بررسي جايگاه معرفتشناختيِ «حس» از ديدگاهِ قرآن (2)
2-7. تصرفپذيري
يکي ديگر از ويژگيهايي که در قرآن براي ادراک حسي بيان شده است، تصرفپذيري است. مراد از تصرفپذيري آن است که وجود عواملي موجب ميشود تا در روند ادراک حسي اختلال به وجود آيد و ابزار حسي کارايي لازم را نداشته باشند. ناکارايي حواس يا به اين صورت است که آنچه واقعيت ندارد، درک کنند يا به اين صورت است که آنچه واقعيت دارد، نبينند. در قرآن کريم براي هر دو مورد نمونههايي بيان شده است.يکي از موارد تصرف در ابزار حس، کم جلوه دادن نيروهاي سپاه اسلام براي دشمنان و نيز کم جلوه دادن نيروهاي دشمن در چشم سپاهيان اسلام در جنگ بدر. است. در آيه 44 سوره انفال ميخوانيم: «زماني که به هنگام رويارويي با ايشان، آنها را در چشمان شما کم جلوه داد» (انفال: 44). (2) مفسران در توضيح علت چنين تصرفي اذعان کردهاند که کم جلوه دادن نيروهاي سپاه دشمن در نظر سپاهيان اسلام براي آن بوده که رعب و هراسي از دشمن در دل سپاهيان اسلام واقع نگردد و آنان آمادگي خود را براي جهاد از دست ندهند. از سوي ديگر، خداوند در دو مرحله در ابزار حسي دشمنان نيز تصرف کرد: نخست تعداد سپاهيان اسلام را در چشم آنان کم جلوه داد تا آنان احساس برتري کنند و به جنگ کردن رغبت کنند و از سوي ديگر، در حين جنگ تعداد سپاهيان اسلام را در چشم سپاه دشمن بسيار جلوه داد تا عزم و اراده آنان براي جنگ را سست کند و همين امر زمينه پيروزي سپاه اسلام را فراهم ساخت. به هر حال آنچه در اين مورد قابل توجه است، امکان تصرف در ابزار ادراک حسي است که موجب شده تا آنچه را که واقعيت ندارد (زياد بودن تعداد سپاه اسلام) واقعي ببينند و آنچه را که واقعيت دارد (زياد بودن تعداد سپاه کفر)، نبينند.
مورد ديگر از تصرف در ابزار حسي و انجام کاري که موجب اختلال در کارايي قواي حسي ميگردد، سحر است. در آيات متعددي با اشاره به کارشکني ساحران در مقابل دعوت انبيا، راهبرد آنان در فريب مردم را توسل به سحر معرفي ميکند که با استفاده از آن در قواي حسي افراد، تصرف و زمينهاي ايجاد ميکنند تا افراد آنچه را که حقيقت ندارد، ببينند. يکي از آياتي که در اين زمينه وارد شده است، آيه 116 سوره اعراف است: «گفت بيفکنيد و زماني که افکندند چشمان مردم را جادو کردند» (اعراف: 116). (3) همانگونه که از اين آيات به دست ميآيد، تصرف در قواي حسي لزوماً از ناحيه نيروهاي شيطاني و براي گمراه کردن مردم از راه حق نيست؛ بلکه در مواردي براي احياي حق و راه هدايت، خداوند در ابزار ادراکي مؤمنان تصرف ميکند.
2-8. تقلب
يکي از ويژگيهاي ادراک حسي و در رأس آن «بصر» که از آيات قرآن به دست ميآيد، دگرگونپذيري يا همان تقلب است. مراد از تقلب بصر آن است که خداوند قادر است قلب و بصر کساني را که از پذيرش آيات الهي سر باز ميزنند، دگرگون سازد؛ بهگونهاي که قلب و بصر از ايفاي نقش معرفتبخشي خود ناتوان گردند. در موارد متعددي از آيات قرآن کريم بر اين ويژگي بصر تأکيد شده است؛ براي نمونه در آيات 110 سوره انعام، 4 سوره ملک و 37 سوره نور به اين ويژگي بصر تصريح شده است. (4) مرحوم علامه طباطبايي نيز تصريح ميکند که مراد از انقلاب مصر ناتواني آن از انجام کارکرد معرفتبخشي است. در تفسير الميزان آمده است: «ما دگرگون ميسازيم قلبهاي آنان را پس با آن خرد نميورزند، آنگونه که شايسته آن است و دگرگون ميسازيم چشمان آنها را، پس با آن نميبينند آنگونه که شايسته آن است (همان، ج 7، ص 320)؛ (5) بنابراين ميتوان گفت که يکي از موانع ابصار عوامل ماورايي است که بنابر اراده خداوند موجب ميگردد تا بصر از انجام وظايف شناختي خود ناتوان گردد.2-9. مسئول بودن
