نويسنده: عباس کوثري

 

«شهد» ماده اصلي شهيد، در لغت به معاني مختلفي آمده است. وقتي گفته مي‌شود «شهد الرجل علي کذا» يعني شخص قاطعانه به آن شيء خبر داد و «اشهد بکذا» يعني سوگند مي‌خورم. مشاهده به معناي ديدن است و جمله «شهده شهوداً» به معناي حاضر شدن و «شهد له بکذا» يعني اداي شهادت کرد. (1) جمع کلمه «شاهد» به معناي گواه، «اَشهاد» و «شهود» است، چنان‌که جمع «شهيد» به معناي گواه نيز «شهود» است. (2)
راغب مي‌نويسد: شهود و شهادت حضور توأم با مشاهده است، خواه با چشم ظاهري يا بصيرت و چشم دل باشد. (3) معناي اصلي شهد از دلالت بر حضور، آگاهي يا اعلام خارج نيست و مشهد به معناي حضور يافتن مردم است و شهيد به معناي کشته راه خداست، از اين جهت که ملائکه‌ي رحمت بر بالين او حضور مي‌يابند. (4) کلمه شهيد و جمع آن يعني «شهداء» در قرآن کريم در معاني مختلفي به کار رفته است که در ادامه مي‌آيد.

کاربردهاي شهيد در قرآن

1. گواه

الف) گواه بر داد و ستد مدت‌دار

قرآن کريم مي‌فرمايد: «فَإِن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهاً أَوْ ضَعِيفاً أَو لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُوا شَاهِدَيْنِ مِن رِجَالِكُمْ فَإِن لَمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجِلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاءِ أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاءُ إِذَا مَا دُعُوْا». (5) کلمه «شهيدين» و «شهداء» به معناي گواهان بر معامله‌اند؛ زيرا سياق آيه که مربوط به داد و ستد مدت‌دار و سند کتبي است، قرينهي روشني بر اين معناست.

ب) گواه بر زنا

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً». (6) به قرينه «يَرْمُونَ الْمُحَصَنَاتِ» که به معناي متهم کردن زنان پاکدامن به عمل زناست، مقصود از «شُهَدَاءَ» گواهان بر اين اتهام است.

ج) فرشته گواه بر اعمال

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ وَجَاءَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِيدٌ». (7) «سَائِقٌ» به معناي حرکت دهنده از پشت سر است، برخلاف قيادت. «شهيد» نيز به معناي گواهي دهنده بر اعمال است. در اينکه آيا اين دو از ملائکه‌اند يا غيرملائکه و اگر از ملائکه‌اند، آيا منظور دو ملک مأمور نوشتن اعمال‌اند يا غير اين دو، قرينه‌اي در آيه وجود ندارد. بسياري از مفسران معتقدند اين دو از فرشتگان‌اند. (8) مؤلف الميزان سياق آيات را دليل بر اين نظر قرار داده است. (9)
از روايت پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) استفاده مي‌شود که مقصود از سائق و شهيد دو فرشته‌ي نويسنده اعمال انسان‌هايند. از آن بزرگوار نقل شده است: «فاذا قامت الساعةُ اِنحطَّ عليهِ مَلَکُ الْحَسَناتِ وَ مَلَکُ السَّيئاتِ فَبَسطا کِتاباً مَعقوداً في عُنُقِه ثُمَّ حضرا معه واحدٌ سائقٌ و آخرُ شهيد»: (10) وقتي قيامت فرا رسد فرشته [نويسنده] نيکي‌ها و فرشته [نويسنده] بدي‌ها به نزد انسان مي‌آيند و نوشته‌اي را که بر گردن آن فرد آويزان شده، مي‌گشايند. سپس با او در صحنه قيامت حاضر مي‌شوند. يکي سوق دهنده و ديگري گواه است.
روشن است که گواهي بعضي از فرشتگان منافاتي با گواهان ديگر در قيامت ندارد، چنان‌که در آيات قرآن نمونه‌هايي از آن بيان شده و ما به زودي آن را ذکر مي‌کنيم.

