موضوعات درسی مسلمانان در سدههای نخست
محسن معینی
بهرهمندی محدود مردم عرب از برخی از دانشها (مانند تبارشناسی و ایام العرب) و اطلاعات پراكندهی نجومی آنها چندان نبود كه در این زمینهها آثار مكتوب پدید آورند. درواقع، مردم عرب با وجود رشد و پیشرفت در شعر، پیش از اسلام نثر برجستهای پدید نیاورده بودند اما با آمدن اسلام و نزول قرآن و تبیینهای آیات آن و احادیث نبوی و دلبستگی و توجه كامل مسلمانان به این دو منبع اصلی دین، برخی علوم از دل قرآن و حدیث نشئت گرفت كه نام كلی علوم اسلامی بر آنها اطلاق شد. (1) بعدها نیز بر اثر گسترش قلمرو اسلام و تعاملهای فرهنگی بین ساكنان سرزمینهای اسلامی، دانشهای دیگری بر این علوم افزوده شد. در این میان، بر اثر دخالت برخی عوامل، پارهای از علوم در برخی شهرها و در زمانهای معینی رو به رشد یا انحطاط نهاد. مثلاً مدینة النبی به سبب حضور اصحاب و تابعین در حدیث ممتاز شد اما همین شهر در زمینهی علوم لغوی منزلت چندانی نداشت؛ (2) بصره و كوفه به علت احساس نیاز ایرانیان مسلمان به یادگیری زبان عربی، در علوم ادبی و لغوی سرآمد شد؛ (3) بغداد در عصر اول خلافت عباسی در پی نهضت ترجمه و تشویق برخی خلفا چون هارون و مأمون، در علوم دخیل جایگاه و شهرتی پیدا كرد؛ مصر در قرن دوم به سبب اقامت محمد بن ادریس شافعی در آنجا، مركز فقه شافعی شد اما با قدرت گرفتن فاطمیان از قرن چهارم مركز تعلیمات شیعهی اسماعیلی گردید. (4)
به طور كلی، عمدهی دانشها و موضوعات درسی در مدارس و مراكز آموزشی بدین قرار بوده است:
الف) صرف و نحو. ضرورت آشنایی مسلمانان غیرعرب با زبان عربی و نگرانی از درك نادرست قرآن و حدیث موجب تدوین قواعد دستوری زبان عربی شد، چنان كه سیبویه (متوفی نیمهی دوم قرن دوم) نخستین اثر در این زمینه را به نام الكتاب تألیف كرد. الكتاب سیبویه تا چند قرن از اصلی ترین كتابهای درسی در این موضوع بوده است. (5) كتابهای درسی صرف و نحو و لغت در بیشتر مدارس قدیم جهان اسلام، علاوه بر الكتاب سیبویه، عبارت بوده است از: الایضاح فی النحو اثر ابوعلی فارسی (متوفی 377) و الجمل فی النحو اثر عبدالقاهر جرجانی (متوفی 474) كه به جرجانیه معروف است. (6)
از قرن هفتم به بعد هم تدریس این كتابها متداول شد: الفیه اثر ابن معطی مغربی (متوفی 628)؛ الكافیة و الشافیة اثر ابن حاجب نحوی (متوفی 646) و شرح رضی الدین استرآبادی بر آن؛ العزّی فی التصریف اثر ابراهیم زنجانی (متوفی پس از 655) و شرح تفتازانی بر آن؛ كتاب مشهور و بسیار متداول الفیه اثر ابن مالك اندلسی (متوفی 672) و شروح فراوان آن مثل شرح ابن ناظم، ابن عقیل و سیوطی؛ كتاب اجتهادی مغنی اللبیب در نحو اثر ابن هشام انصاری مصری (متوفی 671)؛ مقدمة الآجرومیة اثر محمد بن محمد بن داود صنهاجی معروف به ابن اجروم (متوفی 723)؛ الهدایة اثر مؤلفی نامعلوم؛ صمدیه (الفوائد الصمدیّه) اثر بهاء الدین عاملی (متوفی 1030) و كتابهای دیگری كه برخی از آنها اكنون نیز در مدارس علمیه و دانشگاههای جهان اسلام، كتاب درسی است. (7)
ب)بلاغت. برای درك درست معانی قرآن و به ویژه برای اثبات اعجاز قرآن علم بلاغت، كه شامل معانی و بیان و بدیع است، بنیاد نهاده شد. دانشمندان مسلمان ابتدا در ضمن كتابهای نحوی و تفسیری به این مباحث توجه نشان دادند و به زودی از قرن چهارم به بعد به تألیف كتابهای مستقل، دربارهی شاخههای مختلف علوم بلاغی پرداختند. (8)
ج) علوم قرآنی (تفسیر و قرائت). یكی از مهمترین دانشها در برنامهی تحصیلی، تفسیر و قرائت قرآن بود. به دلیل ارتباط قرآن با مباحث لغوی و فقهی و كلامی و جز آن، از یك سو مفسران میبایست تواناییهای علمی معتنابهی میداشتند و از سوی دیگر دانشمندان سایر رشتههای علوم دینی نیز میبایست با تفسیر آشنا میبودند. علم قرائت با مطالعات مربوط به معانی واژهها و اِعراب كلمات و تركیبات قرآن و قرائتهای گوناگون آن پیوند داشت. (9) صحابه و تابعین از همان آغاز به تعلیم دانستههای خود از قرآن و قرائات مختلف اهتمام تمام میورزیدند، گرچه فراگیری همهی قرائتها برای شاگردان الزامی نبود. (10) فراهم آمدن و تدوین برخی از كتابهای مطالعات قرآنی حاصل تدریس استادان بوده است، چنان كه تفسیرِ طبری معروف به جامع البیان از جلسات املای او بر برخی از شاگردانش حاصل آمده است. (11)
در علم قرائات، تدریس این كتابها بیشتر رایج بوده است: التیسیر فی القراءات السبع، اثر ابوعمرو عثمان بن سعید دانی (متوفی 444)؛ الكنز فی القراءات العشر، اثر نجم الدین عبدالله واسطی (متوفی 521)؛ ارشاد المبتدی و تذكرة المنتهی فی القراءات العشر، اثر ابوالعزّ قلانسی واسطی (متوفی 521)؛ كتاب ایضاح الرموز و مفتاح الكنوز (نام دیگر آن: مجمع السرور)، اثر شمس الدین قباقبی حلبی (متوفی 849)؛ منظومهی شاطبیه موسوم به قصیدهی حرز الامانی و وجه التهانی، اثر ابومحمد قاسم بن فیره شاطبی (متوفی 590)؛ تحریر التیسیر فی القراءات السبع و نیز المقدمة الجزریة فی علم التجوید، اثر شمس الدین ابن جزری (متوفی 833)(12).
