نويسنده: عباس کوثري

 
«کفر» به معناي انکار است. زماني که گفته مي‌شود «کفر بالله و کفر بالنعمة» يعني او خدا و نعمت را انکار کرد. اين واژه همچنين به معناي پوشاندن است. به زارع، کافر گفته مي‌شود؛ زيرا بذر را در خاک مي‌پوشاند. واژه کافر در هيئت باب تفعيل (کفّر الله عنه) به معناي محو گناهان است و «کفّاره» به چيزي مي‌گويند که سبب محو گناه مي‌شود. (1) اصل اين واژه، پوشاندن است و به همين جهت است که به دريا و محل ناپديد شدن خورشيد و به نهر عظيم و به کشاورز کافر اطلاق شده است. (2) کفر ضد ايمان است و داراي پنج قسم است:

الف) کفر جحودي:

فرد شناخت قلبي دارد؛ اما به زبان قبول نمي‌کند.

ب) کفر معانده:

فرد علي‌رغم قبول به قلب و زبان، به سبب عناد و لجاج از پذيرش، سر باز مي‌زند.

ج) کفر نفاق:

فرد در قلب کفر مي‌ورزد؛ اما با زبان اقرار به ايمان مي‌کند.

د) کفر انکار:

شخص با قلب و زبان، ايمان به خدا و پيامبران را انکار مي‌کند.

ه) کفر نعمت (نقيض شکر):

به هر يک از پنج قسم کفر اطلاق شده است؛ زيرا کفر، تمامي قلب شخص را پوشانده است (3) يا آنکه حق را با انکار خود پنهان ساخته است، چنان‌که به ناسپاسي نعمت، کفران نعمت گفته مي‌شود؛ زيرا فرد ناسپاس نعمت را مي‌پوشاند. (4)

کاربردهاي کفر در قرآن

1. انکار عقايد ديني

واژه کفر در برخي از آيات به معناي انکار عقايد به کار رفته است که خود داراي اقسامي است:

الف) انکار وحدانيت خداوند

قرآن کريم مي‌فرمايد: «ذلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُكْمُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ الْكَبِيرِ». (5) جمله «إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ» و «يُشْرَكْ» قرينه است بر اينکه مقصود از «كَفَرْتُمْ» کفر به وحدانيت خداوند است و معناي آيه چنين است: اين [عذاب] به سبب آن است که وقتي خداوند به يگانگي خوانده مي‌شد، انکار مي‌کرديد و اگر براي او شريک قرار مي‌دادند، ايمان مي‌آورديد. پس داوري مخصوص خداوند بلندمرتبه و بزرگ است.
به همين‌سان است کلام ديگر الهي که مي‌فرمايد: «لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ وَمَا مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ وَاحِدٌ وَإِن لَمْ يَنْتَهُوا عَمَّا يَقُولُونَ لَيَمَسَّنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ». (6) اسناد کفر به کساني که معتقدند خداوند يکي از سه خداست، دلالت مي‌کند که مقصود از کفر در صدر و ذيل آيه، انکار توحيد است و معناي آيه چنين است: به يقين کافر شدند آنان که گفتند خداوند يکي از سه خداست. خدايي جز خداي يگانه نيست و اگر از آنچه مي‌گويند، دست برندارند، عذاب دردناکي به کافرانشان خواهد رسيد.
در آيه‌اي ديگر آمده است: «قُلْ ءَإِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ». (7) به قرينه «وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً» مي‌توان گفت مقصود کفرورزي به يکتايي خداوند است. مؤلف الميزان مي‌نويسد: جمله «تَجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً» تفسير «لَتَكْفُرُونَ» است و قرار دادن انداد به معناي شريک قرار دادن براي خدا در ربوبيت و الوهيت است. خداوند به پيامبر دستور داده از آنان بپرسد چگونه با وجود ظهور آياتِ يکتايي خداوند در آفرينشِ آسمان‌ها و زمين، توحيد خداوند را انکار مي‌کنند. (8)
همچنين در داستان صاحب دو باغِ پر از ميوه که به خدا شرک مي‌ورزيد آمده است: «قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً * لكِنَّ هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلاَ أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً * وَلَوْلاَ إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ». (9) مي‌توان گفت مقصود از «كَفَرْتَ» شرک‌ورزي آن فرد است، چنان‌که جمله «وَلاَ أُشْرِكُ» بر آن دلالت مي‌کند؛ علاوه بر اينکه وقتي آن فرد ديد ميوه‌هاي باغش بر اثر عذاب الهي نابود شد، گفت: «يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً»: اي کاش به خدايم شرک نمي‌ورزيدم. بر همين اساس، کلام زمخشري در کشاف صحيح نيست. او معتقد است انکار قيامت سبب شده است که خداوند آن فرد را کافر قلمداد کند، چنان‌که به تکذيب‌کنندگان پيامبر کافر گفته مي‌شد. (10) اگر کلام زمخشري صحيح بود مي‌بايست انکار معاد ذکر مي‌شد نه شرک. (11)

