واژهی مسّ در قرآن
«مسّ» در لغت به معناي لمس کردن با دست، کنايه از جماع، وادار شدن و مجبور شدن است. جمله «مسّت الحاجة الي کذا» يعني نياز مرا به اين کار وادار ساخت و نيز به معناي رسيدن و اصابت است. وقتي گفته ميشود
نويسنده: عباس کوثري
«مسّ» در لغت به معناي لمس کردن با دست، کنايه از جماع، وادار شدن و مجبور شدن است. جمله «مسّت الحاجة الي کذا» يعني نياز مرا به اين کار وادار ساخت و نيز به معناي رسيدن و اصابت است. وقتي گفته ميشود «مسّ الماء جسداً»، يعني آب به بدن رسيد. اين واژه با حرف جر يا همزه، به مفعول دوم متعدي ميشود. (1) برخي لغتدانان معناي اصلي آن را لمس با دست و معاني ديگر را از متفرّعات آن دانستهاند (2) که استعاره از گرفتن، زدن، جنون و جماع آمده است. (3)
البته عدهاي همانند شيخ طوسي حرمت را ناظر به موردي دانستند که لمس بر خطوط قرآن باشد؛ اما در غير آن معتقد به کراهت شدهاند. (9) در همين باره روايت مرسلهاي نيز از امام باقر (عليهالسلام) نقل شده است که مقصود از «مُطَهَّرُونَ» انسانهاي با طهارت از حدث و خباثتاند. (10)
گفتني است برخي احتمال دادهاند مرجع ضمير «لَا يَمَسُّهُ كِتَابٍ مَكْنُونٍ» لوح محفوظ باشد و «مُطَهَّرُونَ» ملائکه الهياند که از هرگونه گناه پاکيزهاند. براساس اين احتمال، آيه در واقع در تجليل از قرآن و عظمت آن است؛ زيرا معنايش اين ميشود که لوح محفوظ را که در آن قرآن قرار دارد، فقط پاکان لمس ميکنند يا آنکه قرآني را که در لوح محفوظ است، جز پاکان لمس نميکنند. از سوي ديگر ميتوان گفت دليلي بر اينکه «مُطَهَّرُونَ» فقط ملائکهاند وجود ندارد. پاکي و طهارت مراتبي دارد و داراي مصاديق گوناگوني است. يکي از مصاديق آن افراد پاکيزه از گناه همانند ملائکه و معصوماناند و يکي ديگر از مصاديق آن انسانهاي پاکيزه از حدث و خباثتاند.
مطلب ديگر اين است که احتمال دارد «لَا يَمَسُّهُ» نهي باشد که در اين صورت تکليفي بر مکلفان جهت پرهيز از لمس قرآن بدون طهارت است. همچنين اگر نافيه باشد ميتواند جمله خيريهاي باشد که معناي نهي دارد که بازگشت آن به فرض قبلي و خطاب به مکلّفان است؛ (11) اما اگر «لَا يَمَسُّهُ» نفي و خبر دادن از واقعيت خارجي باشد، عهدهدار بيان تکليف نخواهد بود؛ ولي به قرينه روايت پيشين ميتوان گفت «لا» در اين عبارت ناهيه است و از موارد و مصاديق «مُطَهَّرُونَ» پاکيزگان از حدث و خباثتاند.
