بشارتهای انبیاء الهی و دیگران درباره ظهور رسول خدا)صلی الله علیه و آله و سلم)

نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی
برخی از اهل تحقیق به تفصیل در این باره‏قلم فرسائی کرده و حتی جداگانه کتاب نوشته‏اند که از آن جمله‏می‏توان کتاب‏«راه سعادت‏»استاد فقید و محقق ارزشمندمرحوم شعرانی و مقاله محققانه دیگری را که در کتاب‏«خاتم‏پیغمبران‏»در این باره درج شده نام برد که چون با مقاله ما که درباره تاریخ تحلیلی اسلام است چندان ارتباطی ندارد و بیشتر بابحث نبوت خاصه رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم‏»ارتباط دارد تا با بحث ما و به‏اصطلاح یک بحث کلامی است نه تاریخی،نمی‏توانیم وقت‏خود و شما را با این بحث گسترده و عمیق بگیریم،ولی به همان‏مقدار که مربوط به تاریخ می‏شود یک اشاره اجمالی نموده ومی‏گذریم:
طبق روایات زیادی که در کتابهای تاریخی و حدیث وسیره داریم بشارتهای زیادی از پیامبران گذشته و دانشمندان و کاهنان در باره ظهور پیامبر بزرگوار اسلام‏«صلی الله علیه و آله و سلم‏»وارد شده که به‏اجمال و تفصیل از ظهور و ولادت و بعثت آن حضرت خبرداده‏اند،و علامه مجلسی‏«رحمت الله علیه‏»در کتاب بحار الانوار در این باره‏بابی جداگانه تحت عنوان‏«باب البشائر بمولده و نبوته‏»منعقدکرده که بسیاری از آن روایات را در آنجا گرد آورده.
و به هر صورت قسمتی از این روایات همان‏هایی است که درتورات و انجیل آمده مانند:
آیه 14 و 15 از کتاب یهودا که می‏گوید:
«لکن خنوخ‏«ادریس‏»که هفتم از آدم بود در باره همین اشخاص‏خبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا برهمه داوری نماید و جمیع بی‏دینان را ملزم سازد و بر همه کارهای‏بی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکاران‏بی دین به خلاف او گفتند...»
که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم‏» تطبیق می‏کند که‏در داستان فتح مکه با او بودند.به خصوص با توجه به این مطلب‏که این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی‏«علیه السلام‏»نوشته شده.
و از آن جمله در سفر تثنیه باب 33 آیه 2 چنین آمده:
«و گفت‏خدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها ودرخشید از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش بایک قانون آتشین...».
که طبق تحقیق جغرافی دانان منظور از«پاران‏»- یا فاران‏مکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانچه قبلا گفته شد فقط قابل‏تطبیق با همراهان و یاران رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم‏»است.
و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنین‏است:
«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهم‏خواست و او دیگری را که فارقلیط است‏به شما خواهد داد که‏همیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتی که جهان آن را نتواندپذیرفت زیرا که آن را نمی‏بیند و نمی‏شناسد،اما شما آن رامی‏شناسید زیرا که با شما می‏ماند و در شما خواهد بود.اینها رابه شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که اورا پدر به اسم من می‏فرستد او همه چیز را بشما تعلیم دهد و هرآنچه گفتم بیاد آورد».
که بر طبق تحقیق کلمه‏«فارقلیط‏»که ترجمه عربی‏«پریکلیتوس‏»است‏به معنای‏«احمد»است و مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آنرا به‏«تسلی دهنده‏»ترجمه کرده‏اند و درفصل پانزدهم:26 چنین است:
«لیکن وقتی فارقلیط که من او را از جانب پدر می‏فرستم و او روح‏راستی است که از جانب پدر عمل می‏کند و نسبت‏به من گواهی‏خواهد داد».
