماني از ليف خرماست و براي خود آتش دوزخ را مشتعل مي‌سازد. (9) در اين فرض، حبل تجسم اعمال دنيايي وي در جهنم خواهد بود. گفتني است «مسد» به معناي بافته است، چه از ليف و پوست باشد و چه از غير اين دو. (10)

2. رگ

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ». (11) همان‌گونه که در معناي لغوي ذکر شد، يکي از معاني حبل، رگ است. براي واژه «وريد» دو معنا بيان شده است: 1. وريد رگي است که متصل به کبد و قلب است و به وسيله آن خون در اعضا جريان مي‌يابد و کلام الهي که فرموده است «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» به همين معنا است. (12) 2. وريد رگي است که در ناحيه راست و چپ گردن قرار دارد و متصل به شاهرگ اصلي است. (13)

3. استعاره از قرآن و فرمان‌هاي الهي

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا». (14) مقصود از «حبل» مي‌تواند قرآن و فرمان‌هاي الهي باشد. قرينه بر اين معنا آيه پيشين همين سوره است که مي‌فرمايد: «وَكَيْفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى‏ عَلَيْكُمْ آيَاتُ اللّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»: چگونه ممکن است شما کافر شويد با اينکه آيات خدا بر شما تلاوت مي‌شود و پيامبر او در ميان شماست و هرکس به خدا تمسک جويد، به راهي راست هدايت شده است.
مؤلف الميزان مي‌نويسد: خداوند در اين آيه اعتصامي را که در آيه پيشين به آن ترغيب نموده، تبديل به «اعتصام بحبل الله» کرد که از آن نتيجه گرفته مي‌شود «حبل الله» همان قرآن است که از جانب خدا نازل شده و آسمان را به زمين ربط مي‌دهد. وي در ادامه مي‌نويسد: و مي‌توان گفت حبل الله قرآن و پيامبر است که بازگشت آن در واقع به يک چيز است؛ زيرا تمسک به پيامبر نيز تمسک به قرآن است؛ چرا که فرموده است: «وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»: (15) آنچه را پيامبر فرمان داده است بگيريد و از آنچه نهي کرده باز ايستيد. (16) صاحب کشاف نيز به صراحت از استعاره بودن کلمه حبل ياد کرده و نوشته است: حبل الله مي‌تواند استعاره از پيمان الهي يعني اطاعت و ايمان باشد يا استعاره از قرآن کتاب خدا باشد؛ به اين دليل که پيامبر فرموده است: «القرآن حبل الله المتين». (17)
در برخي از روايات از قرآن کريم به «حبل الله» تعبير شده است. ابوسعيد خدري از پيامبر نقل کرده که فرمود: «ايها الناس انّي تارکٌ فيکم ما اِن اخذتم به لن تضلّوا بعدي امرين احدهما اکبر من الآخر کتاب الله جبل ممدود ما بين السماء و الارض و عترتي اهل بيتي»: اي مردم من در ميان شما دو ريسمان را باقي مي‌گذارم اگر آن را بگيريد، هرگز گمراه نخواهيد شد. يکي از آن دو بزرگ‌تر از ديگري است. کتاب خدا (قرآن) که ريسماني است که از آسمان به سوي زمين امتداد يافته است و ديگري عترت که اهل بيت من‌اند. (18) حضرت در روايت ديگري فرمودند: «ان هذا القرآن هو حبل الله»: به يقين قرآن ريسمان خداوند است. (19)
فخر رازي مي‌نويسد: فردي که وارد چاه مي‌شود، براي پرهيز از سقوط به ريسمان و طناب چنگ مي‌زند و چون قرآن و پيمان و دين الهي و اتحاد، انسان را از سقوط به قعر جهنم محفوظ مي‌دارد از آن تعبير به «حبل» شده و دستور داده شده که افراد بدان چنگ زنند. (20) بيضاوي همين نکته را سبب براي استعاره حبل از قرآن دانسته است. (21) راغب مي‌نويسد: حبل استعاره براي وصول و رسيدن به شيء و نيز استعاره براي هر وسيله‌اي است که با آن، دستيابي به شيء ديگر ميسر مي‌شود و مقصود از حبل الله در کلام خداوند (واعتصموا بحبل الله) وسيله‌اي است که با آن مي‌توان به جوار و قرب الهي دست يافت، همانند قرآن و عقل و غير آن. (22) از آنجا که معاني و احتمالات ديگر در واقع به قرآن بازمي‌گردد، مي‌توان آن را تأييدي ديگر بر اين دانست که حبل الله به معناي قرآن است.