ب) انکار نبوت

قرآن درباره قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام پس از آنان مي‌فرمايد: «جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ»: (12) پيامبرانشان دلايل روشن براي آنان آوردند؛ ولي [آنان از روي استهزا] دست بر دهان گرفتند و گفتند ما به آنچه شما براي آن فرستاده شده‌ايد کفر مي‌ورزيم و به آنچه ما را به سوي آن مي‌خوانيد، شک و ترديد داريم. کلمه «بِمَا أُرْسِلْتُم» گواه روشني است که مقصود از «کَفَرْنَا» کفر به انبياست.
در آيه‌اي ديگر پس از آنکه «مترفين» در مقابله با رسالت پيامبران گفتند ما پدران خود را بر آييني يافتيم و به آنان اقتدا مي‌کنيم، آمده است: «قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكُم بِأَهْدَى‏ مِمَّا وَجَدْتُّمْ عَلَيْهِ آبَاءَكُم قَالُوا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ»: (13) [پيامبرشان] گفت: آيا اگر من آييني هدايت‌بخش‌تر از آنچه پدرانتان را بر آن يافتيد، آورده باشم؟ گفتند: ما به آنچه شما به آن فرستاده شده‌ايد کافريم.
در آيه‌اي ديگر مقصود از کفر انکار قرآن کريم و در نتيجه نبوت خاتم الانبيا است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوْا بِمَا جَاءَكُم مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ»: (14) اي کساني که ايمان آورده‌ايد، دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگيريد. شما به آنان اظهار محبت مي‌کنيد؛ درحالي‌که آنان به آنچه از حق براي شما آمده کافر شده‌اند و پيامبر و شما را [به سبب ايمان به خداوندي که پروردگار همه شماست از شهر و ديارتان] بيرون مي‌کنند. همچنين خداوند متعال مي‌فرمايد: «قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن كَانَ مِنْ عِندِ اللَّهِ وَكَفَرْتُم بِهِ وَشَهِدَ شَاهِدٌ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى‏ مِثْلِهِ فَآمَنَ وَاسْتَكْبَرْتُمْ»: (15) بگو به من خبر دهيد اگر اين قرآن از سوي خدا باشد و شما به آن کافر شويد، درحالي‌که شاهدي از بني‌اسرائيل بر آن شهادت دهد و او ايمان آورد و شما استکبار کنيد [چه کسي گمراه‌تر از شما خواهد بود؟] از آنجا که مرجع ضمير در «كَفَرْتُم بِهِ» قرآن است مقصود از کفر، انکار قرآن کريم خواهد بود.

ج) انکار آخرت و قيامت

در برخي از آيات مقصود از کفر، انکار آخرت و قيامت است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ»: (16) اي لعنت خدا بر ظالمان باد؛ همان‌ها که از راه خدا بازمي‌دارند و راه حق را کج و معوج نشان مي‌دهند و به سراي آخرت کافرند. در سوره روم، قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَإِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ». (17) کلمه «بالاخره» و «بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ» دليل روشني است که مقصود از «کفر» انکار آخرت و قيامت است.

