نویسنده: گروه نویسندگان

 

معناشناسی لغوی

1. آن

«آن» ظرف و مبنی بر فتح است (معمولاً به صورت «ألآن» به کار می‌رود) ؛ الف و لام آن برای تعریف نیست (1) و به گفته فرّاء از واژه «أوان» (وقت) گرفته شده است. (2) خلیل در ذیل واژه «أون» می‌گوید: «آن» به منزله کلمه «ساعة» است؛ گرچه «ساعة» به معنای جزء موقت و برهه ای از اجزای شب و روز است و «آن» بخشی از ساعتی است که در ابتدا و انتهای سخنی و کاری قرار می‌گیرد. (3) برخی اهل لغت «آن» را پس از کلمه «این» آورده و به معنای وقت حاضر دانسته‌اند. (4) فیومی پس از معنا کردن «أُوان» به وقت می‌گوید: «آن» وقت حاضر است. (5) بعضی دیگر «أوان» را به معنای حین و وقت دانسته و از «آن» سخنی نگفته‌اند؛ (6) برای نمونه ابن فارسی نه در ذیل «أون» و نه در ذیل «أین» متعرض واژه «آن» نشده است. (7)

2. آناء

«آناء» بر وزن «أفعال»، (8) و جمع «إنی» و «أنی» (با حروف اصلی همزه، نون و حرف علّه یاء) (9) و به معنای ساعت و برهه ای از ساعت ها و اوقات شب (10) است. برخی ارباب لغت «آناء» را به مطلق اوقات معنا کرده‌اند. (11)

3. أجل

«أجَل» (همزه، جیم و لام) (12) پایان وقت و زمان در مثل مرگ، دین و امثال آن (13) است. برخی اهل لغت «أجل» را در یک جمله معنا کرده‌اند؛ مانند: «بَلَغَ الشّیئُ أجَلَهُ»: فلان امر به پایان خود رسید. (14) بعضی هم آن را به مدت یک چیز معنا کرده‌اند. (15)

4. اُمّة

یکی از معانی «اُمّة» (همزه و میم) (16) مدت و حین است. (17) بعضی اهل لغت مانند خلیل، ابن درید و فیومی در ذیل «اُمّة» معنای حین و مدت را ذکر نکرده‌اند؛ گرچه معانی دیگری برای آن آورده‌اند. (18)

5. أمد

«أَمَد» (همزه، میم و دال) (19) نهایت و پایان یک شیء (20) است. از هری از شَمِر نقل می‌کند: «أَمَد» پایان «أجَل» (زمان) است (21) و جوھری «... أمَدُک» را به نهایت عُمر معنا می‌کند. (22)

6. حُقب

معنای اصلی «حُقب» (حاء، قاف و باء) حبس و نگه داشتن است. (23) اهل لغت «حِقبة» را به مدتی از زمان (دهر) معنا کرده و «أحقاب» را جمع دانسته‌اند (24) و قدمای یادشده در پاورقی 2 - غیر از ابن درید - «حُقب» (با سکون یا ضمّه قاف) را به هشتاد سال معنا کرده‌اند؛ البته جوهری با توجه به آیه (25) قرآن معنای «حقب» را دهر دانسته است.

7. حین

معنای اصلی «حین» (حاء، یاء و نون) زمان است؛ اندک باشد یا زیاد؛ (26) همچنین ارباب لغت در بیان معنای «حین» گفته‌اند: مدتی از زمان؛ (27) اندک باشد یا زیاد. (28)

8. دَهر

«دَهر» (دال، هاء و راء) (29) زمان طولانی و ممتدّ، (30) مدت دنیا از آغاز تا پایان (31) و زمان (32) است. فیومی «دَهر» را به زمان - اندک باشد یا زیاد - معنا کرده است و از ازهری نقل می‌کند: «دهر» در لغت عرب بر زمان، فصلی از چهار فصل سال و تمام مدت دنیا اطلاق می‌شود. (33)

9. ساعة

«ساعة» از «سوع» (سین، واو و عین) گرفته شده است و «سوع» بر استمرار و گذشتن یک شیء دلالت دارد؛ (34) به همین جهت وقت گذر را «ساعة» نامیده‌اند. (35) اهل لغات «ساعة» رابه معناى زمان قیامت، (36) هر برهه از شب و روز، (37) جزء آخر شب یا روز (38) و وقت حاضر (39) دانسته‌اند. از این سخنان استفاده می‌شود که «ساعة» بر هر وقت یا برهه گذرا و موقت از شب یا روز اطلاق می‌شود.

