نويسنده: عباس کوثري

 
«فتنه» در لغت به معاني مختلفي چون سوزاندن و گداختن، عذاب، آزمايش، گمراهي، (1) اعراض و رويگرداني، محنت و رنج، (2) کفر، جنون، مال، اولاد، اختلاف در آرا، و غلو آمده است. (3) معناي اصلي آن آزمودن است که از جمله «فتنْت الذّهب و الفضة اذا احرقته بالنّار لِيبَين الجيد و الرّدي»: (طلا و نقره را در آتش انداختم تا صحيح از معيب و خالص از غش‌دار جدا گردد) گرفته شده است. (4)
بر همين اساس گاه کلمه فتنه در معناي آتش و گاه بر موجبات ورود به آتش همانند گناه و در مواردي در امتحان به کار رفته است و اگر به مال و اولاد فتنه گفته‌اند، به لحاظ بلاها و سختي‌هايي است که بر اثر امتحان با مال و اولاد، به انسان‌ها مي‌رسد. (5)

کاربردهاي فتنه در قرآن

1. امتحان

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَأَنَّ اللّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ». (6) و «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ». (7) بسياري از مفسران مقصود از فتنه در اين دو آيه را آزمايش و امتحان دانسته‌اند. (8)
شيخ طوسي مي‌نويسد: مقصود از فتنه رنج و محنتي است که به سبب آن باطن انسان در پيروي از هواي نفس يا دوري از آن آشکار مي‌شود؛ در نتيجه خالص براي پاداش يا عقاب مي‌گردد. (9)
در روايتي اميرمؤمنان (عليه‌السلام) مي‌فرمايد: «لايقولَنّ احدکم اللهُمّ انّي اعوذ بک من الفتنه لانّه ليس احدٌ الّا و هو مشتملٌ علي فتنةٍ ولکن من استعاذ فليستعذ من مضلّات الفِتَن فانّ الله سبحانه يقول و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنة»: نبايد يکي از شما بگويد خدايا از فتنه و آزمايش به تو پناه مي‌برم؛ زيرا کسي نيست که گرفتار فتنه نباشد؛ ولي کسي که مي‌خواهد پناه ببرد، بايد از فتنه‌هاي گمراه کننده پناه ببرد؛ چون خداوند سبحان مي‌فرمايد: «بدانيد دارايي‌ها و فرزندان شما فتنه‌اند». (10) سيد رضي در توضيح اين کلام حضرت امير (عليه‌السلام) مي‌نويسد: معنايش اين است که خداوند سبحان آنان را به دارايي‌ها و فرزندان آزمايش مي‌کند تا شخص خشمگين از رزق و روزي، از شخص راضي و خشنود به بهره‌ي خود هويدا شود و اگرچه خداوند از آنان به خودشان داناتر است، آزمايش براي آن است تا کردارهايي که شايسته پاداش و کيفر است، آشکار شود؛ زيرا برخي از ايشان فرزندان پسر را دوست دارند و از دختر در رنج‌اند و بعضي از آنان اندوختن مال و دارايي را دوست دارند و از کم شدن آن در رنج‌اند. (11)
خداوند متعال در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً وَإِلَيْنَا تُرْجَعُونَ». (12) «فِتْنَةً» مصدر تأکيدي براي «نَبْلُوكُم» است (13) و از آنجا که «نَبْلُوكُم» به معناي آزمايش است، فتنه نيز داراي همين معناست؛ يعني ما شما را با شر و بدي و خوبي آزمايش مي‌کنيم.
کلمه «فتنه» در هيئت‌هاي ديگر نيز به همين معنا آمده است. در روايتي اميرمؤمنان ضمن برشمردن معاني مختلف فتنه مي‌فرمايد: «يک معناي فتنه امتحان است. خداوند فرموده است: "أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ يُفْتَنُونَ": (14) آيا مردم گمان کردند همين که بگويند ايمان آورديم، به حال خود رها مي‌شوند و آزمايش نخواهند شد و [در خطاب به موسي] مي‌فرمايد: "و فَتَّنّاکَ فُتَوناً": بارها تو را آزموديم». (15)
کلمه فتنه همچنين در آيه «وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ» (16) به امتحان تفسير شده است؛ زيرا مقصود از «رؤيا» يا خوابي است که پيامبر درباره داخل شدن به مسجدالحرام يا بالا رفتن بوزينگان بر منبرش ديد يا آنکه مقصود رؤيت به چشم در معراج است که خبر دادن پيامبر موجب شد عده‌اي آن را انکار و عده‌اي قبول کنند و همين سبب آزمايش و امتحان آنان شد. (17)

