نویسنده: گروه نویسندگان

 

معناشناسی لغوی

1. اَل

«آل» از «أَول» (همزه، واو و لام) به معنای رجوع، (1) اشتقاق یافته است و اهل لغت آن را در قالب مضاف و مضاف الیه یا کلمات دیگر معنا کرده‌اند؛ مانند: «آلُ الرّجل»: اهل و خویشاوندان انسان، (2) اهل (خانواده و عیال) و اصحاب (پیروان) ؛ (3) «آل النبی (علیه السلام) »: پیروان پیامبر (صلی الله علیه و آله) ؛ خویشاوند او باشند یا نباشند. بنابر یک قول، آل محمد (صلی الله علیه و آله) خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند؛ چه پیرو او باشند، چه نباشند و بنابر نظر دیگر، «آل» و «اهل» یکی هستند؛ یعنی «آل» از «اهل» گرفته شده است و «آل محمد (صلی الله علیه و آله) » به معنای اهل دین اوست. (4) برخی گفته‌اند: عشیره و فامیل نیز از آل مرد (آل الرجل) هستند و از خلیل نقل کرده‌اند «آلُ الجَبَل» به معنای اطراف و پیرامون کوه است. (5)

2. أَهل

برخی از اهل لغت «أهل» (همزه،‌هاء و لام) (6) را با توجه به مضاف الیه آن معنا کرده‌اند؛ مانند: «أَهلُ الرَّجُل»: همسر و اخص مردم به او؛ «أَهلُ البَیت»: ساکنان خانه؛ «اهل الاسلام»: کسی که متدین به دین اسلام است. (7) بعضی هم گفته‌اند: «آل» و «اهل» یکی است. (8)
از آنچه گذشت، به دست می‌آید که در معنای واژه «اهل»، اُنس، الفت، اختصاص و تعلق وجود دارد و با توجه به مضاف الیه، نوع الفت و تعلق مشخص می‌شود؛ اگر نوع ارتباط زوجیت باشد، گفته می‌شود «أَهلُ الرَّجُل» و اگر ارتباط و انس گردآمدن زیر سقف یک خانه یا یک خیمه و چادر باشد، گفته می‌شود «أهلُ البَیت»، «أَهلُ الخَیمه...» و... .

3. رَحِم

معنای اصلی «رحم» (راء، حاء و میم) عطوفت و رأفت (مهربانی) است. (9) اهل لغت «رَحِم» را به معنای خانه پیدایش فرزند، بچه دان زن، خویشاوندی (10) و اسباب قرابت و خویشاوندی (11) دانسته‌اند و درباره نامگذاری بچه دان زن به «رَحم» گفته‌اند: از رحم، فرزندی پدید می‌آید که مورد رحمت و مهربانی و دلسوزی قرار می‌گیرد. (12)

4. قُربی

«قُربی» از «قُرب» (قاف، راء و باء) در مقابل بُعد (نزدیکی) است. (13) علمای اهل لغت «قرب» را نقیض (14) و ضدّ بُعد (15) و به معنای نزدیکی (16) دانسته و گفته‌اند: «قُربی» و «قرابة» درباره رَحِم کاربرد دارد. (17) «قَریبُ الرّجل» به نزدیکان شخص و نسب مادری یا پدری گویند. (18)

5. مَوالی

«مَوالی» از «ولی» (واو، لام و یاء) - که بر معنای «نزدیکی» دلالت دارد – (19) گرفته شده است. اهل لغت «مَولی» (مفرد موالی) را به معنای پسرعمو، (20) معتِق و مُعتَق (آزادشده) ، (21) عُصبه (دسته ای از مردان) ، ناصر (یاور) و حَلیف (22) (هم سوگند و هم پیمان) دانسته‌اند. براساس موارد یادشده در مادّه «موالی» معنای نزدیکی و کنار هم قرار گرفتن نهفته است؛ جز اینکه نوع کنار هم قرار گرفتن و نزدیک بودن به یکدیگر مختلف و یکی از مصداق‌های آن خویشاوندی است.

6. نَسَب

«نَسَب» (نون، سین و باء) یک کلمه و معنای آن، اتصال چیزی به چیزی است. (23) اسم مصدر آن «نِسبَة» به کسر نون و جمع آن «نِسَب» است؛ مثل «سِدرة» و «سِدَر» و جمع «نَسَب»، «أنساب» است. (24)
اهل لغت در معنای نسب گفته‌اند: «نَسَب» در قرابات است؛ مانند: «فُلانٌ نَسیبی»: فلانی خویشاوند من است؛ «هؤُلاءِ أَنسِبائی»: آنان، خویشاوندان من هستند. (25) لیث گفته است: «نَسَب» به معنای خویشاوندان است و از هری گفته است: «نَسبة» و «نُسبة» دو واژه و دارای یک معنا هستند. (26) نسب از جانب پدر و مادر است. (27) این واژه مصدر است و در مطلق اتصال با خویشاوندی به کار می‌رود و گفته می‌شود «بینهما نَسَبٌ»: میان آن دو قرابت و خویشاوندی وجود دارد. (28)