علاوه بر فراگیری علم قرائات و تجوید، علم تفسیر نیز در مدارس تدریس میشد. از جمله مهمترین تفاسیری كه كتاب درسی شد، این آثار بوده است: معالم التنزیل یا تفسیر بغوی، اثر حسین بن مسعود بَغَوی فرّاء (متوفی 516)؛ الكشّاف عن حقائق التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، اثر جارالله زمخشری (متوفی 538)؛ مفاتیح الغیب معروف به تفسیر كبیر، اثر فخر رازی (متوفی 606)؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، اثر فضل بن حسن طبرسی (متوفی 560) و انوار التنزیل و اسرار التأویل، اثر بیضاوی (متوفی 685)(13) كه بر هریك از آنها به ویژه تفسیر زمخشری و بیضاوی شروح و حواشی بسیاری نوشته شده است. (14) واحدی نیشابوری نیز سه تفسیر بسیط، وسیط و وجیز داشته كه مدرّسان در درسشان از آنها بهرهی فراوان میبردهاند. (15)
د)حدیث. به دلیل حجیت و اعتبار مطلق گفتار و كردار پیامبر در نزد مسلمانان، پس از قرآن و علوم وابسته به آن، حدیث از قدیمترین و پر اهمیتترین دانشها و حفظ و نقل آن از همان صدر اسلام محل اهتمام صحابه و همهی مسلمانان بوده است؛ با این همه، بیش از 150 سال طول كشید تا حدیث به صورت شاخهای از دانش اسلامی تكامل یافت. (16) شش كتابِ رسمیِ حدیث اهل سنت (صحاح ستّه)، از نیمهی دوم سدهِ دوم به بعد به نگارش درآمد. (17) محدثان علاوه بر روایت و قرائت احادیث بر شاگردان، برخی از كتابهای مهم را نیز تدریس میكردهاند، از جمله: صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داود، صحیح ترمذی، سنن نسائی، سنن ابن ماجه كه در میان اهل سنت و جماعت تدریس میشده و این سنت به ویژه تدریس صحیح بخاری و مسلم، تاكنون نیز در مدارس و مساجد، ادامه یافته است. (18) تدریس كتابهای دیگری چون مصابیح السنة اثر حسین بن مسعود بغوی، مشارق الانوار النبویة من صحاح الاخبار المصطفویة اثر رضی الدین حسن صاغانی نیز در برخی مدارس و مساجد جامع معمول بود. (19) در میان شیعیان نیز از همان عصر امامان، سنت روایت حدیث رواج یافت و شاگردان امامان، نوشتههای خود را بر دیگران قرائت میكردند و به آنان تعلیم میدادند. اولین حلقههای درس را امامان تشكیل دادند و به شاگردانشان توصیه كردند كه آموختههای خود را به دیگران بیاموزند. (20) گذشته از شمار زیادی حدیث، كه در ارزش و ضرورت تعلیم و نشر دانش روایت شده (21)، گزارشهایی از حلقههای درس امامان شیعه و شاگردانشان در روزگاری كه تضییقات و دشواریها كاهش یافته بود، در دست است. (22) از رهگذر همین فرآیند و جهت گیری تعلیمی، مجموعهی آثار حدیثی شیعه در طول 250 سال به ویژه در دورهی امامت حضرت باقر و صادق (علیهما السلام) تدوین شد، كه در میان محققان به «اصول اربعمأة» شهرت دارد. پس از تألیف كتابهای چهارگانهی حدیثی شیعه (كافی، من لا یحضره الفقیه، استبصار و تهذیب الاحكام) نیز این سنت استمرار یافت، همچنان كه محدثان بزرگ نیز با برگزاری مجالس روایت حدیث، به انتقال دانستههای خود اقدام كردند؛ مثلاً ابن بابویه، در سفر خود به خراسان، در نیشابور و مشهد مجلس حدیث داشت كه كتاب امالی حاصل آن مجالس است. (23)
برای فراگیری علوم مرتبط با حدیث، كتابهای ی چون مقدمهی اثر ابن صلاح شهرزوری و تدریب الراوی سیوطی و نخبة الفكر فی مصطلح اهل الأثر ابن حجر عسقلانی تدریس میشده است. (24)
هـ) فقه و اصول. در میان علوم اسلامی، مجالس درس فقه بسیار پر رونق بود، شاید بدین علت كه فقیه در نزد مردم از جایگاه والاتری نسبت به دیگر عالمان دینی برخوردار بود و از سوی دیگر برخی از مناصب حكومتی از جمله قضا نصیب فقیهان میشد. نقش فقه در جوانب مختلف زندگی فرد مسلمان نیز قطعاً بر این رواج و رونق افزوده است. در مجلس درس ابوحامد اسفراینی (متوفی 406)، پیشوای مذهب شافعی، در مسجد عبدالله بن مبارك در بغداد بین سیصد تا هفتصد تن حاضر میشدند. (25) تدریس فقه را گاه قاضیان برعهده داشتند. بر پایهی بعضی گزارشها تدریس در برخی از مدارس شام به قاضی شمس الدین حامد بن ابی العمید قزوینی (متوفی 636) و تدریس در مدرسهی مستنصریه و نظامیهی بغداد به قاضی القضاة محیی الدین محمد بن یحیی بن فضلان (متوفی 631) واگذار شده بود. (26)تدریس قاضی در مدرسه، كار رسیدگی او را به موقوفههای آن آسان میكرد. (27) در عین حال نمونههایی از منع تدریس قضات در مدارس و مراكز علمی نیز در دست است. واقف خانقاه شیخو تصریح كرده است كه مدرس نباید قاضی باشد. (28) احتمالاً علتِ این منع آن بوده كه قاضیانِ مدرّس، فرصت كافی برای تدریس نداشتهاند یا اینكه واقفان نمیخواستهاند قاضیان از نزدیك بر امر موقوفات مدارس و مراكز علمی نظارت و اشراف داشته باشند.