10. عِدّة

«عدّة» از «عَدّ» (عین و دال) (40) به معنای احصاء و شمارش (41) اشتقاق یافته است و در صورت اضافه شدن به «مرأة» (عدة المرأة) مقصود از آن، زمان و ایام سه پاکی و عادت ماهیانه (پس از طلاق و...) زن است. (42) فیومی می‌گوید: عده زن به گفته برخی، ایام پاکی و عادت زن است و از واژه «عدّ» (حساب) گرفته شده است و بنابر قول بعضی، انتظار کشیدن زن در مدتی است که بر او واجب است (سه پاکی و عادت پس از طلاق و...) . (43)

11. عَصر

«عصر» (عین، صاد و راء) (44) چند معنی اصلی دارد: دهر و روزگار (45) و دهر و وقت. (46)

12. عُمر

«عُمر» (عین، میم و راء) (47) مدت زندگی (48) است . ابن درید می‌گوید: «عُمر» و «عَمر» یکی است و «غیر» هم گفته‌اند. (49)
برخی اهل لغت صریحاً «عُمر» را به معنای مدت حیات نگرفته‌اند؛ ولی از سیاق عبارت های آنان همان معنای مدت زندگی استفاده می‌شود. (50) از مطالب فوق استفاده می‌شود که «عُمر» به معنای مدت زندگی و بقای موجودات زنده است.

13. مُدَة

«مُدّة» از «مّد» (میم و دال) و دارای معنای اصلی کشیدن یک شیء در طول است. (51)
اهل لغت «مُدّة» را به نهایت و غایت، (52) أجل و پایان یک شیء (53) و برهه‌ای از زمان (54) معنا کرده‌اند.

14. میقات

«میقات» در ذیل کلمه «وقت» معناشناسی خواهد شد.

15. وقت

«وقت» (واو، قاف و تاء) (55) مقداری از زمان، (56) ساعت و برهه‌ای از زمان (57) و مقداری مشخص از زمان برای یک امر (58) است. «میقات» مصدر «وقت» (59) و به معنای وقت تعیین شده برای یک کار و اسم مکان است. (60) از آنچه گفته شد، روشن می‌شود وقت برهه ای از زمان مشخص برای یک امر و «میقات» وقت تعیین شده برای یک کار یا مکان آن است.

معناشناسی تفسیری

1. اَن

بعضی صاحبان تفسیر پس از بیان «... الآنَ جِئتَ بِالحَقِّ...» (61) از فراء نقل کرده‌اند: اصل این کلمه از «أوان» (وقت) پس از حذف و او و الف و لام برای اشاره است؛ بدین معنا که در این وقت این کار را انجام می‌دهی؛ بنابراین «ألأنَ» مثل «هذا» مبنی است. (62) برخی دیگر با اشاره به اینکه «ألأنَ» مثل «یا الله» است (الف وصل آن در صورت ابتدا به آن، قطع است و با حرکت فتحه خوانده می‌شود) گفته‌اند: «ألأن» این وقت (اکنون) است. (63) راغب در ذیل «أین» از سیبویه نقل می‌کند: «أَلآنَ» «آنُکَ» بوده است؛ بدین معنا که این وقت، وقت توست. (64)

