واژهی کتاب در قرآن
کاربردهاي کتاب در قرآن
1. کتاب آسماني
قرآن کريم ميفرمايد: «هَاأَنْتُمْ أُوْلاَءِ تُحِبُّونَهُمْ وَلاَ يُحِبُّونَكُمْ وَتُؤْمِنُونَ بِالْكِتَابِ كُلِّهِ»: (3) شما کساني هستيد که آنان را دوست داريد؛ اما آنان شما را دوست ندارند؛ درحاليکه شما به همه کتابهاي آسماني ايمان داريد. قرينه «کلّه» بيانگر آن است که مقصود از کتاب، تمامي کلامهاي وحياني الهي بر پيامبران است، چنانکه کلمه «النَّبِيِّينَ» در آيه «كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ» (4) بيانگر آن است که «الْكِتَابَ» عموم کتابهاي آسماني است.در برخي از آيات مقصود از کتاب، تورات است، همانند «وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَقَفَّيْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ» (5) و در برخي از آيات مقصود انجيل است، همانند «قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً»: (6) [عيسي به سخن آمد] گفت: من بنده خدايم. او کتاب به من داده و مرا پيامبر قرار داده است. گفتني است در تمامي مواردي که تعبير «اهل الکتاب» آمده، مقصود تورات يا انجيل به صورت خاص يا مجموع هر دو است. همچنين در آيات بسياري مقصود از کتاب، قرآن است، همانند «ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»، (7) «نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ»، (8) «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجا» (9) و «تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ». (10)
در روايتي از پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) تعداد کتابهاي نازل شده بر پيامبران 104 صحيفه بيان شده است که پنجاه صحيفه بر شيث و سي صحيفه بر ادريس و بيست صحيفه بر حضرت ابراهيم (عليهالسلام) نازل شده، به اضافه تورات و انجيل و زبور و قرآن. (11)
2. لوح محفوظ
يکي از معارف الهي که در قرآن کريم ذکر شده، لوح محفوظ است. خداوند متعال در سوره بروج ميفرمايد: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ * فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ». (12)در مواردي از لوح محفوظ تعبير به کتاب شده است: «مَا أَصَابَ مِن مُصِيَبةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَبْرَأَهَا إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ»: (13) هيچ مصيبتي در زمين و نه در وجود شما روي نميدهد، مگر اينکه قبل از آنکه مصيبتها را بيافرينيم، همه آنها در کتاب و لوح محفوظ ثبت است و اين امر براي خدا آسان است. براساس نظر مفسران کلمه کتاب در اين آيه به معناي لوح محفوظ است. (14)
خداوند متعال ميفرمايد: «قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنقُصُ الْأَرْضُ مِنْهُمْ وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ»: (15) محققاً ميدانيم آنچه را که زمين از بدن آنها ميکاهد و نزد ما کتابي است که همه چيز در آن محفوظ است. در اين آيه نيز کتاب به معناي لوح محفوظ است. (16) در آيات ديگري از قرآن کريم از لوح محفوظ، تعبير به «كِتَابٍ مُبِينٍ» شده است: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» (17) و «وَمَا يَعْزُبُ عَن رَبِّكَ مِن مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلاَ فِي السَّماءِ وَلاَ أَصْغَرَ مِن ذلِكَ وَلاَ أَكْبَرَ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ»: (18) و هيچ چيز در زمين و آسمان، از پروردگار تو مخفي نميماند، حتي به اندازه سنگيني ذرهاي و نه کوچکتر و نه بزرگتر از آن نيست، مگر اينکه در کتاب آشکار [و لوح محفوظ خداوند] ثبت است. البته در اين آيه احتمال ديگري نيز بيان شده است اينکه مقصود از کتاب مبين کتابي است که ملائکهاي که سفير الهياند آن را نوشتهاند و از آن حفاظت ميکنند. (19) از آنجا که اين لوح از تغيير مصون است، به آن لوح محفوظ گفته شده و حوادث و رويدادهايي که در آن ثبت شده، بدون کم و کاست واقع ميشود.