پیروان هر مذهب فقهی معمولاً كتابهای فقهی مذهب خویش را تدریس میكردند. كتابهای درسی فقه شافعی عبارت بود از: مختصر المُزَنی، اثر اسماعیل بن یحیی مُزَنی (متوفی 264) شاگرد محمد بن ادریس شافعی؛ كتاب التنبیه فی فروع الشافعیة و المهذّب فی فقه الامام الشافعی، هر دو اثر ابواسحاق شیرازی (متوفی 476)؛ الوسیط از ابوحامد غزالی (متوفی 505)؛ الحاوی الصغیر فی الفروع، از نجم الدین عبدالغفار بن عبدالكریم قزوینی (متوفی 665)؛ روضة الطالبین و عمدة المتقین، و منهاج الطالبین، هر دو از یحیی بن شرف نوَوی (متوفی 676). در اصول فقه علاوه بر المستصفی و المنخولِ ابوحامد غزالی و المحصول فخرالدین رازی، كتاب جمع الجوامع فی اصول الفقه اثر تاج الدین سُبْكی (متوفی 771) نیز تدریس میشده است. (29)
در فقه حنفی این كتابها تدریس میشده است. الجامع الكبیرِ محمد بن حسن شیبانی (متوفی 189)؛ المختصر قدوری بغدادی (متوفی 428) و الهدایه برهان الدین بخاری مرغینانی (متوفی 593) كه شروح و حواشی بسیاری بر آنها نوشتهاند؛ كنز الدقائق ابوالبركات نَسَفی (متوفی 710) و دُرَر البحار اثر شمس الدین یوسف بن الیاس قوْنَیوی دمشقی. (30) كتابهای درسی فقه حنبلی نیز عبارت بوده است از: مختصر الخِرَقی اثر ابوالقاسم عمر بن حسین حنبلی (متوفی 334) و المغنی فی شرح مختصر الخرقی و المقنع هر دو نوشتهی ابن قدامه جماعیلی مَقدسی حنبلی. (31)
مالكیان نیز از جمله این كتابها را میآموختند: المدوّنة الكبری، حاوی فتاوی مالك بن انس به روایت سحنون (متوفی 181)؛ المستخرجة العُتْبیة علی موطّأ مالك، از ابوالولید محمد قرطبی (متوفی 255) و شرح آن از ابوالولید ابن رشد جَد (متوفی 520) با نام البیان و التحصیل و الشرح و التوجیه و التعلیل فی مسائل المستخرجة؛ كتاب الرّسالة، اثر ابومحمد عبدالله بن ابی زید مالكی قَیْروانی (متوفی 386) كه شرحهای متعددی بر آن نوشتهاند. (32)
در مدارس و حوزههای علمی شیعی طلاب پس از گذراندن دروس ادبیات و منطق به فراگیری كتابی در اصول فقه روی میآوردند. برای تعلم اصول فقه این كتابها در قرون مختلف تدریس میشده است: الذریعة الی اصول الشریعة، اثر سید مرتضی علم الهدی (متوفی 436)؛ عُدّة الاصول شیخ طوسی (متوفی 460)؛ معارج الاصول محقق حلّی (متوفی 676)، مبادی الوصول الی علم الاصول، و تهذیب الاصول هر دو از علامه حلی (متوفی 726)؛ بخش اصول معالم الدین حسن بن زین الدین فرزند شهید ثانی (متوفی 1011)؛ وافیه از عبدالله محمد تونی (متوفی 1071) كه شروحی نیز بر آن نوشته شده است؛ زبدة الاصول شیخ بهایی (متوفی 1098)؛ قوانین الاصول میرزای قمی (متوفی 1231)؛ الفصول فی علم الاصول از شیخ محمدحسین اصفهانی (متوفی 1248). فرائد الاصول شیخ مرتضی انصاری (متوفی 1281) و كفایة الاصول آخوند ملا محمدكاظم خراسانی (متوفی 1329) كه شروح و حواشی بسیاری بر آنها نوشته شده، نیز به عنوان دو متن اصول فقه استدلالی از زمان تألیف تاكنون تدریس شده است. (33) در دهههای اخیر دو كتاب اصول الفقه اثر محمدرضا مظفر و دروس فی علم الاصول (اثر سید محمدباقر صدر، مقتول در 1359ش) جایگزین برخی از كتابهای اصولی قدیم شده است. (34)
كتابهای فقهی كه پس از دورهی آثار حدیثی- فقهی، در حوزهها و مدارس علمی شیعی تعلیم آنها، معمول بوده عبارتاند از: المقنعه شیخ مفید، كتاب النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوی، و المبسوط هر سه از شیخ طوسی؛ شرایع الاسلام و المختصر النافع محقق حلی و بعضی شروح آن دو؛ ارشاد الأذهان الی احكام الایمان، و قواعد الاحكام و تبصرة المتعلمین، هر سه از علامه حلی، و شروح متعدد آنها. (35)
علاوه بر این، كتاب اللمعة الدمشقیة تألیف شهید اول (مقتول در 786) و به ویژه شرح آن از شهید ثانی (مقتول در 966) به نام الروضة البهیة از زمان تألیف تاكنون به عنوان متن درسی استدلالی در سطوح مقدماتی و متوسط تدریس میشده است. كتاب مهم فقهی شیخ انصاری به نام مكاسب نیز مهمترین متن درسی استدلالی در سطح عالی است. (36) گفتنی است كه برخی از این كتابها، در دورههای اخیر، مبنای مباحث دروس اجتهادی فقها (اصطلاحاً درس خارج) بوده و به همین سبب شروح و حواشی بسیار بر آنها نوشته شده است؛ مثلاً شرایع الاسلام، المختصر النافع، مكاسب، فرائد الاصول، كفایة الاصول.
