واژهی نور در قرآن
کاربردهاي نور در قرآن
1. روشنايي حسي
قرآن کريم ميفرمايد: «هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِياءً وَالْقَمَرَ نُورًا». (3) برخي در فرق بين ضوء و نور گفتهاند ضياء خاص است و به معناي نور ذاتي است؛ اما نور اعم است و شامل نور ذاتي و اکتسابي ميشود و چون روشنايي ماه از خورشيد است، از آن تعبير به نور شده است نه ضياء. (4)همچنين قرآن کريم ميفرمايد: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يعْدِلُونَ». (5) به قرينه صدر آيه که درباره آفرينش آسمان است، ميتوان گفت مقصود از ظلمات و نور، تاريکي و روشنايي حسي است؛ يعني ستايش براي خداوندي است که آسمانها و زمين را آفريد و تاريکيها و نور را پديد آورد؛ اما کافران براي پروردگار خود، شريک قرار ميدهند.
2. استعاره از ايمان و هدايت
قرآن کريم ميفرمايد: «اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ». (6) از کفر به ظلمات تعبير شده است؛ زيرا کفر همانند ظلمت، مانع دستيابي به حقيقت و واقعيت است و چون خداوند با فرستادن انبيا و ترغيب و تشويق مؤمنان زمينه ايمانشان را فراهم کرده؛ خارج شدن از کفر به خداوند نسبت داده شده است. در مقابل آنان، کافران از آن جهت که از دلايل روشن الهي نتوانستهاند بهره گيرند و اغواگري طاغوت بر آنان اثر کرده، از نور هدايت و ايمان خارج شده، در ظلمت کفر سقوط کردهاند.برخي در پاسخ به اين سؤال که چگونه کافران از نور خارج شدهاند با اينکه هيچ وقت در نور نبودهاند گفتهاند: انسان براساس آفرينش اوليهاش در نور فطرت است و اين نور فطرت نسبت به اصول اوليه ديني، بالفعل وجود دارد؛ ولي نسبت به معارف و احکام تفصيلي الهي نيازمند راهنمايي پيامبران است؛ در نتيجه فطرت داراي دو بخش است که از جهت آگاهي به احکام و معارف تفصيلي در تاريکي است و خداوند مؤمنان را از اين ظلمت به سوي روشنايي شناخت احکام و معارف رهکرن ميگردد و از اين جهت که فطرت داراي نور اجمالي نسبت به دين و اعتقادات الهي است و همه افراد از آن بهرهمندند، کافران با القائات طاغوت از اين نور و روشنايي به سوي ظلمت کفر خارج گشتهاند و چون راههاي باطل متعدد، و حق يکي است از «کفر» به «ظلمات» و از ايمان به «نور» تعبير شده است. (7)
پاسخ ديگر اين است که عبارت «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» مربوط به انسانهاي مرتدي است که از نور ايمان به وادي کفر گام گذاشتهاند. (8) در اين صورت نيز نور و ظلمت کنايه از ايمان و کفر خواهد بود.
نور در آيه «يهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ وَيخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِهِ» (9) و «كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» (10) نيز به همين معناست.
در برخي آيات، نور استعاره از هدايت است که نزديک به همان معناي ايمان است. خداوند متعال ميفرمايد: «أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيلٌ لِلْقَاسِيةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّهِ أُولَئِكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ». (11) به دو قرينه ميتوان گفت مقصود از نور هدايت است: يکي ذيل آيه که افراد مقابل و متضاد با انسانهاي داراي شرح صدر را ذکر کرده و فرموده است آنان در گمراهي آشکارند از قرينه مقابله استفاده ميشود که نورِ صاحبان شرح صدر، همان هدايت است. قرينه ديگر آيه مشابه در سوره انعام است که به صراحت «يهْدِيهُ» را ذکر کرده، ميفرمايد: «فَمَنْ يرِدِ اللَّهُ أَنْ يهْدِيهُ يشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ»: (12) اگر خدا بخواهد کسي را هدايت کند، سينهاش [براي پذيرش اسلام] وسعت ميبخشد.
مؤلف الميزان مينويسد: در اين آيه، هدايت به لازمش يعني شرح صدر و برخورداري از نور الهي، و گمراهي به لازمهاش يعني قساوت قلب تعريف شده است. (13)
خداوند متعال در سوره نور ميفرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشْكَاةٍ فِيهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِي زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنَّهَا كَوْكَبٌ دُرِّي يوقَدُ مِنْ شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيتُونَةٍ لَا شَرْقِيةٍ وَلَا غَرْبِيةٍ يكَادُ زَيتُهَا يضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشَاءُ». (14)
برخي بر اين اعتقادند که مقصود از کلمه نور در «مَثَلُ نُورِهِ» ايمان و معرفت افاضه شده از جانب خدا بر دلهاي مؤمنان است و نورِ عام و گسترده الهي که با آن، افاضهي وجود شده مقصود نيست؛ زيرا اين نور مخصوص صنف و گروه خاصي نيست؛ در حاليکه قرآن اين نور را مخصوص افرادي خاص که مورد مشيت الهياند قرار داده است و ميفرمايد: «يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشَاءُ»؛ (15) بنابراين معناي آيه چنين است: خداوند نور آسمانها و زمين است. مَثَل نور خداوند همانند چراغداني است که در آن چراغي باشد؛ آن چراغ در حبابي بلورين قرار گيرد که آن حباب گويي ستارهاي درخشان است. اين چراغ با روغني افروخته ميشود که از درخت پربرکت زيتوني گرفته شده که نه شرقي است و نه غربي. نزديک است بدون تماس با آتش شعلهور شود. نوري است بر فراز نور و خداوند هر کس را بخواهد به نور خود هدايت ميکند.
