رايحه نبوي بر كالبد هستي
نويسنده:آيت الله جوادي آملي
منبع:روزنامه كيهان
منبع:روزنامه كيهان
آنچه در ادامه مي خوانيد گزيده اي از بيانات علامه آيت الله عبدالله جوادي آملي پيرامون بعثت انبياء و بركت وجود نازنين پيامبراعظم(ص) در مدار هستي با هدف هدايت و تعالي نوع بشر است. اين بيانات در جلسه درس اخلاق ايشان با حضور جمعي از دانشجويان دانشگاه علوم اسلامي رضوي، بسيجيان شاهد، كرماني و جمع كثيري از طلاب و فضلاي حوزه علميه قم در زمستان سال گذشته ايراد شده است.
نفرمود: ويل للمستهزئين! فرمود: يا حسره علي العباد ما يأتيهم من رسول الا كانون به يستهزءون.(1) يعني جاي افسوس است؛ چون رحمت خدا بيش از غضب اوست، اول سخن از جهنم و خذوه فغلوه. (2) و عذاب شديد نيست! اول دعوت به حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن است. اظهار مهرباني و تفقد است؛ بعد وقتي نشد، آخرالدوا الكي طبق بيان علي بن ابيطالب (سلام الله عليه). فرمود: يا حسره علي العباد. يعني جاي افسوس است كه بهترين ره آورد را، بهترين نعمت را، بهترين فيض الهي را نصيب اينها كرديم. اينها عالماً عامداً پشت كردند، جاي افسوس است.
مطلب سوم آن است كه ذات مقدس رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) از همين تعبير مهرآموز خداي سبحان آموخت كه بايد نسبت به اينها متحسر شد، متأثر شد، متأسف بود. سخن از سب و لعن و شتم نيست. سخن از افسوس و تأثر است.
لذا ذات اقدس اله در چند آيه به وجود مبارك حضرت دستور داد، سفارش كرد؛ لاتذهب نفسك عليهم حسرات.(3) اينقدر غصه نخور، متأثر نباش! برفرض نپذيرفتند، برشما و ديگران حرجي نيست. لعلك باخع نفسك علي آثارهم ان لكم يومنو بهذا الحديث اسفا. (4) اين مضمون در دو جاي قرآن آمده. آن «لاتذهب نفسك» در جاي ديگر آمده. مجموع اين سه گروه آيه نشان مي دهد كه وجود مبارك رسول گرامي بسيار متأسف و متأثر بود كه چرا عالماً عامداً عده اي به دوزخ مي روند و به سقوط خود را گرفتار مي كنند.
حالا وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما چند مطلب است، كه يكي خودمان خوب درك كنيم، باور كنيم، عمل كنيم، منتشر كنيم، تبيين كنيم، حمايت كنيم و كساني كه مي شود آنها را به راه آورد، به راه بياوريم. و كساني كه از حد نصيحت پذيري گذشتند، درباره آنها ما تكليفي نداريم. سواء عليهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون.(5) و خود آنها به انبياءشان مي گفتند: سواء علينا او عظت ام لم تكن من الواعظين، (6) براي ما يكسان است.
بنابراين آنها كه نصيحت پذير نيستند، ما مكلف نيستيم. آنها كه نصيحت پذيرند، ما مكلفيم معارف الهي را خوب بفهميم، باور كنيم، تبيين كنيم، تبليغ كنيم و منتشر كنيم.
مطلب ديگر آن است كه ما چگونه رسول گرامي را بشناسيم و با او ارتباط برقرار كنيم تا بتوانيم معارفش را بفهميم و باور كنيم و منتشر كنيم؟!
رسول گرامي آنطوري كه بعضي از بزرگان درباره شخصيت او سخن گفتند، اين است كه: آن حضرت به منزله جان اين جهان است. اين جهان به منزله پيكر و مجاري ادراكي و تحريكي يك واحد است، و وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) به مثابه جان اين پيكر است.
«بيان ذلك» اين است؛ خداي سبحان براي پرورش انسان و پيدايش هويت انسان، اول ساختار بدني او را تكميل كرد، بعد فرمود: فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين (7) بعد روح را در او دميد و او به صورت انسان كامل درآمد.