و) كلام. كوشش برخی عالمان دینی برای دفاع عقلانی از اسلام موجب پیدایی علم كلام شد. رونق علم كلام را همچنین میتوان از نتایج و نیز از علل گسترش فرقه گرایی مذهبی دانست. ظاهراً قدیمترین گزارش از آموزش مطالب و مباحثی كه بعدها عنوان كلام یافت، به حلقههای درس حسن بصری (متوفی 110) در مسجد بصره تعلق دارد كه پایهی شكل گیری مكتب اعتزال توسط دو تن از شاگردان وی یعنی واصل بن عطا و عَمرو بن عُبید شد. (37) تعلیم كلام در بصره در سدههای بعد هم ادامه یافت؛ چنان كه در قرن سوم ابوالهذیل علّاف به تعلیم كلام معتزله در بصره اشتغال داشت. (38) علاوه بر بصره در برخی از مساجد و مدارس شهرهایی چون بغداد ری و نیشابور نیز كلام تدریس میشده است. (39)
با گذشت زمان، پیروان هر مذهب، آثار كلامی متناسب با دیدگاههای آن مذهب را پدید آوردند كه در نظام تعلیم كلام مورد توجه قرار گرفت و مدرّسان، غالباً به حسب گرایش مذهبی خود یكی از این آثار كلامی را برمیگزیدند. برای نمونه كتاب العقائد ابوحفص نَسَفی (متوفی 537) معروف به عقائد النسفی و شروح فراوان آن و مواقف عضدالدین ایجی (متوفی 756) و شرح آن از میر سید شریف جرجانی (متوفی 816) در حوزههای علمی اهل سنت تدریس میشده است. (40)تجرید الاعتقاد نصیرالدین طوسی (متوفی 672) نیز از كتابهایی است كه تدریس آن در مدارس اهل سنت و شیعه مخصوصاً در ایران بسیار متداول بوده است. علاوه بر متن كتاب، شروح فراوان آن در مدارس و مجامع علمی شیعی تدریس میشده است، از جمله كشف المراد علامه حلی، شاگرد نصیرالدین طوسی؛ شرح فاضل قوشچی (متوفی 879) كه به شرح جدید شهرت یافته و بر خود آن نیز حواشی بسیاری نوشته شده است؛ و كتاب شوارق الالهام ملا عبدالرزاق لاهیجی (متوفی 1051). (41)
در كنار دانشهای نام برده، شاخههای دیگری از علوم، كه پیوند مستقیم با علوم دینی ندارند، نیز در تاریخ تعلیم و تربیت اسلامی كمابیش مورد توجه بوده است. منشأ پرداختن به این علوم، غالباً نیازهای اجتماعی، مدنی، زیستی یا نقش آنها در تقویت زیرساختهای فكری بوده است. علومی چون منطق، فلسفه،پزشكی، نجوم و ریاضیات را باید در این ردیف آورد.
ز) منطق. چون منطق علمی است آلی و در اصل برای ایمنی از لغزش ذهن در مراحل تفكر وضع شده و برخی از اصطلاحات آن چون كلی و جزئی و تناقض و جز اینها در علوم نظری مخصوصاً فلسفه و اصول فقه و كلام به كار میآید، دانشمندان مسلمان به ویژه فیلسوفان و نیز متكلمان و فقیهان برای كسب توانایی و ورزیدگی در تحصیل و تعلیم علوم نظری حاجت و عنایت بسیاری به منطق داشتند. سابقهی آشنایی مسلمانان با علم منطق به عصر نهضت ترجمه و انتقال منطقیات ارسطو و دیگر فلاسفهی یونانی به زبان عربی برمیگردد؛ از این رو، تدریس منطق ابتدا در بغداد كه مركز نهضت ترجمه بود، معمول شد، چنان كه یكی از مترجمان، ابوبشر مَتّی بن یونس نسطوری، در بغداد به تدریس و املای كتاب منطق ارسطو اشتغال یافت و در حلقهی درس او كسانی چون ابونصر فارابی حاضر میشدند. (42) از آن پس منطق در بسیاری از مراكز آموزشی در شمار درسهای رسمی درآمد و كتابهای مهمی در این باره تألیف و تدریس شد. البته آموختن منطق، به دور از پارهای مخالفتها نبود؛ چنان كه جملهی «مَنْ تَمَنْطَقَ تَزَنْدَقَ» (هركه منطق بیاموزد، گرفتار زندقه شود) شهرت بسیار یافت و دانشمندانی چون ابن تیمیّه آثاری در ضدّیت با منطق فراهم كردند. (43)
در حوزهها و مدارس علمیهی ایران و برخی حوزههای دیگر برای فراگیری منطق، ابتدا رسالهی مختصر الكبری تألیف میر سید شریف جرجانی (متوفی 816) و سپس، حاشیهی ملاعبدالله یزدی (متوفی 981) بر تهذیب المنطق تفتازانی (متوفی 791/ 797) تدریس میشده است. (44) همچنین قسم منطق كتاب شرح مطالع الانوار از قاضی سراج الدین ارموی (متوفی 689) و شرح قطب الدین رازی (متوفی 766 یا 776) بر شمسیهی اثر نجم الدین عمر بن علی قزوینی (متوفی 675)، از دیگر كتابهایی بوده كه تدریس آن در مدارس رواج داشته و حواشی و شروح زیادی بر آن نوشته شده است. نیز تدریس قسمت منطق كتاب اشارات و تنبیهات و منطق شفا هر دو، اثر ابن سینا (متوفی 428)، البصائر النصیریة اثر قاضی زین الدین عمر بن سهلان ساوجی (متوفی حـ 450)، بخش منطق كتاب حكمة الاشراق شهاب الدین سهروردی (مقتول در 578) و شروح و حواشی آن، جوهر النضید علامه حلی (متوفی 726) در شرح قسمت منطق كتاب تجرید خواجه نصیرالدین طوسی در این مدارس معمول بوده است. در آسیای صغیر نیز شرح شمس الدین محمد بن حمزه فنّاری (متوفی 834) بر قسمت منطق هدایه نوشتهی اثیرالدین ابهری (متوفی حـ 606) تدریس میشده است. (45) قسم منطق و حكمت شرح منظومه اثر سبزواری (متوفی 1295) (46) نیز از همان دورهی حیات مولف آن مورد توجه طلاب و دانشجویان ایرانی و غیر ایرانی قرار گرفته است.