خداوند متعال در سوره بقره ميفرمايد: «وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ»: (13) اگر زنان را پيش از آنکه با آنان آميزش جنسي کنيد، طلاق دهيد، در حاليکه مهري براي آنان تعيين کردهايد، نصف آنچه را تعيين کردهايد [به آنان بدهيد] چنانکه «لَمْ يَمْسَسْنِي» در آيه «قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ» (14) به همين معناست.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
کاربردهاي مسّ در قرآن
1. رسيدن و اصابت کردن
در آياتي از قرآن مسّ به معناي اصابت و رسيدن آمده است: «إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً»: (4) به يقين انسان حريص و کمطاقت آفريده شده، هنگامي که بدي به او رسد، بيتابي ميکند و هنگامي که خوبي به او رسد، مانع ديگران ميشود؛ «إِن يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ»: (5) اگر [در ميدان احد] به شما جراحتي رسيد، به آن جمعيت نيز جراحتي همانند آن اصابت کرد؛ «وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً»: (6) و زماني که به انسان زيان برسد، ما را در حاليکه به پهلو خوابيده يا نشسته يا ايستاده است ميخواند.2. لمس کردن
قرآن کريم ميفرمايد: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ». (7) براساس برخي روايات تفسيري، مقصود از «لَا يَمَسُّهُ» در اين آيه، نهي از لمس کردن و دست زدن به قرآن بدون طهارت است: «عن ابراهيم بن عبدالحميد عن ابيالحسن (عليهالسلام) قال المصحف لاتمسّه علي غير طهرٍ و لاجنباً و لا تمسّ خيطه [الکتاب] و لا تعلّقه اِنّ الله تعالي يقول لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»: (8) قرآن را هنگامي که بدون وضو يا جنب هستي، لمس نکن و نيز نخ يا [نوشتهاش] را لمس نکن و آن را به گردن مياويز. خداوند فرموده است قرآن را جز پاکان لمس نميکنند.البته عدهاي همانند شيخ طوسي حرمت را ناظر به موردي دانستند که لمس بر خطوط قرآن باشد؛ اما در غير آن معتقد به کراهت شدهاند. (9) در همين باره روايت مرسلهاي نيز از امام باقر (عليهالسلام) نقل شده است که مقصود از «مُطَهَّرُونَ» انسانهاي با طهارت از حدث و خباثتاند. (10)
گفتني است برخي احتمال دادهاند مرجع ضمير «لَا يَمَسُّهُ كِتَابٍ مَكْنُونٍ» لوح محفوظ باشد و «مُطَهَّرُونَ» ملائکه الهياند که از هرگونه گناه پاکيزهاند. براساس اين احتمال، آيه در واقع در تجليل از قرآن و عظمت آن است؛ زيرا معنايش اين ميشود که لوح محفوظ را که در آن قرآن قرار دارد، فقط پاکان لمس ميکنند يا آنکه قرآني را که در لوح محفوظ است، جز پاکان لمس نميکنند. از سوي ديگر ميتوان گفت دليلي بر اينکه «مُطَهَّرُونَ» فقط ملائکهاند وجود ندارد. پاکي و طهارت مراتبي دارد و داراي مصاديق گوناگوني است. يکي از مصاديق آن افراد پاکيزه از گناه همانند ملائکه و معصوماناند و يکي ديگر از مصاديق آن انسانهاي پاکيزه از حدث و خباثتاند.
مطلب ديگر اين است که احتمال دارد «لَا يَمَسُّهُ» نهي باشد که در اين صورت تکليفي بر مکلفان جهت پرهيز از لمس قرآن بدون طهارت است. همچنين اگر نافيه باشد ميتواند جمله خيريهاي باشد که معناي نهي دارد که بازگشت آن به فرض قبلي و خطاب به مکلّفان است؛ (11) اما اگر «لَا يَمَسُّهُ» نفي و خبر دادن از واقعيت خارجي باشد، عهدهدار بيان تکليف نخواهد بود؛ ولي به قرينه روايت پيشين ميتوان گفت «لا» در اين عبارت ناهيه است و از موارد و مصاديق «مُطَهَّرُونَ» پاکيزگان از حدث و خباثتاند.
3. کنايه از جماع
خداوند متعال ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَكَحْتُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ثُمَّ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ فَمَا لَكُمْ عَلَيْهِنَّ مِنْ عِدَّةٍ تَعْتَدُّونَهَا فَمَتِّعُوهُنَّ وَسَرِّحُوهُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً»: (12) اي کساني که ايمان آوردهايد، هنگامي که با زنان باايمان ازدواج کرديد و آنان را قبل از همسر شدن طلاق داديد، عدهاي براي شما بر آنان نيست که بخواهيد حساب آن را نگاه داريد. آنان را با هديه مناسبي بهرهمند سازيد و به طرز شايستهاي رهايشان کنيد.خداوند متعال در سوره بقره ميفرمايد: «وَإِن طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِن قَبْلِ أَن تَمَسُّوهُنَّ وَقَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِيضَةً فَنِصْفُ مَا فَرَضْتُمْ»: (13) اگر زنان را پيش از آنکه با آنان آميزش جنسي کنيد، طلاق دهيد، در حاليکه مهري براي آنان تعيين کردهايد، نصف آنچه را تعيين کردهايد [به آنان بدهيد] چنانکه «لَمْ يَمْسَسْنِي» در آيه «قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ» (14) به همين معناست.
پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 572.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 5، ص 271.
3. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 6، ص 218.
4. معارج: 19-21.
5. آل عمران: 140.
6. يونس: 12.
7. واقعه: 77-79.
8. محمد بن حسن حر عاملي؛ وسائل الشيعه؛ ج 1، ح 3.
9. همان.
10. همان.
11. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 19، ص 137-138.
12. احزاب: 49.
13. بقره: 237.
14. آل عمران: 47.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}