اول مجاري ادراكي را فراهم كرد، اعضا و جوارح او را تأمين كرد، او را شايسته روح يابي كرد، نه به عنوان يك مجسمه سازي، بعد درش روح دميدند! بلكه پيمودن مراحل جماد و نبات و حيوان، بعد بخش انساني را به او عطا كردن كه «فتبارك الله احسن الخالقين» را به همراه دارد، نه مجسمه اي و روحي! بلكه مراحل را قبلا طي كرده است تا به حدي رسيد كه «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين» (8)
يعني يك بره در ذهدان مادرش همين مراحل را طي مي كند. آنجا نه سخن از احسن الخالقين بودن خداست، نه سخن از احسن المخلوقين بودن آن حيوان است! وقتي «ثم انشأناه خلقاً آخر» شد، هم خدا مي شود احسن الخالقين بالذات، هم انسان مي شود احسن المخلوقين بالتبع.
پس اول همه اين مجاري ادراكي و تحريكي تأمين شده است، بعد آن هويت انساني عطا شده است. و هر كدام از اين مجاري با اين هويت، يعني با اين روح ارتباط سالم داشتند، فلج نبودند، خوب حرف او را درك مي كنند و به رهبري او عمل مي كنند. هركدامشان فلج بودند، نه پيام او را درك مي كنند، نه دستور او را اطاعت مي كنند. چشم و گوش اگر سالم بود، هم فرمان روح را درك مي كند، هم فرمان ادراك شده را امتثال مي كند. اين در بخش هاي ادراكي؛ خيال و وهم ام به شرح ايضاً.
دست و پا اگر سالم بودند، هم دستور روح را خوب درك مي كنند، هم دستور ادراك شده را خوب امتثال مي كنند. ولي اگر چشم نابينا بود؛ گوش فلج بود، كر بود؛ زبان ابكم بود، فلج بود، گنگ بود؛ اينها نه مي فهمند كه روح چه دستور داده است، نه بر فرض كه بفهمند، مي توانند امتثال بكنند. دست و پا كه مجاري ادراكي اند، به شرح ايضاً.
پس پيدايش و پرورش انسان به اين است كه ساختار قبلي اش كامل شده است، يك.روح انساني افاضه خدا به او داده شد، دو. او شده احسن المخلوقين، سه. هر كدام از اين مجاري اداراكي يا تحريكي با اين روح رابطه داشتند، هم خوش دركند، هم خوش كار و مطيع اند، چهار. و هركدام فلج نبودند، نه مي فهمند، نه بر فرض فهم، اطاعت مي كنند، پنج. اين مال بدن.
وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) نسبت به كل عالم همين طور است. يعني سماوات آمده، أرضين آمده، انبياء آمدند، اولياء آمدند. همه اينها مراحل نازل يا وسطاي جهاني را به پايان رساندند تا رسيد به «لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً01» تا رسيد به «يا أيهاالنبي انا أرسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه و سراجاً منيراً 11». تا به اين مراحل رسيد.
اين روح نبوي كه به جهان داده شد، كل جهان شده يك واحد حقيقي و به كمال رسيده است. و وجود مبارك رسول گرامي، اين پيامبر اعظم(عليه و علي آله آلاف التحيه و الكرم) روح كل اين عالم است. لذا از كل عالم باخبر است. و در كل عالم اثر دارد. اگر چنانچه بزرگاني گفتند: انبياي پيشين به بركت وجود مبارك رسول گرامي به فلان مقام رسيده است، ناظر به اين تحليل است. و اگر فرمودند: كنت نبياً و آدم بين الماء والطين (21)؛ ناظر به اين تحليل است.
و اگر فرمودند: اول كسي كه در آن ميثاق عمومي كه خداي سبحان از همه پيمان گرفت، كه فرمود: الست بربكم قالوا بلي؛ اول كسي كه گفت: قال بلي، من بودم ناظر به همين است. بعد از وجود مبارك رسول گرامي، دوم كسي كه گفت بلي، وجود مبارك علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) بود. خوب؛ اين قال بلي حضرت، اما قالوا بلي ديگران هست. پس مي شود جان جانان، روح همه انبياء، اولياء، صديقين، شهداء، صالحين و مانند آن، وجود مبارك حيات كل جهان را تأمين مي كند.
اگر رابطه صددرصد بود، به منزله نفس او مي شوند؛ نظير آنچه در سوره آل عمران و نساء و امثال اينها درباره مباهله و امثال مباهله آمده كه ذات اقدس اله درباره حضرت امير، نسبت به رسول گرامي (عليهما آلاف التحيه والثناء) تعبير به نفس كرده است؛ «وانفسنا و انفسكم 31». و همچنين نسبت به ساير اعضاي اهل بيت(ع) كه فرمود: حسين مني، اين درباره همه اينها وارد شده است. «حسين مني و انا من حسين 41». درباره وجود مبارك امام مجتبي هم همين طور است. درباره وجود مبارك فاطمه زهرا(سلام الله عليها) همين طور است. اينها يا تعبير نفس است، اگر ارتباط صددرصد باشد، يا تعبير منا است كه آن هم مشابه آن است.