د) گواه بر امت‌ها

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَيَوْمَ نَبْعَثُ مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً ثُمَّ لاَ يُؤْذَنُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَلاَ هُمْ يُسْتَعْتَبُونَ» (11) و «وَيَوْمَ نَبْعَثُ فِي كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً عَلَيْهِم مِنْ أَنفُسِهِمْ وَجِئْنَا بِكَ شَهِيداً عَلَى‏ هؤُلاَءِ». (12) سياق آيه قرينه است بر اينکه مقصود از «يَوْمَ نَبْعَثُ» قيامت است؛ زيرا آيه بيانگر حالات ظالمان به هنگام ديدن عذاب است که با قيامت در ارتباط است. از طرفي کلمه‌ي «شهيد» به صورت مطلق آمده و اختصاص به پيامبران امت‌ها ندارد. در برخي آيات، شهدا گروهي جدا از انبيا به شمار رفته‌اند، همانند «وَجِي‏ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَالشُّهَدَاءِ» (13) و در آيه‌اي ديگر نيکان امت اسلام که در رأس آنان امامان اهل بيت (عليهم‌السلام) اند، گواه بر مردم قرار داده شده‌اند، چنان‌که قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ». بر اين اساس مي‌توان «شهيد» را به تمامي گواهان بر امت‌ها تفسير کرد. (14)
يکي ديگر از آياتي که در آن، شهيد به معناي گواه بر تمام امت‌هاست، در سوره قصص است که مي‌فرمايد: «وَنَزَعْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ شَهِيداً فَقُلْنَا هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ لِلَّهِ»: (15) از هر امتي [در قيامت] گواهي بر مي‌گزينيم و سپس مي‌گوييم دليل خود را بياوريد. پس خواهند دانست که حق براي خداست.

ه‍) گواه بودن حضرت عيسي (عليه‌السلام)

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَإِن مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً»: در مرجع ضمير «به» و «موته» احتمالات مختلفي است. يکي از احتمالات اين است که مرجع هر دو ضمير مسيح (عليه‌السلام) است؛ يعني هيچ يک از اهل کتاب نيست، مگر آنکه به حضرت عيسي قبل از مردن وي ايمان مي‌آورد. در اين صورت آيه مربوط به کساني از اهل کتاب است که در زمان ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) حاضرند و حضرت عيسي (عليه‌السلام) به زمين فرود مي‌آيد و همه به دين اسلام گرايش مي‌يابند. احتمال ديگر آن است که مرجع ضمير در «به» و «موته» به ترتيب، مسيح (عليه‌السلام) و اهل کتاب باشد که معناي آيه چنين خواهد بود: هيچي از اهل کتاب نيست، مگر آنکه قبل از مردنش به عيسي (عليه‌السلام) ايمان مي‌آورد؛ اگرچه ايمان در آن زمان به حال او نفعي نخواهد داشت. قرآن کريم سپس مي‌فرمايد: «و در روز قيامت عيسي (عليه‌السلام)‌ بر آنان گواه خواهد بود به اينکه کدام يک از آنان رسالت او را تصديق و کدام يک از آنها تکذيب کرده‌اند».

و) گواه بودن حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم)

خداوند متعال مي‌فرمايد: «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى‏ هؤُلاَءِ شَهِيداً»: (16) حال آنان چگونه است آن روزي که از هر امتي، شاهد و گواهي مي‌آوريم و تو را نيز بر آنان گواه خواهيم آورد. خداوند متعال در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»: (17) اين‌چنين شما را امت ميانه و معتدل قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه باشد.