ح) فلسفه. تعلیم فلسفه نیز مانند منطق از قرن سوم به بعد و در پی ترجمهی آثار فلسفی یونانی به عربی به میان مسلمانان راه پیدا كرد. (47) سنت تدریس فلسفه را نخستین فیلسوف مسلمان ابویعقوب كندی (متوفی بین 252-260) پایه گذاری كرد. (48) پس از كِندی، فارابی (متوفی 339) كه پایههای فلسفی مشاء را محکم کرد، به تدریس فلسفه اهتمام ورزید. (49) تعالیم فلسفی اخوان الصفا و جمع فلسفی ابوسلیمان سجستانی بر گستره و عمق مباحث فلسفی، به ویژه فلسفهی نوافلاطونی، افزود. ابن سینا نیز كه فلسفهی مشاء را به اوج پیشرفت خود رساند، با وجود اشتغالات حكومتی به تدریس كتابهای فلسفی خود میپرداخت. (50) آثار فلسفی ابن سینا در قرنهای بعد نیز، كه آثار و آرای صدرالدین شیرازی به ویژه اسفار و شرح الهدایه در ایران و هندوستان رواج فراوانی یافت، (51) همچنان در شمار اصلیترین كتابهای درسی بوده است.
تدریس فلسفه هم مخالفت برخی محدثان و فقیهان را برمیانگیخته است. ابن صلاح شهرزوری در استفتایی كه از او دربارهی تعلیم و تعلم فلسفه و منطق كردهاند فلسفه را ریشه و اساس گمراهی دانسته و اخراج مدرّسان و متعلمان فلسفه را از مدارس، و تبعید و شمشیر كشیدن بر آنان را از وظایف سلطان دانسته است. (52) ابن تیمیّه نیز با فیلسوفان مخالف بود و به انتقاد از آنان میپرداخت. او نیز فلاسفه، از جمله كندی و ابن سینا، را در شمار مسلمانان نمیآورد. (53) این قبیل مخالفتها گاهی در مردم و حكام نیز تأثیر میگذاشت، چنان كه به نوشتهی مقّری (54) در اندلس فقط خواص به فراگیری فلسفه و نجوم میپرداختند زیرا خوف داشتند كه عوام آنان را زندیق بنامند و حاكمان خونشان را بریزند؛ با این همه، سنت آموزش علوم فلسفی، ولو با اُفت و خیز، در این سرزمین دنبال شد و عالمان بزرگی چون ابن حزم (متوفی 456)، ابن رشد (متوفی 595) و ابن سبعین (متوفی 669) در علوم عقلانی نامبردار شدند.
علاوه بر كتابهای ابن سینا مثل شفا و اشارات و تنبیهات و شروح آنها، شماری از كتابهای درسی رایج فلسفه در مدارس اسلامی اینها بودهاند: حكمة الاشراق سهروردی، حكمة العین كاتبی قزوینی (متوفی 675)، الهدایه نوشتهی اثیرالدین ابهری و شروح آن از جمله شرح صدرالدین شیرازی، اسفار اربعه یا الحكمة المتعالیة فی الاسفار الاربعة العقلیة از فیلسوف اخیر و برخی شروح و حواشی آن كه خود كتاب درسی بودند، و شرح منظومه اثر ملاهادی سبزواری. (55)
ط) تصوف و عرفان. به طور كلی، صوفیه تعالیم سلوكی را از شیخ و مراد خود اخذ میكردهاند. این تعالیم بیشتر در خانقاه (56) به شاگردان منتقل میشده است. (57)صوفیه علاوه بر آموزشهای عملی معمولاً برخی كتابها را نیز كه راهنمای عمل آنها بوده نزد استادان خویش میخواندهاند، از جمله: الاربعین الصوفیة اثر ابونُعَیم اصفهانی (متوفی 430)، منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری (متوفی 481)، احیاء علوم الدی، آداب المریدین اثر ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی (متوفی 563)، شمس المعارف و لطائف العوارف اثر احمد بن علی بن یوسف بونی (متوفی 622)، عوارف المعارف سهروردی (متوفی 632) كه به ویژه در شبه قارهی هند رواج فراوان داشت، (58) و برخی كتابهای محیی الدین ابن عربی (متوفی 638). (59)
در عرفان نظری هم تعلیم برخی كتابها معمول بوده كه برخی از آنها هنوز در مدارس علمی تدریس میشود، از جمله: فصوص الحِكَم اثر محیی الدین ابن عربی و شروح مختلف آن مخصوصاً شرح عبدالرزاق كاشانی (متوفی 730 یا 736)، شرح داود بن محمود قیصری (متوفی 751)، شرح عبدالرحمان جامی (متوفی 898) و شرح عبدالغنی نابلسی؛ التمهید فی شرح قواعد التوحید از صائن الدین علی بن تركهی اصفهانی (متوفی 835)؛ قصاید ابن فارِض (متوفی 632) و شروح آن؛ فكوك و مفتاح الغیب از صدرالدین قونیوی (متوفی 673) و شرح آن از شمس الدین محمد بن حمزه فنّاری؛ لَمَعات فخرالدین عراقی (متوفی 688). (60)
