بشارتهای انبیاء الهی و دیگران درباره ظهور رسول خدا)صلی الله علیه و آله و سلم)
نويسنده:حجت الاسلام سید هاشم رسولی محلاتی
برخی از اهل تحقیق به تفصیل در این بارهقلم فرسائی کرده و حتی جداگانه کتاب نوشتهاند که از آن جملهمیتوان کتاب«راه سعادت»استاد فقید و محقق ارزشمندمرحوم شعرانی و مقاله محققانه دیگری را که در کتاب«خاتمپیغمبران»در این باره درج شده نام برد که چون با مقاله ما که درباره تاریخ تحلیلی اسلام است چندان ارتباطی ندارد و بیشتر بابحث نبوت خاصه رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم»ارتباط دارد تا با بحث ما و بهاصطلاح یک بحث کلامی است نه تاریخی،نمیتوانیم وقتخود و شما را با این بحث گسترده و عمیق بگیریم،ولی به همانمقدار که مربوط به تاریخ میشود یک اشاره اجمالی نموده ومیگذریم:
طبق روایات زیادی که در کتابهای تاریخی و حدیث وسیره داریم بشارتهای زیادی از پیامبران گذشته و دانشمندان و کاهنان در باره ظهور پیامبر بزرگوار اسلام«صلی الله علیه و آله و سلم»وارد شده که بهاجمال و تفصیل از ظهور و ولادت و بعثت آن حضرت خبردادهاند،و علامه مجلسی«رحمت الله علیه»در کتاب بحار الانوار در این بارهبابی جداگانه تحت عنوان«باب البشائر بمولده و نبوته»منعقدکرده که بسیاری از آن روایات را در آنجا گرد آورده.
و به هر صورت قسمتی از این روایات همانهایی است که درتورات و انجیل آمده مانند:
آیه 14 و 15 از کتاب یهودا که میگوید:
«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود در باره همین اشخاصخبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا برهمه داوری نماید و جمیع بیدینان را ملزم سازد و بر همه کارهایبی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکارانبی دین به خلاف او گفتند...»
که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» تطبیق میکند کهدر داستان فتح مکه با او بودند.به خصوص با توجه به این مطلبکه این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی«علیه السلام»نوشته شده.
و از آن جمله در سفر تثنیه باب 33 آیه 2 چنین آمده:
«و گفتخدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها ودرخشید از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش بایک قانون آتشین...».
که طبق تحقیق جغرافی دانان منظور از«پاران»- یا فارانمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانچه قبلا گفته شد فقط قابلتطبیق با همراهان و یاران رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم»است.
و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنیناست:
«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهمخواست و او دیگری را که فارقلیط استبه شما خواهد داد کههمیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتی که جهان آن را نتواندپذیرفت زیرا که آن را نمیبیند و نمیشناسد،اما شما آن رامیشناسید زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود.اینها رابه شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که اورا پدر به اسم من میفرستد او همه چیز را بشما تعلیم دهد و هرآنچه گفتم بیاد آورد».
که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربی«پریکلیتوس»استبه معنای«احمد»است و مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آنرا به«تسلی دهنده»ترجمه کردهاند و درفصل پانزدهم:26 چنین است:
«لیکن وقتی فارقلیط که من او را از جانب پدر میفرستم و او روحراستی است که از جانب پدر عمل میکند و نسبتبه من گواهیخواهد داد».
و در فصل شانزدهم چنین است:
«و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزدشما میفرستم اکنون بسی چیزها دارم که بشما بگویم لیکنطاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقتبیاید او شما رابه هر حقیقتی هدایتخواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلمنمیکند آنچه میشنود خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد»
و قسمتی دیگر آنهائی است که از دانشمندان یهود وراهبان مسیحی و کاهنان و منجمان و دیگران نقل شده مانندسخنان دانشمندان یهودی بنی قریظه که با«تبع»پادشاه یمنگفتند (1) و سخنان عبد الله بن سلام (2) و آنچه از سیف بن ذی یزن نقل شده (3) ،و سخنان«بحیرا»و«نسطورا» (4) و«سطیح»و«شق» (5) و«قس بن ساعدة» (6) یکی از بزرگان مسیحیت و روایتابو المویهب راهب (7) و«زید بن نفیل» (8) که باز هم برای نمونهبه داستان زیر که خلاصهای از نقل ابن اسحاق در سیره است توجهنمائید:
ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مینویسد: (9) ربیعة بننصر که یکی از پادشاهان یمن بود خواب وحشتناکی دید و برایدانستن تعبیر آن تمامی کاهنان و منجمان را به دربار خویش احضارکرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد.
آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟
ربیعة در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان ندارم ولی اگر یکی از شما تعبیرآن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.
یکی از آنها چنین گفت:چنین شخصی را که پادشاه میخواهد فقط دو نفر هستند یکی«سطیح»و دیگری«شق»کهاین دو کاهن میتوانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.
ربیعة به دنبال آندو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبلاز«شق»به دربار ربیعة آمد و چون پادشاه جریان خواب خود رابدو گفت،سطیح گفت:آری در خواب گلوله آتشی را دیدی کهاز تاریکی بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جانداریرا در کام خود فرو برد!
ربیعة گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟
سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جانداری که در اینسرزمین زندگی میکند که مردم حبشه بسرزمین شما فرود آیند وآن را بگیرند.
پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت منصورت خواهد گرفتیا پس از آن؟
سطیح گفت:نه:پس از سلطنت تو خواهد بود.
ربیعة پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافتیا منقطعمیشود!
گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطعمیشود!
پرسید:سلطنت آنها بدست چه کسی از بین میرود؟ گفت:بدست مردی بنام ارم بن ذی یزن که از مملکت عدنبیرون خواهد آمد.
پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذی یزن دوام خواهد یافت؟
گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.
پرسید:به دست چه کسی؟
گفت:به دست پیامبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحیمیشود.
پرسید:آن پیامبر از چه قبیلهای خواهد بود؟
گفت:مردی است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بننصر که پادشاهی این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیرواناو خواهد بود.
ربیعة پرسید:مگر این جهان پایانی دارد؟
گفت:آری پایان این جهان آن روزی است که اولین وآخرین در آن روز گرد آیند و نیکو کاران به سعادت رسند و بد کارانبدبخت گردند.
ربیعة گفت:آیا آنچه گفتی خواهد شد؟
سطیح پاسخ داد:آری سوگند به صبح و شام که آنچه گفتمخواهد شد.
پس از این سخنان«شق»نیز بدربار ربیعه آمد و او نیز سخنانی نظیر گفتار«سطیح»گفت و همین جریان موجب شد تاربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به شاپور-پادشاهفارس-نامهای نوشت و از وی خواست تا او و فرزندانش را درجای مناسبی در سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیرة»را-که در نزدیکی کوفه بوده-برای سکونت آنها در نظرگرفت و ایشان را بدان جا منتقل کرد،و نعمان بن منذر-فرمانروایمشهور حیرة-از فرزندان ربیعة بن نصر است.
و بالاخره میرسیم به اشعاری که ادیب الممالک فراهانیدر آن قصیده معروف خود سروده و مطلع آن چنین است:
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه
و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر بشتاب اندر از رود سماوه
در دیده من بنگر دریاچه ساوه
و ز سینهام آتشکده فارس نمودار
تا آنکه گوید:
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید
کاری که تو میخواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت طیر ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو محبط جبریل نیاید
تاکید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
بسپار بزودی شتر سبط کنانه
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه
بنویس به نجاشی اوضاع، شبانه
آگاه کنش از بد اطوار زمانه
و ز طیر ابابیل یکی بر بنشانه
کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار
تا آنجا که درباره ولادت آن حضرت گوید:
این است که ساسان به دساتیر خبر داد
جاماسب به روز سوم تیر خبر داد
بر بابک بر نا پدر پیر خبر داد
بودا به صنم خانه کشمیر خبر داد
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد
وان کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
از شق و سطیح این سخنان پرس زمانی
تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی
گر خواب انوشروان تعبیر ندانی
از کنگره کاخش تفسیر توانی
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی
آرد به مدائن درت از شام نشانی
بر آیت میلاد نبی سید مختار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولای زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤید
پیغمبر محمود ابو القاسم احمد
وصفش نتوان گفتبه هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید«ما کان محمد»
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح
و اندر رخ او تابد از نور مصابیح
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح
نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح
وین معجزهاش بس که همی خواند تسبیح
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی به امر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
و آهوی ختن نافه کند خون جگر را
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
موسی ز ظهور تو خبر داد به یوشع
ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
شامول به یثرب شده از جانب تبع
تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
ای از رخ دادار بر انداخته برقع
بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
در دست تو بسپرده قضا صارم بتار
و البته در مورد بشارتهائی که نمونهاش را در عهد جدید وقدیم و انجیل و غیره خواندید تذکر این نکته که در سخن بعضیاز نویسندگان نیز دیده میشود ضروری است که چون غرض از ذکر این بشارتها در کلمات انبیاء و بزرگان گذشته اطلاع یافتنطبقه خاصی از آیندگان یعنی دانشمندان و محققانی بود که تاحدودی ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند به آنها دستبرد زده و از تحریف و تصحیف مصون بماند از این رو این بشارتهامعمولا دارای خصوصیات زیر است:
1- بشارتها معمولا واضح و روشن نیست و عموما در قالباستعارات و کنایات ذکر شده...
