نويسنده: عباس کوثري

 
معناي اصلي سجده، سر نهادن و اظهار فروتني است و بر هر موجودي که رام شود، اطلاق مي‌شود. (1) اين کلمه در اصطلاح به معناي فروتني براي خدا و به قصد عبادت اوست و در انسان، حيوان و جماد کاربرد دارد و گاه اختياري است و گاه به تخسير و فرمان تکويني الهي. (2) سجده در انسان‌ها افزون بر معناي پيشين، نهادن پيشاني بر زمين به قصد عبادت است. (3)

کاربردهاي ماده سجد در قرآن

1. تسليم و انقياد تکويني

خداوند متعال در سوره الرحمن مي‌فرمايد: «وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ يَسْجُدَانِ». (4) به اعتقاد مفسران «نجم» به معناي روييدنيِ بدون ساقه است مثل سبزيجات، در مقابلِ «شجر» که به معناي روييدني با ساقه است. از آنجا که گياه و درخت سجده ظاهري ندارند، مقصود از سجده‌ي آنها تسليم بودنشان در مقابل قوانين آفرينش و حرکت به سوي هدفشان است. (5) اين احتمال نيز وجود دارد که مقصود از نجم ستاره باشد (6) که در اين صورت نيز مقصود از سجده، تسليم تکويني خواهد بود.
در برخي از آيات «سجده» اعم از تکويني و تشريعي است. خداوند در سوره رعد مي‌فرمايد: «وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَظِلاَلُهُم بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»: (7) تمام کساني که در آسمان‌ها و زمين‌اند از روي اطاعت يا اکراه و همچنين سايه‌هايشان هر صبح و عصر براي خدا سجده مي‌کنند.
اگر مقصود از «مَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» صاحبان عقل و ادراک باشند، چنان‌که کاربرد کلمه «مَن» در خردمندان است، «طَوْعاً» مي‌تواند مربوط به مؤمنان باشد که از روي ميل و شوق در مقابل خدا سجده مي‌کنند و «كَرْهاً» خضوع تکويني نظامِ حيات و مرگ است که کافران نيز علي‌رغم ميلشان مجبورند تسليم قوانين آفرينش باشند، چنان‌که «ظِلاَلُهُم» که به معناي سايه‌هاست نيز دلالت بر سجده تکويني دارد يا آنکه بگوييم «كَرْهاً» و «طَوْعاً» اشاره به خصوصياتي است که در نظام و ساختار موجودات است. در موجودات بعضي کارها مطابق غرايز و ميل فطري است، همانند حيات و بقا و رسيدن به هدف که به آن تسليم از روي اطاعت و رغبت گويند و همانند ملائکه که خداوند را هرگز معصيت نمي‌کنند و برخي کارها بر اثر فشار بيروني و تزاحم عوامل داخلي با بيروني است که به آن «كَرْهاً» گفته مي‌شود، همانند مرگ و بيماري، فساد و آفات؛ زيرا برخلاف طبيعت و ساختار وجودي آنهاست؛ اگرچه با عنايت به اينکه مخلوق الهي‌اند، پذيراي قوانين آفرينش با انقياد کامل‌اند. (8) خداوند متعال مي‌فرمايد: «فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ»: (9) به آسمان و زمين دستور داد بياييد (وجود و شکل بگيريد». گفتند: ما از روي اطاعت مي‌آييم. در هر صورت طَوْعاً و کَرْهاً شامل سجده‌هاي تکويني و غير تکويني هر دو است.
همين‌سان است کلام الهي که مي‌فرمايد: «أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ». (10) سجده‌ي خورشيد و ستارگان و کوه‌ها و درخت و جنبندگان به غير از انسان تکويني است و جمله «کثيرُ من الناس» بيانگر اختياري بودن سجده در انسان‌هاست؛ زيرا در بسياري از انسان‌ها براي ترک خضوع و فروتني، عذاب مقرر شده است. همچنين با توجه به ظهور کلمه «مَن» در عقلا، مقصود از عبارت «مَن فِي السَّماوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ» خردمنداني‌اند که آگاهانه و مؤمنانه در مقابل خداوند سجده مي‌کنند.

2. نهادن پيشاني بر خاک در نماز

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَإِذَا كُنْتَ فِيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَائِفَةٌ مِنْهُم مَعَكَ وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِن وَرَائِكُمْ». (11) در اين آيه دستور نماز خوف به هنگام کارزار با دشمن آمده است و روشن است که سجده در نماز، نهادن پيشاني بر خاک است؛ بنابراين معناي آيه چنين است: «و هنگامي که در ميان آنان باشي و براي آنان نماز را برپا کني، بايد دسته‌اي از آنان با تو [به نماز] برخيزند و سلاح‌هايشان را با خود برگيرند و هنگامي که سجده کردند بايد به پشت سر شما [که ميدان نبرد در آن قرار دارد] بروند». به همين معناست اين کلام الهي که مي‌فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِم مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ». (12) کلمه «سُجَّداً» به قرينه قرار گرفتن بعد از کلمة «رُكَّعاً»، به معناي نهادن پيشاني بر خاک است، به ويژه آنکه خداوند بعد از آن فرموده است: سيماي آنان در صورتشان از اثر سجده نمايان است. به دليل مقابله رکوع و سجود در آياتي که مي‌آيد، مي‌توان «سجد» را به معناي نهادن پيشاني بر خاک دانست: «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ»، (13) «أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ» (14) و «يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ». (15)