يکي ديگر از ويژگيهايي که در آيات قرآن کريم براي سمع و بصر بيان شده است، مسئول بودن است. در برخي از آيات قرآن با اشاره به راههاي تحصيل معرفت تصريح ميکند که اين راهها روز قيامت مورد سؤال قرار خواهند گرفت. مراد از مسئول بودن آن است که هر آنچه انسان از راه سمع و بصر به دست ميآورد، در روز قيامت مورد بازخواست قرار ميگيرد. براي نمونه، در آيه 36 سوره اسراء بر اين حقيقت تأکيد شده است (اسراء: 36) (6) و مرحوم علامه طباطبايي در اينباره ميفرمايد: «از آنچه به آن دانش نداري پيروي نکن، زيرا خداوند از گوش، چشم و قلبها پرسش خواهد کرد و اينها ابزاري هستند که انسان براي دستيابي به دانش به کار ميگيرد» (همان، ج 13، ص 95)؛ (7) يعني خداوند اين ابزار ادراکي را براي رسيدن انسان به حق به او اعطا کرده است و در روز قيامت از انسان سؤال ميشود که آيا از اين ابزار در راه رسيدن به حق استفاده کرده است يا نه؟ همچنين از يک ابزار ادراکي نيز سؤال ميشود که آيا آنچه با چشم ديده شده است، «حق» بوده است يا نه؟2-10. غايتمند بودن
يکي از ويژگيهايي که در آيات قرآن براي سمع و بصر بيان شده است، اين حقيقت است که هدف از خلقت سمع و بصر براي انسان آن بوده است تا به اين وسيله خداوند را شکر و سپاسگزاري کند؛ براي مثال در آيات 78 سوره نحل، آيه 9 سوره سجده و آيه 23 سوره ملک به اين مطلب اشاره شده است. (8) اين ويژگي اختصاص به نعمت ابزار ادراک حسي ندارد و درباره هرگونه نعمتي که خداوند به انسان ارزاني داشته است، مطرح ميشود. شايد وجه تذکر نعمت ابزار ادراک حسي آن باشد که چون انسان از اين ابزار بسيار استفاده ميکند، زمينه آن وجود دارد که به آنها نظر استقلالي نداشته باشد و آنها را غير خود نشمارد و نتواند به اين مطلب متفطن گردد که اگرچه ابزار حسي نيز بخشي از وجود انسان است، ولي به هر حال نعمتي از نعمتهاي خداوند به انسان است.2-11. مخلوق بودن
يکي ديگر از مسائلي که در قرآن کريم درباره حس مطرح شده است، مخلوق بودن اين قواي ادراکي است. خداوند در آيات متعددي از قرآن کريم، نخست بر اين نکته تأکيد ميکند که انسان را آفريديم، درحاليکه هنگام به دنيا آمدن فاقد هرگونه معرفتي بود، و سپس به او ابزار ادراک را که همان چشم و گوش باشد اعطا کرديم (نحل: 78). (9) براساس مدلول اين آيه شريفه همين که «بخشيدن گوش و چشم» در آيه پس از تأکيد بر «فقدان هرگونه دانش هنگام تولد» ذکر شده است، گواه آن است که مراد از گوش و چشم ابزاري براي شناخت است، همچنين در آيه ديگري ميخوانيم: «ما انسان را از نطفه مشاج خلق کرديم و او را آزموديم پس او را شنوا و بينا گردانيديم» (انسان: 2) (10) که از کاربرد حرف «ف» که در زبان عربي براي بيان تراخي به کار ميرود، ميتوان استفاده کرد که شنوا و بينا شدن انسان به وسيله خداوند و بعد از خلقت انسان انجام شده است و ابزار ادراکي انسان نيز مانند خود انسان مخلوق خداوند است.2-12. تفاوت داشتن حس و فقدان آن
در برخي از آيات قرآن کريم با تأکيد بر اينکه ميان کساني که بينا هستند و کساني که نابينا هستند، تفاوت وجود دارد و از اين راه انسان را به پيروي از حق در ادراکات خود دعوت کرده است؛ براي مثال در آيات متعددي يکسان نبودن بينا و نابينا به صراحت مطرح شده است (انعام: 50، همچنين ر.ک به: رعد: 16 / فاطر: 19 و 58 / هود: 24). (11)2-13. درمان کوري به منزله آيت الهي
يکي از مواردي که در آيات قرآن به عنوان نشانه الهي بيان شده است، معجزهاي است که به دست برخي از پيامبران الهي انجام ميگرفت و براساس آن افرادي را که کور مادرزاد بودهاند؛ يعني از ابتداي تولد فاقد يکي از ابزار ادراک حسي بودهاند، شفا ميداند و توانايي ديدن را به آنها باز ميگردانند. اهميت اين نکته از آنجاست که براساس تحقيقات پزشکي درباره قواي حسي، آسيبديدگي رگهاي عصب بينايي به ويژه اگر به هنگام تولد و به صورت مادرزادي باشد، تقريباً علاجناپذير است و شخص کور مادرزاد تا پايان عمر از ادراک امور حسي مرتبط به چشم ناتوان خواهد بود. در قرآن کريم شفا بخشيدن کور مادرزاد به عنوان آيه و نشانه قدرت الهي معرفي شده است؛ براي نمونه در آيه 49 سوره آل عمران آمده است که پيامبري به بنياسرائيل فرستاديم که گفت من براي شما از پروردگارتان نشانهاي آوردهام که از خاک شکل پرنده ميآفرينم و در او ميدمم پس به اجازه خداوند به پرندهاي تبديل ميگردد و نابيناي مادرزاد را درمان ميکنم (آل عمران: 49). (12)3. «حس» و ساير منابع معرفت
در اين قسمت به رابطه موجود ميان حس و ساير منابع معرفت مانند وحي، قلب و عقل نگاهي ميافکنيم. پرسشي که در اين بخش دنبال ميکنيم، اين است که آيا حس با اين منابع ارتباطي دارد؟ در صورتي که ارتباط دارد، اين ارتباط به چه صورت است؟3-1. حس و وحي