4. استعاره از امان داشتن و پيمان

خداوند متعال درباره اهل کتاب مي‌فرمايد: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ». (23) براي روشن شدن معناي حبل لازم است مشخص شود آيا جمله «ضربت» تکويني است يا تشريعي. برخي معتقدند مقصود از ضربِ ذلت بر اهل کتاب، فرمان تکويني خداوند است که به عنوان عذابِ اعمالشان مقرر شده است، چنان که خداوند ذيل آيه مي‌فرمايد: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ»: و اين مهر بيچارگي بدين جهت است که آنان به آيات خدا کفر مي‌ورزيدند و پيامبران را به ناحق مي‌کشتند. اينها به سبب اين است که گناه و تجاوز مي‌کردند.
در توضيح تکويني بودن آن نوشته‌اند: واقعيت خارجي زندگي يهود نيز گواه آن است. يهوديان خيبر و بني‌نضير و بني‌قريظه و بني‌قينُقاع با اينکه در عزت زندگي مي‌کردند، بعد از اسلام به جهت کفرورزي دچار ذلت و مسکنت و فقر شدند. (24) پيش از اسلام نيز يا به مجوس جزيه مي‌دادند و يا به مسيحيان ذيل آيه نيز اين نظريه را تأييد مي‌کند؛ زيرا از ظاهر آن استفاده مي‌شود ذلت يهود به دليل رفتار بدشان بوده است؛ نظريه دوم معتقد است مقصود از «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» حکم تشريعي است يعني فرمان خداوند به جنگيدن و ذليل ساختن آنان است، چنان که جمله بعد آن «اَينَما ثُقِفوا» بيانگر آن است؛ زيرا معناي آن اين است که در هر کجا يافت شوند، مُهر ذلت بر آنان خورده است و اين با ذلت تشريعي مناسبت دارد که از آثار آن قرار دادن جزيه است. (25)
خداوند متعال دو استثنا براي آن ذکر کرده و فرموده است: «إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ». راغب مي‌نويسد: گاه جبل به معناي عهد و پيمان مي‌آيد؛ بر اين اساس اين آيه کافر را نيازمند دو پيمان قرار داده است: الف) عهد و پيمان از جانب خدا و ان اين است که کافر معتقد به يک از کتاب‌هاي آسماني باشد؛ زيرا اگر از اهل کتاب نباشد، احکام ذمه و امان براي او نخواهد. ب) عهد و پيمان از جانب مردم که در موقعيت‌هاي خاص برايش مقرر مي‌دارند. (26) شيخ طوسي نيز مي‌نويسد: حبل عهد و پيمان از جانب خداست و حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ پيمان از جانب مردم است که با يکي از راه‌هاي امان دادن مثل قرارداد ذمّه و مانند آن حاصل مي‌شود و از آنجا که با عهد، امان دادن لزوم و تحقق مي‌يابد از عهد به حبل تعبير شده است؛ همانند ريسمان که با آن اشيا را محکم کرده، مي‌بندند. (27) زمخشري (28) و قرطبي (29) و صاحب الميزان نيز «بحبل مِن الله» را قرار گرفتن اهل کتاب تحت ذمه و «حبل من النّاس» را امان‌هاي دادده شده توسط مردم مي‌دانند. (30)

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 119.
2. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 3، ص 28.
3. طه: 66.
4. اعراف: 116.
5. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 7، ص 186.
6. مسد: 4-5.
7. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 30، ص 159. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 9 و 10، ص 427.
8. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 4، ص 462. علي بن ابراهيم قمي؛ تفسير القمي؛ ج 2، ص 448.
9. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 852.
10. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 815.
11. ق: 16.
12. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 865.
13. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 384. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 215-216.
14. آل عمران: 103.
15. حشر: 7.
16. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 3، ص 369.
17. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 394.
18. جلال‌الدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 2، ص 285. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 805.
19. محمد قرطبي؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ج 4، ص 102.
20. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 8، ص 142.
21. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 1، ص 277.
22. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 217.
23. آل عمران: 112.
24. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 3، ص 194. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 3، صص 51 و 54.
25. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 3، ص 384.
26. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 217.
27. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 2، ص 560.
28. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 402.
29. محمد قرطبي؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ج 4، ص 112.
30. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 3، ص 384.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.