اگر در جريان كربلا، درباره علي اكبر(سلام الله عليه) آمده است كه خلقاً و خلقاً و منطقاً شبيه رسول گرامي بود 15، در همين قبيل است. از اين خاندان كه بگذريم، نوبت به اصحاب، صحابه، مؤمنان، تابعان، پيروان و علماء و مانند آن مي شود. مي بينيم فرمود: سلمان، منا اهل البيت.16
درباره بعضي از زنهاي باايمان و فضيلت آمده است: منا اهل البيت. درباره بعضي از رجال حديث و علم همين قم وارد شده است: منا اهل البيت. وجود مبارك امام صادق درباره بعضي از محدثان قم فرمود: اين منا اهل البيت. اين اختصاصي به سلمان (سلام الله عليه) ندارد. بسياري از رجال علمي به اين لقب پرافتخار موفق شدند.
اليوم هم ممكن است اگر كسي بيراهه نرود و راه كسي را نبندد و كاسب نباشد و عالم ديني باشد و در صدد نشر معارف دين باشد، وجود مبارك ولي عصر مي فرمايد: منا اهل البيت. اين تمام نشد. به همان چند نفر اختصاص پيدا نكرد مثل سلمان و اباذر! اين راه الي يوم القيامه هست.
و اگر كسي خداي ناكرده در جامعه زندگي كرد، ولي فلج بود؛ روح نبوي به او نرسيد؛ عضوي كه فلج است، يعني چي؟ يعني خون به او نمي رسد. اين ارتباطش از روح منقطع است. آن چشم كور است، آن گوش كر است، آن زبان ابكم است؛ چون رابطه اي با روح ندارد، خون به او نمي رسد، در تحت فرمان روح نيست. نه فرمان روح را درك مي كند، نه بعد از درك، امتثال مي كند! اين ديگر در حقيقت گاهي پزشك اين عضو را قطع مي كند، مي گويد: اين جداست. و ظاهراً متصل است، ولي واقعاً جداست.
اين همان است كه در روايات ما دارد:«ليس منا من غش المسلمين» .17 «كسي كه اهل غش و خيانت باشد، از ما نيست. كسي كه به فرياد مسلمان ها اعتنايي نكند، از ما نيست. كسي كه صبح برخيزد، به فكر حل مشكلات جامعه نباشد، از ما نيست. اين از ما نيست در قبال از ما هست، است.
اگر گفتند: سلمان منا اهل البيت، يعني از ما هست. اگر گفتند: يك انسان خائن به بيت المال از ما نيست، يعني روح ما و ادراك ما را درك نكرده است. نه علم ما را درك كرده است، نه دستور ما را امتثال مي كند. اين ليس منا با منا هست، الي يوم القيامه. هر روز هست.
اينچنين نيست كه اين احاديث تاريخ مصرفشان معاذالله گذشته باشد كه ! فرمود: اگر كسي اهل معنا نبود، از ما نيست. اگر كسي خائن به بيت المال بود، از ما نيست. اگر كسي كاسب كارانه درس خواند، از ما نيست. اگر كسي با علم استيكال كرد، از ما نيست. مستاكل به علم از ما نيست. بي جا فتوا داد، از ما نيست. علم خوري كرد، از ما نيست. همه اينها را فرمودند. هم منا اهل البيت، هم چنان اين پيام و هاتف غيبي، سروش اش بلند است؛ هم ليس منا!
در بيان نوراني رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) فرمود: اگر كسي «من اقر بالذل طائعاً ليس منا .18» كسي كه زير ستم برود و ظلمي را امضاء بكند، از ما نيست. كسي كه از بيگانه بترسد، نه از خدا و زير ستم او را امضاء بكند، برده او بشود، از ما نيست.
اين كه وجود مبارك سالار شهيدان، حسين بن علي بن ابيطالب (عليه افضل صلوات المصلين) فرمود: «يابي الله لنا ذلك و رسوله و حجور طابت و طهرت 19، همين است. فرمود: پيامبر اجازه نداد، براي اينكه پيامبر فرمود: ليس منا من اقر بالذل طائعاً. كسي كه با ميل خود، با رغبت خود زيربار مذلت مي رود، از ما نيست. حسين بن علي فرمود: جدم فرمود: از ما نيست. اباء دارد، دستور نمي دهد. لذا شهداي كربلا هم همين راه را طي كرده اند.