يکي از منابع معرفت وحي است. در پاسخ به اين پرسش که حس چه ارتباطي با وحي دارد؟ بايد گفت با توجه به اينکه وحي منبع همگاني معرفت شمرده نميشود و به برخي از بندگان خداوند اختصاص دارد، ارتباط ادراک حسي و وحي در اين دسته از افراد محقق ميشود. در آيه سيزدهم سوره طه ميخوانيم: «و من تو را برگزيدم پس به آنچه وحي ميشود گوش فرا ده» (طه: 13). (13) در اين آيه خداوند خطاب به حضرت موسي (عليهالسلام) ميفرمايد: من تو را براي رسالت برگزيدم، پس به وحي گوش فرا ده»! که امر به گوش دادن دلالت دارد بر اينکه سمع در تلقي وحي نقش دارد؛ بنابراين ميتوان گفت که دستکم بخشي از وحي الهي از راه سمع به پيامبران الهام ميشده است و همين مطلب تأکيد بر اين حقيقت است که ابزار حسي پيامبران مجراي وحي الهي بوده است. حال اگر اين نکته را نيز در نظر آوريم که در برخي از آيات قرآن هرگونه تحريف در تلقي وحي از سوي پيامبران نفي شده است، ميتوان دريافت که ابزار حسي پيامبران در تلقي وحي کاملاً امين بودهاند و هيچگونه خطا و انحرافي در آنها واقع نميشده است. براي نمونه، علامه طباطبايي در اين زمينه تصريح ميکند: «و بر عصمت از خطا دلالت دارد اين قول خداوند که از ملائکه واسطه در وحي حکايت ميکند که ما نازل نميکنيم مگر به امر پروردگارت و پروردگار تو فراموشکار نيست. اين آيه بر اين مطلب دلالت دارد که وحي از حين شروع آن تا رسيدن به پيامبر و بيان آن به مردم از هرگونه تغيير مصون است» (همان، ج 2، ص 135). (14) با اين توضيح روشن ميشود که ميان ابزار حسي و وحي الهي رابطه وثيقي وجود دارد که براساس آن ابزار حسي مانند سمع، مجراي اميني براي انتقال وحي از خداوند به قلب پيامبر بوده است.3-2. حس و قلب
يکي ديگر از منابع معرفت قلب است. حس با قلب نيز ارتباط دارد. اگرچه در برخي از آيات قلب به عنوان ابزار مستقلي براي معرفت به حساب آمده است، مانند آيه 179 سوره اعراف که دلالت دارد بر اينکه به تحقيق بسياري را براي جهنم قرار داديم از جن و انس که داراي قلب هستند ولي با آن فهم نميکنند (اعراف: 179)؛ (15) ولي با مراجعه به آيات ديگر - همانگونه که در بحث از ويژگي دوم حس بيان کرديم - در مييابيم که حس به عنوان وروديهاي قلب معرفي شده است و از اينرو به تصريح برخي از مفسران خداوند با مسدود کردن ادراک حسي کافران و مشرکان، در حقيقت وروديهاي قلب آنها را مسدود ساخته است و از اين رو آنها قادر به تحصيل معرفت نسبت به حق نخواهند بود.3-3. حس و عقل
از ديگر منابع معرفت ميتوان به عقل اشاره کرد. قرآن نيز بر اين نکته که عقل به عنوان يک منبع معرفت شمرده ميشود، تأکيد بسيار دارد: «بدترين جنبدگان نزد خداوند کر و لال هستند؛ کساني که خردنميورزند» (انفال: 22). (16) در اين قسمت و در پاسخ به اين پرسش که حس چه رابطهاي با عقل دارد؟ بايد گفت در برخي از آيات قرآن کريم پس از اشاره به برخي از پديدههاي جهان طبيعت، اينگونه تعبير شده است که در اين پديدههاي طبيعي، آيات و نشانههايي براي مردماني وجود دارد که تعقل ميورزند. براي نمونه، در آيه 24 سوره روم ميخوانيم: «و از نشانههاي خداوند است که برق را براي ترس نشان ميدهد... به درستي که در اينها نشانههايي است براي کساني که خرد ميورزند» (روم: 24). (17) چهبسا بتوان از اين آيات اينگونه استفاده کرد که براي رسيدن به آيات و نشانههاي الهي ابزار حسي به تنهايي کافي نيست و براي اعتبار يافتن ادراکات حسي حاصل از اين ابزار، ابتناي آنها بر تعقل لازم است.4. معرفت حسي و برخي پرسشها
يکي ديگر از مسائلي که به بررسي جايگاه معرفتشناسي حس مربوط ميشود، مطالعه پرسشهايي است که امروزه در پرتو مباحث معرفتشناسي مطرح شده است و تلاش براي دستيابي به پاسخ آنها طبق آيات قرآن کريم است. پس از اشاره به ويژگيهاي حس از ديدگاه قرآن، به نظر ميرسد بررسي اين مسئله آسانتر گردد. در ادامه برخي از اين پرسشها را از نظر ميگذرانيم.4-1. حقيقت ادراک حسي