2. سوختن در آتش

قرآن کريم مي‌فرمايد: «يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ». (18) همان‌گونه که در بحث از معناي لغوي ذکر شد، معناي اصلي «فتن» گداختن طلا و نقره در آتش براي جدا کردن خالصي‌ها از ناخالصي است. به همين مناسبت «فتن» در معناي احراق و سوزاندن به کار رفته است. (19) در آيه بالا نيز به قرينه «علي النّار»، کلمه «يفتنون» و «فتنتکم» به معناي احراق و عذاب شدن است، چنان‌که مفسراني چون مؤلف الميزان (20) و کشاف (21) به آن تصريح کرده‌اند.
در سوره بروج نيز مي‌توان «فتنوا» را به معناي سوختن دانست؛ زيرا آيه پس از قصه اصحاب اخدود آمده که مؤمنان را به وسيلهي آتش به شهادت رساندند. خداوند متعال در آغاز فرموده: «قُتِلَ أَصْحَابُ الْأُخْدُودِ * النَّارِ ذَاتِ الْوَقُودِ * إِذْ هُمْ عَلَيْهَا قُعُودٌ» و در ادامه فرموده است: «إِنَّ الَّذِينَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذَابُ جَهَنَّمَ وَلَهُمْ عَذَابُ الْحَرِيقِ». بر اين اساس معناي آيه چنين است: آنان که مؤمنان را با آتش سوزاندند، سپس توبه نکردند، براي آنان عذاب جهنم و عذاب آتش سوزان است.