غرض آن است كه منا و ليس منا الي يوم القيامه هست. اگر كسي با اين روح رابطه داشت، فلج نيست. سالم است، منهم هست. و اگر كسي معاذالله از اين روح منقطع بود، فلج است، نابينا است، ليس منهم است. تو خود حديث مفصل، اين جريان هست.
¤ وظيفه حوزه و دانشگاه همه امت اسلامي وظيفه خاص دارند، مخصوصاً ما حوزويان و دانشگاهيان. شما دانشجويان عزيز، برادران و خواهران تلاش و كوشش تان اين باشد كه هم محققانه درس بخوانيد، و هم متحققانه عمل بكنيد كه وقتي ازام القري اسلامي به كشورهايتان برمي گرديد، با «و جعلنا نوراً يمشي به في الناس20» برگرديد.
شما اگر طرزي زندگي كرديد كه سيره تان مشكل جامعه را حل نكرد، مطمئن باشيد درس و بحث تان كارساز نيست! تاليف و تصنيف تان هم كارساز نيست.
اين سخن لطيف را جناب سهروردي در عوارفش دارد؛ كه «من لا ينفعك لحظه لاينفعك لفظه». عالمي كه ديدارش شما را عوض نكند، گفتارش موثر نيست. وقتي شما مي بينيد در شهرتان، در روستايتان يك جور زندگي مي كند، موقع سخنراني، سخنوري خوبي دارد؛ از يك همچنين عالمي، كاري ساخته نيست. من لا ينفعك لحظه لاينفعك لفظه.
مردم قبل از اينكه از لفظ ما طرفي ببندند، از لحظ و لحاظ و نگاه و منظر ما طرفي مي بندند. فرمود: ما يك عده را نوراني كرديم، در جامعه منتشر كرديم. « و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس». با نور دارد حركت مي كند. ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، تقواي مردان الهي جامعه را روشن مي كند. مردم تبعاً تقوا پذيرند. فطرتاً عدل پذيرند. فطرتاً صلح پذيرند، مهر پذيرند. خوب اگر ديدند يك وارسته اي در شهرشان دارد حركت مي كند، يقيناً متعظ مي شوند.
ما اميدواريم ذات اقدس اله آن توفيق را به ما عطا كند كه با روح جهان، با جان جانان ارتباط برقرار كنيم. وقتي با وجود مبارك پيامبر اعظم (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) رابطه حسنه برقرار كرديم، با قرآن رابطه خواهيم داشت، با عترت رابطه خواهيم داشت؛ چون همه اينها ميراث آن حضرت اند كه فرمود «اني تارك فيكم الثقلين ...21»
مگر ممكن است كسي با رسول گرامي رابطه داشته باشد، از قرآن منقطع باشد، يا از عترت معاذالله منقطع باشد ؟! او مورث است. او بنيانگذار است، او پيامبر و جان جانان است. آنوقت اين سيزده معصوم در كنار قرآن، قرآن در كنار سيزده معصوم، يادگار آن ذات مقدس اند .
افسوس بر كج انديش...
هر وقت پيامبري از طرف ذات اقدس اله مبعوث شد، عده اي از كج انديشان دهن كجي كردند و به استهزاء مبادرت كردند. چه در سوره حجر، چه در سوره ياسين، چه در ساير سور به اين اصل اشاره شد كه ما يأتيهم من رسول الا كانو به يستهزءون. هيچ پيامبري از آدم تا خاتم (عليهم الاف التحيه و الثناء) نيامده ، مگر يك عده اي كج انديش و بدخواه نسبت به آنها دهن كجي كرده اند و آنها را مسخره كردند، اين يك مطلب، مطلب دوم اين كه: ذات اقدس اله به انبياء و به وارثان انبياء كه علما و متعلمان علي سبيل نجات اند، هشدار داد و فرمود: نسبت به اينها افسوس و تحسر داشته باشيد.نفرمود: ويل للمستهزئين! فرمود: يا حسره علي العباد ما يأتيهم من رسول الا كانون به يستهزءون.(1) يعني جاي افسوس است؛ چون رحمت خدا بيش از غضب اوست، اول سخن از جهنم و خذوه فغلوه. (2) و عذاب شديد نيست! اول دعوت به حكمت و موعظه حسنه و جدال احسن است. اظهار مهرباني و تفقد است؛ بعد وقتي نشد، آخرالدوا الكي طبق بيان علي بن ابيطالب (سلام الله عليه). فرمود: يا حسره علي العباد. يعني جاي افسوس است كه بهترين ره آورد را، بهترين نعمت را، بهترين فيض الهي را نصيب اينها كرديم. اينها عالماً عامداً پشت كردند، جاي افسوس است.