2- در این بشارتها نام رسمی پیامبران که بدان نام خواندهمیشدند ذکر نشده و معمولا اوصاف و خصوصیات اخلاقی آنانذکر شده مانند لفظ«مسیح»که در باره حضرت عیسی دربشارات آمده و«فارقلیط»که در بشارات رسول خدا ذکر گردیده...
3- در بشارات زمان و مکان نیز معمولا بدان معنی و مفهومیکه نزد ما دارد ذکر نشده و به طور رمز و کنایه ذکر شده چنانچه دراخبار غیبیة ائمه اطهار و به خصوص امیر مؤمنان علیه السلام وروایات علائم ظهور نیز این خصوصیتبه چشم میخورد که به خاطررعایت همان جهتی که ذکر شد به صورت رمز و اشاره و کنایةمطلب را بیان فرمودهاند...
و به گفته یکی از نویسندگان«مصلحتخداوندی ایجاب میکرد که این بشارات مانندزیبائیهای طبیعت که محفوظ میماند یا مانند صندوقچهجواهر فروشان که به دقتحفظ میشود در لفافهای از اشاراتمحفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهای بعد که بیشتر با عقل و دانشسر و کار دارند قرار گیرد». (10)
پینوشتها:
1- زندگانی پیغمبر اسلام تالیف نگارنده ص 40.
2- بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
3- بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
4و 5 و 6-زندگانی پیغمبر اسلام ص 77 و 89 و 38 و 42.
7- اکمال الدین ص 111 و 112.
8- زندگانی پیغمبر اسلام ص 41.
9- آنچه ذیلا از سیره ابن هشام نقل کردهایم تلخیص شده است.
10- خاتم پیغمبران ج 1 ص 502.
منبع: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج1
طبق روایات زیادی که در کتابهای تاریخی و حدیث وسیره داریم بشارتهای زیادی از پیامبران گذشته و دانشمندان و کاهنان در باره ظهور پیامبر بزرگوار اسلام«صلی الله علیه و آله و سلم»وارد شده که بهاجمال و تفصیل از ظهور و ولادت و بعثت آن حضرت خبردادهاند،و علامه مجلسی«رحمت الله علیه»در کتاب بحار الانوار در این بارهبابی جداگانه تحت عنوان«باب البشائر بمولده و نبوته»منعقدکرده که بسیاری از آن روایات را در آنجا گرد آورده.
و به هر صورت قسمتی از این روایات همانهایی است که درتورات و انجیل آمده مانند:
آیه 14 و 15 از کتاب یهودا که میگوید:
«لکن خنوخ«ادریس»که هفتم از آدم بود در باره همین اشخاصخبر داده گفت اینک خداوند با ده هزار از مقدسین خود آمد تا برهمه داوری نماید و جمیع بیدینان را ملزم سازد و بر همه کارهایبی دینی که ایشان کردند و بر تمامی سخنان زشت که گناهکارانبی دین به خلاف او گفتند...»
که ده هزار مقدس فقط با رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم» تطبیق میکند کهدر داستان فتح مکه با او بودند.به خصوص با توجه به این مطلبکه این آیه از کتاب یهودا مدتها پس از حضرت عیسی«علیه السلام»نوشته شده.