2. اَناء

بعضی مفسران پس از ذکر آیه «... یتلُونَ آیاتِ اللهِ آناء اللَّیل ...» (65) مفرد «آناء» را «أنا» مثل عَصا (66) و «إنی» و «إنی» دانسته و «آناء» را به ساعات و اوقات شب (67) تفسیر کرده‌اند. برخی از آنان اظهار داشته‌اند: اصل «آناء»، «أَأناء» با (دو همزه بر وزن اَفعال) جمع «إنی» یا «أنی» است و «إنا» در آیه «... غَیرَ نَاظِرینَ إِنَاهُ...» (68) به معنای وقت است؛ بدین معنا که آنان نباید منتظر وقت آن (غذا) باشند. (69) راغب می‌گوید: «آناءُ اللّیل» ساعات شب و مفرد آن، «إنی» و «إنی» است. و «إنا» هم در «غَیرَ نَاظِرینَ إِنَاهُ» به معنای وقت است. (70)

3. أجَل

برخی مفسران در ذیل «... فَإِذَا بَلَغنَ أَجَلَهُنَّ...» (71) گفته‌اند: «أجل» آخِر مدّت و پایان عدّه است (72) و بعضی دیگر فرموده‌اند: «أجل» پایان وقت و زمان در دین و غیر (73) آن است. راغب: «اجل» را مدت تعیین شده برای یک شیء می‌داند. (74)

4. اُمّة

مفسران و محققان واژه «أمّة» را در آیه «... وَ ادَّکرَ بَعدَ أُمَّة...» (75) بنابر قولی به حین یا مدت طولانی دانسته‌اند. برخی هم گفته‌اند: «أمّة» (بر وزن فُعله) مقدار معین و محدود از یک کار و امر است؛ خواه متشکل از افراد باشد یا قطعات زمان. (76)

5. أمَد

مفسران در ذیل آیه «... أَمَداً بَعِیداً...» (77) «أمَد» را به پایان و نهایت، (78) زمان، (79) مدت نامعلوم و پایان طولانی (80) معنا کرده‌اند.

6. حُقب

«حُقُب» در آیه «... أَو أَمضیِ حُقُباً» (81) به هشتاد سال تفسیر شده است؛ (82) ولی معانی دیگری از قبیل دهر، سال، هفتاد سال و زمان هم برای آن ذکر شده است. (83) به گفته بعضی، «احقاب» جمع «حُقُب» به معنای دهر و «حِقبه» به معنای هشتاد سال می‌باشد. (84) کلمه «أحقاب» در آیه «لَبِثِینَ فِیهَا أَحقَابًا» (85) نیز به معانی گوناگونی همچون زمان زیاد و پیوسته، زمان های پی درپی، زمان طولانی و... تفسیر شده است. (86)

7. حین

برخی از مفسران در ذیل «... وَ مَتَاعٌ إِلَی حِینٍ» (87) گفته‌اند: «حین»، «مدّة» و «زمان» در معنا به هم نزدیک هستند؛ «حین» در هر وقت و زمان کاربرد دارد؛ ولی استعمال آن در زمان زیاد بیشتر است. (88) بعضی دیگر اظهار داشته‌اند: «حین» به معنای مدت است؛ زیاد باشد یا‌ اندک. (89) برخی مفسران پس از ذکر «تُؤتِی أُکلَهَا کلَّ حِینٍ...» (90) مرقوم داشته‌اند: «کلّ حین» در این آیه دلالت دارد که «حین» به منزله وقت است. (91)

8. دهر

مفسران پس از ذکر «هَل أَتَی عَلَی الإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهرِ...» (92) اظهار داشته‌اند: «دهر» مدت طولانی و گذشت شب و روز، (93) بخش نامحدودی از زمان، (94) زمان طولانی یا زمان عالم دنیا، (95) زمان طولانی و بدون حدّ در آغاز یا پایان است. (96) برخی از آنان گفته‌اند: فرق آن با وقت در این است که «وقت» متضمّن جعل و تعیین از سوی جاعِل است؛ زیرا خدا برای نماز واجب و روزه وقت معین قرار داده است. (97)