3. آزار و شکنجه

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ». (22) مقصود از فتنه به قرينه «أُوذِيَ فِي اللَّهِ» ممکن است شکنجه و آزار باشد. در تفاسير مختلف نيز همين تفسير ذکر شده است. شيخ طوسي مي‌نويسد: «فتنه الناس اي عذاب الناس» (23) مؤلف کشاف نيز مي‌نويسد: آيه درباره افرادي است که با زبان اظهار ايمان مي‌کردند؛ اما چون مردم آنان را آزار و اذيت مي‌کردند، آنان از راه حق باز مي‌ماندند. (24) بنابراين معناي آيه چنين است: و از مردم کساني هستند که مي‌گويند به خدا ايمان آورده‌ايم؛ اما هنگامي که در راه خدا شکنجه و آزار مي‌بينند، آزار مردم را همچون عذاب الهي مي‌شمارند.
قرآن کريم يکي از دعاهاي ابراهيم (عليه‌السلام) و مؤمنان را چنين بيان مي‌کند: «رَبَّنَا لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا وَاغْفِرْ لَنَا رَبَّنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ». (25) برخي از مفسران فتنه در اين آيه را به معناي اذيت و شکنجه کافران دانسته‌اند. مؤمنان در دعاي خويش از خدا مي‌خواهند: کافران را بر ما مسلط مگردان که ما را مورد سب و دشنام و آزار و اذيت قرار دهند. اين سخن برگرفته از تعبير «فتن الفضّه» به معناي ذوب نقره است. (26) آنان نگران اين بودند که در مقابل اذيت و آزار آنان طاقت نياورند و ايمانشان را از دست بدهند.
قرآن کريم در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «فَمَا آمَنَ لِمُوسَى‏ إِلَّا ذُرِّيَّةٌ مِن قَوْمِهِ عَلَى‏ خَوْفٍ مِن فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِمْ أَن يَفْتِنَهُمْ». (27) جمله «يَفْتِنَهُمْ» معناي شکنجه را مي‌رساند؛ (28) يعني پس به موسي ايمان نياوردند، مگر گروهي از فرزندان قوم او؛ درحالي‌که از فرعون و اطرافيان او مي‌ترسيدند که مبادا آنان را شکنجه کند. گفتني است برخي کلمه «فتنه» را در «لاَ تَجْعَلْنَا فِتْنَةً» به معناي گمراهي دانسته‌اند؛ بدين معنا که ما را به دست آنان گرفتار مکن. مبادا بگويند اگر اينان بر حق بودند، هرگز گرفتار شکست نمي‌شدند و اين مايه گمراهي آنان شود. (29) اما اين معنا نمي‌تواند معناي مناسبي باشد؛ زيرا اولاً کافران گمراه‌اند؛ ثانياً در اين تفسير فتنه را به معناي گمراهي و سبب آن را شکنجه‌ي کفار دانسته‌اند که بايد گفت اين تفسير چه ترجيحي دارد بر معناي عکس آن که بگوييم فتنه به معناي شکنجه است که نتيجه آن گمراهي است. مرحوم طبرسي احتمالات ديگري نيز بيان کرده است (30) که برخي از آنها در واقع به اين جهت برمي‌گردد که فتنه به معناي شکنجه است.
قرآن کريم در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا ثُمَّ جَاهَدُوا وَصَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِن بَعْدِهَا لَغَفُورٌ رَّحِيمٌ». (31) مي‌توان گفت کلمه «فُتِنُوا» به معناي شکنجه است؛ زيرا اين آيه بعد از آيه «إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ» آمده است که مربط به شکنجه مؤمنان و اکراه آنان بر کفر است. مؤلف الميزان مي‌نويسد: فتنه در اصل به معناي گداختن طلا با آتش است، به گونه‌اي که خالصي آن از ناخالصي‌اش جدا شود. به همين مناسبت در مطلق بلا و شکنجه استعمال شده است. قريش و مشرکان مکه براي آنکه مؤمنان را از دينشان بازدارند، آنان را با انواع شکنجه‌ها اذيت مي‌کردند و برخي از آنان زير شکنجه به شهادت مي‌رسيدند، همانند پدر و مادر عمار (ياسر و سميه). عمار نيز به ظاهر به جهت تقيه کلمات کفرآميز گفت که آيات پيشين در اين باره نازل شد. بنابراين نظر آيه از نظر مضمون متصل به آيات پيشين است؛ بدين معنا که بعد از اين اکراه و اعتقاد راسخِ قلبيِ مؤمنان، پروردگار تو نسبت به کساني که بعد از آزار و شکنجه هجرت کردند، سپس جهاد کردند و استقامت نمودند، آمرزنده و مهربان است. (32)
قرينه ديگر شأن نزولي است که براي آيه ذکر شده است. سيوطي مي‌نويسد: عمار، صهيب، بلال، ابوفکيهه و تعدادي ديگر به حدي شکنجه مي‌شدند که ديگر نمي‌فهميدند چه مي‌گويند. پس درباره آنان آيه «ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هَاجَرُوا مِن بَعْدِ مَا فُتِنُوا» نازل شد. (33)
از آيات ديگري که مي‌توان «فتن» را در آن به معناي شکنجه و آزار دانست، آيه‌اي است که مي‌فرمايد: «وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا». (34) برخي بر اين اعتقادند اگرچه فتنه داراي معاني مختلفي است، آنچه از اطلاقات آن در قرآن در خصوص کفار و مشرکان معهود است، آزار و اذيت، کشتن و زدن و... است. سياق و قرينه موجود در کلام نيز گواه بر اين معناست؛ (35) زيرا جمله‌ي «إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ» که بيانگر مسافرت است، با اين تناسب دارد که متعلق خوف «أَن يَفْتِنَكُمُ» يعني ترس از آزار و شکنجه باشد. نماز خواندن به صورت عادي چه بسا خطر شبيخون و هجوم دشمن را به دنبال داشته باشد.