2. ناسپاسي

در برخي از آيات واژه کفر در مقابل شکر آمده است، همانند «قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي ءَأَشْكُرُ أَم أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ»: (18) [سليمان] گفت: اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش کند که آيا شکر او را به جا مي‌آورم يا ناسپاسي مي‌کنم و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر مي‌کند و هر کس کفران نمايد، پروردگار من بي‌نيازِ کريم است.
در آيه‌اي ديگر آمده است: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»: (19) ما به لقمان حکمت داديم [و به او گفتيم] شکر خداي را به جاي آور. هر کس شکرگزاري کند، تنها به سود خويش شکر کرده و آن کس که کفران کند، پس خداوند بي‌نياز ستوده است. همچنين آمده است: «وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ»: (20) به ياد آوريد هنگامي را که پروردگارتان اعلام کرد اگر شکرگزاري کنيد، بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسي کنيد، مجازاتم شديد است. به قرينه مقابله کفر با شکر مي‌توان گفت کفر ضد شکر و به معناي ناسپاسي است.
از آيات ديگري که کفر در آنها به معناي ناسپاسي است، آيه مربوط به قصه حضرت موسي (عليه‌السلام) در سوره شعراست. قرآن کريم مي‌فرمايد: «قَالَ أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيداً وَلَبِثْتَ فِينَا مِنْ عُمُرِكَ سِنِينَ * وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ». (21). جمله «أَنتَ مِنَ الْكَافِرِينَ» که فرعون به حضرت موسي (عليه‌السلام) مي‌گويد به قرينه «أَلَمْ نُرَبِّكَ فِينَا وَلِيداً» مي‌تواند به معناي ناسپاسي باشد؛ بنابراين معناي آيه چنين است: [فرعون] گفت: آيا ما تو را در کودکي در ميان خود پرورش نداديم و سال‌هايي از زندگيت را در ميان ما نبودي؟ و سرانجام آن کارت (کشتن يک نفر) را انجام دادي و تو از ناسپاسان هستي.

3. بيزاري جستن

در برخي از آيات واژه کفر به معناي بيزاري جستن آمده است. خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُم مِن دُونِ اللَّهِ أَوْثَاناً مَّوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُم بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُم بَعْضاً». (22) فعل «يَكْفُرُ» در اين آيه به قرينه اسناد به بعض، به معناي بيزاري جستن است؛ زيرا کفرورزي بعضي به بعض ديگر به معناي بيزاري جستن رهبران از پيروان و معبودان باطل از پرستش کنندگان است، چنان‌که خداوند در آيه‌اي ديگر مي‌فرمايد: «وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِّيَكُونُوا لَهُمْ عِزّاً * كَلَّا سَيَكْفُرُونَ بِعِبَادَتِهِمْ وَيَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدّاً». (23) مناسب‌ترين معنا براي کفرورزي بت‌ها و معبودان باطل به عبادت‌کنندگان آنها، همان بيزاري جستن است. معناي آيه چنين است: آنان غير از خدا معبوداني را براي خود برگزيدند تا مايه عزتشان باشد. چنين نيست. به زودي از عبادت آنان بيزاري خواهند جست و بر ضدشان قيام مي‌کنند.
به همين‌سان است کلام ديگر الهي که مي‌فرمايد: «إِن تَدْعُوهُمْ لاَ يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ»: (24) اگر آنها را بخوانيد، صداي شما را نمي‌شنوند و اگر بشنوند به شما پاسخ نمي‌دهند و روز قيامت به شرک شما کفر ورزيده و بيزاري مي‌جويند. (25)