9. ساعة

بعضی مفسران در ذیل «... إِذَا جَاءتهُمُ السَّاعةُ...» (98) علت نامگذاری قیامت به «ساعة» را سرعت حساب در آن روز (99) یا سرعت وقوع قیامت پس از مرگ دانسته‌اند. (100) نیز پس از بیان «... لاَ یستَأخِرُونَ سَاعَة...» (101) اظهار داشته‌اند: «ساعة» کمترین وقت در استعمال مردم است. (102) راغب می‌گوید: «ساعة» جزئی از زمان است و از قیامت (103) به «ساعة» تعبیر شده است (به دلیل تشبیه قیامت به آن) ؛ زیرا حسابرسی قیامت با سرعت انجام می‌گیرد. (104)

10. عدّة

برخی مفسران در ذیل آیه «... فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَ أَحصُوا العِدَّة ...» (105) «عِدّه» را مدت زمانی دانسته‌اند که زن حائض یا باردار پس از طلاق یا مرگ شوهر از نظر شرعی باید نگه دارد و ازدواج مجدد نکند. (106)

11. عصر

«عصر» در ذیل آیه «والعَصرِ» (107) به معنای دهر و روزگار (108) و زمان (109) است.

12. عُمر

برخی مفسران در ذیل آیه «... فَقَد لَبِثتُ فِیکم عُمُراً...» (110) گفته‌اند: «عَمر» و «عُمُر» بقا و مدت طولانی (111) است. ابن عاشور می‌گوید: «عُمر» به معنای زندگی است؛ زیرا از «عُمران» اشتقاق یافته است و در مدت زندگی، موجود زنده و دنیوی به سبب آن آباد می‌شود. «عُمر» بر مدت طولانی هم اطلاق می‌شود؛ در صورتی که انسان در آن مدت زیاد زندگی کند. (112) راغب می‌گوید: «عَفر» و «عُمُر» اسم برای مدت آبادانی بدن به سبب زندگی است و این مسئله با بقا تفاوت دارد. (113)

13. مُدّة

برخی مفسران در ذیل آیه «... فَأَتِمُّوأ إِلیهِم عَهدَهُم إِلَی مُدَّتِهِم...»، (114) «مدّة» را به اجل و پایان مدت تعیین شده در معاهده تفسیر کرده (115) و بعضی افزوده‌اند: «مُدّة»، «زمان» و «حین» در معنا مانند یکدیگر هستند. (116) ابن عاشور می‌گوید: «مُدّة» به معنای «اجل» (پایان زمان تعیین شده برای یک شیء) است؛ زیرا از «مَدّ» (کشیدن) اشتقاق یافته است که در حقیقت طولانی کردن و کشیدن زمان کار است. (117) راغب مرقوم داشته است: اصل ( (مذ) کشیدن است و «مُدّة» (وقت مُمتدّ) از آن گرفته شده است. (118)

14. میقات

«میقات» در ذیل کلمه «وقت» معناشناسی خواهد شد.

15. وقت

بعضی مفسران پس از ذکر «... فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ...» (119) در فرق بین «میقات» و «وقت» گفته‌اند: آنچه اندازه گیری و تعیین شده است (مدت) تا در آن کاری انجام گیرد، میقات است و مدت یک چیز - خواه کسی آن را تعیین کرده باشد یا نه - وقت آن است. (120) ابن عاشور پس از ذکر آیه (...قُل هِی مَوَاقِیتُ لِلنَّاسِ...» (121) می‌گوید: «مواقیت» جمع «میقات» و «میقات» بر وزن اسم آلت از «وقت» است و عرب آن را اسم وقت گذاشته است. نامگذاری وقت معین به «میقات» برای مبالغه در وقت است؛ وگرنه با وقت یکی است؛ البته گفته‌اند میقات اخص از وقت است؛ زیرا میقات وقتی است که در آن کاری ‌اندازه گیری و تعیین شده است. (122) راغب می‌نویسد: «وَقت» پایان زمان تعیین شده برای یک کار و «میقات» وقت مشخص شده برای یک چیز است. (123) علامه طباطبایی می‌فرماید: معنای «میقات» و «وقت» نزدیک به هم است. (124)