4. شرک

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى‏ لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَإِنِ انتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ». (36) کلمه فتنه به قرينه مقابله با «وَيَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ»، به معناي شرک و بت‌پرستي است؛ زيرا آنچه مقابل دين خالص خداست، شرک و بت‌پرستي است. (37) در روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) نيز کلمه فتنه در اين آيه به شرک تفسير شده است. (38)
خداوند متعال در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُم وَأَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ». (39) به قرينه اينکه فتنه از قتل بدتر معرفي شده است، مي‌توان گفت مقصود از آن شرک است؛ زيرا فتنه‌اي بدتر از قتل است که قرآن از آن به «ظلم عظيم» ياد مي‌کند. پس سياق آيه شاهدي داخلي است که مراد از فتنه، شرک و بت‌پرستي است. (40) مؤيد اين معنا شأن نزول آيه است. يکي از اصحاب رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) در ماه حرام کافري را کشت و چون ماه‌هاي حرام نزد کافران نيز محترم بود، آنان مؤمنان را سرزنش کردند. اين آيه نازل شد که هر چند کشتن افراد در ماه حرام جايز نيست؛ ولي شرک مشرکان و ترفند فتنه‌گرانه‌ي آنان بدتر از کشتن در ماه حرام است و شما کافران به بدتر از قتل آلوده‌ايد: «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ القَتْلِ». (41) همچنين مي‌توان فتنه در آيه شريفه «وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ» (42) را به همين معنا دانست. در روايتي از اميرمؤمنان علي (عليه‌السلام) فتنه در اين آيه به کفر تفسير شده است. (43)

5. سختي و رنج

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى‏ حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَى‏ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ». (44) کلمه فتنه به قرينه مقابله با «خيرٌ» به معناي بدي و رنج است. در شأن نزول آيه آمده است برخي پس از اسلام آوردن اگر اسبشان کرّه خوبي مي‌آورد و زن آنان پسر مي‌زاييد، خشنود مي‌شدند و به اسلام و پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) عقيده پيدا مي‌کردند؛ اما اگر مريض مي‌شدند يا همسرشان دختر مي‌آورد، مي‌گفتند: تمام اين بدبختي‌ها به سبب ديني است که پذيرفته‌ايم. (45)
شيخ طوسي ذيل آيه مي‌نويسد: «الفتنه المِحنة بضيق المعيشة وَتَعذِّر المراد من امور الدنيا» فتنه رنج و سختي به سبب تنگنا در امور معيشتي و نرسيدن به مقصود در امور دنيوي است. (46)
بنابراين معناي آيه چنين است: برخي از مردم خدا را در يک جانب و يک حالت عبادت مي‌کنند. در همه حالات خدا را پرستش نمي‌کنند. همين که خيري [از دنيا] به او برسد، حالت اطمينان پيدا مي‌کند؛ اما اگر مصيبتي به او برسد، دگرگون مي‌شود. هم دنيا را از دست داده است و هم آخرت را. اين همان خسران و زيان آشکار است. در نتيجه «فان اصابه خيرٌ...» تفسير و تفصيل جمله «يعبدالله علي حرف» است. (47)

6. توطئه

خداوند متعال مي‌فرمايد: «لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلَّا خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّى‏ جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ». (48) برخي معتقدند مقصود از فتنه، ايجاد اختلاف و تفرقه‌افکني و اخلال در انگيزه‌هاي الهي رزمندگان است، چنان‌که بيان نمونه‌اي از آن در جمله «لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ» گواه بر آن است؛ زيرا براساس نظر برخي از مفسران مقصود از فتنه‌انگيزيِ پيشين آنان، توطئه آنها در جنگ احد است، زماني که عبدالله بن ابي با پيروانش از سپاه مسلمانان جدا شد و با اين کار در صدد تضعيف سپاه اسلام برآمد. در نظر ديگري اين فتنه‌انگيزي مربوط به دوازده نفر از منافقان است که در جنگ تبوک تصميم گرفتند پيامبر را به شهادت برسانند؛ ولي توطئه آنان خنثي شد. (49) جامع اين دو احتمال، معناي توطئه است.