درباره فلسفه وجودي لوح محفوظ و بيان آن، در سوره حديد پس از آنکه خداوند متعال ميفرمايد «هيچ مصيبتي در زمين و جانها به شما نميرسد، مگر آنکه در لوح محفوظ ثبت کرديم» آمده است: «لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ»: (20) تا شما بر آنچه از دست ميدهيد، افسوس نخوريد و بر آنچه به شما ميرسد، مغرور و سرمست نشويد.
وقتي انسان بداند آنچه مقدر شده به او خواهد رسيد، در زمان دستيابي به آن بيش از اندازه خوشحال نميشود و برعکس اگر بداند آنچه از دست او ميرود، براساس برنامهاي مشخص است، بر آن افسوس نخواهد خورد؛ زيرا از قبل خود را براي آن آماده کرده است. (21)
البته برخي از مصائب، معلول اعمال و کردار ما است، چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ»: (22) هر مصيبتي به شما رسد، به سبب اعمالي است که انجام دادهايد و از بسياري در ميگذرد. بنابراين بر چنين مصيبتهايي بايد تأسف خورد. بر اين اساس ميتوان گفت مصائبي که دامنگير انسان ميشود، بر دو گونه است:
الف) مصائبي که معلول گناهان و اعمال اوست؛
ب) مصائبي که او هيچگونه نقشي در آنها ندارد و براساس قانون و علل مشخص، وقوع آن حتمي شده است. بسياري از انبيا و اوليا گرفتار اين مصيبتها ميشوند.
هنگامي که امام زينالعابدين (عليهالسلام) پس از شهادت امام حسين (عليهالسلام) وارد مجلس يزيد شد، يزيد با خواندن آيه بالا زخم زبان زد که مصائب شما نتيجه اعمال خودتان است. امام (عليهالسلام) فرمود: «کلّا مانزلت هذه فينا انّما نزلت فينا ما اصاب من مصيبة في الارض و لا في انفسکم الا في کتابٍ من قبل اَنْ نبرَاَها»: (23) چنين نيست. اين آيه درباره ما نازل نشده است آنچه درباره ما نازل شده [اين آيه است که ميفرمايد:] هر مصيبتي در زمين يا وجود شما رخ دهد، پيش از آفرينش شما در لوح محفوظ ثبت شده است. (24)
برخي ديگر در فلسفه لوح محفوظ نوشتهاند: «ليستدلّ ملائکته به علي انّه عالم لذاته بعلم الاشياء بحقائقها»: (25) تا ملائکه حوادث هر روز را به آن عرضه کنند و آن را موافق لوح محفوظ بيابند و موجب زيادي علم و يقين آنان به علم ذاتي الهي به تمامي حقايق گردد. (26)
برخي نوشتهاند مقصود از لوح محفوظ و کتاب مبين همان متن موجودات خارجي با حوادثي است که در آن به جهت ضرورت نظام علت و معلوم صورت ميگيرد؛ زيرا هر معلول با وجود علت آن حتمي است؛ نه از اين جهت که موجودي مادي است و با استعداد ماده موجود ميشود؛ زيرا در اين صورت ضرورت و حتمي بودن در آن نيست و اگر اين نظام علت و معلول، لوح محفوظ و کتاب مبين ناميده شده، از باب تمثيل است. (27) اگرچه اين نظر را در حد يک احتمال ميتوان مطرح کرد، ولي نميتوان از مقصود لوح محفوظ را همين معنا دانست؛ زيرا با ظواهر آيات و روايات سازگاري چنداني ندارد. ممکن است لوح محفوظ وجودي فوق ماده باشد که تمامي حوادث در آن نقش بسته است؛ اگرچه واقعيت آن و چگونگي آن بر ما آشکار نيست.