نور ايمان که در قلب مؤمن است، داراي همان چهار عاملي است که در يک چراغ پرفروغ موجود است. مصباح همان شعلههاي ايمان است که در قلب مؤمن آشکار ميشود و فروغ هدايت از آن منتشر ميشود. زجاجه و حباب، قلب مؤمن است که ايمان را در وجودش تنظيم ميکند و مشکات سينه مؤمن يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهي و علوم و افکار اوست که ايمان وي را از گزند طوفان حوادث مصون ميدارد و شجره مبارکه «زَيْتُونَةٍ» همان وحي الهي است که عصاره آن در نهايت صفا و پاکي است و ايمان مؤمنان با آن شعلهور و پربار ميشود. (16)
3. دين اسلام
خداوند متعال ميفرمايد: «يرِيدُونَ لِيطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ * هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ». (17) نظير همين دو آيه با اختلاف اندکي در سوره توبه آيه 32 و 33 آمده است.مقصود از «نُورَ اللهِ» به قرينه آيه بعد که فرموده «دِينِ الْحَقّ» ميتواند دين اسلام باشد و معناي آيه چنين است: آنان ميخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند، ولي خدا نور خود را کامل ميکند؛ هرچند کافران خوش نداشته باشند. او کسي است که رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را به همه اديان غالب سازد؛ هرچند مشرکان کراهت داشته باشند.
4. اسم و صفت الهي
خداوند متعال ميفرمايد: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ». (18) در معناي نور که اسم و صفت الهي است نوشتهاند: نور در ذات خود روشن و آشکار است و نور بودن خداوند متعال به معناي ظاهر و آشکار بودن اوست. (19) نور علاوه بر آنکه روشن است، روشنيبخش نيز است.نور بودن خداوند از اين جهت است که هستي او روشن است و موجودات را از نيستي به سوي وجود آورده و آنان را نور وجود بخشيده است (20) يا آنکه نور به معناي هدايت کننده است.
امام رضا (عليهالسلام) در پاسخ به سؤال از معناي «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» فرمودند: «هادٍ لاهل السموات و هادٍ لاهل الارض»: خدا نور آسمانها و زمين است يعني هدايت کننده اهل آسمانها و زمين است.
مؤلف الميزان در توضيح آيه مينويسد: اگر مقصود هدايت خاصه يعني هدايت به سعادت ديني باشد، نور به مرتبهاي از مراتب خود تفسير شده است و اگر هدايت عام به معناي رساندن هر چيز به کمال خود باشد، به معناي وجود و هستي ذاتي خواهد بود که به موجودات ديگر اشراق و افاضهي وجود کرده است. (21) فخر رازي نيز معتقد است نور به معناي هدايت کننده است؛ به دليل ذيل آيه که فرموده است: «يهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يشَاءُ». (22) علاوه بر آنکه اگر نور به معناي هدايت باشد با تشبيه بعدي، يعني «مَثَلُ نُورِهِ» نيز سازگارتر خواهد بود.
5. قرآن
خداوند متعال ميفرمايد: «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ». (23) به قرينه «أَنْزَلْنَا» مقصود از «نور» قرآن است.همچنين قرآن کريم ميفرمايد: «َالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». (24) به قرينه «أُنْزِلَ مَعَهُ» و صدر آيه که درباره پيامبر خاتم است (الَّذِينَ يتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الْأُمِّي)، مقصود از نور قرآن است. نور در آيه «مَا كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ وَلَكِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِي بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا» (25) نيز به همين معناست. کلمه «کتاب» ميتواند قرينه باشد که مقصود از نور، قرآن است؛ بنابراين ترجمه آيه چنين است: پيش از اين نميدانستي کتاب و ايمان چيست؛ ولي ما آن را نوري قرار داديم که با آن هر کس از بندگان خويش را بخواهيم هدايت ميکنيم.