7. اختلافات داخلي

قرآن کريم پس از آنکه مؤمنان را به اجابت دعوت خدا و رسول فرا مي‌خواند، مي‌فرمايد: «وَاتَّقُوا فِتْنَةً لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ». (50) برخي فتنه در اين آيه را به عذاب‌هاي دنيوي الهي تفسير کرده‌اند، بدين‌سان که خداوند مؤمنان را هشدار مي‌دهد از منکرها دوري کنند تا به عذاب دنيوي که ستمگران و غير آنان را فرا مي‌گيرد، مبتلا نشوند. در احتمالي ديگر، فتنه را بلاهايي دانسته‌اند که باطن انسان‌ها را آشکار مي‌کند. (51) بعضي ديگر مقصود از آن را گمراهي، تفرقه و اختلاف‌هاي داخلي ذکر کرده‌اند. (52) به کمک قرائني مي‌توان همين معنا را تقويت کرد.
مؤلف الميزان مي‌نويسد: اگرچه خداوند متعال اين فتنه را با اسم و رسم مشخص نکرده، جمله بعدي که مي‌فرمايد «لاَتُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنكُمْ خَاصَّةً» بيانگر اين است که فتنه اين است که بعضي از امت با بعضي ديگر اختلاف مي‌کنند، آن هم در موضوعي که تمامي امت حقيقت را مي‌فهمند؛ ولي گروهي آگاهانه از قبول آن سر باز مي‌زند و دسته ديگر که حقيقت را قبول کرده، آنان را نهي از منکر نمي‌کند؛ در نتيجه آثار سوئش دامنگير همه امت مي‌شود و چون يقيناً همه ظلم‌ها اين‌گونه نيستند، چنين ظلمي بايد از قبيل برهم‌زدن حکومت حق اسلامي و پايمال کردن احکام قطعي کتاب و سنت که مربوط به حکومت حق است، باشد، چنان‌که در صدر اسلام اين اختلاف‌ها به وجود آمد و تفرقه بين مسلمانان ايجاد شد و همين به شوکت و اقتدارشان آسيب زد. (53)
فتنه در اين آيه، در روايات به فتنه جمل و طلحه و زبير تفسير شده است. در الدر المنثور روايت شده اين آيه درباره اهل بدر نازل شد؛ ولي در روز جنگ جمل در حق آنان تحقق يافت و در ميان کشتگان، طلحه و زبير بودند. (54) عياشي در تفسيرش از صيقل روايت مي‌کند شخصي از امام صادق (عليه‌السلام) معناي جمله‌ي «وَاتَّقُوا فِتْنَةً» را پرسيد. حضرت فرمود: به من رسيده است که مقصود، اصحاب جمل است. (55) حاکم حسکاني نيز از ابن عباس روايت مي‌کند وقتي آيه «وَاتَّقُوا فِتْنَةً» نازل شد، رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: کسي که به علي بعد از وفات من در جهت جانشيني [او از من] ظلم کند، مثل اين است که نبوت من و نبوت انبياي قبل از مرا انکار کرده است. (56)