ز) گواهي امت اسلامي بر امت‌هاي ديگر

قرآن کريم از امت اسلامي با عنوان گواه نام برده، مي‌فرمايد: «وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً»: (18) همان‌سان [که قبله شما قبله ميانه است] شما را نيز امت ميانه‌اي قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم بر شما گواه باشد. روشن است که مقصود از امت اسلام صالحان و نيکان اين امت‌اند که در رأس آنان امامان معصوم (عليهم‌السلام) اند؛ زيرا چگونه افراد ناپاک و خائن مي‌توانند گواه بر مردمان باشند؟ بر همين اساس در روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) ذيل آيه آمده است: «فَاِن ظَنَنْتَ اَنّ الله عَني بهذه الآيه جَميعَ اَهلِ القبلة مِن المُوحّدين اِفتري اِنّ مَن لاتجُوز شهادتُه في الدنيا علي صاعٍ من تمرٍ يَطْلُب الله شهادتَه يوم القيامة و يقبلها منه بِحَضْرة جَميعِ الامم الماضية کلا لم يَعنِ الله مثلَ هذا من خَلقه»: پس اگر کمان کني که خداوند به اين آيه تمامي مسلمانان و موحدان را قصد کرد [گماني است نادرست] آيا فکر مي‌کني کسي که شهادت و گواهي او در دنيا بر يک من از خرما قبول نمي‌شود، خداوند شهادت او را در روز قيامت طلب مي‌کند و آن را در حضور تمامي امت‌ها قبول مي‌کند؟ هرگز خداوند اين‌گونه مخلوقاتش را قصد نکرده است. (19)

2. کشته در راه خدا

در برخي از آيات مي‌توان کلمه شهيد و شهدا را به مقتولان در جهاد تفسير کرد. قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَنُورُهُمْ». (20) از برخي روايات استفاده مي‌شود که شهدا در آيه همان شهيدان راه خدايند و افراد مؤمن به ولايت، اجر و پاداش شهيدان را دارند. منهال القصاب روايت کرده است: «قلت لأبي عبدالله (عليه‌السلام): ادع الله ان يرزقني الشهادة فقال ان المؤمن شهيد و قرأ هذه الآيه»: (21) به امام صادق (عليه‌السلام) گفتم دعا کنيد خدا شهادت را روزي من کند. حضرت در جواب فرمود: مؤمن شهيد است. سپس حضرت آيه «أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ» را قرائت کردند. اينکه حضرت فرمود مؤمن شهيد است به قرينه «يرزقني الشهادة» ظاهر در اين جهت است که مؤمن به منزله شهيد راه خداست؛ در نتيجه استدلال امام (عليه‌السلام) به آيه نيز در همين راستا خواهد بود.
امام باقر (عليه‌السلام) خطاب به حرث بن مغيره از شيعيان فرمود: آن که از شما به مسئله ولايت آشنا باشد و در انتظار ظهور مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به سر برد و درصدد انجام کار نيک باشد، مانند کسي است که همراه مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) با سلاحش جهاد کرده است. سپس فرمود: بلکه به خدا سوگند مانند کسي است که همراه رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) با سلاحش جهاد کرده است. سپس براي بار سوم فرمود: «بل والله کمن استشهد مع رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) في فسطاطه و فيکم آيةٌ من کتاب الله و قلت وَاي آيةٍ جُعلتُ فِداک قال قول الله عزّوجلّ والذين آمنوا بالله و رسله اولئک هم الصديقون و الشهداء عند ربهم ثم قال صرتم والله صادقين شهداء عند ربکم»: (22) بلکه به خدا قسم مانند فردي است که همراه رسول الله و در خيمه ايشان شهيد شده باشد. آيه‌اي از قرآن درباره شما (شيعيان) است. گفتم: فدايت گردم چه آيه‌اي است. فرمود: کلام خداوند عزوجل که فرموده است: کساني که به خدا و رسولانش ايمان آورده‌اند، آنان صديقان و شهدا نزد پروردگارند. در برخي تفاسير اهل سنت نيز شهدا به همين معنا تفسير شده است. (23)
علامه طباطبايي در بخش روايات تفسير، ذيل روايت منهال مي‌نويسد: روايات ديگري به همين مضمون وجود دارد که ظاهر آنها همانند اين روايت، اين است که مقصود از «شهداء» کشته‌شدگان در راه خدايند. (24) البته ايشان در بخش تفسيري آيه معتقد است منظور از شهدا گواهان بر اعمال در روز قيامت است. شايد ضعف سند روايات و کثرت استعمال واژگان برگرفته از «شهد» در معناي گواهي موجب شده است که علامه طباطبايي شهدا را به معناي کشته‌شدگان در راه خدا ندانسته است، چنان‌که برخي تفاسير ضمن آنکه شهدا را به مقتولين في سبيل الله تفسير کرده‌اند، اين احتمال را نيز داده‌اند که شهدا به معناي گواهان بر اعمال باشد. (25) به همين‌سان است آيه «وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ». (26) برخي معتقدند مقصود از شهدا در اين آيه کشته‌شدگان در راه خدايند و چون شهيدان راه خدا گواهان بر اعمال نيز هستند، منافاتي بين دو تفسير نخواهد بود. (27)
شيخ طوسي و طبرسي مي‌نويسند: شهدا جمع شهيد کساني‌اند که در راه خدا کشته شده‌اند و در علت نامگذاري آنان به شهيد دو نظر وجود دارد:
1. آنان قيام به گواهي و شهادت دادن به حق کردند تا آنکه در اين راه کشته شدند.
2. چون فرجامشان به قتل في سبيل الله رقم خورده، از گواهان و شاهدان آخرت‌اند. (28)
برخي ديگر از مفسران درباره اين آيه همانند آيه سابق بر اين اعتقادند که شهدا به معناي گواهان بر اعمال است. (29)