معناشناسی تفسیری

1. آل

برخی مفسران درباره تفسیر «آل فرعون» در آیه‌های «وَ لَقَد أَخَذنَا آلَ فِرعَونَ بِالسِّنِینَ وَ نَقصٍ...»، (29) «کدَأبِ آلِ فِرعَونَ وَ الَّذِینَ مِن قَبلِهِم...» (30) و دیگر آیات گفته‌اند: مراد از آن پیروان فرعون، (31) أتباع، خانواده، همکیشان او (32) و قوم و پیروان اوست. (33) تفاوت آل فرعون با اصحاب فرعون در این است که اصحاب از «صحبة» گرفته شده است و کاربرد آن در جایی است که موافقت در مذهب باشد؛ چنانکه گفته می‌شود اصحاب شافعی و مقصود از آن موافقت در مذهب است و گفته نمی شود آل شافعی. (34) در تفسیر «آل لوط» ذیل آیه «قَالُواْ إِنَّا أُرْسِلْنَا إِلَى قَوْمٍ مُّجْرِمِینَ * إِلاَّ آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِینَ» (35) گفته‌اند مقصود از «آل» خاصه و عشیره لوط است. (36)
بعضی از اهل تفسیر در تفسیر آیه «...إِنَّ اللّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ ...» (37) اظهار داشته‌اند: «آل ابراهیم» اسماعیل (علیه السلام) ، اسحاق (علیه السلام) و فرزندان آن دو هستند و پیامبر اسلام (علیه السلام) از «آل ابراهیم» است. (38) برخی گفته‌اند: مراد از «آل ابراهیم» و «آل عمران» اشخاص خاص و مرتبط با آن دو است؛ خواه از اهل آن دو باشند و خواه ملحق به آن دو. (39) «آل محمد (صلی الله علیه و آله) » کسانی هستند که از راه حسب یا قرابت به آن حضرت باز می‌گردند.
بعضی هم گفته‌اند: «آل محمد (صلی الله علیه و آله) » کسانی را گویند که بر دین او باشند. (40)

2. اهل

بعضی مفسران در تفسیر آیه «ذَلِکَ لِمَن لَّمْ یَکُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِی الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ ...» (41) گفته‌اند: مقصود از اهل، اهل (ساکنان) حرم است. (42) برخی هم در تفسیر آیه «فَلَمّا قَضی مُوسَی الاجلَ و سارَ بِاَهلِهِ...» (43) گفته‌اند: اهل بر همسر مرد اطلاق می‌شود. (44)
در تفسیر آیه «وَ إِذ غَدَوتَ مِن أَهلِک تُبَوِّئٌ المُمؤمِنینَ...» (45) گفته شده است مراد از اهل رسول (صلی الله علیه و آله) خواصّ او هستند. (46) در تفسیر آیه «وَ أَمُر أَهلَک بِالصَّلَاة..» (47) ...» بیان شده است مقصود از اهل در این آیه اهل خانه یا اهل و پیروان دین پیامبر (صلی الله علیه و آله) هستند. (48) در تفسیر آیه «حَتَّى إِذَا جَاء أَمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِن کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَأَهْلَکَ إِلاَّ ...» (49) نوشته‌اند: مقصود از اهل، پسر و زوجه است. (50) مفسران در تفسیر آیه «وَیَنقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُورًا» (51) گفته‌اند: مقصود از اهل، عشیره مؤمن است؛ (52) نیز در آیه «وَکَانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَالزَّکَاةِ ...» (53) مراد از اهل او، امّت اوست. (54) اضافه اهل به مکان در بعضی از آیات، مثل «أَفَأَمِنَ أَهلُ القُرَی...» (55) و «وَجَاء أهل المدینة یستَبشِرُونَ» (56) بیانگر این است که مراد از اهل ساکنان هستند.