3. بر خاک افتادن به جهت تکريم

خداوند متعال در آيات مختلفي آفرينش آدم و سجده ملائکه را بيان کرده است. در چهار سوره از قرآن کريم آمده است: «وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ». (16) بايد توجه کرد که سجده ملائکه بر آدم، سجده پرستش و عبادت نبوده است، بلکه به جهت اطاعت الهي و اظهار محبت به آدم و به سبب کرامت و شرافت آدم بوده است. در روايتي امده است: «اِنّ السجود من الملائکه لِآدم اِنَّما کان ذلک طاعةً لِله وَ مَحبةً منهم لآدم»: (17) سجود ملائکه براي آدم به جهت اطاعت الهي و علاقه به آدم (عليه‌السلام) بوده است. مؤلف کشاف و صاحب الميزان مي‌نويسند: از اين آيه استفاده مي‌شود که سجده براي غير خداوند در صورتي که به جهت احترام باشد، جايز است، چنان‌که برادران يوسف (عليه‌السلام) در مقابل او به جهت احترام سجده کردند، چنان‌که قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً» (18) و اين به سبب هر عصر و زمان متفاوت است. (19)
تکريم و بزرگداشت انسان، شيطان را وادار به انتقام و سوگند بر گمراه ساختنِ انسان کرد. شيطان گفت: «به من بگو اين کسي را که بر من برتري داده‌اي [به چه دليل بوده است] سوگند مي‌خورم اگر مرا تا روز قيامت زنده بگذاري، همه فرزندانش را جز عده کمي گمراه و بيچاره مي‌کنم». (20)
درباره اينکه حقيقت سجده ملائکه چه بوده، اختلاف است علامه طباطبايي مي‌نويسد: از جمله «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (21) مي‌توان استفاده کرد که ملائکه در مقابل آدم به خاک افتادند. (22) برخي از مفسران فرمان سجده ملائکه را تمثيل از حقيقتي معقول و غيبي دانسته‌اند که به صورت محسوس با تعبير سجده بيان شده است؛ همانند آنچه در سوره حشر درباره نزول قرآن بر کوه و متلاشي شدن کوه آمده است: «لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَى‏ جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً». (23) مسلماً آنچه در اين آيه آمده تمثيل است؛ چرا که خداوند ذيل آيه مي‌فرمايد: «وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ» و منظور واقعي اين است که چنين وحي مُنزِلي را کوه‌ها نمي‌توانند تحمل کنند؛ زيرا نه قرآني بر کوه نازل شده و نه کوهي بر اثر نزول قرآن متلاشي شده است.
آيت الله جوادي آملي در توضيح حقيقت عقلي سجده که در قالب مثال بيان شده، مي‌نويسد: «به هر حال در قصه مورد بحث، مراد آن است که مقام انسانيت آن‌چنان بلند است که نه فرشته به آن راه دارد و نه ديگر موجودات؛ يعني شامخ‌ترين مقام در جهان امکان، مقام انسانيت و خليفةاللهي است که فرشتگان در برابر آن خضوع مي‌کنند و شيطان راهزن اين مقام است و مي‌کوشد تا انسان‌هاي عادي را از طي راه مستقيم باز دارد و خداوند براي اينکه اين حقيقت را به خوبي به انسان تفهيم کند، آن را در قالب مثال، يعني حقيقتي را به صورت مثل در قالب امر ملائک و ابليس به سجده براي آدم و اطاعت فرشتگان در برابر اين امر و تمرد ابليس در برابر آن، ترسيم کرده است». (24)
گفتني است آنچه اين نظريه را دچار اشکال مي‌کند، اين است که چنين تفسيري خلاف ظهور فرمان به سجده در کلمه «اسجدوا» است. ظاهر اين فرمان اين است که خداوند آن را تشريع کرده و مخالفت با آن با عصيان‌آور است؛ علاوه بر اينکه جمله «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» (25) دلالت بر فروافتادن بر زمين به حالت سجده دارد. (26) مفسر نامبرده معتقد است محذور امر مولوي و تشريعي اين است که فرشتگان اهل تکليف نيستند و براي آنها وحي و رسالت امر و نهي مولوي و بالأخره اطاعت در مقابل عصيان تصور نمي‌شود. پاسخ آن اين است که چنين سخني صرفاً ادعاست، بلکه فرشتگان اهل تکليف‌اند؛ ولي چون بُعد نوري و عقلاني دارند، معصيت نمي‌کنند. خداوند متعال مي‌فرمايد: «لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ». (27) پس اوامر الهي هست، اما فرشتگان گناه نمي‌کنند و اينکه ملائکه برخوردار از صفت عصمت‌اند، بدين معنا نيست که در اين کار مجبور باشند. به همين دليل ايشان در عبارات بعدي با عنوان تبصره نوشته‌اند: همه فرشتگانِ معصوم، يکسان نيستند؛ زيرا فرشته‌اي که مجرد تام و عقل محض است، نه عصيان او ممکن است و نه تکليف اعتباري او؛ ولي فرشته‌اي که مجرد تام و عقل محض نيست، بلکه در حد تجرد نفسي است، گرچه معصوم است، هم عصيان او امکان دارد و هم تکليف مولوي او. حمل جريان امر به سجده بر تمثيل مبتني بر آن است که فرشتگانِ مأمور داراي عصمتي باشند که عصيان با آن ممتنع است، وگرنه جريان مزبور بر ظاهر خود حمل مي‌شود و امتناع ابليس در امتثال نيز عصيان مصطلح خواهد بود. در اين حال نيازي به حمل بر تمثيل نيست. (28)