8. نافرماني

خداوند متعال در سوره توبه مي‌فرمايد: «وَمِنْهُم مَن يَقُولُ ائْذَن لِي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»: (57) بعضي از آنان (منافقان) مي‌گويند به ما اجازه ده و ما را به گناه نيفکن. آگاه باشيد آنان در گناه سقوط کرده‌اند و جهنم کافران را احاطه کرده است.
به قرينه مقابله «َلاَ تَفْتِنِّي» مي‌توان گفت فتنه به معناي نافرماني از پيامبر است. مفسران براي «َلاَ تَفْتِنِّي» که درباره بهانه‌تراشي يکي از منافقان براي عدم شرکت در جنگ تبوک و جهاد با روميان است، چند احتمال ذکر کرده‌اند: 1. مرا با اجازه ندادن به گناه نينداز؛ 2. مرا با گرماي شديد به هلاکت نينداز؛ 3. مال و خانواده‌ام را در معرض نابودي قرار مده؛ 4. مرا فريفته زنان رومي قرار مده. چون گوينده آن، يعني جد ابن قيس مدعي بود فردي زن‌باره است و ممکن است در مقابل زنان رومي طاقت نياورد. قرآن کريم در پاسخ مي‌فرمايد: اين فرد مي‌خواهد از فتنه پرهيز کند؛ اما نمي‌داند که با اين سخنان در فتنه فرو رفته است.
به قرينه مقابله با هر يک از معاني ذکر شده مي‌توان گفت مقصود از فتنه، نافرماني از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و مخالفت با فرمان جهاد است؛ زيرا هر يک از احتمالات چهارگانه در معناي «َلاَ تَفْتِنِّي»، عذر و بهانه‌اي بي‌اساس براي تخلف از جهاد و فرمان خدا و پيامبر است. همچنين مي‌توان کلمه «ائْذَن لِي» را نيز قرينه قرار داد بر اينکه مقصود از «فتنه» گناه و تخلف از فرمان پيامبر است. مؤلف کشاف در معناي آن مي‌نويسد: «هي فتنة التخلّف». (58) شيخ طوسي نيز نوشته است: آنان به واسطه اين گفتار و عمل، در کفر و معصيت واقع شده‌اند. (59) فخر رازي نيز فتنه در آيه را به فتنه کفر و تمرد از تکليف تفسير کرده است. (60)
درباره فتنه در آيه شريفه «ثُمَّ لَمْ تَكُن فِتْنَتُهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا وَاللّهِ رَبِّنَا مَا كُنَّا مُشْرِكِينَ» (61) نيز احتمالات مختلفي است:
1. فتنه به معناي معذرت است. جهت نامگذاري معذرت‌خواهي مشرکان به فتنه اين است که آنان با اين گفته که ما از مشرکان نبوديم، تصور مي‌کنند مي‌توانند از عذاب رهايي يابند. اين تعبير برگرفته از «فتنت الذهب» به معناي جداسازي طلا از ناخالصي است. اين معنا در روايتي مرسل از امام صادق (عليه‌السلام) روايت شده است.
2. فتنه به معناي جواب است. نامگذاري جواب به فتنه از اين جهت است که مشرکان دروغ مي‌گويند يا به قصد خلاصي از عذاب چنين سخني مي‌گويند.
3. فتنه به معناي کفر است. در اين صورت آيه نياز به تقدير دارد؛ يعني عاقبت و نتيجهي کفر آنان چيزي نبود، مگر آنکه مي‌گويند به خدايي که پروردگار ماست سوگند که ما مشرک نبوديم. (62)
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از فتنه، دلباختگي باشد؛ يعني نتيجه‌ي دلباختگي آنان به شرک و بت‌پرستي اين شده است که در قيامت که پرده‌ها کنار مي‌رود، متوجه خطاي خود شوند و از اعمال خود بيزاري جويند. و آن را انکار کنند. (63)
از سوي ديگر فتنه در هيئت فعل يا اسم فاعل به معناي گمراهي نيز آمده است. خداوند در سوره صافات مي‌فرمايد: «فَإِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ * مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ بِفَاتِنِينَ» (64) «فاتن» به معناي گمراه‌کننده‌اي (65) است که راه باطل را تزئين مي‌کند. (66) در مرجع ضمير «عليه» دو احتمال وجود دارد: 1. «مَا تَعْبُدُونَ» مرجع ضمير است؛ يعني شما و آنچه پرستش مي‌کنيد، هرگز نمي‌توانيد بر عبادت آن معبودان، کسي را گمراه کنيد، مگر کساني که در آتش دوزخ وارد مي‌شوند. 2. «الله» مرجع ضمير است؛ يعني شما بر ضد خدا و دين او کسي را گمراه کننده نيستيد، مگر کساني که در آتش دوزخ وارد مي‌شوند. (67)
قرآن کريم درباره پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد: «وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللّهُ إِلَيْكَ». (68) بسياري از مفسران همانند مؤلف کشاف (69) و طبرسي (70) «يَفْتِنُوكَ» را به معناي «يضلَوک» دانسته‌اند. چنان‌که در آيه «وَإِن كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ» (71) نيز مي‌توان همين معنا را در نظر گرفت. شيخ طوسي مي‌نويسد: «معني الفتنه ههنا الضلال»: مقصود از فتنه در اين آيه گمراهي است. از آنجا که کافران تلاش مي‌کردند پيامبر را از هدايت به سوي گمراهي ببرند، تعبير به فتنه شده است؛ زيرا فتنه در اصل وارد کردن سختي بر شيء، به جهت جداسازي اجزا و خصوصيات آن است، (72) همانند جداسازي طلا از ديگر اجزا با استفاده از حرارت.
برخي ديگر از مفسران فتنه در اين آيه را به «يصرفونک» به معناي بازداشتن تفسير کرده‌اند (73) که در واقع همان معناي گمراه ساختن است. راغب اصفهاني مي‌نويسد: علت اينکه فعل «يفتنونک» همانند فعل «يخدعوک» با «عن» متعدي شده است، اين است که «فتن» به معناي «خدعه» است که باز معنايي نزديک به اضلال و گمراهي دارد. (74)
واژه فتنه در هيئت «مفتون» به معناي مجنون آمده است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «فَسَتُبْصِرُ وَيُبْصِرُونَ * بِأَيِّكُمُ الْمَفْتُونُ». (75) کلمه مفتون به قرينه آيه «ما انت بنعمة ربک بمجنون» به معناي مجنون است. آيه شريفه در صدد پاسخ به تهمت ناجوانمردانه کافران است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را متهم به جنون مي‌کردند. خداوند متعال مي‌فرمايد: تو به سبب و لطف نعمت پروردگارت مجنون نيستي و در ادامه مي‌فرمايد: و به زودي تو مي‌بيني و آنان نيز مي‌بينند که کدام يک از شما مجنونيد. مفسران نيز همين معنا را ذکر کرده‌اند، با اين توضيح که مفتون از ماده «فتن» به معناي ابتلاست که مقصود مبتلاي به جنون است. (76)