و از آن جمله در سفر تثنیه باب 33 آیه 2 چنین آمده:
«و گفتخدا از کوه سینا آمد و برخاست از سعیر به سوی آنها ودرخشید از کوه پاران و آمد با ده هزار مقدس از دست راستش بایک قانون آتشین...».
که طبق تحقیق جغرافی دانان منظور از«پاران»- یا فارانمکه است،و ده هزار مقدس نیز چنانچه قبلا گفته شد فقط قابلتطبیق با همراهان و یاران رسول خدا«صلی الله علیه و آله و سلم»است.
و در فصل چهاردهم انجیل یوحنا:16،17،25،26 چنیناست:
«اگر مرا دوست دارید احکام مرا نگاه دارید،و من از پدر خواهمخواست و او دیگری را که فارقلیط استبه شما خواهد داد کههمیشه با شما خواهد بود،خلاصه حقیقتی که جهان آن را نتواندپذیرفت زیرا که آن را نمیبیند و نمیشناسد،اما شما آن رامیشناسید زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود.اینها رابه شما گفتم مادام که با شما بودم اما فارقلیط روح مقدس که اورا پدر به اسم من میفرستد او همه چیز را بشما تعلیم دهد و هرآنچه گفتم بیاد آورد».
که بر طبق تحقیق کلمه«فارقلیط»که ترجمه عربی«پریکلیتوس»استبه معنای«احمد»است و مترجمین اناجیل از روی عمد یا اشتباه آنرا به«تسلی دهنده»ترجمه کردهاند و درفصل پانزدهم:26 چنین است:
«لیکن وقتی فارقلیط که من او را از جانب پدر میفرستم و او روحراستی است که از جانب پدر عمل میکند و نسبتبه من گواهیخواهد داد».
و در فصل شانزدهم چنین است:
«و من به شما راست میگویم که رفتن من برای شما مفید است،زیرا اگر نروم فارقلیط نزد شما نخواهد آمد،اما اگر بروم او را نزدشما میفرستم اکنون بسی چیزها دارم که بشما بگویم لیکنطاقت تحمل ندارید،اما چون آن خلاصه حقیقتبیاید او شما رابه هر حقیقتی هدایتخواهد کرد،زیرا او از پیش خود تکلمنمیکند آنچه میشنود خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد»
و قسمتی دیگر آنهائی است که از دانشمندان یهود وراهبان مسیحی و کاهنان و منجمان و دیگران نقل شده مانندسخنان دانشمندان یهودی بنی قریظه که با«تبع»پادشاه یمنگفتند (1) و سخنان عبد الله بن سلام (2) و آنچه از سیف بن ذی یزن نقل شده (3) ،و سخنان«بحیرا»و«نسطورا» (4) و«سطیح»و«شق» (5) و«قس بن ساعدة» (6) یکی از بزرگان مسیحیت و روایتابو المویهب راهب (7) و«زید بن نفیل» (8) که باز هم برای نمونهبه داستان زیر که خلاصهای از نقل ابن اسحاق در سیره است توجهنمائید:
ابن هشام مورخ مشهور در تاریخ خود مینویسد: (9) ربیعة بننصر که یکی از پادشاهان یمن بود خواب وحشتناکی دید و برایدانستن تعبیر آن تمامی کاهنان و منجمان را به دربار خویش احضارکرد و تعبیر خواب خود را از آنها خواستار شد.
آنها گفتند:خواب خود را بیان کن تا ما تعبیر کنیم؟
ربیعة در جواب گفت:من اگر خواب خود را بگویم و شما تعبیر کنید به تعبیر شما اطمینان ندارم ولی اگر یکی از شما تعبیرآن خواب را پیش از نقل آن بگوید تعبیر او صحیح است.
یکی از آنها چنین گفت:چنین شخصی را که پادشاه میخواهد فقط دو نفر هستند یکی«سطیح»و دیگری«شق»کهاین دو کاهن میتوانند خواب را نقل کرده و تعبیر کنند.
ربیعة به دنبال آندو فرستاد و آنها را احضار کرد،سطیح قبلاز«شق»به دربار ربیعة آمد و چون پادشاه جریان خواب خود رابدو گفت،سطیح گفت:آری در خواب گلوله آتشی را دیدی کهاز تاریکی بیرون آمد و در سرزمین تهامه در افتاد و هر جانداریرا در کام خود فرو برد!
