نويسنده: عباس کوثري

 
«حصر» در لغت در اين معاني زير به کار رفته است: ممنوع شدن از ادامه کار توسط دشمن، محبوس گشتن، باز ايستادن از سفر به سبب بيماري، در تنگنا قرار گرفتن، (1) گرفتگي شکم، ناتواني از سخن گفتن. «احصار» يعني حاجي از رسيدن به مناسک و اعمال به دليل بيماري يا دشمن باز ماند (2) و «حصور» فردي است که از زنان دوري مي‌گزيند. (3)

کاربردهاي حصر در قرآن

1. محاصره کردن دشمن

قرآن کريم در سوره توبه به پيامبر فرمان به برائت از مشرکان داد و به مشرکان چهار ماه مهلت داد تا در کار خويش انديشه کنند، شايد راه حق را برگزينند؛ البته خداوند پيمان آن دسته از مشرکان را که جانب عهد و پيمان را به درستي نگه داشتند، معتبر اعلام کرد و فرمود: «فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى‏ مُدَّتِهِمْ» (4) ولي به مشرکاني که پيمان خويش را نقض کرده بودند يا نشانه‌هايي از نقض عهد آنان مشهود بود، فقط چهار ماه مهلت داد. از فلسفه‌هاي اين اعلام عمومي اين بود که اين حکم براي مشرکان، ناگهاني نباشد و با اطلاع قبلي باشد. پس از آن قرآن مي‌فرمايد: «فَإِذَا انسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الْصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ».
مي‌توان گفت هر يک از دستورهاي «اقْتُلُوا»، «خذوهم»، «وَاحْصُرُوهُمْ» و «وَاقْعُدُوا لَهُم» بيانگر نوعي از انهدام جمع دشمن است؛ يعني اگر مسلمانان به آنان دست يافتند و امکان کشتن آنان بود، دستور کشتن را اجرا کنند و در صورت عدم امکان قتل، آنان را دستگير کنند و اگر امکان اخذ و اسارت آنان نبود، محاصره‌شان کنند و ارتباط آنان را با خارج قطع کنند و اگر محل آنان را نمي‌دانند، در کمينگاه آنان بنشينند. (5) مقابله «احْصُرُوهُمْ» با دستور کشتن، گرفتن، اسارت و... نيز گواه بر همين معناست.

2. زندان

در سوره اسراء مي‌فرمايد: «وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً». (6) حصير به معناي محبس و زندان است. (7) بنابراين ترجمه آيه چنين است: جهنم را براي کافران، زندان سختي قرار داديم.

3. قرار گرفتن در تنگنا و سختي

الف) تنگنايي در معيشت

يکي از معاني لغوي حصر قرار گرفتن در تنگنا و مضيقه است. (8) قرآن کريم مي‌فرمايد: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيَماهُمْ لاَ يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافاً». (9) ممکن است مقصود از «أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ» جهادگراني باشند که بر اثر اشتغال به جهاد و هجرت از مکه، گرفتار تنگدستي در معيشت بودند، چنان که کلمات «أَغْنِيَاءَ»، «الحاف» و «لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً» گواه روشني بر فقر آنان است؛ بنابراين ترجمه آيه چنين است: [انفاق شما] براي نيازمنداني باشد که در راه خدا در تنگناي معيشت قرار گرفته‌اند و توانايي بر مسافرت براي به دست آوردن سرمايه ندارند و از شدت خويشتنداري، افراد ناآگاه آنان را بي‌نياز مي‌پندارند. آنان را از چهره‌هايشان مي‌شناسي و هرگز با اصرار چيزي از مردم نمي‌خواهند.

ب) تنگنايي روحي

قرآن کريم مي‌فرمايد: «إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَن يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ»: (10) مگر آنان که با هم‌پيمانان شما پيمان بسته‌اند يا آنان که به سوي شما مي‌آيند و از پيکار با شما يا پيکار با قوم خود در تنگناي روحي قرار گرفته‌اند.
در شأن نزول اين آيه آمده است قبيله بني‌ضمره با رسول گرامي اسلام هم‌پيمان بود و از طرفي قبيله اشجع هم‌پيمان با بني‌ضمره بود. مسلمانان از اين بيمناک بودند که بني‌ضمره نقض پيمان کند؛ اما با خبر شدند که قبيله اشجع به نزديک مدينه آمده‌اند. پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نمايندگاني نزد آنان فرستاده تا از هدف آمدنشان مطلع گردد. آنان گفتند: از يک سو ما تمايل به جنگيدن با شما را نداريم؛ زيرا محل ما به شما نزديک است و از سويي ديگر به دليل تعداد کم، توانايي مبارزه با دشمنان شما را نداريم؛ بدين جهت آمده‌ايم با شما پيمان ترک مخاصمه ببنديم. در اين زمان آيه نود سوره نساء نازل شد. (11) در شأن نزول ديگري آمده آيه درباره بني‌مدلج است که سراقة بن مالک بعد از جنگ احد به حضور پيامبر رسيد و خواستار آن شد که پيامبر با آنان نجنگد و هرگاه قريش ايمان آوردند، آنان نيز ايمان خواهند آورد. (12)
مقصود از «حصرت» به قرينه شأن نزول و با توجه به سياق آيه، همان تنگناي روحي است که به دليل جنگيدن با قوم خود يا جنگ با مسلمانان براي آنان به وجود آمده بود، چنان که جمله «أَن يُقَاتِلُوكُمْ» و «يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ» دلالت بر اين دلتنگي مي‌کند. مفسران نيز «حَصِرَتْ» در آيه را به معناي ضيق و دلتنگي دانسته‌اند. مؤلف کشاف ذيل آيه مي‌نويسد: حصر به معناي تنگنايي و انقباض است. (13) راغب نيز جمله «حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ» را به معناي تنگنايي سينه به دليل بخل‌ورزي و ترس دانسته است. (14)

4. باز ايستادن از زيارت بيت‌الله
يکي از عناوين فقهي در حج، احصار و صدّ است. احصار به معناي بازايستادن از زيارت بيت‌الله و مناسک حج و عمره به دليل بيماري است و صدّ به جهت ممانعت دشمن است. در جواهرالکلام آمده است: «الصدّ بالعدوّ و والاخصار بالمرض لا غير کما هو المعروف بين الفقهاء». (15) مؤلف جواهر در ادامه به صحيحه‌اي از امام صادق (عليه‌السلام) استناد مي‌کند که فرموده است: «المحصور غير المصدود فانّ المحصور هو المريض و المصدود هو الذي ردّه المشرکون کما ردّوا رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم)»: محصور غير از مصدود است؛ زيرا محصور فرد بيمار است و مصدود شخصي است که مشرکان او را از زيارت خانه خدا برگردانده باشند، چنان که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را برگرداندند. (16)
ولي «احصار» در اصطلاح قرآن اعم از بيماري و دشمن است؛ خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ». (17) شيخ طوسي مي‌نويسد: احصار به معناي بازايستادن از زيارت خانه خداست، اعم از آنکه به سبب بيماري يا ترس يا دشمن باشد و دليل آن روايات است. (18)
راغب نيز احصار را به معناي اعم مي‌داند و مي‌نويسد: «فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ» اعم از ممانعت ظاهريِ (ممانعت دشمن) دشمن يا ممانعت باطني (ممانعت بيماري) است. (19) در نتيجه معناي آيه اين است که حج عمره را براي خدا تمام کنيد و اگر به سبب بيماري يا دشمن از [انجام مناسک] بازمانديد، آنچه از قرباني ميسر گشت، [ذبح يا نحر کنيد] و سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به محلش برسد.
در اينکه محل قرباني کجاست مورد اختلاف است؛ اما از نظر شيعه اگر دشمن از انجام مناسک جلوگيري کرده باشد، ذبح در همان محلِ بازداشتن انجام مي‌گيرد، چنان که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) در حديبيه چنين کرد و اگر احصار به جهت بيماري و... باشد، در حج در روز عيد قربان، سرزمين مني و اگر در عمره باشد، مکه محل ذبح است. (20)

5. برکنار از هوس‌هاي سرکش نسبت به زنان
خداوند متعال مي‌فرمايد: «فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَى‏ مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً وَنَبِيّاً مِنَ الصَّالِحِينَ». (21) «حصور» به معناي فردي است که در برابر زنان پارساست، به جهت عفت و پاکدامني يا به جهت ناتواني جنسي؛ ولي در آيه مقصود اين است که از شدت عفت و پاکدامني، غرايز جنسي خود را کنترل مي‌کند؛ زيرا اگر عدم تمايل به جهت ناتواني جنسي باشد، موجب مدح و ستايش نخواهد بود؛ در حالي که اين آيه در مدح حضرت يحيي (عليه‌السلام) است. (22)

 

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 138.
2. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 1، ص 390.
3. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 138.
4. توبه: 4.
5. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 152.
6. اسراء: 8.
7. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 6، ص 452. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 238.
8. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 138.
9. بقره: 273.
10. نساء: 90.
11. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 3، ص 286.
12. جلال‌الدين سيوطي، الدرالمنثور؛ ج 2، ص 613.
13. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 547.
14. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 238.
15. محمد حسن نجفي؛ جواهر الکلام؛ ج 20، ص 11-112.
16. محمد بن حسن حر عاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 13، ص 177، ح 1.
17. بقره: 196.
18. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 2، ص 155.
19. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 238.
20. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 519.
21. آل عمران: 39.
22. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 239. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 360. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 3، ص 177.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.