پي‌نوشت‌ها:

1. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 3، ص 1371.
2. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ص 462.
3. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 14، ص 296.
4. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 472.
5. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 623-624.
6. انفال: 28.
7. تغابن: 15.
8. محمد بن جرير طبري؛ جامع البيان؛ ج 6، جزء 9، ص 295. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 308. محمد قرطبي؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ج 7، ص 396.
9. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 5، ص 106.
10. نهج‌البلاغه؛ ص 1127، کلمات قصار، ش 90.
11. همان.
12. انبياء: 35.
13. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 116.
14. عنکبوت: 2. طه: 40.
15. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 5، ص 174-175.
16. اسراء: 60.
17. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 6، ص 494. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 20، ص 189.
18. ذاريات: 13-14.
19. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 623.
20. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 368.
21. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 397.
22. عنکبوت: 10.
23. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 8، ص 190.
24. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 444.
25. ممتحنه: 5.
26. محمود آلوسي؛ روح المعاني؛ ج 15، جزء 28، ص 107. نيز ر.ک: سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 233.
27. يونس: 83.
28. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 363.
29. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 24، ص 22.
30. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 407.
31. نحل: 110.
32. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 12، ص 354.
33. جلال‌الدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 5، ص 171.
34. نساء: 101.
35. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 5، ص 61.
36. بقره: 193.
37. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 2، ص 62.
38. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 1 و 2، ص 513.
39. بقره: 191.
40. عبدالله جوادي آملي؛ تسنيم؛ ج 19، ص 614.
41. همان.
42. بقره: 217.
43. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 5، ص 174.
44. حج: 11.
45. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 7، ص 296.
46. همان.
47. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 14، ص 350.
48. توبه: 47-48.
49. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 277. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 290.
50. انفال: 25.
51. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 660-661.
52. همان، محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 211.
53. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 9، ص 51.
54. جلال‌الدين سيوطي؛ الدرالمنثور؛ ج 4، ص 46.
55. محمد بن مسعود عياشي؛ تفسير العياشي؛ ج 2، ص 53.
56. عبيدالله حاکم حسکاني؛ شواهد التنزيل؛ ج 1، ص 271.
57. توبه: 49.
58. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 277.
59. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 5، ص 233.
60. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 16، ص 68.
61. انعام: 23.
62. عبدالله بيضاوي؛ تفسير البيضاوي؛ ج 2، ص 10. فتح الله کاشاني؛ منهج الصادقين؛ ج 3، ص 359.
63. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 5، ص 186.
64. صافات: 161-162.
65. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 624.
66. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 719.
67. همان، ص 720. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 174.
68. مائده: 49.
69. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 640.
70. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 316.
71. اسراء: 73.
72. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 6، ص 507.
73. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 21، ص 18.
74. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 625.
75. قلم: 6.
76. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 370.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.