مطلب سوم آن است كه ذات مقدس رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) از همين تعبير مهرآموز خداي سبحان آموخت كه بايد نسبت به اينها متحسر شد، متأثر شد، متأسف بود. سخن از سب و لعن و شتم نيست. سخن از افسوس و تأثر است.
لذا ذات اقدس اله در چند آيه به وجود مبارك حضرت دستور داد، سفارش كرد؛ لاتذهب نفسك عليهم حسرات.(3) اينقدر غصه نخور، متأثر نباش! برفرض نپذيرفتند، برشما و ديگران حرجي نيست. لعلك باخع نفسك علي آثارهم ان لكم يومنو بهذا الحديث اسفا. (4) اين مضمون در دو جاي قرآن آمده. آن «لاتذهب نفسك» در جاي ديگر آمده. مجموع اين سه گروه آيه نشان مي دهد كه وجود مبارك رسول گرامي بسيار متأسف و متأثر بود كه چرا عالماً عامداً عده اي به دوزخ مي روند و به سقوط خود را گرفتار مي كنند.
وظيفه ما چيست؟
مطلب بعدي آن است كه: اين دهن كجي ها نه از سلمان رشدي شروع شد و به تصوير مستهجن دانماركي ها ختم مي شود، و نه سابقه اش كم است و نه لاحقه اش منقطع! اين نه منقطع الاول بود، نه منقطع الاخر بود. در طول نبوت انبياء بوده است...حالا وظيفه ما چيست؟ وظيفه ما چند مطلب است، كه يكي خودمان خوب درك كنيم، باور كنيم، عمل كنيم، منتشر كنيم، تبيين كنيم، حمايت كنيم و كساني كه مي شود آنها را به راه آورد، به راه بياوريم. و كساني كه از حد نصيحت پذيري گذشتند، درباره آنها ما تكليفي نداريم. سواء عليهم أأنذرتهم ام لم تنذرهم لايومنون.(5) و خود آنها به انبياءشان مي گفتند: سواء علينا او عظت ام لم تكن من الواعظين، (6) براي ما يكسان است.
بنابراين آنها كه نصيحت پذير نيستند، ما مكلف نيستيم. آنها كه نصيحت پذيرند، ما مكلفيم معارف الهي را خوب بفهميم، باور كنيم، تبيين كنيم، تبليغ كنيم و منتشر كنيم.
مطلب ديگر آن است كه ما چگونه رسول گرامي را بشناسيم و با او ارتباط برقرار كنيم تا بتوانيم معارفش را بفهميم و باور كنيم و منتشر كنيم؟!
رسول گرامي آنطوري كه بعضي از بزرگان درباره شخصيت او سخن گفتند، اين است كه: آن حضرت به منزله جان اين جهان است. اين جهان به منزله پيكر و مجاري ادراكي و تحريكي يك واحد است، و وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) به مثابه جان اين پيكر است.
«بيان ذلك» اين است؛ خداي سبحان براي پرورش انسان و پيدايش هويت انسان، اول ساختار بدني او را تكميل كرد، بعد فرمود: فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين (7) بعد روح را در او دميد و او به صورت انسان كامل درآمد.
اول مجاري ادراكي را فراهم كرد، اعضا و جوارح او را تأمين كرد، او را شايسته روح يابي كرد، نه به عنوان يك مجسمه سازي، بعد درش روح دميدند! بلكه پيمودن مراحل جماد و نبات و حيوان، بعد بخش انساني را به او عطا كردن كه «فتبارك الله احسن الخالقين» را به همراه دارد، نه مجسمه اي و روحي! بلكه مراحل را قبلا طي كرده است تا به حدي رسيد كه «ثم انشاناه خلقا آخر فتبارك الله احسن الخالقين» (8)
روح نبوي در كالبد جهان
اگر خدا احسن الخالقين است، معلوم مي شود انسان احسن المخلوقين است. آن بخش قبلي، يعني نطفه بودن، علقه بودن، مضقه بودن، جنين بودن، به صورت استخوان درآمدن، استخوان را باگوشت پوشاندن «فكسونا العظام لحماً» (9)، همه اينها در حيوانات هم هست.يعني يك بره در ذهدان مادرش همين مراحل را طي مي كند. آنجا نه سخن از احسن الخالقين بودن خداست، نه سخن از احسن المخلوقين بودن آن حيوان است! وقتي «ثم انشأناه خلقاً آخر» شد، هم خدا مي شود احسن الخالقين بالذات، هم انسان مي شود احسن المخلوقين بالتبع.