نخستين مسئلهاي که در مباحث معرفتشناسي درباره ادراک حسي مطرح ميشود، چيستي ادراک حسي است. با مراجعه به منابع فلسفه اسلامي، با سه نظريه در اين باره مواجهه ميشويم. اين سه نظريه عبارتاند از نظريه خروج شعاع، نظريه انطباع صورت، و نظريه اشراق نفس (سهروردي، 1380، ج 2، ص 99-101 / ابن سينا، 1364، ص 326). حال آيا ميتوان از آيات قرآن کريم نظريهاي درباره چيستي ادراک حسي به دست آورد؟ به نظر ميرسد استنباط چنين نظريهاي براساس ظاهر آيات قرآن کريم کار دشوار بلکه دست نيافتني باشد؛ ولي ميتوان اين مقدار دريافت که با توجه به ويژگيهايي که در قرآن براي ادراک حسي بيان شده است و به ويژه با توجه به موانع متعددي که ممکن است مانع از کارکرد صحيح ابزار حس شود، به دست ميآيد که تبيين چيستي ادراک حسي براساس نظريه اشراق نفس، آنگونه که شيخ اشراق از آن دفاع ميکند، نادرست است؛ زيرا براساس نظريه اشراق نفس، ادراک حسي عبارت است از يافت بدون واسطه اشياي محسوس. حال اگر ادراک حسي همان يافت مستقيم و بيواسطه باشد، ايجاد مانع براي ادراک حسي که در برخي از آيات قرآن به آن اشاره شده است، نميتواند از راه تصرف در ابزار حسي محقق شود و لازم است اين کار از راه تصرف در واقعيت خارجي واقع شود؛ زيرا ادراک حسي براساس اين نظريه به صورت مستقيم و بيواسطه است و هرگونه تصرفي در آن با مستقيم و بيواسطه شمردن ادراک حسي ناسازگار است، درحاليکه براساس ظاهر اين دسته از آيات خداوند در «ابصار»، «اعين» و «سمع» کافران و مشرکان تصرف ميکند و بر آن حجاب مينهد، براي نمونه در آيه 66 سوره يس ميخوانيم: «اگر بخواهيم بر چشمانشان حجاب ميافکنيم» (يس: 66)؛ (18) نه آنکه اين کار را از راه تصرف در واقعيات خارجي انجام دهد؛ بنابراين در مجموع ميتوان گفت از ميان سه نظريه مذکور، نظريه اشراق نفس با ظاهر بسياري از آيات قرآن سازگاري ندارد؛ اما اينکه آيا يکي از دو نظريه ديگر مطابق با مفاد آيات باشد، يا اينکه اصولاً نظريه چهارمي در کار باشد، از ظاهر آيات قرآن مطلبي به دست نميآيد.4-2. ادراک حسي و خطاپذيري
يکي از مسائلي که در مباحث معرفتشناسي درباره ادراک حسي مطرح ميشود، مسئله خطاپذير بودن يا خطاناپذير بودن حس است (راسل، 1352، ص 33). اگرچه برخي از فيلسوفان بر اين نکته تأکيد کردهاند که ادراک حسي خطاپذير است و از اينرونميتوان در دريافت معرفت حقيقي بر آن تکيه کرد، ولي در مقابل برخي ديگر بر آناند که آنچه به عنوان خطاي حس مطرح ميگردد، در واقع خطاي حس نيست؛ بلکه خطاي ناشي از واهمه در حکم کردن به مطابقت صورت به دست آمده از راه حس با واقعيت خارجي است. ابن سينا در اين زمينه تصريح ميکند که منشأ خطايي که به حس نسبت داده ميشود، ابزار حسي نيست بلکه قوه واهمه است: به درستي که وهم... براساس تخيل حکم ميکند، بدون آنکه حکم آن محقق گردد و اين مانند آن است که انساني عسل را به دليل شباهت آن با شيء تلخ ناگوار بداند (ابن سينا، 1375، ص 252). (19) برخي ديگر نيز تلاش کردهاند ميان احساس و ادراک حسي تمايز بنهند و از اين راه از اسناد احکام مربوط به هر مرحله به مرحله ديگر اجتناب کنند (حسينزاده، 1386، ص 22-23).به هر حال مثال معروفي که در بحث خطاي حواس مطرح ميشود، مربوط به قاشق درون ليوان آب است. ترديدي نيست که چشم در حالت طبيعي و بدون وجود موانع، قاشق موجود در ليوان آب را به صورت شکسته ميبيند، درحاليکه ميدانيم قاشق خارجي شکسته نيست! آيا اين بدان معناست که چشم در ديدن واقعيت خارجي دچار خطا شده است يا آنکه چشم در انتقال تصوير حاصل از بازتاب نور از قاشق درون آب ليوان به عصب بينايي مرتکب خطا نشده است؛ زيرا سرعت نور انعکاس يافته در درون آب ليوان و سرعت نور بيرون از آب ليوان متفاوت است و همين تفاوت سرعت نور موجب ميشود تا نور با زاويه خاصي بر عنبيه چشم بتابد و چشم نيز دقيقاً همان چيزي را که بر عنبيه تابيده است، به عصب بينايي انتقال داده است. از اين رو اين اختلاف سرعت نور در تصوير انتقال يافته به عصب بينايي نيز منعکس گرديده و تا اين جا خطايي رخ نداده است، ولي زماني که عقل براساس صورت حسي به دست آمده حکم ميکند که «قاشق درون ليوان آب شکسته است»، اين حکم عقل خطا محسوب ميشود؛ زيرا ميدانيم قاشق درون ليوان آب هيچگونه شکستگي ندارد.