ی) پزشكی. با آنكه در روایات، «علم الابدان» هم تراز «علم الادیان» قرار گرفته و پزشكی در جهان اسلام رشد و كمال جدی داشته است، تعلیم و تعلم این دانش در میان مسلمانان به هیچ رو به پای آموزشهای دینی نرسیده است، با این همه، نیاز پیوستهای كه آدمیان به درمان بیماریهای خود داشتهاند، آنان را واداشت گامهایی در تعلیم و تعلم پزشكی بردارند و كتابهای مهمی در پزشكی تألیف كنند. یك راه، تعلیم فرزندان به دست پدران آشنا به طبابت بوده است. (61) راه دیگر خودآموزی بوده كه چه بسا خطرها و مشكلاتی را در پی میآورده است. در این شیوه، دانشجو متون طبی را چندان مطالعه میكرد كه درمییافت در این شاخه از علم از تسلط كافی برخوردار شده است. (62) ابن سینا از این دسته پزشكان بود. (63) راه سوم هم شركت در جلسات درس پزشكی بود. (64)
از جمله كتابهای درسی پزشكی اینها بود: كتاب فصول از بقراط كه چندین شرح و حاشیه نیز بر آن نوشته شده است؛ (65) برخی آثار جالینوس؛ مسائل حنین بن اسحاق؛ المرشد و الحاوی اثر محمد بن زكریای رازی (متوفی 213)؛ شرح نفیس بن عوض كرمانی (متوفی 687) (66)معروف به شرح نفیسی، بر كتاب الموجز فی القانون علاء الدین ابن نفیس قرشی (متوفی 687) كه خود شرحی فشرده بر قانون ابنسیناست؛ نیز شرحِ همو بر كتاب اسباب و علامات نجیب الدین سمرقندی. (67)
ك) نجوم. ارتباط بعضی احكام و موضوعات شرعی (مانند اوقات نماز و شناخت قبله و آغاز ماه) با مسائل نجومی، و توصیهی قرآن به تدبر در اجرام آسمانی و حركات آنها سبب اقبال و توجه مسلمانان به شناسایی حركات و اوضاع ستارگان شد. (68) بدین جهت گروههایی از مسلمانان به علم نجوم روی آوردند و دانش نجوم از علوم رایج در مدارس و مراكز علمی شد و تدریس آن به عنوان یكی از مواد درسی جانبی در حوزههای علمی تا دوران معاصر نیز همچنان ادامه یافت. از جمله كتابهای درسی این علم در مدارس قدیم، كه برخی از آنها مقدماتی و برخی در سطوح عالیاند، میتوان از این آثار نام برد: الملخَّص فی الهیئة از محمود چَغمینی (متوفی احتمالاً در 745) شرحهایی كه بر این كتاب نوشته شده، به ویژه شرح قاضی زاده رومی معروف به شرح چغمینی؛ تذكرة نصیریه خواجه نصیرالدین طوسی و شروح آن؛ تحریر مجسطی خواجه نصیرالدین طوسی و رسالهی فارسی هیئت از ملاعلی قوشچی (متوفی 879). (69)
اسطرلاب نیز در سطوح بالاتر برای آشنایان به نجوم تدریس میشد. برخی از كتابهای درسی اسطرلاب عبارت بودند از: كتاب اسطرلاب عبدالرحمان صوفی، دانشمند معاصر عضدالدوله دیلمی؛ استیعاب الوجوه الممكنة فی صنعة الاسطرلاب ابوریحان بیرونی؛ رسالهی بیست باب در معرفت اسطرلاب، به فارسی تصنیف خواجه نصیرالدین طوسی و شرح آن از عبدالعلی بیرجندی؛ و نیز دو كتاب از بهاء الدین عاملی یكی به عربی به نام الصفیحة یا الصفحة و دیگری به فارسی با نام تحفه حاتمیه و معروف به هفتاد باب اسطرلاب. (70)
ل) ریاضیات. ابتنای شماری از احكام اسلامی بر محاسبات عددی، مانند كیل و وزن، تقسیم میراث (ارث و فرائض)، وصایا، حساب دیوان، زكات و خراج، موجب شد تا مسلمانان به فراگیری حساب روی آورند (71) و به تبع آن، علوم ریاضی شامل حساب و هندسه و نجوم و موسیقی و علم مناظر و برخی موضوعات فرعی دیگر (72) به صورت درس رسمی در مدارس و حتی حوزههای علوم دینی درآید كه تا زمان حاضر نیز استمرار یافته است. نمونههای زیادی از تدریس ریاضیات، به ویژه در مراكز تدریس فقه، در منابع قدیم گزارش شده است. (73)
كتابهای درسی حساب و سایر مباحث ریاضی نیز در سه سطح مقدماتی و متوسط و عالی نوشته شده بود كه به ترتیب خوانده میشد. از جمله كتب درسی ریاضی اینها بوده است: تحریر اصول اقلیدس، بازنوشتهی نصیرالدین طوسی در 646، شمسیة الحساب نظام اعرج، مفتاح الحساب غیاث الدین جمشید كاشانی (متوفی 832) و در دورهی متأخر خلاصة الحساب شیخ بهائی (متوفی 1031) و شرح آن از شاگردش جواد بن سعدالله یا سعید كاظمینی بغدادی با عنوان شرح جواد و نیز شرح و ترجمهی فارسی آن از فرهاد میرزا معتمدالدوله (متوفی 1305) به نام كنزالحساب (74) تدریس جبر و مقابله نیز كه در شكل گیری و تحول آن محمد بن موسی خوارزمی و عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری سهم عمدهای داشتند (75)، جزو سنت تعلیم ریاضی بود. برخی از مدرّسان براساس آموختههای خود و برخی دیگر بر پایهی متون معینی به تدریس این دانش میپرداختند؛ مثلاً در بعضی مناطق، ارجوزهی ابوعبدالله بن حجاج ابن یاسمین (متوفی 601) موسوم به الارجوزة الیاسمینیة تدریس میشده است. (76)