پس اول همه اين مجاري ادراكي و تحريكي تأمين شده است، بعد آن هويت انساني عطا شده است. و هر كدام از اين مجاري با اين هويت، يعني با اين روح ارتباط سالم داشتند، فلج نبودند، خوب حرف او را درك مي كنند و به رهبري او عمل مي كنند. هركدامشان فلج بودند، نه پيام او را درك مي كنند، نه دستور او را اطاعت مي كنند. چشم و گوش اگر سالم بود، هم فرمان روح را درك مي كند، هم فرمان ادراك شده را امتثال مي كند. اين در بخش هاي ادراكي؛ خيال و وهم ام به شرح ايضاً.
دست و پا اگر سالم بودند، هم دستور روح را خوب درك مي كنند، هم دستور ادراك شده را خوب امتثال مي كنند. ولي اگر چشم نابينا بود؛ گوش فلج بود، كر بود؛ زبان ابكم بود، فلج بود، گنگ بود؛ اينها نه مي فهمند كه روح چه دستور داده است، نه بر فرض كه بفهمند، مي توانند امتثال بكنند. دست و پا كه مجاري ادراكي اند، به شرح ايضاً.
پس پيدايش و پرورش انسان به اين است كه ساختار قبلي اش كامل شده است، يك.روح انساني افاضه خدا به او داده شد، دو. او شده احسن المخلوقين، سه. هر كدام از اين مجاري اداراكي يا تحريكي با اين روح رابطه داشتند، هم خوش دركند، هم خوش كار و مطيع اند، چهار. و هركدام فلج نبودند، نه مي فهمند، نه بر فرض فهم، اطاعت مي كنند، پنج. اين مال بدن.
وجود مبارك رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) نسبت به كل عالم همين طور است. يعني سماوات آمده، أرضين آمده، انبياء آمدند، اولياء آمدند. همه اينها مراحل نازل يا وسطاي جهاني را به پايان رساندند تا رسيد به «لقد من الله علي المؤمنين اذ بعث فيهم رسولاً01» تا رسيد به «يا أيهاالنبي انا أرسلناك شاهداً و مبشراً و نذيراً و داعياً الي الله باذنه و سراجاً منيراً 11». تا به اين مراحل رسيد.
اين روح نبوي كه به جهان داده شد، كل جهان شده يك واحد حقيقي و به كمال رسيده است. و وجود مبارك رسول گرامي، اين پيامبر اعظم(عليه و علي آله آلاف التحيه و الكرم) روح كل اين عالم است. لذا از كل عالم باخبر است. و در كل عالم اثر دارد. اگر چنانچه بزرگاني گفتند: انبياي پيشين به بركت وجود مبارك رسول گرامي به فلان مقام رسيده است، ناظر به اين تحليل است. و اگر فرمودند: كنت نبياً و آدم بين الماء والطين (21)؛ ناظر به اين تحليل است.
و اگر فرمودند: اول كسي كه در آن ميثاق عمومي كه خداي سبحان از همه پيمان گرفت، كه فرمود: الست بربكم قالوا بلي؛ اول كسي كه گفت: قال بلي، من بودم ناظر به همين است. بعد از وجود مبارك رسول گرامي، دوم كسي كه گفت بلي، وجود مبارك علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) بود. خوب؛ اين قال بلي حضرت، اما قالوا بلي ديگران هست. پس مي شود جان جانان، روح همه انبياء، اولياء، صديقين، شهداء، صالحين و مانند آن، وجود مبارك حيات كل جهان را تأمين مي كند.
منا اهل البيت مختص گذشته نيست...
