نويسنده: عباس کوثري

 
«ظلمت» در مقابل نور است و جمع آن ظُلَم و ظلمات است. ظلام اول شب است (1) و از جهل و شرک و فسق نيز تعبير به ظلمت شده است، چنان‌که به علم و توحيد و طاعت، نور گويند: «اظلم فلانٌ» يعني شخص در تاريکي قرار گرفت. (2)

کاربردهاي ظلمات در قرآن

1. تاريکي‌ها

خداوند متعال مي‌فرمايد: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ»: (3) ستايش براي خداوندي است که آسمان‌ها و زمين را آفريد و تاريکي‌ها و نور را پديد آورد. شايد علت جمع آمدن ظلمات اين است که ظلمت در مقايسه با نور تحقق مي‌يابد؛ زيرا ظلمت نبودن نور است در آنجا که شأنيت نور وجود دارد. در نتيجه به حسب فاصله‌هاي مختلف و دوري و نزديکي آن به نور مراتب گوناگوني مي‌يابد، برخلاف نور که واقعيتي مستقل و بدون مقايسه دارد. (4)
خداوند متعال در آيه‌اي ديگر در تشبيه اعمال کافران مي‌فرمايد: «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراهَا»: (5) يا همچون ظلماتي در يک درياي عميق و پهناور که موج، آن را پوشانده و بر فراز آن موج ديگري و بر فراز آن ابري تاريک است. تاريکي‌ها يکي بر فراز ديگري است، آن‌گونه که هرگاه دست خود را خارج کند، ممکن نيست آن را ببيند.
آيات ديگري که ظلمات در آنها به معناي تاريکي آمده از اين قرار است: «وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ»، (6) «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ فِيهِ ظُلُمَاتٌ وَرَعْدٌ وَبَرْقٌ»، (7) «قُلْ مَن يُنَجِّيكُم مِن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» (8) و «يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ». (9) براساس حديث امام باقر (عليه‌السلام) مقصود از «ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ» تاريکي شکم، تاريکي رحم و تاريکي مشيمه (کيسه‌اي که جنين در آن قرار دارد) است، (10) چنان‌که «الظُّلُمَاتِ» در آيه «فَنَادَى‏ فِي الظُّلُمَاتِ أَن لاَّ إِلهَ إِلَّا أَنتَ». (11) به تاريکي شکم ماهي و تاريکي دريا و تاريکي شب تفسير شده است. (12)

2. استعاره از کفر

در آياتي از قرآن کريم ظلمات استعاره از امر معنوي، کفر و تکذيب آيات الهي آمده است همانند آيات ذيل:
الف) «وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا صُمٌّ وَبُكْمٌّ فِي الظُّلُمَاتِ مَن يَشَإِ اللّهُ يُضْلِلْهُ وَمَن يَشَأْ يَجْعَلْهُ عَلَى‏ صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»: (13) آناني که آيات ما را تکذيب کردند، کرها و لال‌هايي‌اند که در تاريکي‌ها قرار دارند. خدا هر کس را بخواهد گمراه مي‌کند و هرکه را بخواهد بر راه راست قرار خواهد داد. مقصود از ظلمات به قرينهي صدر آيه، تکذيب آيات الهي است که تکذيب‌کنندگان بر اثر غرق شدن در ضلالت و گمراهي و نشنيدن معارف الهي و حاضر نشدن به اظهار توحيد، در تاريکي‌هاي گوناگون و مختلفي از کفر و تکذيب قرار گرفته‌اند. (14) برخي ظلمات را به تاريکي‌هاي اخروي تفسير کرده‌اند که عقاب و عذابِ تکذيب‌کنندگان است؛ اما جمله بعد که بيانگر اضلال و گمراهي دنيويِ آنان براساس مشيت الهي است، مي‌تواند قرينه باشد که ظلمات نيز مربوط به همين دنياست.
ب) «اللّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ». (15) ظلمات در اين آيه به قرينه کلمات «يُخْرِجُهُم»، «يُخْرِجُونَهُم»، «آمَنُوا» و «كَفَرُوا» استعاره از کفر و گمراهي است؛ زيرا همان‌گونه که تاريکي مانع ديدن است، کفر و گمراهي مانع از پذيرش حق است و از آنجا که خداوند نشانه‌هاي هدايت و دلايل هدايت را بيان کرده، هنگامي که انسان‌ها ايمان را برمي‌گزينند، اين گزينش و خروج از ظلمت به خداوند نسبت داده مي‌شود. قرآن کريم مي‌فرمايد: خداوند سرپرست کساني است که ايمان آورده‌اند. آنان را از تاريکي‌هاي کفر به سوي نور ايمان بيرون مي‌بَرد، چنان‌که اغواگري و القائات باطلِ طاغوت سبب شده است خارج شدن کافران از نور به سوي ظلمت، به طاغوت نسبت داده شود.
ممکن است گفته شود چگونه کافران از نور و روشنايي به سوي ظلمت مي‌روند با اينکه کافران از اول داخل نور نبوده‌اند. پاسخ اين است که اطلاق اخراج بدين جهت است که اگر اغواي طاغوت نبود، مانعي براي ايمان کافران و داخل شدن آنان در نور هدايت نبود و اين اصطلاحي است متعارف که گاه به مانع شدن يک شيء اخراج گفته مي‌شود، همانند «اخرجني والدي من ميراثه» (پدر و مادرم مرا از شمار ارث‌برندگان خارج ساختند). مفهوم اين جمله آن است که اگر پدر و مادرم مانع نمي‌شدند، من در شمار وارثان بودم. (16)
اين احتمال نيز ذکر شده است که اخراج از نور به ظلمت، مربوط به مرتدان از اسلام است که قبل از ارتداد بر راه راست و نور ايمان بوده‌اند. (17) در اين صورت نيز ظلمات استعاره از کفر خواهد بود. ممکن است جمع آمدن ظلمات در آيه بدين جهت باشد که ضلالت و گمراهي برخاسته از هواهاي مختلف نفساني است و براساس آنها گمراهي نيز جلوه‌هاي مختلفي دارد؛ اما حق يکي بيشتر نيست و آن صراط مستقيم الهي است. قرآن از باطل و مظاهر آن با صيغه جمع تعبير کرده و از حق با صيغه مفرد و فرموده است: «وَأَنَّ هذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَلاَتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَن سَبِيلِهِ». (18)
ج) «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى‏ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ». (19) سياق آيه قرينه است که مقصود از ظلمات، کفر است؛ به اين دليل که «إِلَى‏ صِرَاطِ» بدل از «نور» است؛ پس عامل در آن نيز تکرار مي‌شود و اگر جمله مستأنفه هم باشد باز تفسيري براي نور است؛ (20) در نتيجه مقصود از نور راه خداوند عزيز حميد خواهد بود و مقابل آن يعني ظلمات، راه باطل و غير خداست؛ علاوه بر اينکه صدر آيه مي‌فرمايد: «اين کتابي است که بر تو نازل کرديم تا مردم را از تاريکي‌ها و ظلم و جهل به سوي روشنايي به فرمان پروردگار درآوري. اين عبارت بيانگر آن است که سخن از هدايت انسان‌ها و نجات آنان به کمک قرآن از گمراهي و ضلالت است.
د)«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى‏ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ». (21) صدر آيه که مي‌فرمايد ما موسي را با آيات خود فرستاديم، قرينه است که مقصود از ظلمات کفر و گمراهي است؛ زيرا رسالت و آيات الهي متناسب با هدايت و نجات انسان‌ها از گمراهي است.
ه) «أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ»: (22) آيا کسي که مرده بود، سپس او را زنده کرديم و نوري برايش قرار داديم که با آن در ميان مردم راه برود، همانند کسي است که در ظلمت‌ها باشد و از آن خارج نشود. اين‌گونه براي کافران آنچه انجام مي‌دهند، تزيين مي‌شود. «لِلْكَافِرِينَ» که ذيل آيه آمده‌است قرينه است بر اينکه مقصود از ظلمات، کفر و تاريکي‌هاي الحاد و جهل است.

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 386.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 537.
3. انعام: 1.
4. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان، ج 7، ص 7.
5. نور: 40.
6. انعام: 97.
7. بقره: 19.
8. انعام: 63.
9. زمر: 6.
10. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 766.
11. انبياء: 87.
12. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 7، ص 274.
13. انعام: 39.
14. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 34، ص 462.
15. بقره: 257.
16. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 2، ص 314.
17. همان.
18. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 7.
19. ابراهيم: 1.
20. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 357.
21. ابراهيم: 5.
22. انعام: 122.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.