3. نامه اعمال
در برخي از آيات، کتاب به معناي نامه اعمال آمده است: «وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الْكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً»: (28) و کتاب (نامه اعمال) قرار داده ميشود. پس گنهکاران را ميبيني که از آنچه در آن است ترسان و هراساناند و ميگويند: اي واي بر ما! اين چه کتابي است که هيچ عمل کوچک و بزرگي را فرو نگذاشته، مگر اينکه آن را به شمار آورده است و اعمال خود را حاضر ميبيند و پروردگارت به هيچ کس ستم نميکند.ظاهر کلمه «مُشْفِقِينَ» که به معناي ترس و هراس است قرينه است بر اينکه مراد از «الْكِتَابِ» کتاب اعمال است و علت هراس، مجرم بودن آنان است؛ افزون بر اينکه ذيل آيه که ميفرمايد: «هيچ کوچک و بزرگي را فروگذار نکرده است» بيانگر همين معناست.
خداوند متعال ميفرمايد: «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً يَلْقَاهُ مَنشُوراً * اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيباً»: (29) هر انساني اعمالش را بر گردنش آويختهايم و روز قيامت کتابي براي او بيرون ميآوريم که آن را در برابر خود گشوده ميبيند. کتابت را بخوان کافي است که امروز خود حسابگر خويش باشي.
طائر به معناي عمل نيک يا بد انسان است که به پرندهاي تشبيه شده که گاه مبارک است و گاه شوم (30) و «قرار گرفتن در گردن» کنايه از اين است که همواره با فرد است و از او جدا نميشود. بيرون آوردن آن در روز قيامت و امر به خواندن آن و اينکه خود فرد ميتواند با خواندن آن حسابگر خويش باشد، قرائن روشني است که مقصود، نامه اعمال است.
خداوند متعال ميفرمايد: «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَهْ»: (31) اما کسي که نامه اعمالش را به دست راستش دهند، فرياد ميزند: نامه اعمال مرا بگيريد و بخوانيد. همچنين در آيهاي ديگر آمده است: «وَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ وَلَمْ أَدْرِ مَا حِسَابِيَهْ»: (32) اما کسي که نامه اعمالش را به دست چپش ميدهند ميگويد: اي کاش هرگز نامه اعمالم را به من نميدادند.
علامه طباطبايي مينويسد: آيات قرآني دلالت ميکند که سه کتاب و نامه اعمال وجود دارد: يکي نامه اعمال افراد است که قرآن [درباره آن] ميفرمايد: «وَكُلَّ إِنسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَاباً». (33) ديگري نامه امتهاست که قرآن کريم ميفرمايد: «كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعَى إِلَى كِتَابِهَا». (34) سوم مجموعه نامه اعمال همگان از اولين و آخرين است. علامه طباطبايي معتقد است «وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ» مربوط به نامه اعمال تمامي انسانهاست. (35)
در هر صورت يکي از معاني کتاب، نامه اعمال است که آيات پيشين نيز به آن تفسير شده است. روشن است که اين معارف الهي را نبايد مادي و جسماني تفسير کرد. اينگونه نيست که هميشه براي ثبت اعمال، نياز به کاغذ مادي باشد، بلکه اگر موجودي فراتر از زمان و مکان و ماده باشد، هيچگونه محدوديتي براي او براي ثبت حوادث نخواهد بود.