در كنار علوم آشكار و در دسترس همگان (علوم جَلیّه) كه به طور معمول، تحصیل و تدریس میشدند، علوم اسلامی مشتمل بر گروهی از دانشها نیز بوده كه آنها را علوم نهانی (خَفّیه) یا شگفت (غریبه) میخواندند. پنهان نگاه داشتن این دانشها بدان نیت بود كه اجتماع را از شرّ سوءاستفاده از آنها حفظ كنند. (77) دانندگان این علوم، آنها را تنها به افراد مورد اعتماد خود میآموختند و برای حفظ اسرار از دسترس نااهلان، آثار خود را با بیانی بسیار مُغلق و گاه با خطوطِ رمزی مینگاشتند. مهمترین و گستردهترین این دانشها كیمیا و معروفترین دانشمند مسلمان كیمیاشناس جابربن حیان (قرن دوم) بود. او در این زمینه كتابهایی چون الاسرار، سر الاسرار و المدخل التعلیمی را نگاشت. (78) پس از او، محمد بن زكریای رازی (متوفی 313)، ابن وحشیه (قرن چهارم) ابن اُمیل (قرن چهارم)، ابوالحكیم محمد كاثی (قرن پنجم)، مَجریطی (متوفی 395) و بسیاری دیگر آثار مهم و معتبری در این علم پدید آوردند. (79) دانشهای مختلف دیگر، از جمله علومی كه به اِخبار از غیب مربوط بودهاند، نیز جزو علوم خفیّه به شمار میرفتهاند. در میان این علوم، جَفر كه به امام علی (علیه السلام) منسوب است، بعد از كیمیا رواج بیشتری داشته است. (80) همچنین، طلسمات، علم الرّمل، قیافه شناسی (فراسة) و جز آنها در جهان اسلام رواج داشته (81) و برخی علمای مسلمان در یك یا چند علم غریبه مهارت و گاه تألیفاتی داشتهاند. (82) گفتنی است كه تعلیم علوم خفیّه، محدود و تا حدی پنهانی بوده و بیشتر به عواملی چون علاقه و انگیزهی دانشجو و وجودِ استادِ قابل، بستگی داشته است.
پینوشتها:
1. منیرالدین احمد، همان جا.
2. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج2، ص164؛ یاقوت حموی، ج18، ص42.
3. تنكابنی، ص74-75؛ صدیق حسن خان، ج2، ص508؛ عبدالمهدی، ج1، ص13-14؛ نیز ر.ك. حاجی خلیفه، ج1، ستون66، 520.
4. رك. تنكابنی، ص76؛ عبدالمهدی، ج1، ص39.
5. رك. حاجی خلیفه، ج1، ستون 186-194، ج2، ستون 1477-1484؛ صدیق حسن خان، ج3،ص224، 231؛ عبدالمهدی، ج1، ص 40-47.
6. رك. ابن خلكان، ج3، ص303.
7. در این باره رك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تدوین حدیث».
8. منیرالدین احمد، ص54.
9. صدیق حسن خان، ج2، ص225، 228، 232، ج3، 265؛ تنكابنی، ص71-72؛ عبدالمهدی، ج1، ص 20-23؛ نیز ر.ك. حاجی خلیفه، ج2، ستون 639.
10. ابن بطوطه، ج1، ص 225؛ عبدالمهدی، ج1،ص25؛ نیز رك. حاجی خلیفه، ج2، ستون 1698.
11. مثلاً ر.ك. نجاشی، ص10.
12. برای نمونه ر.ك. كلینی، ج1، ص33. حدیث 9، ص48، حدیث4، ص52، حدیث11.
13. برای نمونه رك. ابن طاووس، ص27.
14. رك. ص103-109.
15. صدیق حسن خان، ج2، ص66، 306؛ عبدالمهدی، ج1، ص 25، 27؛ برای فهرست دیگر كتابهای درسی در حدیث و علوم آن ر. ك. عبدالمهدی، ج1، ص25-39؛ برای كتابهای درسی حدیث در حوزههای علمیه در ایران رك. تنكابنی، ص69، 71.
16. ابن اثیر، ج9، ص262؛ سبكی، 1992، ج4، ص62.
17. ذهبی، 1401-1409، ج22، ص 367؛ ابن قاضی شهبه، ج2، ص91؛ نیز رك. قلقشندی، ج1،ص292؛ ابن قاضی شهبه، ج3، ص135-136، ج4، ص85.
18. قلقشندی، همان جا.
19. سیوطی، 1387، ج2، ص266.
20. نووی، المجموع، ج1، ص3؛ عبدالمهدی، ج1، ص 47-48؛ كسائی، ص135.
21. متوفی 788؛ عبدالمهدی، ج1، ص58-67.
22. متوفی 620، عبدالمهدی، ج1، ص67-70.
23. رك. عبدالمهدی، ج1، ص 65-67؛ سزگین، ج1، ص 674-677؛ مورانی، ص110.
24. فقیهی، ص201؛ تنكابنی، ص66-67؛ نیز ر.ك. ملكی، ص235-238.