3. رَحِم

مفسران در ذیل آیه «وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئِکَ مِنکُمْ وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِی کِتَابِ اللّهِ ...»، (57) «اُولُوا الأرحام» را به معنای خویشاوندان (58) دانسته یا گفته‌اند: أرحام جمع «رَحِم» به معنای خویشاوندان مادری (59) یا عصابات (قوم و خویش طرفدار انسان) است. (60) در ذیل دو آیه «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» (61) و «لَن تَنفَعَکُمْ أَرْحَامُکُمْ وَلَا أَوْلَادُکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ...»، (62) «أرحام» به معنای خویشاوندان، (63) خویشاوندان مادری، مادران و برادران تنی گرفته شده است. (64)

4. قُربی

مفسران در ذیل آیات «...وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَاناً وَذِی الْقُرْبَى ...» (65) ، «... َآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى ...»، (66) «َإِذَا حَضَرَ الْقِسْمَةَ أُوْلُواْ الْقُرْبَى»، (67) «وَاعْبُدُواْ اللّهَ وَلاَ تُشْرِکُواْ بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى ...» (68) و دیگر آیات واژه «قُربی» را به نزدیکان معنا و تفسیر کرده‌اند. (69) برخی مفسران در ذیل آیه 177 سوره بقره گفته‌اند: مقصود از «ذَوی القُربی» خویشاوندان عطاکننده است (70) و برخی احتمال داده‌اند مقصود خویشاوندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است. (71)

5. مَوالی

ابوالبقاء درباره «مَوالی» گفته است: «مَوالی» جمع «مولی» است. (72) مرحوم طبرسی فرموده است: «مَولی» اصلش از «ولی» (نزدیکی و قرب) است و پسرعمو را «مَولی» خوانده‌اند؛ چراکه در نسب به انسان نزدیک است. (73)
شیخ طوسی آن را به معناى مُعتِق، معتَق، عُصبه، حَلیف، ولى و أولى به شىء واحق به عتِق و وَرَثه دانسته است. (74) بعضی مفسران درباره آیه «...» (75) گفته‌اند: «مَوالی» به معنای غصبه (پسران و خویشاوندان مذکر از جانب پدر) و ورثه است (76) و برخی تنها عصبه و نزدیک ترین خویشاوندان (77) را در معنای آن ذکر کرده‌اند. ذیل آیه «وَ إِنِّی خِفتُ المَوَالِی...» (78) که حکایت سخن زکریاست - گفته‌اند مقصود از «موالی» پسرعمو، (79) کلاله، عصبه، عموها و پسرعموهاست (80) و بنابر قولی، منظور اولیایی است که وارث علم من (زکریا) می‌شوند و از نسل من و وارثان من نیستند. (81)

6. نَسَب

مفسران درباره «نَسَب» در آیه «وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا ...» (82) این مطالب را آورده‌اند:
1. نَسَب خویشاوندی و اتصالی است که به ولادت نزدیک برمی گردد. (83)
2. کسی که ازدواج با او جایز نیست. (84)
3. اصنافی (هفت صنف) که خداوند در آیه «... حرمت علیکم...» ازدواج با آنان را حرام کرده است. (85)
4. اختلاط آب مذکر و مؤنث بر وجه شرعی است. (86)
سبب اتصال یا نسب است یا زوجیت؛ پس در اینجا سه قسم وجود دارد و اشرف و اعلای این اقسام اتصالی است که از حیث نسب حاصل شود و این اتصال نزدیکی و قرابت از جهت ولادت است و اولاد و فرزندان در آن داخل می‌شوند. (87)