جمع بندی و تحلیل نهایی

1. زمان معنای مشترک تمام واژگان یادشده است.
2. بیشتر اهل لغت واژه «آناء» را به ساعات و اوقات شب معنا کرده‌اند؛ ولی فیومی آن را مطلق اوقات می‌داند. به نظر می‌رسد معنای اوقات صحیح باشد؛ زیرا واژه «آناء» در قرآن سه بار آمده و به کلمه «اللّیل» اضافه شده است و مفسران به دلیل اضافه شدن «آناء»، آن را به اوقات و ساعات شب تفسیر کرده‌اند و شاید اهل لغت به دلیل اضافه شدن «آناء» به «اللّیل» در قرآن، آن را به اوقات و ساعات شب معنا کرده باشند. شاهد دیگر («إنا» مفرد «آناء») در این آیه «... غَیرَ نَاظِرِینَ إِنَاهُ...» (125) به مطلق وقت معنا شده است. (126) برخی محققان گفته‌اند: در مادّه «آناء» و «إنا» بلوغ و کمال از جهت وقت هم نهفته است و معنای «آناءُ اللیل» بلوغ و رسیدن اجزای شب به نهایت تاریکی و «... إِنَاهُ...» (127) به معنای بلوغ و رسیدن وقت غذاست؛ (128) بنابراین «آناء» و «ساعات» در معنا بسیار مشابه یکدیگرند؛ گرچه در معنای «ساعة» سرعت و زودگذری هم نهفته است.
3. کلمه «آن» به گفته اهل لغت و تفسیر به معنای وقت و الف و لام آن برای اشاره به وقت (نه تعریف) است؛ ولی بعضی از اهل تحقیق اظهار داشته‌اند: واژه «آن» به معنای زمان حال و حاضر، معنایی کلی و عام است و هر حالت و شخصی را فرامی گیرد و الف و لام برای تعریف و مقید ساختن زمان حال به وقت تکلم و سخن گفتن است. (129) تفاوت «الان» به معنای اکنون و وقت حاضر با واژه‌های دیگر روشن است.
4. «أجل» بر اساس نظرات اهل لغت و تفسیر به معنای پایان وقت و در حقیقت معنای اصلی آن وقت معین و نهایت زمان مشخص یک امر است؛ در این صورت «أجل» با واژه‌های مشابه دیگر (به معنای مطلق زمان و وقت) تفاوت دارد.
5. یکی از معانی و موارد کاربرد «أمّة» (مدت و زمان محدود) با کلمه «حین» تشابه معنایی دارد؛ ولی «حین» تنها به معنای زمان محدود و «أمّة» به معانی متعددی از جمله زمان محدود آمده است.
6. اصل کلمه «أمَد» (پایان یک شیء) به گفته بعضی از محققان، نهایت و پایان زمانی است. (130) این معنا با معنای «اجل» تشابه معنایی داشته است و برخی از اهل لغت هم در معنای «اَمَد» واژه «أجل» را ذکر کرده بودند؛ (131) ولی نمونه‌های کاربرد «أمد» در قرآن بیشتر از زمان و مدت نامعلوم را ثابت نمی کند و نهایت و پایان طولانی با کمک قرینه فهمیده می‌شود.
برخی اهل تحقیق اظهار داشته‌اند: معنای اصلی «حُقب» امتداد و دوام زمان است. (132) لحاظ امتداد در «حقب» از عبارت کشاف و تحریر نیز استفاده می‌شود. وجود چنین قیدی در معنای مادّه «حقب» می‌تواند سبب تمایز این کلمه از واژگان مشابه باشد.
7. به گفته اهل لغت، واژه «حین» به معنای مطلق زمان است؛ خواه اندک باشد یا زیاد. برخی محققان می‌گویند: «حین» زمان محدود بدون هیچ قیدی است؛ ولی «مدة» زمان محدودی است که قید امتداد در آن لحاظ شده باشد؛ (133) البته بعضی مفسران گفته‌اند: «حین» و «مُدة» در معنا به هم نزدیک هستند. (134)
8. برای «دَهر» معانی متعددی از قبیل زمان، زمان طولانی و مدت حیات دنیا ذکر شد. برخی صاحب نظران درباره تفاوت دهر با مدت گفته‌اند: در «دهر» اوقات مختلف یا غیرمختلف جمع می‌شود؛ مانند اطلاق دهر به سال‌های متمادّی؛ ولی به هر یک از فصل‌های سال مثل زمستان «مدة» گفته می‌شود، نه «دهر». (135) دیگر مفسران در تفاوت «دهر» با «وقت» نوشته‌اند: «وقت» متضمّن جعل جاعل است و در «دهر» جعل و تعیین در کار نیست. (136) برخی نیز گفته‌اند: اگر واژه «دهر» بدون قید و قرینه باشد، به معنای زمان از آغاز خلقت تا پایان آن است و در صورت وجود قرینه به مقداری از زمان هم اطلاق می‌شود و فرق آن با «وقت» در همین نکته نهفته است. (137)
9. هر لحظه گذرا از شب یا روز (138) و کمترین وقت در نظر مردم را «ساعة» (139) گویند. بعضی صاحب نظران در فرق «ساعة» و «وقت» گفته‌اند: «ساعت» وقت منقطع (جزیی از زمان) و «وقت» اسم جنس (برای زمان محدود) است. (140)
برخی دیگر اظهار داشته‌اند: «ساعة» در صورت نکره بودن مانند: «... لاَ یستأخِرُونَ سَاعَة...» (141) به معنای زمان محدود (کمترین وقت) و در صورت اضافه شدن مانند «... فِی سَاعَةً العُسرَةِ...» (142) یا با قید خاصّ مانند «... سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ...» (143) به معنای زمان محدود دوران سختی یا برهه‌ای از روز است و چنانچه با الف و لام در قران بیشتر با الف و لام است باشد، مقصود زمان معین (مثل قیامت) است. (144)
10. اصل مادّه «عِده» به معنای شمارش کامل است؛ ولی اگر این واژه درباره زن به کار رود معنایش زمان حیض و پاکی زن در سه مرتبه پس از طلاق است (145) و در چنین عدّه‌ای زمان قابل شمارش و محاسبه نهفته است.
