نويسنده: عباس کوثري

 
«وزن» ماده اصلي «ميزان» و به معناي سنگيني است، نيز کنايه از اهميت و ارزشمندي است. جمله «ما اقمت له وزناً» يعني به او اهميتي ندادم و «ليس به وزنٌ» يعني اعتبار و ارزشي براي او نيست. کلمه «وزان» و «زِنَة» به معناي برابر و معادل‌اند. (1) اصل در معناي وزن برابري و سرراست بودنِ به دور از کجي و اعوجاج (2) و سنجيدن سبکي و سنگيني و تعيين اندازه است چه در امور مادي و چه معنوي. ميزان همانند مفتاح به معناي ابزار سنجش است (3) و جمع آن «موازين» است.

کاربردهاي ميزان در قرآن

1. ترازو

شعيب پيامبر پس از دعوت به يکتاپرستي فرمود: «وَلاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُم بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ * وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ». (4) دو واژه مکيال و ميزان اسم آلت به معناي ابزار کيل و وزن‌اند. آنچه متصف به نقص و زياده مي‌شود، مکيل و موزون است نه کيل و ترازو؛ بنابراين نسبت نقص و زياده به پيمانه و ترازو مجاز عقلي است، به اين اعتبار که وصف اجناسِ داخل پيمانه و ترازو به خود ترازو و پيمانه نسبت داده شده است. از آنجا که گناه کم‌فروشي در ميان آنان بيشتر رواج داشته، بر ترک آن تأکيد بيشتري شده است. (5) خداوند متعال در آغاز فرموده است: «لاَ تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ»، سپس جهت تأکيد و مبالغه در نهي فرموده است: «أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ»: پيمانه و ترازو را کامل کنيد.
ميزان در آيه «فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ» (6) و «وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ» (7) به همين معناست؛ زيرا ميزان به قرينه کيل و نيز به قرينه آيه پيشين، به معناي ابزار سنجش و ترازوست.

2. ميزان و ابزار سنجش اعمال در قيامت

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى‏ بِنَإصّ‏ّ حَاسِبِينَ». (8) موازين جمع ميزان است و قسط عطف بيان يا بدل براي موازين. سياق آيه دلالت مي‌کند که ميزان عدالت مربوط به روز قيامت و محاسبه اعمال افراد است؛ يعني ما ترازوهاي عدالت را در روز قيامت برپا مي‌کنيم؛ پس به هيچ کس کمترين ستمي نمي‌شود و اگر به مقدار سنگيني يک دانه خردل [کار نيک و يا بدي] باشد، ما آن را حاضر مي‌کنيم و کافي است که ما حساب کننده باشيم.
خداوند متعال در سوره قارعه مي‌فرمايد: «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ * وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ * فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ * وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ * فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ». (9) به قرينه کلمه «قَارِعَةُ» و «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ»، مراد از «مَوَازِينُ» موازين اعمال در قيامت است که برخي اعمالشان سنگين و برخي سبک است. گفتني است ميزان در آيات هشتم و نهم سوره اعراف و 102 و 103 سوره مؤمنون به همين معناست.
در اينکه حقيقت ميزان عدالت در قيامت چيست، گفتگوست. در برخي از روايات ميزان، تفسير به عدل شده است. در روايتي از امام صادق (عليه‌السلام) پرسيدند «ما الميزان قال العدل». (10) در روايت ديگري مي‌خوانيم «الموازين الانبياء و الاوصياء و من الناس من يدخل الجنة بغير حساب»: (11) ميزان سنجش، انبيا و اوصيا و کساني‌اند از مردم که بدون حساب وارد بهشت مي‌شوند.
علامه طباطبايي براساس آيه «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» معتقد است منظور از ميزان «حقّ» است. همان‌گونه که براي وزن کالا، واحد مثقال و خروار و امثال آن است و براي طول، واحد ذرع و متر يا کيلومتر و مانند آن، ممکن است در اعمال، واحد و مقياسي باشد که با آن اعمال آدمي سنجيده مي‌شود و آن حق است؛ به اين معنا که هر قدر عمل مشتمل بر حق باشد، به همان اندازه اعتبار و ارزش دارد؛ مثلاً براي نماز واحدي است از جنس خود آن که همان نماز کاملي است که حق و حقيقت نماز است و زکات و انفاق و گفتار داراي معيار حقّي‌اند که همان حقيقت تام و تمام آنهاست و اگر در رواياتي ميزان به انبيا و اوصيا تفسير شده است، بر اين اساس است که معيار حق در اعتقاد و عمل انبيا متجلي شده است. (12)
برخي ديگر معتقدند ميزان اعمال، انبيا و اوصياي الهي‌اند، چنان‌که در روايت پيشين آمده است و اگر در روايت ديگري، ميزان تفسير به عدل شده منافاتي ندارد؛ زيرا انبيا و اوصيا مظهر عدل‌اند و اگر ميزان اعمال به صورت جمع آمده است؛ بدين سبب است که انبيا و اوصيا که ترازوهاي سنجش‌اند متعددند. (13) اگر ميزان را به معناي حق بدانيم، جمع آمدن ميزان به اين جهت است که هر يک از اعمال براي خود معياري جداگانه از حق دارند؛ براي مثال نماز داراي يک معيار و زکات داراي معياري ديگر است.