و در فصل شانزدهم چنین است:
«و من به شما راست می‏گویم که رفتن من برای شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزدشما می‏فرستم اکنون بسی چیزها دارم که بشما بگویم لیکن‏طاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقت‏بیاید او شما رابه هر حقیقتی هدایت‏خواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلم‏نمی‏کند آنچه می‏شنود خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد»
و قسمتی دیگر آنهائی است که از دانشمندان یهود وراهبان مسیحی و کاهنان و منجمان و دیگران نقل شده مانندسخنان دانشمندان یهودی بنی قریظه که با«تبع‏»پادشاه یمن‏گفتند (1) و سخنان عبد الله بن سلام (2) و آنچه از سیف بن ذی یزن نقل شده (3) ،و سخنان‏«بحیرا»و«نسطورا» (4) و«سطیح‏»و«شق‏» (5) و«قس بن ساعدة‏» (6) یکی از بزرگان مسیحیت و روایت‏ابو المویهب راهب (7) و«زید بن نفیل‏» (8) که باز هم برای نمونه‏به داستان زیر که خلاصه‏ای از نقل ابن اسحاق در سیره است توجه‏نمائید:
ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود می‏نویسد: (9) ربیعة بن‏نصر که یکی از پادشاهان یمن بود خواب وحشتناکی دید و برای‏دانستن تعبیر آن تمامی کاهنان و منجمان را به دربار خویش احضارکرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد.
آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟
ربیعة در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان ندارم ولی اگر یکی از شما تعبیرآن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.
یکی از آنها چنین گفت:چنین شخصی را که پادشاه می‏خواهد فقط دو نفر هستند یکی‏«سطیح‏»و دیگری‏«شق‏»که‏این دو کاهن می‏توانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.
ربیعة به دنبال آندو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبل‏از«شق‏»به دربار ربیعة آمد و چون پادشاه جریان خواب خود رابدو گفت،سطیح گفت:آری در خواب گلوله آتشی را دیدی که‏از تاریکی بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جانداری‏را در کام خود فرو برد!
ربیعة گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟
سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جانداری که در این‏سرزمین زندگی می‏کند که مردم حبشه بسرزمین شما فرود آیند وآن را بگیرند.
پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت من‏صورت خواهد گرفت‏یا پس از آن؟
سطیح گفت:نه:پس از سلطنت تو خواهد بود.
ربیعة پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافت‏یا منقطع‏می‏شود!
گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطع‏می‏شود!
پرسید:سلطنت آنها بدست چه کسی از بین می‏رود؟ گفت:بدست مردی بنام ارم بن ذی یزن که از مملکت عدن‏بیرون خواهد آمد.
پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذی یزن دوام خواهد یافت؟
گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.
پرسید:به دست چه کسی؟
گفت:به دست پیامبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحی‏می‏شود.
پرسید:آن پیامبر از چه قبیله‏ای خواهد بود؟
گفت:مردی است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بن‏نصر که پادشاهی این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیروان‏او خواهد بود.
ربیعة پرسید:مگر این جهان پایانی دارد؟
گفت:آری پایان این جهان آن روزی است که اولین وآخرین در آن روز گرد آیند و نیکو کاران به سعادت رسند و بد کاران‏بدبخت گردند.
ربیعة گفت:آیا آنچه گفتی خواهد شد؟
سطیح پاسخ داد:آری سوگند به صبح و شام که آنچه گفتم‏خواهد شد.
پس از این سخنان‏«شق‏»نیز بدربار ربیعه آمد و او نیز سخنانی نظیر گفتار«سطیح‏»گفت و همین جریان موجب شد تاربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به شاپور-پادشاه‏فارس-نامه‏ای نوشت و از وی خواست تا او و فرزندانش را درجای مناسبی در سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین‏«حیرة‏»را-که در نزدیکی کوفه بوده-برای سکونت آنها در نظرگرفت و ایشان را بدان جا منتقل کرد،و نعمان بن منذر-فرمانروای‏مشهور حیرة-از فرزندان ربیعة بن نصر است.