4. پوشاندن

خداوند متعال مي‌فرمايد: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلاَدِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ». (26) بسياري از مفسران بر اين اعتقادند که مقصود از «كُفَّارَ» کشاورزان‌اند؛ (27) زيرا معناي اصلي کفر پوشاندن است و چون کشاورزان بذر را در زير خاک مي‌پوشانند، بر آنان اطلاق کفار شده است؛ علاوه بر اينکه «أَعْجَبَ» قرينه است بر اينکه مقصود از کفار کشاورزان‌اند نه کافران؛ زيرا اعجاب و شگفتي مخصوص کافران نيست، بلکه براي مؤمنان نيز اين شگفتي وجود دارد. (28) در مشابه همين معنا، اعجاب به کشاورزان نسبت داده شده و آمده است: «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ». (29)
برخي کلمه کفار را به معناي معروف آن دانسته‌اند؛ بر اين اساس که اين انسان‌هاي بي‌ايمان‌اند که جاذبه‌هاي مادي آنان را به خود جلب مي‌کند و به زخارف دنيا شيفته مي‌شوند؛ (30) ولي به دلايل پيشين مي‌توان نظريه اول را تأييد کرد.
در پايان روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) درباره معاني کفر نقل مي‌کنيم. آن حضرت مي‌فرمايد: «الکفر من کتاب الله علي خمسُه اوجه فمنها کفر الجحود و الجحود علي وجهين و الکفر بترک ما امر الله و کفر البرائة وکفر النّعم»: کفر در قرآن داراي پنج معناست: کفر انکاري که به دو قسم تقسيم مي‌شود و کفر به سبب ترک آنچه خداوند به آن فرمان داده و کفر برائت و کفر نعمت. حضرت در ادامه مي‌فرمايد: يک قسم از کفر جحود، کفر به ربوبيت الهي است و اين سخن کساني است که مي‌گويند پروردگاري نيست و بهشت و دوزخي وجود ندارد و اين گفته‌ي دو گروه از زنديقان است که به آنان «دهريه» گفته مي‌شود... خداوند مي‌فرمايد: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَيُؤْمِنُونَ». (31) مقصود [آيه] کفرورزان به توحيد الهي است و قسم ديگر آن انکار کردن علي‌رغم شناخت حق و آگاهي از آن است. خداوند فرموده است: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْماً وَعُلُوّاً» (32) و نيز فرموده: «وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ»: (33) و پيش از آن در برابر کافران [با آمدن پيامبر اسلام و قرآن] به خود نويد پيروزي مي‌دادند. پس از آن هنگامي که آنچه از پيش مي‌شناختند، به نزدشان آمد، به آن کفر ورزيدند. پس لعنت الهي بر کافران باد. حضرت در ادامه براي اقسام ديگر کفر، آياتي را ذکر مي‌کند (34) که بيشتر آنها آورده شد. روايت را نيز به صورت کامل ذيل عنوان وجوه و نظائر در روايات آورديم.

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 535.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 5، ص 191.
3. محمد ازهري؛ تهذيب اللغة؛ ج 10، ص 193-194.
4. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 5، ص 191.
5. مؤمن: 12.
6. مائده: 73.
7. فصلت: 9.
8. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 362.
9. کهف: 37-39.
10. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 2، ص 722.
11. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 13، ص 313.
12. ابراهيم: 9.
13. زخرف: 24.
14. ممتحنه: 1.
15. احقاف: 10.
16. هود: 18-19.
17. روم: 8.
18. نمل: 40.
19. لقمان: 12.
20. ابراهيم: 7.
21. شعراء: 18-19.
22. عنکبوت: 25.
23. مريم: 81-82.
24. فاطر: 14.
25. ر.ک: سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 16، ص 121.
26. حديد: 20.
27. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 9، ص 530. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 164. ابن عاشور؛ التحرير و التنوير؛ ج 27، ص 364.
28. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 716.
29. فتح: 29.
30. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 716.
31. بقره: 6.
32. نمل: 14.
33. بقره: 89.
34. محمد بن يعقوب کليني؛ الاصول من الکافي؛ ج 2، ص 389، باب وجوه الکفر.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.