نويسنده: عباس کوثري

 
«سيئهم» مقابل «حسنه» اسم فاعل برگرفته از «ساء يسوء» به معناي قبيح و زشت است. (1) «رجل أسوَء و امراة سوآي»: يعني مرد و زن زشت. در حديثي از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است: «سَوأةٌ ولودٌ خيرٌ مِن حَسناءٍ عقيم»: زن زشت‌روي که زياد بچه مي‌زايد، بهتر است از زن نيکورويِ نازا و عقيم. (2) کلمه سيئه در قرآن کريم در دو مصداق به کار رفته است.

کاربردهاي سيئه در قرآن

1. گناه

در کلام الهي براي گناه، تعابير مختلفي ذکر شده است، همانند ذنب، اثم، عصيان، خطيئه، فواحش، منکر، جناح. و در هر يک از اين الفاظ خصوصيتي اعتبار شده است، به گناه از اين لحاظ که در فاعل خود منقصت مي‌آورد، «اثم» گويند و چون مخالفت امر خداست، آن را «عصيان» و چون منحرف شدن از طريق راست است «خطيئه» و چون شناعت آن در نظر مردم شديد باشد «فاحشه» و چون تعدي به حقوق ديگران باشد «عدوان» نامند. (3)
از تعابير ديگر گناه، سيئه و سيئات است که در برخي آيات در مقابل ذنوب آمده است، همانند «رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّآتِنَا» (4) و گاه در مقابل حسنه آمده، همانند «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَى‏ إِلَّا مِثْلَهَا وَهُمْ لاَيُظْلَمُونَ» (5) و در برخي از آيات در مقابل کبائر ذکر شده است، مانند «إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم». (6) اين در حالي است که اين کلمه در تعدادي از آيات قرآن به صورت مطلق آمده است: «فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا عَمِلُوا وَحَاقَ بِهِم مَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِءُونَ» (7) و «وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ ثُمَّ تَابُوا مِن بَعْدِهَا وَآمَنُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَحِيمٌ». (8)
در اينکه مقصود از سيئه و سيئات چه گناهاني است، بين دانشمندان گفتگوست. مي‌توان گفت در برخي از آيات به قرينه مقابله، مقصود از سيئه گناهان صغيره است؛ به دليل آنکه خداوند در سوره نساء، آيه 31 مي‌فرمايد: «اگر از گناهان کبيره که از آنها نهي شده، اجتناب کنيد، ما سيئات شما را مي‌بخشيم»؛ به همين دليل مي‌توان گفت مقصود از «ذنوبنا» در سوره آل عمران آيه 193 گناهان کبيره و از «سيئاتنا» که بعد از کلمه‌ي «ذنوبنا» ذکر شده، گناهان صغيره است، چنان‌که اين معنا در کشاف (9) نيز ذکر شده است. ولي در آياتي که «سيئه» به صورت مطلق ذکر شده و قرينه مقابله وجود ندارد، ظهور و سياق آيات را مي‌توان دليل قرار داد که مقصود تمامي گناهان اعم از کبائر و صغائر است، چنان‌که برخي مفسران ذيل آيه 153 اعراف (وَالَّذِينَ عَمِلُوا السَّيِّئَاتِ) نوشته‌اند: مقصود کفر و تمامي گناهان است. (10)

2. بلايا و امور ناملايم با طبع انسان

در برخي از آيات از عذاب‌ها و سختي‌هاي هشداردهنده تعبير به سيئه شده است. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَلَقَدْ أَخَذْنَا آلَ فِرْعَوْنَ بِالسِّنِينَ وَنَقْصٍ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ يَطَّيَّرُوا بِمُوسَى‏ وَمَنْ مَعَهُ»: (11) ما فرعونيان را به خشک‌سالي و کمبود ميوه‌ها گرفتار کرديم؛ شايد متذکر شوند. پس هنگامي که نيکي به آنان مي‌رسيد مي‌گفتند به سبب خود ما است؛ ولي هنگامي که بدي به آنان مي‌رسيد مي‌گفتند از سوي موسي و همراهان اوست. حسنه و سيئه به قرينه آيه قبل که خشک‌سالي و کمبود ميوه‌ها را ذکر کرده است، مي‌تواند به معناي نعمت و سختي‌ها و ناملايمات زندگي باشد. همين‌سان است آيه «ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّى‏ عَفَوْا». (12) در اين آيه حسنه به معناي رفاه و آسايش و سيئه به معناي سختي و ناراحتي است؛ زيرا آيه متفرع بر آيه قبل است که فرموده است: «ما در هيچ شهر و آبادي پيامبري نفرستاديم، مگر اينکه اهل آن را به ناراحتي‌ها و خسارت‌ها گرفتار ساختيم». (13)
راغب مي‌نويسد حسنه و سيئه دو قسم است: گاه معيار سنجشِ آن قبح و حسن عقلي و شرعي است و گاه تناسب و سازگاري با طبع و عدم آن که مشخص کننده نيکي و بدي است. وي سپس دو آيه پيشين را نمونه براي معناي دوم ذکر مي‌کند. (14) خداوند متعال در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ عَنِّي إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ». (15) از ذکر شدن جمله «ذَهَبَ السَّيِّئَاتُ» بعد از کلمة «ضَرَّاءَ» استفاده مي‌شود که مقصود از «سَّيِّئَات» رنج‌ها و ناميلايمات نفساني است و معناي آيه چنين است: «و اگر بعد از شدت و رنجي که به او رسيده، نعمت‌هايي به او بچشانيم مي‌گويد: «مشکلات و رنج از من برطرف شد و رخت بربست، و غرق شادي و فخرفروشي مي‌شود».

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 298.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 113.
3. ابوالحسن شعراني؛ نثر طوبي؛ ص 7.
4. آل عمران: 193.
5. انعام: 160.
6. نساء: 31.
7. نحل: 34.
8. اعراف: 153.
9. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 455.
10. همان، ج 2، ص 162. نيز ر.ک: فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 743.
11. اعراف: 130-131.
12. همان، 95.
13. همان، 94.
14. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 441-442.
15. هود: 10.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.