نويسنده: عباس کوثري

 
«ضرب» در لغت به معناي زدن، مسافرت، شتاب در حرکت، وصف و بيان، اعراض و رويگرداني، غلبه و فرستادن، مقرر کردن ماليات، ممانعت و به‌هم‌زدن کار ديگري آمده است. گفتني است برخي از معاني ضرب به سبب حروفي است که ضرب با آنها متعدي شده است؛ همانند کلمه‌ي «في» در «ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ» که افاده کننده معناي مسافرت و تجارت است يا «عن» در جملهي «ضربت عن الامر» که به معناي اعراض است يا «عَلي» در جمله «ضربت عليه خراجاً» که تعيين مقرري و ماليات است و جمله «ضرب علي آذانهم» (1) که به معناي غلبه خواب است. اصل در معناي ضرب، زدن است و بقيه معاني استعاره‌اي از آن است. (2)

کاربردهاي ضرب در قرآن

1. زدن

در آياتي از قرآن کريم کلمه‌ي ضرب به معناي زدن به کار رفته است، همانند: «فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا كَذلِكَ يُحْيِي اللّهُ الْمَوْتَى»: (3) سپس گفتيم قسمتي از گاو را به مقتول بزنيد. خداوند اين‌گونه مردگان را زنده مي‌کند. آيه درباره اختلاف بني‌اسرائيل است. از آنجا که يکي از آنان کشته شده بود و قاتل مشخص نبود، اختلافي در ميان آنان درگرفت. خداوند دستور داد تا گاوي بکشند و قسمتي از آن را بر مقتول بزنند تا زنده شود و قاتلِ خود را معرفي کند و بدين ترتيب اختلاف و نزاع آنان پايان يابد. (4) همچنين ضرب در اين آيات به معناي زدن است: «وَإِذِ اسْتَسْقَى‏ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ»: (5) و هنگامي که موسي براي قوم خود طلب آب کرد، پس گفتيم که عصايت را بر سنگ بزن، «وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِّهِ وَلاَ تَحْنَثْ»: (6) [و به ايوب گفتيم] بسته‌اي از ساقه‌هاي گندم و مانند آن را بگير و با آن [همسرت] را بزن و سوگند خود را مشکن، «فَرَاغَ عَلَيْهِمْ ضَرْباً بِالْيَمِينِ»، (7) «فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلاَئِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ» (8) و «فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ». (9)

2. سفر

در چهار آيه از قرآن کريم کلمه ضرب به معناي سفر آمده است. يکي از اين آيات بيانگر مسافرت جهادي است: «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلاَ تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى‏ إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِناً»: (10) اي کساني که ايمان آورده‌ايد، هنگامي که در راه خدا گام مي‌زنيد [و به سفر جهادي مي‌رويد] تحقيق کنيد و براي اينکه سرمايه ناپايدار دنيا به دست آوريد، به کسي که اظهار صلح و اسلام مي‌کند نگوييد مسلمان نيستي.
آيه ديگر بيانگر سفرهاي معمولي است که در آن حکم نماز قصر بيان شده است: «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا» (11) هنگامي که سفر مي‌کنيد، گناهي بر شما نيست که نماز را قصر بخوانيد، اگر از فتنه [و خطر] کافران مي‌ترسيد. آيه سوم چگونگي وصيت در مسافرت را بيان مي‌کند و مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا شَهَادَةُ بَيْنِكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ حِينَ الْوَصِيَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِنكُمْ أَوْ آخَرَانِ مِنْ غَيْرِكُمْ إِنْ أَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ»: (12) اي کساني که ايمان آورده‌ايد هنگامي که مرگ يکي از شما فرا رسد، در موضع وصيت بايد از ميان شما دو نفر عادل را به شهادت بطلبد يا اگر مسافرت کرديد و مصيبت مرگ شما فرا رسيد [و مسلماني نيافتيد] دو نفر از غير خودتان را به گواهي بطلبيد. آيه چهارم نيز مربوط به انفاق به نيازمنداني است که به دليل شرکت در جهاد از سفرهاي تجاري و درآمدزايي بازمانده‌اند: «وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لاَ تُظْلَمُونَ لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ لاَ يَسْتَطِيعُونَ ضَرْباً فِي الْأَرْضِ». (13) آنچه از خوبي‌ها انفاق مي‌کنيد، به طور کامل به شما داده مي‌شود و به شما ستم نخواهد شد [همان انفاق] که براي نيازمنداني است که به دليلِ جهاد در راه خدا در تنگنا قرار گرفته‌اند و نمي‌توانند مسافرتي کنند [و سرمايه‌اي به دست آورند].