ربیعة گفت:درست است اکنون بگو تعبیر آن چیست؟
سطیح اظهار داشت:سوگند به هر جانداری که در اینسرزمین زندگی میکند که مردم حبشه بسرزمین شما فرود آیند وآن را بگیرند.
پادشاه با وحشت پرسید:این داستان در زمان سلطنت منصورت خواهد گرفتیا پس از آن؟
سطیح گفت:نه:پس از سلطنت تو خواهد بود.
ربیعة پرسید:آیا سلطنت آنها دوام خواهد یافتیا منقطعمیشود!
گفت:نه پس از هفتاد و چند سال سلطنتشان منقطعمیشود!
پرسید:سلطنت آنها بدست چه کسی از بین میرود؟ گفت:بدست مردی بنام ارم بن ذی یزن که از مملکت عدنبیرون خواهد آمد.
پرسید:آیا سلطنت ارم بن ذی یزن دوام خواهد یافت؟
گفت:نه آن هم منقرض خواهد شد.
پرسید:به دست چه کسی؟
گفت:به دست پیامبری پاکیزه که از جانب خدا بدو وحیمیشود.
پرسید:آن پیامبر از چه قبیلهای خواهد بود؟
گفت:مردی است از فرزندان غالب بن فهر بن مالک بننصر که پادشاهی این سرزمین تا پایان این جهان در میان پیرواناو خواهد بود.
ربیعة پرسید:مگر این جهان پایانی دارد؟
گفت:آری پایان این جهان آن روزی است که اولین وآخرین در آن روز گرد آیند و نیکو کاران به سعادت رسند و بد کارانبدبخت گردند.
ربیعة گفت:آیا آنچه گفتی خواهد شد؟
سطیح پاسخ داد:آری سوگند به صبح و شام که آنچه گفتمخواهد شد.
پس از این سخنان«شق»نیز بدربار ربیعه آمد و او نیز سخنانی نظیر گفتار«سطیح»گفت و همین جریان موجب شد تاربیعه در صدد کوچ کردن به سرزمین عراق برآید و به شاپور-پادشاهفارس-نامهای نوشت و از وی خواست تا او و فرزندانش را درجای مناسبی در سرزمین عراق سکونت دهد و شاپور نیز سرزمین«حیرة»را-که در نزدیکی کوفه بوده-برای سکونت آنها در نظرگرفت و ایشان را بدان جا منتقل کرد،و نعمان بن منذر-فرمانروایمشهور حیرة-از فرزندان ربیعة بن نصر است.
و بالاخره میرسیم به اشعاری که ادیب الممالک فراهانیدر آن قصیده معروف خود سروده و مطلع آن چنین است:
برخیز شتربانا بربند کجاوه
کز چرخ همی گشت عیان رایت کاوه
در شاخ شجر برخاست آوای چکاوه
و ز طول سفر حسرت من گشت علاوه
بگذر بشتاب اندر از رود سماوه
در دیده من بنگر دریاچه ساوه
و ز سینهام آتشکده فارس نمودار
تا آنکه گوید:
با ابرهه گو خیر به تعجیل نیاید
کاری که تو میخواهی از فیل نیاید
رو تا به سرت طیر ابابیل نیاید
بر فرق تو و قوم تو سجیل نیاید
تا دشمن تو محبط جبریل نیاید
تاکید تو در مورد تضلیل نیاید
تا صاحب خانه نرساند به تو آزار
زنهار بترس از غضب صاحب خانه
بسپار بزودی شتر سبط کنانه
برگرد از این راه و مجو عذر و بهانه
بنویس به نجاشی اوضاع، شبانه
آگاه کنش از بد اطوار زمانه
و ز طیر ابابیل یکی بر بنشانه
کانجا شودش صدق کلام تو پدیدار
تا آنجا که درباره ولادت آن حضرت گوید:
این است که ساسان به دساتیر خبر داد
جاماسب به روز سوم تیر خبر داد
بر بابک بر نا پدر پیر خبر داد
بودا به صنم خانه کشمیر خبر داد
مخدوم سرائیل به ساعیر خبر داد
وان کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
ربیون گفتند و نیوشیدند احبار
از شق و سطیح این سخنان پرس زمانی
تا بر تو بیان سازند اسرار نهانی
گر خواب انوشروان تعبیر ندانی
از کنگره کاخش تفسیر توانی