جمع بندی و تحلیل نهایی

1. معنای مشترک واژگان یادشده، خانواده بزرگ و خویشاوندان است.
2. تفاوت دو واژه «آل» و «اهل» در این است که «اهل» از جهت نَسَب و اختصاص و «آل» خاصّه مرد از قرابت یا مصاحبت است (88) و قید در مفهوم «اهل» انس و در «آل» رجوع و اتکاست؛ (89) بنابراین ممکن است در مثل «آل النبی» هم رجوع باشد و هم قرابت و ممکن است در نمونه ای رجوع باشد؛ ولی قرابت و مصاحبت نباشد؛ به عبارت خلاصه تر: معنای ریشه ای «آل» رجوع است و در «اهل» اختصاص رجحان دارد، از این رو آن را اعم از «آل» دانسته‌اند، مانند: «أهلُ المدینة»، «أهلُ البَیت» و «أهلُ القُری».
3. ممکن است در مصداق واژه «رَحِم» (خویشاوند) اُنس و الفت هم باشد؛ در این صورت «اهل» نیز بر آن صدق می‌کند و اگر رجوع و بازگشت هم باشد، «آل» نیز بر آن صادق است. در مواردی هم ممکن است «رحِم» باشد؛ ولی معنای «اهل» و «آل» بر آن تطبیق نکند؛ مگر اینکه انس و الفت خویشاوندی محض را در نظر بگیریم؛ در این صورت «اهل» شامل آن می‌شود؛ یا رجوع به یک نسب و پدر یا مادر را ملاک قرار بدهیم؛ در این صورت «آل» نیز شامل آن می‌شود.
4. «قربی» (نزدیک بودن از جهت رحم) بر معنای «رَحِم» تطبیق می‌کند و همان سخن که در مقایسه «رحم» با «آل» و «اهل» گفته شد در اینجا نیز صادق است.
«قُربی» و «قَرابة» در نَسَب استعمال می‌شود. (90)
5. مادّه «مَوالی» به معنای کنار هم قرار گرفتن و لازمه اش نزدیک بودن است؛ پس اعم از «اهل» (تنها از جهت نسب و اختصاص) و «آل» (خاصّه مرد از جهت قرابت یا مصاحبت) است.
6. «نَسَب» در نزدیکان به کار می‌رود؛ پس با «ذَوِی القُربی» و «رَحِم» در مصداق یکی است و آنچه درباره آن دو بیان شد بر «نَسَب» نیز صدق می‌کند.
7. خانواده نهادی مهم در هر جامعه است و واژگان یاد شده از اصل چنین رکن اجتماعی ای حکایت می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 158 - 159.
2. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 94. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 87.
3. ابو هلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 84 احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 29.
4. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص 438-439.
5. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 161.
6. همان، ص 150.
7. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 115. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 6، ص 417 (به نقل از لیث) .
8. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تھذیب اللغه؛ ج15، ص 438.
9. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 498.
10. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 664. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج5، ص 51. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص223.
11. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ص32. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 5، ص175.
12. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 498.
13. همان، ج5، ص 80.
14. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ص 1454. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 9، ص 124. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 11، ص 82.
15. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 3، ص106.
16. این منظور؛ لسان العرب؛ ج 11، ص82. أبوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 36. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 495.
17. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 495.
18. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 106.
19. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج6، ص 141.
20. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 689. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2529. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 578. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1984. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 672.
21. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2529. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 672.
22. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 672.
23. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص 423.
24. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 602.
25. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج3، ص 1783.
26. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 14.
27. فیومی این مطلب را از ابن سکیت نقل کرده است (احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 602) .
28. همان.
29. اعراف: 130.
30. انفال: 52.
31. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج4، ص 516 و ج5، ص 139. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، صص 719 و 847.
32. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج 1، ص 191. (ذیل از بقره: 49) .
33. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 1، ص 385.
34. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 847-848.
35. حجر: 58-59.
36. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 524.
37. ال عمران: 33.
38. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 353-455.
39. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 165.
40. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 8، ص 525.
41. بقره: 196.
42. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 161.
43. قصص: 29.
44. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 391.
45. آل عمران: 121.
46. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج4، ص 5.
47. طه: 132.
48. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 224.
49. هود: 40.
50. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 394.
51. انشقاق: 9.
52. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج4، ص 726.
53. مریم: 55.
54. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 33.
55. اعراف: 97.
56. حجر: 67.
57. انفال: 75. احزاب: 6.
58. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 240 و ج3، ص 524. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 9، ص 142 و ج 16، ص277؛ محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج 4، ص 262.
59. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 9، ص 176. ابن عاشور این رأی را به بیشتر مفسران نسبت داده است.
60. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 5) ص7.
61. محمد: 22.
62. ممتحنه: 3.
63. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف: ج2، ص 325. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9 -10، صص 158 و 406. محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج5، ص210. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج19، ص 229.
64. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 28، ص125.
65. بقره: 83.
66. همان: 177.
67. نساء: 8.
68. همان، 36.
69. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج2، ص 12. محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، صص 219 و 428. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 328 و ج 2، ص97. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، صص298 و 477. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 2، ص 129 و ج4، ص 38-39.
70. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 2، ص 129. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص97. فضل بن حسن طبرسی ؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 477.
71. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص477. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج 2، ص 129. کلمه «ذی القربی» در این آیات نیز آمده است: مائده: 106. انعام: 152. انفال: 41. التوبه: 113. نحل: 90. اسراء: 26. نور: 22. روم: 38. فاطر:18. احزاب:23. حشر: 7.
72. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 870-871.
73. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص774.
74. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 186 - 187.
75. نساء: 33.
76. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 186-187. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 66. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج3، ص 300.
77. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج4، ص 110.
78. مریم: 5.
79. ابوالبقاء الکفوی؛ الکیات؛ ص871.
80. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 104. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 776. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ الکنت والعیون؛ ج3، ص 355. محمدبن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) ؛ ج 21، ص 155.
81. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 105.
82. فرقان: 54.
83. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 499. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 272.
83. همان.
84. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 273.
85. ابوعبدالله محمد بن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج13، ص40.
87. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب) ؛ ج 9، ص 178 (ذیل نساء: 12) .
88. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 84.
89. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 178.
90. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص425. ابوهلال این قول را از احمدبن محمد فیومی در مصباح نقل کرده است (احمدبن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص495) .

منبع مقاله :
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.