به هرحال پرسشي که در اين قسمت مطرح ميگردد، اين است که آيا ميتوان براساس ويژگيهايي که در قرآن براي ادراک حسي بيان شده است، مطلبي در اين زمينه به دست آورد؟ با مراجعه به ويژگيهاي مذکور در مييابيم که خداوند با تعابير گوناگوني بر امکان خطا و انحراف در ادراک حسي تأکيد کرده است و اين خطا هم ممکن است که به صورت درک نکردن اصل واقعيت خارجي باشد و هم به صورت درک نکردن واقعيت خارجي آنگونه که در خارج هست. براي نمونه، در آيه 44 سوره انفال ميخوانيم: «خداوند شما را در چشمان کافران کم جلوه داد» (انفال: 44). (20) اين مطلب گواه روشني بر اين ادعاست که امکان خطا و انحراف در ابزار ادراک حسي وجود دارد، ولي نکته ديگري نيز از آيات قرآن به دست ميآيد و آن شهادت دادن حواس در روز قيامت است. همانگونه که ديديم، در روز قيامت حواس نسبت به تصرفاتي که انسان در آنها انجام داده است، و مبصرات و مسموعاتي که به دست آورده، در پيشگاه خداوند شهادت ميدهند. حال اگر در نظر آوريم که چنين شهادتي بايد عاري از هر گونه انحراف و خطايي باشد تا حجيت و اعتبار لازم در محکمه الهي را دارا باشد، در خواهيم يافت که امکان ادراک فارغ از هرگونه خطا و انحراف براي حواس وجود دارد. تنها نکته موجود، اين است که چنين ادراکي منوط به اذن الهي است.
4-3. ادراک حسي و شرايط ادراک
يکي از مسائل مطرح در مباحث معرفتشناسي، چگونگي تحقق ادراک حسي و شرايطي مورد نياز براي شکلگيري ادراک حسي است. هم در منابع معرفتشناسي و هم در منابع روانشناسي ادراک از شرايطي ياد ميشود که براي پيدايش گونههاي مختلف ادراک حسي لازم است. براي نمونه، براي تحقق ادراک بينايي علاوه بر نور کافي، نبود مانع ميان چشم و شيء مورد نظر و نيز سالم بودن ابزار بينايي ضروري است. شهيد مطهري در اشاره به شرايط لازم براي تحقق ادراک بينايي ميگويد: «نفس قدرت ندارد که ابتدائاً از آن شيء که در خارج وجود دارد و مثلاً در فاصله دو متري اوست صورتي ايجاد کند؛ بلکه بايد هوايي در بين باشد، نوري در بين باشد، آنگاه اين نور با وساطت هوا از آن شيء منعکس گردد و به صورت يک تصوير مادي در شبکيه چشم ما قرار گيرد» (مطهري، ج 9، ص 319).حال پرسشي که در اين قسمت مطرح ميگردد، اين است که آيا شرايط تحقق ادراک حسي به اين موارد خلاصه ميگردد يا امور ديگري نيز وجود دارد که براي شکلگيري ادراک حسي لازم است؟ همانگونه که در بحث از ويژگيهاي ادراک حسي مطرح کرديم، براساس آيات قرآن، شروط و موانع ادراک حسي در شرايط مادي خلاصه نميگردد و علاوه بر اين امور ممکن است، حجابهايي وجود داشته باشد که مانع از کارکرد صحيح ابزار حس گردد و واقعيت خارجي را آنگونه که هست براي فاعل شناسا آشکار نسازد. «غشاوه»، «طبع»، «زيغ»، «طمس»، «سکر»، «ختم» از جمله اين موانع غيرمادي است که اساس همه آنها به سرپيچي از پذيرش حق پس از آشکار شدن آن باز ميگردد.
4-4. ادراک حسي و حسگرايي
مسئله ديگري که در قلمرو معرفتشناسي مطرح ميشود، حسگرايي است. حسگرايي به ديدگاهي اطلاق ميشود که ابزار ادراک را منحصر در حس و تجربه ميداند و براي ساير ابزار معرفت ارزشي قائل نيست. استاد مصباح يزدي در توضيح اين ديدگاه ميگويد:در ميان سه دسته از معقولات، تنها بخشي از مفاهيم ماهوي را ميپذيرند، آن هم به عنوان الفاظ ذهني، که معاني آنها همان مصاديق جزئي محسوس ميباشند. و اما معقولات ثانيه و به ويژه مفاهيم متافيزيکي را حتي به عنوان الفاظ ذهني با معني هم قبول ندارند... از سوي ديگر تجربه را منحصر به تجربه حسي ميکنند (مصباح يزدي، 1370، ج 1، ص 213).