3. حاضر و ناظر

در برخي آيات فعل شهد در هيئت‌هاي مختلف به معناي حضور به کار رفته است. خداوند متعال درباره اجراي حد زناکار مي‌فرمايد: «لْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ». (30) مقصود از «لْيَشْهَدْ» حضور طائفه‌اي از مؤمنان به هنگام اجراي حد زناست. در اينکه مقصود از طائفه چه تعداد از افراد است، اختلاف‌نظر است. در تحريرالوسيله آمده است: «والاحوط حضور طائفة من المؤمنين ثلاثة او اکثر»: احتياط واجب حضور طائفه‌اي از مؤمنان متشکل از سه نفر يا بيشتر از آنان است. (31)
خداوند متعال در آيه‌اي ديگر درباره مشورت ملکه سبأ با قوم خويش براي پاسخ گفتن به نامه حضرت سليمان مي‌فرمايد: «قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنتُ قَاطِعَةً أَمْراً حَتَّى‏ تَشْهَدُونِ». (32) «تَشْهَدُونِ» به معناي حضور است؛ بنابراين معناي آيه چنين است: [ملکه سبأ] گفت: اي اشراف نظر خود را در اين امر مهم براي من بازگو کنيد که من هيچ کار مهمي را بدون حضور شما انجام نداده‌ام.
همچنين مي‌توان کلمه «ليشهد» را در آيه شريفه «لِيَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُمْ» (33) به معناي حضور دانست. کلمه «منافع» بدون قيد آمده است و اطلاق آن تمامي منافع دنيوي و اخروي را شامل مي‌شود. از نظر دنيوي در حج روح اتحاد و همکاري متجلي مي‌شود و از جهت اخروي مجموعه مناسک و اعمال حج تجسم دوره‌اي کامل از مسير توحيدي ابراهيم (عليه‌السلام) است. مسلمانان با زيارت خانه کعبه براي شهود اين منافع حضور مي‌يابند. (34) بر اين اساس است که مرحوم طبرسي در تفسير آيه مي‌نويسد: «و يکون المعني ليحضروا ما ندبهم الله اليه مما فيه النفع لهم في الأخرة». (35)
برخي معتقدند آيه «فَمَن شَهِدَ مِنْكُمُ الشَّهْرَ فَلْيَصُمْهُ» (36) به اين معناست که هر کس از شما در ماه رمضان در محل سکونت خود حضور داشته باشد و مسافر نباشد، بايد اين ماه را روزه بگيرد. (37) در روايتي اميرالمؤمنين (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «ليس للعبد ان يخرج الي سفر اذا حضر شهر رمضان لقول الله عزوجل فمن شهد منکم الشهر فليصمه»: با فرا رسيدن و حضور ماه رمضان مکلف مسافرت نکند؛ زيرا خداوند فرموده هر کس از شما در ماه رمضان حاضر و مقيم باشد، بايد آن را روزه بگيرد. (38) مؤلف تسنيم پس از نقل اين روايت مي‌نويسد: از اين روايت و نظاير آن استفاده مي‌شود که مقصود از «من شهد»، «من حضر» است. (39) در آيه‌اي ديگر کلمه شهيد نيز به اين معنا به کار رفته است. قرآن در نقل سخن متخلفان از جهاد مي‌فرمايد: «وَإِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَالَ قَدْ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَعَهُمْ شَهِيداً»: (40) در ميان شما افرادي هستند که ديگران را به سستي مي‌کشانند. اگر مصيبتي به شما برسد مي‌گويد خدا به من نعمت داد که با آنان در صحنه جنگ حضور نداشتم.
