نويسنده: عباس کوثري

 
«سقط» در لغت به معناي افتادن از بالايي است و «سَقَطَ» - بر وزن ثَمَرَ - کالاي نامرغوب و سخن و کار اشتباه است. (1) «سِقط» به - کسر سين - به جنين نارس گويند که از رحم مادر جدا شده است. اين کلمه با حرف «الف» متعدي مي‌شود و گفته مي‌شود «اسقطتُه». (2) «مسقط الرأس» به معناي محل تولد و «سُقِط في يديه» به معناي پشيماني است (3) و سقوط از بلندي اعم از سقوط حسي و سقوط معنوي است. (4)

کاربردهاي ماده سقط در قرآن

1. افتادن از بلندي

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا»: (5) هيچ برگي نمي‌افتد مگر اينکه [خدا] از آن آگاه است و در قصه حضرت مريم نيز آمده است: «وَهُزِّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُسَاقِطْ عَلَيْكِ رُطَباً جَنِيّاً»: (6) و اين تنه درخت را به طرف خود تکان ده، رطب تازه‌اي بر تو فرو مي‌ريزد. قرآن کريم درباره لجاجت کافران مي‌فرمايد: «وَإِن يَرَوْا كِسْفاً مِنَ السَّماءِ سَاقِطاً يَقُولُوا سَحَابٌ مَرْكُومٌ»: (7) آنان اگر ببينند قطعه‌اي از آسمان براي عذابشان بر آنان فرود مي‌آيد، مي‌گويند: اين ابر متراکمي است. اسناد «سقط» به «ورقه» (برگ) و به «رطب» و «کسفا» قرينه بر سقوط از بلندي است.

2. افتادن به ورطه فتنه

قرآن درباره بهانه‌جويان در ترک جهاد مي‌فرمايد: «وَمِنْهُم مَن يَقُولُ ائْذَن لِي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا»: (8) بعضي از آنان مي‌گويند به ما اجازه ده و ما را به فتنه و گناه نيفکن. آنان هم‌اکنون در گناه فرو افتاده‌اند. گناه و فتنه همان کفر و نفاق و باطن ناپاک آنان است که آثارش در سخن آنان ظاهر شده است. (9) برخي شأن نزول آيه را درباره الحد بن قيس دانسته‌اند که بعد از دعوت پيامبر از مردم براي شرکت در جنک تبوک و جنگيدن با روميان، نزد حضرت آمد و گفت: مرا با دختران زيباروي روم به فتنه و گناه نينداز. خداوند متعال در پاسخ چنين سخني فرمود: اکنون آنان در فتنه افتاده‌اند. (10) در هر صورت مقصود از «سقطوا» سقوط معنوي و افتادن در ورطه فتنه است.

3. پشيماني و ندامت

قرآن کريم درباره بني‌اسرائيل که به پرستش گوساله پرداختند، مي‌فرمايد: «وَلَمَّا سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ وَرَأَوْا أَنَّهُمْ قَدْ ضَلُّوا قَالُوا لَئِن لَمْ يَرْحَمْنَا رَبُّنَا وَيَغْفِرْ لَنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ». (11) چنان‌که گفته شد جمله «سُقِطَ فِي أَيْدِيهِمْ» در لغت به معناي ندامت و پشيماني است. مفسران نيز همين معنا را ذکر کرده‌اند. راغب مي‌نويسد: «سُقِط في ايديهم يعني الندم». (12) مؤلف کشاف نيز در توضيح آن مي‌نويسد: وقتي انسان پشيمان مي‌شود، دست خويش را با دهان و دندانش گاز مي‌گيرد و فعل مجهول «سُقِط» به اين اعتبار است که دست محل گازگرفتگي با دهان و دندان است. (13) مرحوم طبرسي نيز آن را به پشيماني تفسير کرده است. (14)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 86. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 279.
2. احمد فيومي، المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 280.
3. اسماعيل جوهري؛ صحاح اللغه؛ ج 3، ص 1132.
4. محمد بن حسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 5 و 6، ص 151.
5. انعام: 59.
6. مريم: 25.
7. طور: 44.
8. توبه: 49.
9. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 305.
10. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 5، ص 232.
11. اعراف: 149.
12. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 415.
13. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 160.
14. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 739.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.