حال آيا ميتوان از آيات قرآن مطلبي در اين باره به دست آورد؟ پاسخ مثبت است. با مراجعه به آيات قرآن در مييابيم که خداوند در آيات متعددي بر منحصر نبودن شناخت در حس و تجربه تأييد کرده است و به روشني از اموري ياد ميکند که با حس و تجربه قابل درک نيست؛ براي نمونه، در آيات 38 تا 40 سوره حاقه (حاقه: 38-40) (21) صريحاً از اموري ياد شده است که قابل ديدن با چشم سر نيست. حال با توجه به اينکه بيگمان چنين اموري وجود دارد و ميتوان نسبت به آنها معرفت داشت، پس لاجرم راه ديگري براي پي بردن به آنها وجود دارد. اين مطلب را ميتوان به شيوه ديگري نيز از قرآن استفاده کرد. توضيح آنکه از يکسو ايمان فرع بر معرفت نسبت به متعلق آن ميباشد (کهف: 29) (22) و از سوي ديگر، اعتقاد به امور غيب - يعني اموري که بر ابزار ادراک ظاهري پوشيده است - از ارکان ايمان است (بقره: 3)؛ (23) بنابراين هرگونه ايماني بدون اعتقاد به امور غيبي که لاجرم متعلق معرفت است، امکانپذير نيست.
4-5. ادراک حسي و شناخت جهان خارج
امروزه بحث در روانشناسي مسئله ادراک حسي اين است که آيا از طريق حس به شناخت جهان خارج دست مييابيم؟ اگر آري، چگونه به شناخت جهان خارج دست مييابيم؟ (پولاک، 1386، ص 409) برخي از کساني که در مباحث معرفتشناسي ارزش و اعتبار ادراک عقلي را به چالش گرفتهاند و تنها راه شناخت را حس و تجربه دانستهاند، سرانجام به شکاکيت گرايش يافتهاند و در اين وادي تا آنجا پيش رفتهاند که حتي امکان شناخت جهان خارج از راه حواس را ناممکن دانستهاند. براي نمونه، هيوم يکي از اين افراد است. او معتقد است: «از آنجا که هرگز هيچچيز جز ادراکات بر ذهن حاضر نيست و چون همه تصورات از چيزي سرچشمه ميگيرند که پيشتر بر ذهن حاضر بوده، چنين بر ميآيد که ما را توانايي آن نيست که از چيزي ذاتاً متفاوت از تصورات و انطباعات، تصوري حاصل کنيم» (کاپلستون، 1370، ص 310).منحصر دانستن راه شناخت به حس و تجربه و بياعتبار شمردن ادراکات عقلي سرانجام به اين مطلب ختم ميشود که افرادي مثل هيوم سرانجام به اين نتيجه ميرسند که ما نميتوانيم اثبات کنيم که جسم وجود دارد (همان، ص 311). اين نگرش تا آنجا پيش ميرود که ادراک و تفکر را نيز امر مادي ميشمارد. مرحوم شهيد مطهري در اشاره به يکي از مکاتب مادي ميگويد: «ماترياليسم ديالکتيک نيز از راه مادي بودن فکر و ادراک و نسب بودن حقايق و از راههاي ديگر... روي نظريه مادي بودن فکر، و آنکه شناختن و هر ادراکي ماوراي اعصاب نيست» (مطهري، [بيتا]، ج 1، ص 141).
حال جاي اين پرسش باقي است که آيا ميتوان از آيات قرآن مطلبي درباره امکان درک جهان خارج از راه ادراک حسي به دست آورد؟ به نظر ميرسد که طبق ظاهر برخي از آيات قرآن، امکان يافت جهان خارج از راه ادراک حسي في الجمله وجود دارد؛ هرچند براساس ظاهر برخي ديگر از آيات اعتبار اين ادراک منوط به تعقل شمرده شده است؛ آيا آيهاي که ظاهر آن دلالت بر توانايي ابزار حسي نسبت به ادراک واقعيت خارجي دارد، آيه 22 سوره ق است: «به تحقيق در غفلت از اين مطلب قرار داشتي و ما پرده از چشمان تو برگرفتيم و چشمانت تيزبين گرديد» (ق: 22)؛ (24) همانگونه که در توضيح ويژگي «تيزبيني» بيان کرديم انسان مادام که در اين دنياست به دليل غفلت برخي از اموري را که واقعاً وجود دارند، مشاهده نميکند و زماني که به دنياي آخرت منتقل گرديد، پرده غفلت از چشمان او کنار ميرود و همان اموري را که در دنيا نيز وجود داشتند، ولي از ديدن آنها ناتوان بود با چشمان خود مشاهده ميکند. حال اگر در نظر آوريم که در همين دنيا برخي از افراد از هرگونه غفلت و موانع ادراک حسي مصون هستند، ميتوان از ظاهر اين آيه استفاده کرد که ادراک بصري آنان در همين دنيا واجد ويژگي «حديد بودن» و تيزبيني است و آنان ميتوانند با تکيه بر اين ابزار ادراکي شناخت واقعي نسبت به جهان خارج به دست آورند.