3. رها کردن

ضرب گاهي با کلمه‌ي «عن» متعدي مي‌شود که در اين صورت به معناي اعراض است. قرآن کريم مي‌فرمايد: «أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً أَن كُنتُمْ قَوْماً مُّسْرِفِينَ». (14) مرحوم طبرسي مي‌نويسد: «ضربت عنه و اضربت عنه» به معناي ترک و بازداشتن از اوست و معناي «أَفَنَضْرِبُ عَنكُمُ الذِّكْرَ» اين است که آيا ما اين قرآن را از شما بازمي‌گيريم به دليل اينکه قومي اسرافکاريد. (15) مؤلف کشاف نيز همين معنا را برگزيده است. (16)

4. توصيف و بيان

در آيات متعددي فعل ضرب همراه با کلمه «مثلاً» آمده است که سياق آنها دلالت مي‌کند مقصود توصيف و بيان مَثَل‌هاي روشنگر است، همانند: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ». (17) برخي «كَلِمَةً» را منصوب به فعل مقدّري همانند «جعل» يا «اتخذ» دانسته‌اند. برخي ديگر آن را مفعول اول «ضَرَبَ» و «مثلاً» را مفعول دوم دانسته‌اند و براي اينکه بين «كَلِمَةً» و صفتش يعني «كَشَجَرَةٍ» فاصله نشود، «کَلِمَةً» متأخر شده است و مقصود از «کَلِمَةً» را که توصيف به شجره طيبه شده، کلمهي توحيد و اعتقادات حق دانسته‌اند. (18)
خداوند متعال در آيه‌اي ديگر شرک و توحيد را توصيف کرده و معبودان باطل را همانند برده ناتوان از تصرف دانسته است؛ در مقابل آن، آزاده‌ي برخوردار از امکانات مالي و تصرف را مثالي براي مالکيت و افاضه نعمت از سوي خداوند قرار داده است. روشن است خداوند متعال که مالک موجودات و افاضه کننده نعمت‌هاست همچون معبودان باطلي نيست که مخلوق خدايند و قادر بر ضرر و نفع و نعمت بخشيدن نيستند: (19) «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوكاً لَا يَقْدِرُ عَلَى‏ شَيْ‏ءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ يُنفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ يَسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ» (20) همچنين خداوند متعال در توصيف و تمثيلي ديگر معبودان باطل و بت‌ها را به انسان گنگي تشبيه کرده است که قادر بر هيچ کار نيست و سربار صاحبش است و اگر او را پي هر کاري بفرستد، خوب انجام نمي‌دهد؛ در حالي که خداي يکتا امر به عدل و داد مي‌کند و بر صراط مستقيم است: «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا أَبْكَمُ» (21) و به همين معناست آيه: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ... وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ». (22)

5. الزام و مقرر گشتن

کفر يهود به آيات الهي و کشتن پيامبران و گناه و تجاوزگري‌شان موجب شد بر آنان ذلت و خواري مقرر گردد. قرآن کريم در اين باره مي‌فرمايد: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ»: (23) مقصود از مقرر شدن ذلت بر يهوديان مي‌تواند تکويني و خارجي باشد، به گونه‌اي که آنان همچنان بر اثر نافرماني خدا دچار ذلت و خواري‌اند، چنان‌که تاريخ يهود نشانگر اين مسکنت و بيچارگي است. همچنين مي‌توان گفت مقصود از مقرر گشتنِ ذلت جزيه‌اي است که مسلمانان بر آنان مقرر کردند. قرآن کريم مي‌فرمايد: «با کساني از اهل کتاب که به خدا و روز قيامت ايمان ندارند، بجنگيد؛ هماناني که آنچه را خدا و رسولش تحريم کرده، حرام نمي‌شمرند و آيين حق را نمي‌پذيرند و اين پيکار استمرار مي‌يابد تا زماني که جزيه را به دست خود و با نهايت خضوع و اظهار تسليم بپردازند. (24)
در هر صورت «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» به معناي مقرر شدن ذلت بر يهوديان است. بعضي از مفسران پس از آنکه «ضُرِبَتْ» را به لزوم و التزام معنا کرده‌اند، آن را اعم از تکويني و تشريعي دانسته‌اند و معتقدند مقدار يقينيِ اين حکم، زمان موسي (عليه‌السلام) و پيامبر خاتم (صلي الله عليه و آله و سلم) است؛ اگرچه احتمال تعميم حکم ذلت براي تمام زمان‌ها وجود دارد، چنان‌که تاريخ يهود گواه بر اين امر است. (25)
شيخ طوسي مي‌نويسد: «ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ» بدين معناست که ذلت حتمي شده و بر آنان قرار داده شده و به آن ملزم گشته‌اند. (26) فخر رازي «ضُرِبَتْ» را به معناي احاطه ذلت و يا الصاق ذلت به آنان همانند گِل بر ديوار دانسته است. (27)

پي‌نوشت‌ها:

1. محمد حسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 7، ص 23.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 3، ص 397.
3. بقره: 73.
4. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 1، ص 304-305.
5. بقره: 60.
6. ص: 44.
7. صافات: 93.
8. محمد: 27.
9. نساء: 34.
10. همان، 94.
11. همان، 101.
12. مائده: 106.
13. بقره: 272-273.
14. زخرف: 5.
15. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 60-61.
16. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 237.
17. ابراهيم: 24.
18. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 50-51.
19. همان، ص 299. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 622.
20. نحل: 75.
21. همان، 76.
22. تحريم: 10-11. همين‌سان است آيه 112 نحل، 28 روم، 78 يس، 39 زمر، 58 روم و...
23. بقره: 61. آل عمران: 112.
24. توبه: 29.
25. سيد عبدالاعلي سبزواري؛ مواهب الرحمن؛ ج 6، ص 222.
26. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 1، ص 277.
27. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 3، ص 95.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.