و بالاخره می‏رسیم به اشعاری که ادیب الممالک فراهانی‏در آن قصیده معروف خود سروده و مطلع آن چنین است:
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه
و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر بشتاب اندر از رود سماوه
در دیده من بنگر دریاچه ساوه
و ز سینه‏ام آتشکده فارس نمودار
تا آنکه گوید:
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید
کاری که تو می‏خواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت طیر ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو محبط جبریل نیاید
تاکید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
بسپار بزودی شتر سبط کنانه
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه
بنویس به نجاشی اوضاع، شبانه
آگاه کنش از بد اطوار زمانه
و ز طیر ابابیل یکی بر بنشانه
کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار
تا آنجا که درباره ولادت آن حضرت گوید:
این است که ساسان به دساتیر خبر داد
جاماسب به روز سوم تیر خبر داد
بر بابک بر نا پدر پیر خبر داد
بودا به صنم خانه کشمیر خبر داد
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد
وان کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
از شق و سطیح این سخنان پرس زمانی
تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی
گر خواب انوشروان تعبیر ندانی
از کنگره کاخش تفسیر توانی
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی
آرد به مدائن درت از شام نشانی
بر آیت میلاد نبی سید مختار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولای زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤید
پیغمبر محمود ابو القاسم احمد
وصفش نتوان گفت‏به هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید«ما کان محمد»
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح
و اندر رخ او تابد از نور مصابیح
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح
نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح
وین معجزه‏اش بس که همی خواند تسبیح
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی به امر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
و آهوی ختن نافه کند خون جگر را
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
موسی ز ظهور تو خبر داد به یوشع
ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
شامول به یثرب شده از جانب تبع
تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
ای از رخ دادار بر انداخته برقع
بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
در دست تو بسپرده قضا صارم بتار
و البته در مورد بشارتهائی که نمونه‏اش را در عهد جدید وقدیم و انجیل و غیره خواندید تذکر این نکته که در سخن بعضی‏از نویسندگان نیز دیده می‏شود ضروری است که چون غرض از ذکر این بشارتها در کلمات انبیاء و بزرگان گذشته اطلاع یافتن‏طبقه خاصی از آیندگان یعنی دانشمندان و محققانی بود که تاحدودی ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند به آنها دستبرد زده و از تحریف و تصحیف مصون بماند از این رو این بشارتهامعمولا دارای خصوصیات زیر است:
1- بشارتها معمولا واضح و روشن نیست و عموما در قالب‏استعارات و کنایات ذکر شده...
2- در این بشارتها نام رسمی پیامبران که بدان نام خوانده‏می‏شدند ذکر نشده و معمولا اوصاف و خصوصیات اخلاقی آنان‏ذکر شده مانند لفظ‏«مسیح‏»که در باره حضرت عیسی دربشارات آمده و«فارقلیط‏»که در بشارات رسول خدا ذکر گردیده...
3- در بشارات زمان و مکان نیز معمولا بدان معنی و مفهومی‏که نزد ما دارد ذکر نشده و به طور رمز و کنایه ذکر شده چنانچه دراخبار غیبیة ائمه اطهار و به خصوص امیر مؤمنان علیه السلام وروایات علائم ظهور نیز این خصوصیت‏به چشم می‏خورد که به خاطررعایت همان جهتی که ذکر شد به صورت رمز و اشاره و کنایة‏مطلب را بیان فرموده‏اند...
و به گفته یکی از نویسندگان‏«مصلحت‏خداوندی ایجاب می‏کرد که این بشارات مانندزیبائیهای طبیعت که محفوظ می‏ماند یا مانند صندوقچه‏جواهر فروشان که به دقت‏حفظ می‏شود در لفافه‏ای از اشارات‏محفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهای بعد که بیشتر با عقل و دانش‏سر و کار دارند قرار گیرد». (10)

پی‏نوشتها:
1- زندگانی پیغمبر اسلام تالیف نگارنده ص 40.
2- بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
3- بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
4و 5 و 6-زندگانی پیغمبر اسلام ص 77 و 89 و 38 و 42.
7- اکمال الدین ص 111 و 112.
8- زندگانی پیغمبر اسلام ص 41.
9- آنچه ذیلا از سیره ابن هشام نقل کرده‏ایم تلخیص شده است.
10- خاتم پیغمبران ج 1 ص 502.


منبع: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج1