نويسنده: عباس کوثري

 
«فتح» در اصل به معناي گشودن و در مقابل اغلاق و بستن است. اين کلمه به تناسب همين اصل، در معاني ديگري چون حکم و داوري، آب چشمه و غير آن و نيز ياري و غلبه به کار رفته است. «فواتح سور» نيز به معناي ابتداي سوره‌هاست. (1) گشودن و رفع اغلاق بر دو قسم است: گاه با چشم ديده مي‌شود، مثل باز کردن قفل و گاه امري معنوي است و با بصيرت فهميده مي‌شود، همانند ايجاد گشايش با زائل کردن غم و اندوه يا برطرف کردن فقر با اعطاي مال و مانند گشودن درهاي علوم بسته شده بر روي افراد. (2)

کاربردهاي فتح در قرآن

1. گشودن

الف) گشودن متاع

قرآن کريم درباره برادران يوسف (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «وَلَمَّا فَتَحُوا مَتَاعَهُمْ وَجَدُوا بِضَاعَتَهُمْ رُدَّتْ إِلَيْهِمْ قَالُوا يَاأَبَانَا مَا نَبْغِي هَذهِ بِضَاعَتُنَا رُدَّتْ إِلَيْنَا»: (3) و هنگامي که متاع خود را گشودند، ديدند سرمايه‌شان به آنان بازگردانده شده است؛ گفتند: اي پدر! ما ديگر چه مي‌خواهيم. اين سرمايه‌ي ماست که به ما برگردانده شده است. اسناد کلمه «فتح» به «متاع» قرينه روشني است بر اينکه مقصود از «فتح» گشودن «متاع» است.

ب) گشودن دري از آسمان

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَلَوْ فَتَحْنا عَلَيْهِم بَاباً مِّنَ السَّماءِ فَظَلُّوا فِيهِ يَعْرُجُونَ * لَقَالُوا إِنَّمَا سُكِّرَتْ أَبْصَارُنَا»: (4) و اگر دري از آسمان به روي آنان بگشاييم و آنان پيوسته در آن بالا روند، باز مي‌گويند ما را چشم‌بندي کرده‌اند.

ج) گشودن درهاي بهشت و جهنم

خداوند درباره گشوده شدن درها بهشت مي‌فرمايد: «وَإِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَآبٍ * جَنَّاتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الْأَبْوَابُ»: (5) براي افراد باتقوا فرجام نيکويي است؛ باغ‌هاي جاويدان بهشتي که درهايش به روي آنان گشوده است. درباره گشوده شدن درهاي جهنم نيز کلمه «فتح» به کار رفته است: «وَسِيقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً حَتَّى‏ إِذَا جَاؤُوهَا فُتِحَتْ أَبْوَابُهَا»: (6) و کساني که کافر شدند، گروه گروه به سوي جهنم رانده مي‌شوند؛ وقتي به دوزخ مي‌رسند، درهاي آن گشوده مي‌شود.

د) گشودن برکت

قرآن درباره گشوده شدن برکت از آسمان‌ها و زمين مي‌فرمايد: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى‏ آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ»: (7) و اگر اهل شهرها و آبادي‌ها ايمان مي‌آوردند و تقوا پيشه مي‌کردند، برکات آسمان و زمين را بر آنان مي‌گشوديم.

2. داوري

در برخي از آيات قرآن کريم کلمه فتح به معناي داوري به کار رفته است، همانند: «قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ»: (8) بگو: پروردگارمان همه ما را جمع مي‌کند، سپس در ميان ما به حق داوري مي‌کند و اوست داور آگاه. در لغت - فتح به معناي داوري آمده است و کلمه «يَفْتَحُ» و «فتّاح» به معناي داوري است. در تفاسير نيز همين معنا ذکر شده است. شيخ طوسي مي‌نويسد: «والفتح الحکم و الفتّاح الحاکم بالحقّ». (9) فخر رازي مي‌نويسد: «يفتح» به معناي «يحکم» است که مي‌توان آن را معنايي مجازي دانست؛ زيرا معناي حقيقي فتح گشودن درهاي باز و منفذهاي بسته است. به همين مناسبت اگر براي کاري که به مشکل برخورده، اگر راه حلي ارائه شود، گفته مي‌شود «قد فتحه»: او را گشوده است. «الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ» يعني خداوند حاکمي است که داوري‌اش همراه با علم و آگاهي است. (10)
همين‌سان است آيه ديگر که بيانگر پاسخ حضرت شعيب به مخالفانش است: «رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ». (11)
مؤلف کشاف مي‌نويسد: «فتّاح» به معناي داوري است و «خَيْرُ الْفَاتِحِينَ» همانند کلام ديگر الهي است که فرموده است «خَيْرُ الْحَاكِمِينَ». (12) از ابن عباس نقل شده است: من معناي فتح را نمي‌دانستم تا اينکه بين من و دختر سيف نزاعي رخ داد. او به من گفت: «انطلق افاتحک الي القاضي»: بيا براي حل نزاع پيش قاضي برويم. (13) به همين معناست دعاي حضرت نوح (عليه‌السلام) که عرضه داشت: «فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ». (14)

3. پيروزي

در برخي از آيات، فتح به معناي پيروزي آمده است. خداوند در سوره فتح مي‌فرمايد: «إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ». (15) شأن نزول سوره درباره فتح مکه است؛ (16) به همين دليل مي‌توان گفت مقصود از فتح، پيروزي است، چنان‌که آمدن آن بعد از «نَصْرُ اللَّهِ» تأييدکننده همين نظر است.
به همين‌سان است آيه شريفه «وَأُخْرَى‏ تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ». (17) برخي «فَتْحٌ قَرِيبٌ» را به فتح مکه و برخي ديگر آن را به فتح ايران و روم تفسير کرده‌اند. (18) البته مي‌توان آن را به معنايي اعم دانست که شامل هرگونه فتح و پيروزي نزديک است. (19) مقصود اين است که مجاهدان علاوه بر مغفرت و آمرزشي که نصيبشان مي‌شود، برخوردار از نعمتي ديگر در دنيا خواهند بود و آن ياري خدا و پيروزي است که نزديک است.
خداوند متعال در يکي ديگر از آيات قرآن مي‌فرمايد: «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يُسَارِعُونَ فِيهِمْ يَقُولُونَ نَخْشَى‏ أَن تُصِيبَنَا دَائِرَةٌ فَعَسَى اللّهُ أَن يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ فَيُصْبِحُوا عَلَى‏ مَا أَسَرُّوا فِي أَنْفُسِهِمْ نَادِمِينَ»: (20) کساني را که در دل‌هايشان بيماري است، مي‌بيني که در [دوستي با] آنان (يهود و نصاري) بر يکديگر پيشي مي‌گيرند و مي‌گويند مي‌ترسيم حادثه‌اي براي ما اتفاق بيفتد؛ شايد خداوند از جانب خود پيروزي يا حادثه‌ي ديگري پيش بياورد و اين دسته از آنچه در دل پنهان داشتند، پشيمان شوند.
مقصود از «يَأْتِيَ بِالْفَتْحِ» همان پيروزي است، به قرينه «دائره» که بيانگر اظهار نگراني بيماردلان است و ذيل آيه که با فاي تفريع پشيماني آنان را پس از آمدن فتح يا حادثه‌ي ديگر ذکر کرده است؛ زيرا با پيروزي مسلمانان است که بيماردلان خواهند فهميد نگراني‌شان درباره غلبه کافران بي‌اساس بوده و در نهايت نيز پشيمان خواهند شد.
خداوند متعال در آيه ديگر مي‌فرمايد: «لاَ يَسْتَوِي مِنكُم مَنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذِينَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ». (21) مفسران کلمه «فتح» را در اين آيه به فتح مکه تفسير کرده‌اند؛ بنابراين فتح به معناي پيروزي آمده است.
در اينکه مقصود از «فتحاً» در آيه «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحاً مُبِيناً» (22) چيست، بين مفسران اختلاف است. برخي آن را به فتح مکه و بعضي ديگر به صلح حديبيه و عده‌اي به فتح خيبر و بعضي به غلبه روم بر ايران تفسير کرده‌اند. (23) در هر صورت، فتح به معناي پيروزي خواهد بود. پس از بازگشت از حديبيه يکي از اصحاب گفت: «ما هذا بفتحٍ لقد صَدُّونا عن البيت وَ صدّوا هدينا فَبَلَغَ النبي (صلي الله عليه و آله و سلم) فقال بِئس الکلامٌ هذا بل هُو اعظمُ الفَتوح»: (24) اين (صلح حديبيه) پيروزي نبود. ما را از کعبه بازداشتند و از قرباني ما نيز ممانعت کردند. هنگامي که اين سخن به پيامبر رسيد، آن حضرت فرمود: اين بد سخني است، بلکه اين (صلح حديبيه) بزرگ‌ترين فتح‌ها و پيروزي‌هاست.
علامه طباطبايي به قرينه آيات بعد که رضايت خداوند از بيعت مسلمانان با پيامبر را اعلام و ممانعت مشرکان از ورود مسلمانان به مسجدالحرام را بيان کرده است،... معتقد است مقصود از فتح، صلح حديبيه است. (25)
خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَيَقُولُونَ مَتَى‏ هذَا الْفَتْحُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قُلْ يَوْمَ الْفَتْحِ لاَ يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ». (26) در اينکه «يَوْمَ الْفَتْحِ» فتح مکه است يا روز جنگ بدر يا روز قيامت، بين مفسران اختلاف است؛ ولي برخي با توجه به قرائن مختلف معناي «عذاب استيصال» را ترجيح داده‌اند و در اين باره چنين استدلال کرده‌اند: شاهد بر اين سخن چند امر است:
الف) اگر منظور عذاب‌هاي معمولي دنيا يا پيروزي‌هايي همچون پيروزي مسلمانان در جنگ بدر و روز فتح مکه باشد، با جمله «لاَ يَنفَعُ الَّذِينَ كَفَرُوا إِيمانُهُمْ» سازگار نخواهد بود؛ زيرا در روز فتح بدر و روز فتح مکه ايمان آوردن مفيد بود و درهاي توبه باز بود.
ب) اگر منظور از «يَوْمَ الْفَتْحِ» روز قيامت باشد، با جمله «وَلاَ هُمْ يُنظَرُونَ» (به آنان مهلت داده نمي‌شود) سازگار نخواهد بود؛ زيرا مهلت دادن يا ندادن مربوط به زندگي اين دنياست؛ علاوه بر اينکه در هيچ موردي از قرآن، «يَوْمَ الْفَتْحِ» به معناي قيامت به کار نرفته است.
ج) تعبير به «فتح» در مورد «عذاب استيصال» در قرآن مجيد به تکرار ديده مي‌شود؛ مانند آيه 118 سوره شعراء که مي‌فرمايد: «فَافْتَحْ بَيْنِي وَبَيْنَهُمْ فَتْحاً وَنَجِّنِي وَمَن مَّعِيَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ». به قرينه «نجّني» و «اغرقتا» مقصود از «فتحاً» هلاکت و غرق است. بر اين اساس اگر منظور، عذاب استيصال در دنيا باشد با تمام قرائن بالا هماهنگ است و در واقع تهديدي است براي کافران و ظالمان که اين قدر درخواست وعده پيروزي مؤمنان و عذاب استيصال براي خويش را نکنيد که اگر اين درخواست شما عملي شود، ديگر نه مجالي به شما داده مي‌شود و نه اگر مجالي پيدا کنيد و ايمان آوريد، پذيرفته خواهد شد. اين معنا مخصوصاً تناسب بسيار زيادي با آيات گذشته دارد که درباره هلاک اقوام سرکش است که در قرون پيشين زندگي مي‌کردند و گرفتار مجازات الهي شدند. (27)

پي‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 469.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 621.
3. يوسف: 65.
4. حجر: 14-15.
5. ص: 49-50.
6. زمر: 71.
7. اعراف: 96.
8. سبأ: 26.
9. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 8، ص 395.
10. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 26، ص 223.
11. اعراف: 89.
12. اعراف: 87. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 130.
13. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 690.
14. شعراء: 118.
15. النصر: 1.
16. جلال‌الدين سيوطي؛ اسباب النزول؛ ص 474.
17. صف: 13.
18. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 30، ص 277. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 423.
19. سيد عبدالله شبّر؛ الجوهر الثمين؛ ج 6، ص 211.
20. مائده: 52.
21. حديد: 10.
22. فتح: 1.
23. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 332. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 166.
24. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 332.
25. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 252.
26. سجده: 28.
27. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 17، ص 177-178 (با اندکي تلخيص).

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.