4. وجوب و فريضه شرعي
از معاني ديگري که کتاب در آن کاربرد دارد، وجوب شرعي است. قرآن کريم ميفرمايد: «فَإِذَا اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً». (36) «کتاباً» در آيه کنايه از واجب است، چنانکه در آيات مختلفي به همين معنا آمده است. (37) خداوند متعال ميفرمايد: «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ»، (38) «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ»، (39) «فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ» (40) و «وَلَوْلاَ أَن كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهمُ الْجَلاَءَ لَعَذَّبَهُمْ فِي الدُّنْيَا». (41) راغب اصفهاني درباره معناي آيه آخر مينويسد: اگر خداوند بر آنان جلاي وطن را واجب نميکرد، آنان را در دنيا عذاب ميکرد. (42)شيخ طوسي نيز ذيل آيه «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا» مينويسد: يعني در تورات بر يهود واجب کرديم. (43)
5. اراده حتمي
يکي از کاربردهاي کتاب در معناي اراده و قضاي حتمي الهي است. خداوند متعال ميفرمايد: «وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءاً بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ». (44) «كَتَبَ» به معناي حتميت و الزام است.مؤلف الميزان مينويسد: اينکه خداوند رحمت را بر خود نوشته است، بدين معناست که آن را بر خود حتمي ساخته است و محال است که فعل الهي از رحمت جدا باشد؛ البته ظهور و جلوه آن زماني است که بنده توبه کند و اعمال بد خويش را اصلاح کند؛ (45) زيرا «أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ» بدل از رحمت است (46) و معناي آيه اين است که هرگاه کساني که به آيات ما ايمان دارند، نزد تو ميآيند به آنان بگو سلام بر شما! پروردگارتان رحمت را بر خود واجب کرده و آن رحمت اين است که هر که از شما کار بدي از روي ناداني انجام دهد سپس توبه و اصلاح کند، پس به يقين خداوند آمرزنده مهربان است.
فخر رازي مينويسد: «کَتَبَ» دلالت بر ايجاب و الزام دارد. کلمه «عَليَ» نيز به همينسان بيانگر ايجاب و الزام است و مجموع اين دو مبالغه در حتميت و الزام است. کلمه «نفس» به معناي ذات و حقيقت است؛ چون نفس به معناي جسم و ماده، بر خداوند محال است. (47)
قرآن کريم در آيهاي ديگر ميفرمايد: «قُل لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ»: (48) بگو هيچ حادثهاي براي ما رخ نميدهد، مگر آنچه خداوند براي ما نوشته و مقرر کرده است. او مولاي ماست و مؤمنان بايد فقط بر خدا توکل کنند. سياق آيه به قرينه اسناد «لَن يُصِيبَنَا» به «مَاكَتَبَ اللّهُ» ببيانگر اين است که مقصود از «كَتَبَ» قوانين حتمي الهي است. راغب اصفهاني مينويسد: «كَتَبَ اللّهُ» يعني آنچه خداوند تقدير و قضاي حتمي کرده است. (49)
خداوند متعال در سوره توبه ميفرمايد: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِي كِتَابِ اللّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ». (50) از اينکه فرموده است تعداد ماهها نزد خداوند از روزي که آسمانها و زمين را آفريده است، دوازده ماه است، ميتوان استفاده کرد مقصود از «كِتَابِ اللّهِ» حکم و اراده الهي است (51) که در تکوين آن را مقرر کرده است. (52) اين احتمال نيز ذکر شده است که مقصود از کتاب، لوح محفوظ يا قرآن و کتابهاي آسماني است؛ (53) اما جمله «يَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ» با اين احتمال سازگاري ندارد؛ زيرا ميفرمايد اين حکمي از زمان آفرينش آسمانها و زمين است.
6. نامه، پيام
خداوند متعال در قصه سليمان (عليهالسلام) نامه آن حضرت به ملکه سبأ را چنين ميآورد: «اذْهَب بِكِتَابِي هذَا فَأَلْقِهْ إِلَيْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانظُرْ مَاذَا يَرْجِعُونَ * قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَؤُا إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»: (54) [سليمان گفت] اين نامه مرا ببر و بر آنان بيفکن، سپس از آنان روي بگردان (در مکاني نزديک توقف کن).ببين آنان چه عکسالعملي نشان ميدهند؟ [ملکه سبا] گفت: اي اشراف! نامه پرارزشي به من داده شده است. اين نامه از سليمان و چنين است به نام خداوند بخشنده مهربان.