3. استعاره از عدل

قرآن کريم مي‌فرمايد: «اللَّهُ الَّذِي أَنزَلَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ وَالْمِيزَانَ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِيبٌ»: (14) خداوند کسي است که کتاب را به حق نازل کرد و ميزان را فروفرستاد؛ تو چه مي‌داني شايد قيامت نزديک باشد.
مي‌توان گفت مقصود از ميزان، «عدالت» است و از اين رو که ميزان، ابزار انصاف و مساوات است از عدالت به ميزان تعبير شده است. (15) آنچه اين نظر را تأييد مي‌کند اين است که در دو آيه قبل خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن كِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَيْنَكُمُ»؛ بدين‌سان که در کنار اظهار ايمان به نزول کتاب‌هاي آسماني، فرمان عدالت را ذکر کرده و معناي نازل شدن عدالت اين است که خداوند در کتاب‌هاي آسماني‌اش به عدالت فرمان داده است، (16) چنان‌که فرموده است: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ» (17) و «إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى‏ أَهْلِهَا وَإِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ». (18)
برخي بر اين اعتقادند که مقصود از «الْمِيزَانَ» در آيه بالا دين يا مجموعه اصول و فروع است؛ زيرا دين ابزار سنجشِ عقايد و اعمال است. دليل اين تفسير عبارت «لعلّ الساعة» است که درباره قيامت، جزا و پاداش است و ملاک آن، پيروي از معارف ديني و عدم آن مي‌باشد. دليل دوم، اين آيه شريفه است که مي‌فرمايد: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ»؛ (19) زيرا «مَعَهُمُ» بيانگر اين است که ميزانِ نازل شده با کتاب، همراه پيامبران بوده و دين است که با پيامبران همراه بوده است. (20)
آنچه مي‌توان در مقابل دليل اول گفت اين است که معناي عدل نيز با ذيل آيه مناسبت دارد؛ زيرا نزول کتاب به همراه عدالت مي‌تواند معيار سنجش اعمال بندگان و جزا و پاداش قرار بگيرد. از سوي ديگر کلمه «مَعَهُمُ» با نزول عدالت نيز سازگار است؛ بدين معنا که خداوند فرموده است کتاب آسماني و عدالت را همراه آنان فرو فرستاديم. خداوند فرمان به عدالت داده (21) و قيام مردم به قسط و عدالت را از اهداف پيامبران قرار داده است. (22) افزون بر اينکه «دين و اصول و فروع آن» داخل در «الْكِتَابَ» است؛ چون کتاب آسماني همان مجموعه معارف و اصول و فروع دين است. در نتيجه مقصود از «الْمِيزَانَ» در آيه معنايي متفاوت از آن خواهد بود. گفتني است برخي مقصود از ميزان را ترازو يا ابزار وزن کالا و اجناس قرار داده‌اند و برخي ديگر آن را به پيامبر خاتم تفسير کرده‌اند. اين دو احتمال با ظاهر کلمه «أَنزَلْنَا» مناسبت چنداني ندارد.

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 658.
2. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغةغ ج 6، ص 107.
3. محمدحسن مصطفوي؛ التحقيق؛ ج 13، ص 98.
4. هود: 84-85.
5. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 10، ص 361.
6. اعراف: 85.
7. انعام: 152.
8. انبياء: 47.
9. قارعه: 4-8.
10. ابن جمعه عروسي حويزي؛ تفسير نورالثقلين؛ ج 2، ص 5.
11. محمدباقر مجلسي؛ بحارالانوار؛ ج 7، ص 251.
12. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 8، ص 11-17.
13. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 6، ص 92-93.
14. شورا: 17.
15. فضل بن حسن طبرسي؛ مجمع البيان؛ ج 9 و 10، ص 40. نيز رک: محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 9، ص 154.
16. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 217.
17. نحل: 90.
18. نساء: 58.
19. حديد: 25.
20. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 18، ص 38.
21. نحل: 90.
22. حديد: 25.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.