25. ر.ك. ملكی، ص221، 238-239، 242.
26. تنكابنی، ص77-79.
27. همان، ص80؛ فقیهی، ص201؛ شهابی، ص43.
28. ر.ك. قاضی عبدالجبار بن احمد،ص187؛ شهرستانی، ج1، ص46-48.
29. قاضی عبدالجبار بن احمد، ص56؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج7، ص163-162؛ ابن جوزی، 1412، ج11، ص239.
30. ر.ك. ابن عساكر، ص232؛ ذهبی، 1961، ج3، ص321؛ احمد امین، ج2، ص53.
31. صدیق حسن خان، ج3، ص57؛ عبدالمهدی، ج1، ص101؛ نیز ر.ك. حاجی خلیفه، ج2، ستون 1145.
32. ابن خلكان، ج5، ص153-154؛ قس. ذهبی، 1401-1409، ج15، ص417.
33. تنكابنی، ص49-50؛ نیز رك. حاجی خلیفه، ج1، ستون 346.
34. ر.ك. ابوحیان توحیدی، ج1، ص108-128؛ سیوطی، 1366، ص15، 20، 32 و جاهای دیگر.
35. تنكابنی، ص44؛ صدر، ص142.
36. تنكابنی، ص46-49.
37. ر.ك. همان، ص45-46.
38. نصر، 1359ش، ص287.
39. ابوسلیمان سجستانی، ص282؛ نصر، 1348ش، ص21.
40. نصر، 1348ش، ص25.
41. علی بیهقی، ص49؛ ابن ابی اصیبعه، ص441.
42. ر.ك. نصر، 1992، ص10-9.
43. 1346، ص34-35.
44. ص 199-200.
45. ج1، ص221.
46. ر.ك. تنكابنی، ص50-52؛ نصر، 1348ش، ص40-41، 44.
47. مترادفات آن: تكیه، زاویه، رباط، ر.ك. زرین كوب، ص93.
48. دربارهی منشأ و گسترش و تحولات تصوف در جهان اسلام، ر.ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تصوف».
49. رك. نوشاهی، ص77-81.
50. عبدالمهدی، ج1، ص110-111؛ نیز ر.ك. حاجی خلیفه،ج1، ستون 43، ج2، ستون 1270.
51. صدیق حسن خان، ج3، ص262؛ تنكابنی، ص52-54؛ صفا، ج3، بخش1، ص169-170؛ نیز ر.ك. حاجی خلیفه، ج2، ستون 1720، 1768.
52. لیزر، ص62.
53. ر.ك. همان، ص63-64.
54. ابن ابی اصیبعه، ص438.
55. لیزر، ص66-69؛ برای نمونههایی از این درسها كه در برخی بیمارستانها، مساجد، مدارس و خانهها تشكیل میشد. ر.ك. علی بیهقی، ص49؛ ابن ابی اصیبعه، ص441، 689؛ ابراهیم بن مراد، قسم1، ص244-247.
56. نظامی، ص109؛ تنكابنی،ص56.
57. ابن ابی اصیبعه، ص599-600، 698؛ تنكابنی، ص55-56؛ نیز ر.ك. عبدالمهدی، ج1، ص344-346.
58. تنكابنی، ص54؛ برای اطلاع از سایر كتابهای پزشكی ر.ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «پزشكی».
59. نالینو، ص286، 288؛ نیز ر.ك. نصر، 1359ش، ص136.
60. تنكابنی، ص57-59.
61. همان، ص60-59.
62. صالح احمدعلی، ص42-46.
63. نصر، 1359ش، ص136.
64. برای نمونههایی از تدریس علوم ریاضی ر.ك. ابن خطیب، ج1، ص221-222؛ ابن قُنْقُذ،ص66، 68-69؛ یاقوت حموی، ج12، ص49؛ سخاوی، ج2، ص157؛ ابن عماد، ج7، ص109.
65. تنكابنی، ص57؛ قربانی، ص170، 171 و پانویس1.
66. ر.ك. نصر، 1359ش، ص145-157؛ جنابی، ص176، 180، 182.
67. عبدالمهدی، ج1، ص109.
68. ر.ك. تقی زاده، ص383؛ نصر،1366ش، ص201.
69. برای اطلاع بیشتر ر.ك. ابن خلدون، ج1؛ مقدمه، ص655-668.
70. ر.ك. نصر، 1366ش، ص208-209.
71. ر.ك. حاجی خلیفه، ج1،ستون 591؛ آقابزرگ طهرانی، ج5، ص119؛ نصر،1366ش، ص214.
72. ر.ك. تقی زاده، ص384؛ نصر، همان جا.
73. ر.ك. مدرس تبریزی، ج3، ص301، ج6، ص58؛ آقابزرگ طهرانی، ج5، ص121.
74. ر.ك. نصر، 1992، ص14-2.
75. قاضی عیاض، ص69؛ ابن صلاح، 1404، ص76؛ سیوطی، 1980-1985، ج2، ص15؛ نیز ر.ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تحمل حدیث».
76. ر.ك. سمعانی، 1395، ج2، ص172-173؛ همو، 1408، ج1، ص116؛ ذهبی، 1961، ج3، ص323.
77. نووی، التقریب، ص80-81؛ سیوطی، 1980-1985، ج2، ص199.
78. سیوطی، 1980-1985، ج2، ص21-22.
79. ر.ك. یاقوت حموی، ج12، ص49؛ ابن ابی اصیبعه، ص683.
80. سیوطی، 1980-1985، ج2،ص91؛ نیز ر.ك. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «تحمل حدیث».
81. ر.ك. ابن خلكان، ج5، ص315.
82. ر.ك. رشیدالدین فضل الله، 1371ش.
باغستانی، اسماعیل؛ معینی، محسن، (1388)، تعلیم و تربیت در تمدن اسلامی، تهران، نشر كتاب مرجع، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}