نويسنده: عباس کوثري

 
ابن فارس مي‌نويسد: «کبير» از ماده «کبر» ضد صِغر، به معناي بزرگ است و گفته مي‌شود «کبير، کبار و کبّار». خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَمَكَرُوا مَكْراً كُبَّاراً». (1) «کبر» به معناي معظم کار است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَالَّذِي تَوَلَّى‏ كِبْرَهُ»؛ (2) يعني کسي که معظم کار را عهده‌دار شد. (3) کبر همچنين به معناي سنگيني و مشقت است. «كَبُرَ عَلَى» يعني بر من مشقت دارد. کبير همچنين بر بزرگي در منزلت و سن و بر بزرگي در رياست و نسبت اطلاق مي‌شود. (4) کلمه مشابه آن عظيم است که در مقابل حقير به کار مي‌رود. صغير و کبير از امور نسبي‌اند. يک شيء ممکن است در مقايسه با شيئي صغير شمرده شود و در مقايسه با موجودي ديگر کبير باشد. اين دو واژه هم در کم متصل همانند اجسام به کار مي‌روند مثل کثير و قليل و هم در اعداد. کلمه کبير بالاصالة در اعيان کاربرد دارد؛ اما در معاني نيز به صورت استعاره به کار مي‌رود. (5)

کاربردهاي کبير در قرآن

1. از اسماي حسناي الهي

در آيات مختلفي يکي از صفات خداوند، کبير معرفي شده است، همانند «عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ»، (6) «وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ»، (7) «وَهُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ» (8) و «فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ». (9) صفت الهي کبير به اين معناست که هر چيزي در مقابل خداوند کوچک است؛ (10) زيرا تنها اوست که داراي صفات کمال است و علم و قدرت و حيات او ذاتي است يا آنکه او بزرگ‌تر از آن است که مخلوقات شبيه او باشند. (11)

2. بزرگ در مقابل کوچک

يکي از معاني کبير همان‌گونه که در لغت ذکر شد، بزرگ در مقابل کوچک است و اين معنا خود داراي مصاديقي است:

الف) بزرگ از جهت سن (کهولت سن و پيري)

خداوند متعادل در سوره قصص در داستان موسي (عليه‌السلام) و دختران شعيب مي‌فرمايد: «قَالَتَا لاَ نَسْقِي حَتَّى‏ يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ»: (12) [آن دو دختر] گفتند: ما آنها را آب نمي‌دهيم تا چوپان‌ها همگي خارج شوند و پدر ما پيرمرد کهنسالي است. در آيه‌اي ديگر در قصه يوسف (عليه‌السلام) آمده است: «قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيرُ إِنَّ لَهُ أَباً شَيْخاً كَبِيراً فَخُذْ أَحَدَنَا مَكَانَهُ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنينَ»: (13) گفتند: اي عزيز! او پدر پيري دارد. يکي از ما را به جاي او بگير. ما تو را از نيکوکاران مي‌بينيم.
درباره معناي واژه «کبير» در آيه «قَالَ كَبِيرُهُم أَلَمْ تَعْلَمُوا أَنَّ أَبَاكُمْ قَدْ أَخَذَ عَلَيْكُم مَوْثِقاً مِنَ اللَّهِ» (14) که به داستان حضرت يوسف (عليه‌السلام) و برادرانش مي‌پردازد، دو احتمال ذکر شده است: يکي بزرگي در سن و ديگري بزرگي در عقل. (15)
واژه «کِبَر» - به کسر کاف و فتح با - نيز در قرآن کريم به همين معنا به کار رفته است همانند «قَالَ رَبِّ أَنَّى‏ يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِي الْكِبَرُ وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ»: (16) [زکريا] گفت: پروردگارا چگونه ممکن است فرزندي براي من باشد؛ در حالي‌که پيري به سراغ من آمده و همسرم نازاست؛ و همانند «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاَهُمَا فَلَا تَقُل لَهُمَا أُفٍّ»: (17) هرگاه يکي از آن دو يا هر دوي آنان (پدر و مادر) نزد تو به سن پيري رسند، کمترين اهانتي به آنان روا مدار.

ب) بزرگ از جهت برتري در دانش خاص (استاد و دانشمند)

قرآن کريم در سوره شعراء در داستان ساحران فرعوني، تهديد فرعون را پس از ايمان ساحران به موسي (عليه‌السلام) چنين بيان مي‌کند: «قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ ءَأَذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَسَوْفَ تَعْلَمُونَ لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ أَجْمَعِينَ». (18) به قرينه «عَلَّمَكُمُ السِّحْر» و نيز به قرينه آيه قبل که فرعون درباره موسي (عليه‌السلام) گفت «إِنَّ هذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ» (اين ساحري است دانشمند) مي‌توان گفت مقصود از «كَبِيرُكُمُ» استاد و دانشمند در سحر است که فرعون موسي (عليه‌السلام) را بدان متهم ساخت؛ بنابراين معناي آيه چنين است: [فرعون] گفت: آيا پيش از اينکه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد؟ مسلّماً او بزرگ و استاد شماست که به شما سحر آموخته است؛ اما به زودي خواهيد دانست دست‌ها و پاهاي شما را برعکس يکديگر قطع مي‌کنم و همه شما را به دار مي‌آويزم.

ج) بزرگي از نظر مقام و منزلت

در مواردي ماده «کبر» به معناي منزلت و مقام به کار رفته است و اين گاه در هيئت افعل تفضيل و گاه در هيئت جمع و گاه با لفظ کبير است. راغب اصفهاني مي‌نويسد: در مواردي در ماده «کبر» رفعت و منزلت لحاظ شده است، مثل آيه «قُلْ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَكْبَرُ شَهَادَةً قُلِ اللّهُ شَهِيدٌ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ»: (19) بگو: بالاترين و ارزشمندترين گواهي کيست؟ بگو: خداوند گواه ميان من و شماست. همچنين مانند «الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ» (20) که به معناي رفعت و بلندمرتبه بودن خداست و مثل کلام ابراهيم (عليه‌السلام) هنگامي که او را براي شکستن بت‌ها بازخواست کردند: «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ». (21) قرآن کريم به جهت اعتقاد بت‌پرستان درباره مقام و منزلت يکي از بت‌ها، از آن با لفظ کبير ياد کرده است، (22) چنان‌که مقصود از اکابر در آيه «وَكَذلِكَ جَعَلْنَا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكَابِرَ مُجْرِمِيهَا» (23) رؤساي آبادي‌هاست؛ البته اين احتمال نيز وجود دارد که مقصود از تعبير «كَبِيرُهُمْ» براي بت بزرگ، بدين جهت است که از نظر حجم و شکل بزرگ بوده است. (24)

3. مشقّت‌زا و سنگين

در برخي آيات مقصود از کبير، مشقت و سنگيني است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ». (25) در اين آيه چنان‌که سياق به آن گواهي مي‌دهد، کبيره به معناي مشقت است؛ چون آيه فقط خاشعان را استثنا کرده است.
شيخ طوسي مي‌نويسد: کبيره به معناي سنگين است و در اصل احساس سنگيني از حمل بارِ مشقت‌زاست که سپس بر هرچه که تحملش بر نفس انساني سنگين باشد، اطلاق شده است. (26) آيه مي‌فرمايد بر غير خاشعين سنگين است که به ثواب و عقاب و ارزشمندي استعانت از نماز و صبر اعتقاد داشته باشد و آن را کاري بي‌فايده مي‌انگارند؛ (27) بنابراين معناي آيه چنين است: از صبر و نماز ياري جوييد و اين کار جز براي خاشعان مشقت و سنگيني دارد.
ماده «کبر» در هيئت فعل ماضي نيز در همين معنا به کار رفته است، همانند آيه «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ» (28) و «وَإِن كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ». (29) مؤلف الميزان مي‌نويسد: مقصود از «كَبُرَ عَلَى الْمُشْرِكِينَ» اين است که قبول توحيد که آنان را به سوي آن مي‌خواني، بر مشرکان سخت است. (30)

4. گناه داراي عقوبت سنگين

راغب اصفهاني مي‌نويسد: کبيره گناهي است که داراي عقوبت بزرگ است و جمع آن کبائر است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ»، (31) «إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم» (32) و «قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا». (33)
«لَمم» به شيء کوچک و اندک گويند و «واَلِم بالمکان» يعني در آن محل کمي درنگ کرد. «والم بالطّعام» به معناي کم خوردن غذاست و در آيه مقصود از «اللَّمَم» گناهان صغيره است؛ (34) بر اين اساس و به قرينه استثنا مي‌توان گفت مقصود از کبائر - جمع کبيره - گناهاني است که داراي عقوبتي ماندگارند، مگر آنکه توبه يا شفاعت باشد.

پي‌نوشت‌ها:

1. نوح: 22.
2. نور: 11.
3. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 5، ص 153.
4. محمود زمخشري؛ اساس البلاغة، ص 697.
5. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 696.
6. رعد: 9.
7. حج: 62. لقمان: 30.
8. سبأ: 23.
9. مؤكمن: 12.
10. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 516.
11. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 431.
12. قصص: 23.
13. يوسف: 78.
14. همان، 80.
15. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 390.
16. آل عمران: 40.
17. اسراء: 23.
18. شعراء: 49.
19. انعام: 19.
20. رعد: 9.
21. انبياء: 63.
22. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 696.
23. انعام: 123.
24. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 7 و 8، ص 84.
25. بقره: 45.
26. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 1، ص 203-204.
27. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 3، ص 47.
28. شورا: 13.
29. انعام: 35.
30. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 31.
31. نجم: 32.
32. نساء: 31.
33. بقره: 219. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 696.
34. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 427.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.