بر عبد مسیح این سخنان گر برسانی
آرد به مدائن درت از شام نشانی
بر آیت میلاد نبی سید مختار
فخر دو جهان خواجه فرخ رخ اسعد
مولای زمان مهتر صاحبدل امجد
آن سید مسعود و خداوند مؤید
پیغمبر محمود ابو القاسم احمد
وصفش نتوان گفتبه هفتاد مجلد
این بس که خدا گوید«ما کان محمد»
بر منزلت و قدرش یزدان کند اقرار
اندر کف او باشد از غیب مفاتیح
و اندر رخ او تابد از نور مصابیح
خاک کف پایش به فلک دارد ترجیح
نوش لب لعلش به روان سازد تفریح
قدرش ملک العرش به ما ساخته تصریح
وین معجزهاش بس که همی خواند تسبیح
سنگی که ببوسد کف آن دست گهربار
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی به امر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
و آهوی ختن نافه کند خون جگر را
تا لایق بزم تو شود نغز و بهنجار
موسی ز ظهور تو خبر داد به یوشع
ادریس بیان کرده به اخنوخ و همیلع
شامول به یثرب شده از جانب تبع
تا بر تو دهد نامه آن شاه سمیدع
ای از رخ دادار بر انداخته برقع
بر فرق تو بنهاده خدا تاج مرصع
در دست تو بسپرده قضا صارم بتار
و البته در مورد بشارتهائی که نمونهاش را در عهد جدید وقدیم و انجیل و غیره خواندید تذکر این نکته که در سخن بعضیاز نویسندگان نیز دیده میشود ضروری است که چون غرض از ذکر این بشارتها در کلمات انبیاء و بزرگان گذشته اطلاع یافتنطبقه خاصی از آیندگان یعنی دانشمندان و محققانی بود که تاحدودی ملهم باشند و مغرضان و منحرفان نتوانند به آنها دستبرد زده و از تحریف و تصحیف مصون بماند از این رو این بشارتهامعمولا دارای خصوصیات زیر است:
1- بشارتها معمولا واضح و روشن نیست و عموما در قالباستعارات و کنایات ذکر شده...
2- در این بشارتها نام رسمی پیامبران که بدان نام خواندهمیشدند ذکر نشده و معمولا اوصاف و خصوصیات اخلاقی آنانذکر شده مانند لفظ«مسیح»که در باره حضرت عیسی دربشارات آمده و«فارقلیط»که در بشارات رسول خدا ذکر گردیده...
3- در بشارات زمان و مکان نیز معمولا بدان معنی و مفهومیکه نزد ما دارد ذکر نشده و به طور رمز و کنایه ذکر شده چنانچه دراخبار غیبیة ائمه اطهار و به خصوص امیر مؤمنان علیه السلام وروایات علائم ظهور نیز این خصوصیتبه چشم میخورد که به خاطررعایت همان جهتی که ذکر شد به صورت رمز و اشاره و کنایةمطلب را بیان فرمودهاند...
و به گفته یکی از نویسندگان«مصلحتخداوندی ایجاب میکرد که این بشارات مانندزیبائیهای طبیعت که محفوظ میماند یا مانند صندوقچهجواهر فروشان که به دقتحفظ میشود در لفافهای از اشاراتمحفوظ بماند تا مورد استفاده نسلهای بعد که بیشتر با عقل و دانشسر و کار دارند قرار گیرد». (10)
پینوشتها:
1- زندگانی پیغمبر اسلام تالیف نگارنده ص 40.
2- بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
3- بحار الانوار ج 15 ص 180-186.
4و 5 و 6-زندگانی پیغمبر اسلام ص 77 و 89 و 38 و 42.
7- اکمال الدین ص 111 و 112.
8- زندگانی پیغمبر اسلام ص 41.
9- آنچه ذیلا از سیره ابن هشام نقل کردهایم تلخیص شده است.
10- خاتم پیغمبران ج 1 ص 502.
منبع: درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام ج1