7. کنايه از حجت الهي
قرآن کريم ميفرمايد: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ شُرَكَاءَكُمُ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلقُوا مِنَ الْأَرْضِ أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً فَهُمْ عَلَى بَيِّنَتٍ مِّنْهُ»: (55) بگو: به من خبر دهيد اين معبوداني را که جز خدا ميخوانيد، چه چيزي از زمين را آفريده اند؟ آيا براي آنها شرکتي در آفرينش آسمانهاست يا به آنان کتابي دادهايم و دليلي از آن براي خود دارند؟ به قرينه تفريع «فَهُمْ عَلَى بَيِّنَتٍ مِّنْهُ» بر «کِتاب» ميتوان گفت مقصود از کتاب دليل و حجت است که خداوند آن را از مشرکان نفي کرده است.همچنين خداوند متعال ميفرمايد: «وَمِنَ النَّاسِ مَن يُجَادِلُ فِي اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدىً وَلاَ كِتَابٍ مُنِيرٍ»: (56) گروهي از مردم بدون هيچ دانش و هيچ هدايت و کتاب روشنيبخشي درباره خدا مجادله ميکنند. صفت «منير» ميتواند قرينه باشد بر اينکه مقصود از کتاب حجت و دليل است که جدال کنندگان از آن بيبهرهاند.
در آيهاي ديگر نيز آمده است: «أَمْ آتَيْنَاهُمْ كِتَاباً مِن قَبْلِهِ فَهُم بِهِ مُسْتَمْسِكُونَ * بَلْ قَالُوا إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَى أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُهْتَدُونَ»: (57) آيا به آنان کتابي پيش از اين دادهايم و آنان به آن تمسک ميجويند؟ بلکه آنان ميگويند: ما نياکان خود را بر آييني يافتيم و ما نيز به پيروي آنان هدايت يافتهايم. مقصود از «کِتَاباً» به قرينه «آتَيْنَاهُمْ» حجت و دليل روشن الهي است که خداوند متعال آن را از مشرکان نفي کرده و فرموده است اينان فقط از پدران خود پيروي ميکنند.
راغب اصفهاني با استناد به آيات ذکر شده مينويسد: گاه از دليل روشن و ثابت شده از جانب خداوند، به کتاب تعبير ميشود. (58)
پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 524.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 699.
3. آل عمران: 119.
4. بقره: 213.
5. همان، 87.
6. مريم: 30.
7. بقره: 2.
8. آل عمران: 3.
9. کهف: 1.
10. حجر: 1.
11. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 5، ص 560.
12. بروج: 21-22.
13. حديد: 22.
14. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 9، ص 533. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 29، ص 206. سيد محمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 167.
15. ق: 4.
16. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 480. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 339.
17. انعام: 59.
18. يونس: 61.
19. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6؛ ص 180.
20. حديد: 23.
21. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 479. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 167.
22. شورا: 30.
23. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 5، ص 247.
24. ر.ک: ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 23، ص 363.
25. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 362.
26. فتح الله کاشاني؛ مجمع الصادقين؛ ج 3، ص 387.
27. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 13، ص 134.
28. کهف: 49.
29. اسراء: 13-14.
30. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 620.
31. حاقه: 19.
32. همان، 25-26.
33. اسراء: 13.
34. جاثيه: 28.
35. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 13، ص 324.
36. نساء: 103.
37. سيدمحمدحسين طباطبائي؛ الميزان؛ ج 3 و 4، ص 63. نيز ر.ک: حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 699.
38. بقره: 183.
39. مائده: 45.
40. نساء: 77.
41. حشر: 3.
42. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 699.
43. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 3، ص 535.
44. انعام: 54.
45. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 7، ص 105.
46. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 3 و 4، ص 475.
47. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 13، ص 4.
48. توبه: 51.
49. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 700.
50. توبه: 36.
51. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 269.
52. سيدمحمدحسين طباطبايي، الميزان؛ ج 9، ص 268.
53. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 5 و 6، ص 42.
54. نمل: 28-30.
55. فاطر: 40.
56. حج: 8.
57. زخرف: 21-22.
58. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 700.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}