در آيه‌اي ديگر خداوند در قيامت خطاب به حضرت عيسي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «آيا تو به مردم گفتي من و مادرم را معبودي غير از خدا برگزينيد. او مي‌گويد منزهي تو من حق ندارم آنچه را که شايسته من نيست بگويم. اگر چنين سخني را گفته باشم تو مي‌داني. تو از آنچه در روح و جان من است آگاهي و من از آنچه در ذات پاک توست آگاه نيستم. به يقين تو از تمام اسرار و پنهاني‌ها باخبري». در ادامه آيه آمده است حضرت عيسي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ»: (41) من جز آنچه مرا به آن فرمان دادي، چيزي به آنان نگفتم [و آن اين بود] که خداوندي را بپرستيد که پروردگار من و پروردگار شماست و تا زماني که در ميان آنان بودم، ناظر و مراقب آنان بودم؛ پس چون مرا از ميانشان برگرفتي، تو خود مراقب آنان بودي.
مي‌توان گفت مقصود از «شَهِيداً» به قرينه مقابله با «كُنتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ» به معناي حاضر، ناظر و مراقب است؛ چرا که حضرت عيسي (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: تا زماني که من در ميان آنان بودم، مانع مي‌شدم که به کفر گرايش يابند و من و مادرم را پرستش کنند؛ اما بعد از من تو با نصب دلايل و اقامه حجت آنان را هدايت کردي. مؤلف کشاف نيز مي‌نويسد: «شهيداً» به معناي مراقب و ناظر است، همانند شاهدي که بر موضوع مورد شهادت ناظر بوده است. زمخشري در ادامه مي‌نويسد: «رقيباً کالشاهد علي المشهود عليه امنعهم من ان يقولوا ذلک». (42) البته اين احتمال نيز وجود دارد که «شهيداً» به معناي گواه باشد، چنان‌که خداوند متعال عيسي (عليه‌السلام) را گواه در روز قيامت معرفي کرده، مي‌فرمايد: «وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً»؛ (43) ولي همان‌گونه که بيان شد مي‌توان به قرينه «کنت انت الرقيب» احتمال اول را تقويت کرد.

4. از اسما و صفات الهي

در برخي آيات، شهيد از اسما و صفات الهي به شمار رفته است، همانند: «وَاللَّهُ عَلَى‏ كُلِّ شَي‏ءٍ شَهِيدٌ»، (44) «وَاللّهُ شَهِيدٌ عَلَى‏ مَا تَعْمَلُونَ»، (45) «قُلِ اللّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» (46) و «أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ شَهِيدٌ». (47) صفت الهي شهيد به اين معناست که خداوند مراقب است و اعمال بندگان را شمارش مي‌کند تا آنکه آنان را جزا دهد يا اينکه معناي آن اين است که خداوند آگاه بر اعمال است و بر اعمال اقامه حجت مي‌کند. (48)