4-6. ادراک حسي و اصالت حس
يکي ديگر از مسائلي که در مباحث معرفتشناسي مطرح ميشود، مسئله اصالت حس است. در اين مسئله پرسش اصلي اين است که نقش ادراک حسي در نظام معرفتي انسان تا کجاست؟ آيا ادراک حسي تنها در شکلگيري مفاهيم ابتدايي نقش دارند يا آنکه نقش حس تا به آنجا پيش ميرود که اصولاً ارزش معرفت متناسب با حسي و تجربي بودن آن است؟ برخي از مکاتب غربي براي حس نقش اساسي در شکلگيري معرفت قائل هستند (همان، 207)، ولي از آيات قرآن در اين زمينه چه مطلبي به دست ميآيد؟ آنگونه که از ظاهر برخي از آيات به دست ميآيد، آدمي به هنگام تولد فاقد هرگونه شناخت و معرفتي است و خداوند او را همراه با ابزار معرفت ميآفريند. (25) شايد از ظاهر اين آيات که نخست به سمع و بصر اشاره کرده است، بتوان اينگونه استفاده کرد که نخستين راههايي که انسان از طريق آن به شناخت و معرفت دست پيدا ميکند، ابزار حسي است. به هر حال لازم است در نظر داشته باشيم که هيچيک از اين آيات در اين زمينه صراحت ندارد و آنچه استفاده ميشود، براساس ظاهر اين آيات است.نتيجهگيري
از مجموع مطالبي که در اين نوشتار مطرح گرديد، ميتوان اين چنين نتيجه گرفت:1. در قرآن کريم ادراک بينايي: (بصر) و ادراک شنوايي: (سمع) بيش از ديگر ادراکات حسي مطرح شده است. دليل اين امر اهميت اين دو ابزار ادراک در شکلگيري معرفت انسان است، همچنين در آيات قرآن کريم، علاوه بر شرايط مادي به برخي از شرايط معنوي براي درستي ادراک حسي اشاره شده است؛ مانند پيروي از حق.
2. سمع و بصر که نماد ادراک حسي در انسان هستند، به منزله درگاه ورودي قلب معرفين شده است.
3. در قرآن با تعابير گوناگوني مواجه ميشويم که نشانه حجاب سمع و بصر است.
4. سمع و بصر علاوه بر قلب، با وحي و عقل نيز ارتباط دارند. ارتباط سمع و بصر با وحي در مورد انبيا و به صورت مجراي وحي است و رابطه آنها با عقل به اين صورت است که براساس ظاهر برخي از آيات، معتبر گشتن ادراک حسي به ضميمه شدن ادراک عقلي نيازمند است.
5. از ظاهر برخي از آيات قرآن به دست ميآيد که علاوه بر محسوسات، اشياي ديگري نيز وجود دارد که به وسيله ابزار ادراک حسي قابل درک نيست.
6. در روز قيامت با کنار رفتن حجابهاي ادراک حسي انسانها ميتوانند اموري را مشاهده کنند که در اين دنيا از مشاهده آنها ناتوان بودند.
7. خداوند در آيات متعددي، بر آفريدن ادراک حسي براي انسان تأکيد ميکند.
پينوشتها:
1. استاديار و محقق حوزه و دانشگاه.
2. «وَإِذْ يرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيتُمْ فِي أَعْينِكُمْ قَلِيلًا وَيقَلِّلُكُمْ فِي أَعْينِهِمْ لِيقْضِي اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ».
3. «قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْينَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ».
4. «وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيانِهِمْ يعْمَهُونَ» (انعام: 110)، «ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَينِ ينْقَلِبْ إِلَيكَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَهُوَ حَسِيرٌ» (ملک: 4)، و «رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يخَافُونَ يوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ» (نور: 37).
5. «انا نقلب افئدتهم فلا يعقلون بها کما ينبغي ان يعقلوه و ابصارهم فلايبصرون بها کما من حقهم ان يبصروه».
6. «وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا».
7. «لاتتبع ما ليس لک به علم لان الله سبحانه سيسأل عن السمع و البصر و الفؤاد و هي الوسائل التي يستعملها الانسان لتحصيل العلم و المحصل من التعليل بحسب انطباقه علي المورد ان السمع و البصر و الفؤاد انما هي نعم آتاها الله الانسان ليشخص بها الحق و يحصل بها علي الواقع فيعتقد به و يبني عليه عمله و سيسأل عن کل منها هل ادرک ما استعمل فيه ادراکاً علمياً؟ و هل اتبع الانسان ما حصلته تلک الوسيلة من العلم؟ فيسال السمع هل کان ما سمعه معلوماً مقطوعاً به؟ و عن البصر هل کان ما رآه ظاهراً بيناً؟ و عن الفؤاد هل کان ما فکره و قضي به يقيناً لاشک فيه؟».
8. «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل: 78)، «ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ» (سجده: 9)، و «قُلْ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ قَلِيلًا مَا تَشْكُرُونَ» (ملک: 23).
9. «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ».
10. «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا».