6. روشنايي در قيامت
الف) روشنايي براي مؤمنان
خداوند متعال ميفرمايد: «يوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يسْعَى نُورُهُمْ بَينَ أَيدِيهِمْ وَبِأَيمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * يوْمَ يقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا»: (26) روزي که مردان و زنان باايمان را مينگري که نورشان پيش رو و در سمت راستشان به سرعت حرکت ميکند. بشارت باد بر شما امروز به باغهايي از بهشت که نهرها زير درختان آن جاري است. جاودانه در آن خواهيد ماند و اين همان رستگاري بزرگ است؛ روزي که مردان و زنان منافق به مؤمنان ميگويند نظري به ما بيفکنيد تا از نور شما پرتوي برگيريم. به آنان گفته ميشود به پشت سر خود بازگرديد و کسب نور کنيد.از جمله «يوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يسْعَى نُورُهُمْ» استفاده ميشود که براي مؤمنان در قيامت نور و روشنايي است و منافقان از آن بيبهرهاند و اگر مقصود از «وراءکم» را دنيا بدانيم، استفاده ميشود که نور مؤمنان مربوط به اعمال دنيوي و ايمان آنان است؛ زيرا در پاسخ منافقان که درخواست روشنايي دارند، مؤمنان ميگويند به دنيا برگرديد و با «عمل و ايمان» در آنجا کسب نور کنيد. اِسناد نور به مؤمنان در «نُورُهُمْ» نيز بيانگر اين است که اين نور مربوط به صفت ايماني آنان است.
ب) روشنايي زمين قيامت
خداوند متعال ميفرمايد: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا وَوُضِعَ الْكِتَابُ وَجِيءَ بِالنَّبِيينَ وَالشُّهَدَاءِ وَقُضِي بَينَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يظْلَمُونَ». (27) سياق آيه و جمله «وُضِعَ الْكِتَابُ...» درباره قيامت است؛ در نتيجه مقصود از «الْأَرْضُ» زمين قيامت است. در اينکه مقصود از روشن شدن زمين قيامت به نور پروردگار چيست، احتمالات گوناگوني بيان کردهاند:1. يعني زمين قيامت با عدالت پروردگار پرفروغ ميشود و زينت مييابد، چنانکه به پادشاه عادل گفته ميشود آفاق با عدالت تو نوراني و روشن گشت. پيامبر نيز فرموده است: ظلم تاريکيهاي قيامت است. (28)
2. يعني روشنايي زمين با نوري که خداوند آن را ميآفريند بدون وساطت خورشيد و ماه.
3. آشکار شدن حقايق و ظهور اعمال نيک و بد، چنانکه قرآن کريم ميفرمايد: «فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ»: (29) پس ما پرده را از چشم تو کنار زديم و امروز چشمت کاملاً تيزبين است.
بنابر قرينه «وُضِعَ الْكِتَابُ» و جمله «وَقُضِي بَينَهُمْ بِالْحَقِّ وَهُمْ لَا يظْلَمُونَ» ميتوان احتمال اول را تأييد کرد؛ زيرا قضاوت به حق و به دو راز هرگونه ستم، مناسب با معناي عدالت است.
7. استعاره از احکام الهي در تورات و انجيل
قرآن کريم درباره تورات ميفرمايد: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يحْكُمُ بِهَا النَّبِيونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآياتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ». (30) مقصود از نور نازل شده در تورات به قرينه «يحکم بها» و نيز عبارت «وَمَنْ لَمْ يحْكُمْ» ميتواند احکام الهياي باشد که در تورات به وديعه گذاشته است.خداوند متعال درباره انجيل ميفرمايد: «َوَآتَينَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِمَا بَينَ يدَيهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ * وَلْيحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ». (31) جملههاي «لْيحْكُمْ» و «مَنْ لَمْ يحْكُمْ» ميتواند قرينه بر اين باشد که مقصود از نورِ نازل شده در انجيل نيز احکام و دستورهاي الهي است.
مؤلف کشاف در تفسير «نُورٌ يحْكُمُ بِهَا» مينويسد: نوري است که آنچه را از احکام مبهم باشد بيان ميکند. (32) فخر رازي نيز مينويسد: فرق بين ويژگي هدايت و نور اين است که هدايت در رابطه با دلايل توحيد و تنزيه و نبوت و معاد است؛ اما نور بودن از جهت بيان احکام و تکاليف به صورت تفصيلي است. (33)
پينوشتها:
1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 629.
2. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 827.
3. يونس: 5.
4. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 828.
5. انعام: 1.
6. بقره: 257.
7. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 2، ص 346.
8. محمد بن حسن طوسي؛ التبيان؛ ج 3، ص 315.
9. مائده: 16.
10. ابراهيم: 1.
11. زمر: 22.
12. انعام: 125.
13. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 17، ص 355.
14. نور: 35.
15. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 15، صص 123 و 125.
16. ناصر مکارم شيرازي؛ تفسير نمونه؛ ج 14، ص 478.
17. صف: 8-9.
18. نور: 35.
19. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 240.
20. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 15، صص 122 و 139.
21. همان.
22. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 23، ص 195.
23. تغابن: 8.
24. اعراف: 157.
25. شورا: 52.
26. حديد: 12-13.
27. زمر: 69.
28. ر.ک: محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 4، ص 145.
29. ق: 22.
30. مائده: 44.
31. همان، 47.
32. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 1، ص 636.
33. محمد فخر رازي؛ التفسير الکبير؛ ج 12، ص 9.
منبعمقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}