بنابراين نمي‌توان با نظريه اول همراهي کرد، بلکه امر را بايد تشريعي دانست و از حمل کردن امر بر تمثيل صرف‌نظر کرد؛ زيرا اگر امر «اسجدوا» مولوي نباشد و صرفاً تمثيل براي بيان يک حقيقت باشد، عصيان و استکبار شيطان و تعبير «اذ امرتک» و بهانه قرار دادن آفرينشِ آدم از گل با آن سازگار نخواهد بود.
قرائن زير تأئيد مي‌کند ملائکه در مقابل آدم بر خاک افتادند:
1. از جمله «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» استفاده مي‌شود که مقصود افتادن بر زمين با حالت سجده است. (29)
2. ابوبصير از امام صادق (عليه‌السلام) روايت مي‌کند: «قلت لابي عبدالله (عليه‌السلام): سَجَدتِ الملائکةُ و وضعوا جباهَهُم علي الارض قال نعم تکرمة من الله»: (30) به امام صادق (عليه‌السلام) گفتم: آيا ملائکه سجده کردند و پيشاني خود را بر زمين نهادند؟ فرمود: آري، از ناحيه خدا مأمور به اين تکريم و احترام به آدم شدند. بدين جهت علامه مجلسي مي‌نويسد: «ان المتبادر من السّجود وضع الجبهة علي الارض فيجب الحمل عليه ما لم يدل دليلٌ علي خلافه و يؤيدّه قوله تعالي "فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ" و يدلّ عليه صريحاً بعض الاخبار المتقدمة»: (31) آنچه از سجود به ذهن سبقت مي‌گيرد، همان نهادن پيشاني بر زمين است و تا آن زمان که دليلي برخلاف نباشد، بايد آن را به همين معنا دانست و آيه شريفه «فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ» و برخي اخبار گذشته نيز آن را تأئيد مي‌کند.
قرآن کريم ملائکه را موجوداتي قابل تمثّل به شکل انسان‌ها معرفي کرده است. ملائکه‌اي که مأمور به عذاب قوم لوط شدند، قبل از انجام مأموريت با چهره انساني بر حضرت ابراهيم وارد شدند و حضرت ابراهيم براي آنان غذا تهيه کرد. قرآن کريم مي‌فرمايد: «فَرَاغَ إِلَى‏ أَهْلِهِ فَجَاءَ بِعِجْلٍ سَمِينٍ فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ قَالَ أَلاَ تَأْكُلُونَ»: (32) سپس پنهاني به سوي خانواده خود رفت و گوساله فربه آورد و نزديک آنان گذاشت [پس از آنکه ديد دست به غذا نمي‌برند] گفت: آيا شما غذا نمي‌خوريد؟ همچنين قرآن درباره جبرئيل که به صورت انساني بي‌عيب و نقص براي حضرت مريم متمثل شد مي‌فرمايد: «فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً». (33) بنابراين اگر سجده ملائکه در داستان حضرت آدم (عليه‌السلام) با افتادن بر خاک بدانيم، هيچ‌گونه ايرادي نخواهد داشت.

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 133.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 396.
3. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 187.
4. الرحمن: 6.
5. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 443.
6. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 300.
7. رعد: 15.
8. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 11، ص 321.
9. فصلت: 11.
10. حج: 18.
11. نساء: 102.
12. فتح: 29.
13. توبه: 112.
14. بقره: 125.
15. آل عمران: 43.
16. بقره: 34. اسراء: 61. کهف: 50. طه: 116.
17. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 11، ص 139، ح 4.
18. يوسف: 100.
19. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 126. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 1 و 2، ص 122.
20. اسراء: 62.
21. حجر: 29.
22. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 155.
23. حشر: 21.
24. عبدالله جوادي آملي؛ تسنيم؛ ج 3، صص 288 و 290.
25. حجر: 29.
26. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 155.
27. تحريم: 6.
28. عبدالله جوادي آملي؛ تسنيم؛ ج 3، ص 291.
29. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 155.
30. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 11، ص 139، ح 3.
31. همان، ص 140.
32. ذاريات: 26-27.
33. مريم: 17.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.