11. «قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيبَ وَلَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يوحَى إِلَي قُلْ هَلْ يسْتَوِي الْأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ».
12. «وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيئَةِ الطَّيرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيكُونُ طَيرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ».
13. «وَأَنَا اخْتَرْتُكَ فَاسْتَمِعْ لِمَا يوحَى».
14. «و يدل علي العصمة عن الخطاء... قوله تعالي حکاية عن قول ملائکة الوحي «وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ... وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيا» (مريم: 64). «دلت الآيات علي ان الوحي من حين شروعه في النزول الي بلوغه النبي الي تبليغه للناس محفوظ مصون عن تغيير اي مغير يغيره».
15. «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يفْقَهُونَ بِهَا».
16. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يعْقِلُونَ».
17. «وَمِنْ آياتِهِ يرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَينَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَيحْيي بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يعْقِلُونَ».
18. «وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْينِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يبْصِرُونَ».
19. «ان الوهم... يحکم علي سبيل انبعاث تخيلي من غير ان يکون ذلک محققاً و هذا مثل ما يعرض للانسان من استقذار العسل لمشابهته المرارة».
20. «وَإِذْ يرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيتُمْ فِي أَعْينِكُمْ قَلِيلًا وَيقَلِّلُكُمْ فِي أَعْينِهِمْ لِيقْضِي اللَّهُ أَمْرًا كَانَ مَفْعُولًا وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ».
21. «فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ (38) وَمَا لَا تُبْصِرُونَ (39) إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ (40)».
22. «وَقُلِ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكُمْ فَمَنْ شَاءَ فَلْيؤْمِنْ وَمَنْ شَاءَ فَلْيكْفُرْ».
23. «الَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِالْغَيبِ وَيقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ ينْفِقُونَ».
24. «لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيوْمَ حَدِيدٌ».
25. «وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» (نحل: 78) / همچنين «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا» (انسان: 2).
* قرآن کريم
1. ابن سينا، حسين بن عبدالله؛ النفس من کتاب الشفاء؛ تصحيح حسن حسنزاده؛ قم: بوستان کتاب، 1375.
2. ____؛ التعليقات؛ قاهره: الهيئة المصرية العامة للکتاب، 1973 م.
3. ____؛ النجاة؛ تهران: دانشگاه تهران، 1364.
4. ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ ج 18، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1416 ق.
5. الفيومي، احمد بن محمد؛ المصباح المنير؛ قم: دارالهجره، 1405 ق.
6. بابايي، علي اکبر، غلامعلي عزيزيکيا و مجتبي روحانيراد؛ روششناسي تفسير قرآن؛ چ 3، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
7. پولاک، جان، و جوزف کراز؛ نظريههاي امروزي شناخت؛ ترجمه علي حقي؛ قم: بوستان کتاب، 1386.
8. پويمن، لوئيس پي؛ معرفتشناسي: مقدمهاي بر نظريه شناخت؛ ترجمه و تحقيق رضا محمدزاده؛ تهران: دانشگاه امام صادق (عليهالسلام)، 1387.
9. جوادي آملي، عبدالله؛ معرفتشناسي در قرآن؛ قم: مرکز نشر اسراء، 1386.
10. حسينزاده، محمد؛ کاوشي در ژرفاي معرفتشناسي: منابع معرفت؛ قم: انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، 1386.
11. دنسي، جاناتان؛ آشنايي با معرفتشناسي معاصر؛ ترجمه حسن فتحي؛ تبريز: مؤسسه تحقيقاتي علوم اسلامي - انساني دانشگاه تبريز، 1385.
12. راسل، برتراند؛ مسائل فلسفه؛ ترجمه منوچهر بزرگمهر؛ تهران: انتشارات خوارزمي، 1352.
13. رجبي، محمود؛ روش تفسير قرآن؛ چ 3، قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
14. سهروردي، شهابالدين يحيي؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق؛ تصحيح هانري کربن، ج 4، تهران: پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، 1380.
15. صدرالمتألهين، محمد بن ابراهيم؛ الحکمة المتعالية في الاسفار العقلية؛ ج 9، بيروت: دار احياء التراث العربي، 1981 م.
16. طباطبايي، سيد محمدحسين؛ الميزان في تفسير القرآن؛ ترجمه محمدباقر موسوي همداني؛ چ 5، قم: انتشارات اسلامي، 1374.
17. طبرسي، امين الاسلام؛ مجمع البيان؛ ج 10، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1406 ق.
18. عبدالباقي، محمدفؤاد؛ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکريم؛ تهران: انتشارات اسلامي، 1374.
19. کاپلستون، فردريک؛ تاريخ فلسفه؛ ترجمه امير جلالالدين اعلم؛ ج 1، تهران: انتشارات سروش، 1370.
20. مصباح يزدي، محمدتقي؛ آموزش فلسفه؛ ج 2، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1370.
21. مطهري، مرتضي؛ اصول فلسفه و روش رئاليسم؛ ج 5، قم: انتشارات صدرا، [بيتا].
22. ____؛ مجموعه آثار؛ ج 20، قم: انتشارات صدرا، 1374.
منبع مقاله :
قائمينيا، عليرضا؛ (1392)، قرآن و معرفتشناسي، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}