5. ياور

خداوند متعال قرآن کريم را معجزه و سند نبوت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اعلام کرده، مي‌فرمايد: «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى‏ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ». (49) برخي مفسران همانند شيخ طوسي و طبرسي معتقدند شهدا در اين آيه به معناي ياري کنندگان است. (50) اين معنا از باب استعمال لفظ در معناي کنايي‌اش است؛ زيرا شاهد يکي از افراد متنازعين را در برابر ديگري تأييد مي‌کند. به همين لحاظ گاه در معناي نصرت به کار مي‌رود. (51) برخي معتقدند شهدا به معناي گواهان است، با اين توضيح که پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مدعي رسالت الهي است و گواه رسالت او کتاب خداست که به دست او داده شده است. قرآن خطاب به منکران مي‌فرمايد: اگر مي‌گوييد اين کلام بشر است، شاهد بياوريد تا گواهي بدهد اين کتاب کلام بشر است و کلام الله نيست.
در پاسخ اين نظر گفته شده است: مردم آن عصر يا مؤمن بودند که پذيراي دعواي رسالت شدند يا کافر که خود مدعي افترا بودند يا اينکه منافق بودند و گرچه باطناً کافر بودند، ظاهراً شهادت به اختلاف و افترا نمي‌دادند. از همين جا بين عرب‌ها اختلاف پديد مي‌آيد؛ زيرا عرب‌هاي مؤمن و منافق پذيرفته‌اند که اين کتاب معجزه است و اگر عرب کافر شهادت به نظير داشتن قرآن مي‌داد از باب اتحاد شاهد و مدعي از يک سو و از باب تنازع شهدا از سوي ديگر چنين شهادتي مسموع نبود؛ (52) اما معناي ناصر و معين براي کلمه شهيد، مطابق با ساير آيات تحدي است.

پي‌نوشت‌ها:

1. اسماعيل جوهري؛ الصحاح؛ ج 2، ص 494.
2. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 324.
3. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 465.
4. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 221.
5. بقره: 282.
6. نور: 4.
7. ق: 20-21.
8. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 9، ص 365. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 386.
9. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ح 18، ص 349.
10. جلال‌الدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 7، ص 600.
11. نحل: 84.
12. همان، 89.
13. زمر: 69.
14. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 317.
15. قصص: 75.
16. نساء: 41.
17. بقره: 143.
18. بقره: 143.
19. محمد بن مسعود عياشي؛ تفسير العياشي؛ ج 1، ص 63.
20. حديد: 19.
21. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 5، ص 244، ح 74.
22. همان، ح 75.
23. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 478. وهبه زحيلي؛ التفسير المنير؛ ج 28، ص 317. محمود آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 15، جزء 27، ص 280.
24. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 169.
25. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 29، ص 202. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 358-359. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 27، ص 358.
26. نساء: 69.
27. سيد عبدالاعلي سبزواري؛ مواهب الرحمن؛ ج 9، ص 809.
28. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 3، ص 250.
29. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 4، ص 407.
30. نور: 2.
31. روح الله خميني؛ تحريرالوسيله؛ ج 2، ص 466.
32. نمل: 32.
33. حج: 28.
34. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 14، ص 369-370.
35. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 129.
36. بقره: 185.
37. ملامحسن فيض کاشاني؛ تفسير الصافي؛ ص 221. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 1، ص 170.
38. محمد بن حسن حرعاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 10، ص 182، باب 3 من ابواب من يصح منه الصوم، ح 4.
39. عبدالله جوادي آملي؛ تسنيم؛ ج 9، ص 384.
40. نساء: 72.
41. مائده: 117.
42. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 696.
43. نساء: 159.
44. مجادله: 6.
45. آل عمران: 98.
46. انعام: 19.
47. فصلت: 53.
48. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 801.
49. بقره: 23.
50. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 1، ص 104. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 1، ص 242.
51. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 1، ص 334.
52. ر.ک: عبدالله جوادي آملي؛ تسنيم؛ ج 2، ص 430.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.