وظيفه ما اين است كه با او رابطه داشته باشيم، فلج نباشيم. هر اندازه با ذات مقدسش رابطه علمي و عملي داشتيم، مشمول منا اهل البيت مي شويم.اگر رابطه صددرصد بود، به منزله نفس او مي شوند؛ نظير آنچه در سوره آل عمران و نساء و امثال اينها درباره مباهله و امثال مباهله آمده كه ذات اقدس اله درباره حضرت امير، نسبت به رسول گرامي (عليهما آلاف التحيه والثناء) تعبير به نفس كرده است؛ «وانفسنا و انفسكم 31». و همچنين نسبت به ساير اعضاي اهل بيت(ع) كه فرمود: حسين مني، اين درباره همه اينها وارد شده است. «حسين مني و انا من حسين 41». درباره وجود مبارك امام مجتبي هم همين طور است. درباره وجود مبارك فاطمه زهرا(سلام الله عليها) همين طور است. اينها يا تعبير نفس است، اگر ارتباط صددرصد باشد، يا تعبير منا است كه آن هم مشابه آن است.
اگر در جريان كربلا، درباره علي اكبر(سلام الله عليه) آمده است كه خلقاً و خلقاً و منطقاً شبيه رسول گرامي بود 15، در همين قبيل است. از اين خاندان كه بگذريم، نوبت به اصحاب، صحابه، مؤمنان، تابعان، پيروان و علماء و مانند آن مي شود. مي بينيم فرمود: سلمان، منا اهل البيت.16
درباره بعضي از زنهاي باايمان و فضيلت آمده است: منا اهل البيت. درباره بعضي از رجال حديث و علم همين قم وارد شده است: منا اهل البيت. وجود مبارك امام صادق درباره بعضي از محدثان قم فرمود: اين منا اهل البيت. اين اختصاصي به سلمان (سلام الله عليه) ندارد. بسياري از رجال علمي به اين لقب پرافتخار موفق شدند.
اليوم هم ممكن است اگر كسي بيراهه نرود و راه كسي را نبندد و كاسب نباشد و عالم ديني باشد و در صدد نشر معارف دين باشد، وجود مبارك ولي عصر مي فرمايد: منا اهل البيت. اين تمام نشد. به همان چند نفر اختصاص پيدا نكرد مثل سلمان و اباذر! اين راه الي يوم القيامه هست.
و اگر كسي خداي ناكرده در جامعه زندگي كرد، ولي فلج بود؛ روح نبوي به او نرسيد؛ عضوي كه فلج است، يعني چي؟ يعني خون به او نمي رسد. اين ارتباطش از روح منقطع است. آن چشم كور است، آن گوش كر است، آن زبان ابكم است؛ چون رابطه اي با روح ندارد، خون به او نمي رسد، در تحت فرمان روح نيست. نه فرمان روح را درك مي كند، نه بعد از درك، امتثال مي كند! اين ديگر در حقيقت گاهي پزشك اين عضو را قطع مي كند، مي گويد: اين جداست. و ظاهراً متصل است، ولي واقعاً جداست.
اين همان است كه در روايات ما دارد:«ليس منا من غش المسلمين» .17 «كسي كه اهل غش و خيانت باشد، از ما نيست. كسي كه به فرياد مسلمان ها اعتنايي نكند، از ما نيست. كسي كه صبح برخيزد، به فكر حل مشكلات جامعه نباشد، از ما نيست. اين از ما نيست در قبال از ما هست، است.
اگر گفتند: سلمان منا اهل البيت، يعني از ما هست. اگر گفتند: يك انسان خائن به بيت المال از ما نيست، يعني روح ما و ادراك ما را درك نكرده است. نه علم ما را درك كرده است، نه دستور ما را امتثال مي كند. اين ليس منا با منا هست، الي يوم القيامه. هر روز هست.
اينچنين نيست كه اين احاديث تاريخ مصرفشان معاذالله گذشته باشد كه ! فرمود: اگر كسي اهل معنا نبود، از ما نيست. اگر كسي خائن به بيت المال بود، از ما نيست. اگر كسي كاسب كارانه درس خواند، از ما نيست. اگر كسي با علم استيكال كرد، از ما نيست. مستاكل به علم از ما نيست. بي جا فتوا داد، از ما نيست. علم خوري كرد، از ما نيست. همه اينها را فرمودند. هم منا اهل البيت، هم چنان اين پيام و هاتف غيبي، سروش اش بلند است؛ هم ليس منا!
در بيان نوراني رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) فرمود: اگر كسي «من اقر بالذل طائعاً ليس منا .18» كسي كه زير ستم برود و ظلمي را امضاء بكند، از ما نيست. كسي كه از بيگانه بترسد، نه از خدا و زير ستم او را امضاء بكند، برده او بشود، از ما نيست.
اين كه وجود مبارك سالار شهيدان، حسين بن علي بن ابيطالب (عليه افضل صلوات المصلين) فرمود: «يابي الله لنا ذلك و رسوله و حجور طابت و طهرت 19، همين است. فرمود: پيامبر اجازه نداد، براي اينكه پيامبر فرمود: ليس منا من اقر بالذل طائعاً. كسي كه با ميل خود، با رغبت خود زيربار مذلت مي رود، از ما نيست. حسين بن علي فرمود: جدم فرمود: از ما نيست. اباء دارد، دستور نمي دهد. لذا شهداي كربلا هم همين راه را طي كرده اند.
غرض آن است كه منا و ليس منا الي يوم القيامه هست. اگر كسي با اين روح رابطه داشت، فلج نيست. سالم است، منهم هست. و اگر كسي معاذالله از اين روح منقطع بود، فلج است، نابينا است، ليس منهم است. تو خود حديث مفصل، اين جريان هست.
¤ وظيفه حوزه و دانشگاه همه امت اسلامي وظيفه خاص دارند، مخصوصاً ما حوزويان و دانشگاهيان. شما دانشجويان عزيز، برادران و خواهران تلاش و كوشش تان اين باشد كه هم محققانه درس بخوانيد، و هم متحققانه عمل بكنيد كه وقتي ازام القري اسلامي به كشورهايتان برمي گرديد، با «و جعلنا نوراً يمشي به في الناس20» برگرديد.
شما اگر طرزي زندگي كرديد كه سيره تان مشكل جامعه را حل نكرد، مطمئن باشيد درس و بحث تان كارساز نيست! تاليف و تصنيف تان هم كارساز نيست.
اين سخن لطيف را جناب سهروردي در عوارفش دارد؛ كه «من لا ينفعك لحظه لاينفعك لفظه». عالمي كه ديدارش شما را عوض نكند، گفتارش موثر نيست. وقتي شما مي بينيد در شهرتان، در روستايتان يك جور زندگي مي كند، موقع سخنراني، سخنوري خوبي دارد؛ از يك همچنين عالمي، كاري ساخته نيست. من لا ينفعك لحظه لاينفعك لفظه.
مردم قبل از اينكه از لفظ ما طرفي ببندند، از لحظ و لحاظ و نگاه و منظر ما طرفي مي بندند. فرمود: ما يك عده را نوراني كرديم، در جامعه منتشر كرديم. « و جعلنا له نوراً يمشي به في الناس». با نور دارد حركت مي كند. ما چه بخواهيم، چه نخواهيم، تقواي مردان الهي جامعه را روشن مي كند. مردم تبعاً تقوا پذيرند. فطرتاً عدل پذيرند. فطرتاً صلح پذيرند، مهر پذيرند. خوب اگر ديدند يك وارسته اي در شهرشان دارد حركت مي كند، يقيناً متعظ مي شوند.
ما اميدواريم ذات اقدس اله آن توفيق را به ما عطا كند كه با روح جهان، با جان جانان ارتباط برقرار كنيم. وقتي با وجود مبارك پيامبر اعظم (عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) رابطه حسنه برقرار كرديم، با قرآن رابطه خواهيم داشت، با عترت رابطه خواهيم داشت؛ چون همه اينها ميراث آن حضرت اند كه فرمود «اني تارك فيكم الثقلين ...21»
مگر ممكن است كسي با رسول گرامي رابطه داشته باشد، از قرآن منقطع باشد، يا از عترت معاذالله منقطع باشد ؟! او مورث است. او بنيانگذار است، او پيامبر و جان جانان است. آنوقت اين سيزده معصوم در كنار قرآن، قرآن در كنار سيزده معصوم، يادگار آن ذات مقدس اند .
پي نوشت ها :
(1) سوره يس. آيه 30 -2) سوره حاقه. آيه 30 -3) سوره فاطر. آيه8 -4) سوره كهف. آيه 6 -5) سوره بقره. آيه6، سوره يس.آيه10-6) سوره شعراء. آيه 136 -7) سوره حجر. آيه 29-8) سوره مومنون. آيه 14 9) سوره مؤمنون. آيه 14- 10- سوره آل عمران، آيه 164 -11) سوره احزاب، آيه 45- 12) بحارالانوار-ج 16 ص402 -13) سوره آل عمران- آيه 61 -14) بحارالانوار-ج43-ص261- 15) بحارالانوار، ج45، ص43 -16) بحارالانوار، ج10-ص131 -17) من لايحضره الفقيه ، ج 3- ص 273 -18) بحارالانوار، ج 74- ص 164 -19) مشيرالاحزان ، ص 54 -20) سوره انعام، آيه 122 -21) وسايل الشيعه ، جلد 27، صفحه 34