11. واژه «عصر» در صورتی که به معنای «دهر» باشد - چنان که بیشتر اهل لغت گفته بودند - قهراً در معنا با «دهر» مشابه خواهد بود و اگر به معنای وقت و زمان محدود باشد - چنانکه برخی از اهل لغت گفته بودند - با کلمه «وقت» تشابه معنایی پیدا می‌کند. بعضی محققان در فرق واژه «عصر» با «دهر» از مبرّد نقل کرده‌اند: «عصر» به معنای وقت، زمان حاضر و سالیان زیاد هم آمده است؛ ولی «دهر» تنها در زمان طولانی یا نامحدود کاربرد دارد. (146)
12. «عُمر» مدت زندگی است. برخی محققان نوشته‌اند: معنای اصلی مادّه «عُمر» تداوم زندگی در برابر خرابی است. حیات در مرتبه آغاز (پس از آفرینش) و در مرتبه بعد، عُمر و ادامه حیات است. (147) بعضی هم در فرق «عُمر» با «أجل» گفته‌اند: أجَل پایان عُمر معین در علم خدا و عُمر مدت حیاتی است که افزودن و کاستنی باشد. (148) روشن است قید زندگی در دیگر واژه‌های مشابه با عمر لحاظ نشده است و فرق عمر با آنها در همین نکته نهفته است.
13. «مُدّة» زمان معین و دارای نهایت یک شیء است. برخی مفسران گفته‌اند: «مُدّة» و «حین» در معنا نظیر یکدیگر هستند؛ (149) ولی بیشتر اهل لغت و تفسیر - چنانکه ذکر شد - در معنای «مدّة» کلمه‌های نهایت، أجل و غایت را هم ذکر کرده بودند. به نظر می‌رسد «مدّة» با «حین» هم معنا نیست؛ زیرا «حین» مطلق زمان ‌اندک یا زیاد است. در «مدّة» پایان و نهایت نهفته است و معنای آن به معنای «أجل» نزدیک تر است؛ گرچه «اجل» پایان مدت تعیین شده برای یک شیء است و «مدّة» چون از «مدّ» (امتداد و کشیدن) است، امتداد و کشیدن زمان کار می‌باشد؛ چنان که برخی مفسران به آن اشاره کرده بودند. (150)
14. «وقت» بر اساس نظر اهل لغت و تفسیر (قبلاً ذکر شد)، برهه‌ای از زمان مشخص برای یک امر است و در فرق آن با «حین» گفته‌اند: «وقت مقداری از زمان تعیین شده برای یک شیء و «حین» زمان‌ اندک یا زیاد است. (151) محققان درباره «وقت» نوشته‌اند: معنای اصلی مادّه «وقت» زمانی است که به سبب کار یا حادثه یا هر امر دیگری محدود شده باشد. «وقت» مصدر است و بر زمان محدود اطلاق می‌شود. (152)
15. از کاربرد واژگان مذکور در قرآن می‌توان به این نتیجه رسید که زمان از دیدگاه قرآن امری پذیرفته شده است و باید از جهات گوناگون آن را بررسی کرد. گفتنی است در فرهنگ قرآن مدخل «زمان»، «وقت» یا «عصر» ذکر نشده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 121. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص547. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 5، ص 2076.
2. ابومنصور محمدبن احمد از هری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص 546-547.
3. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 121.
4. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج5، ص2076.
5. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 31.
6. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 88.
7. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، صص 162 و 167.
8. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2273.
9. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 141 - 142.
10. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1، ص111. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 83. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج15، ص552. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 6، ص 2273. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 142.
11. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص28.
12. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 64.
13. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 68. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 11، ص 193. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 64.
14. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص49.
15. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج4، ص1621. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 6.
16. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 21-22.
17. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 15، ص 634. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 5، ص 1864. ابن فارس؛ معجم مقایس اللغه؛ ج 1، ص28.
18. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 105. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 79. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص23.
19. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 137.
20. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 102. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 137. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر ص 21.
21. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 222.
22. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج2، ص442.
23. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 89.
24. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 407. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 427. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 4، ص 73. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ص 114. ابن فارسی؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 89. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 143.
25. کهف: 60.
26. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 125.
27. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 451. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 1، ص 480. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 5 ص 255. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 5، ص 2106.
28. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر ص 160.
29. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 305.
30. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 601. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 6، ص 192.
31. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 655. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج6، ص 192.
32. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 6، ص 192. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 661.
32. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 201.
33. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 116.
34. همان.
35. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 875. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 3، ص89. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 1233.
36. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 121 (در ماده أون) . احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 295.
37. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج3، ص89.
38. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 3، ص 1233.
39. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج4، ص 29.
40. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1151. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 507. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج1، ص89. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص505.
41. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1151. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 507. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 1، ص 89.
42. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 396.
43. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4، ص 340.
44. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج2، ص1214. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 554. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 2، ص 13. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 748.
45. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4، ص 340.
46. همان، ص 140.
47. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1283. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 4، ص 40.
48. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 600 – 601.
49. همان. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 2، ص 381. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 756. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ج 1 - 2، ص 429.
50. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 5، ص. 269.
51. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1684. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 3، ص324.
52. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج3، ص 325.
53. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 537. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 566.
54. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 6، ص 131.
55. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1972. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 9، ص 255.
56. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 3 ص 606.
57. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 667.
58. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1972. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 9، ص 255. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 6، ص 131.
59. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 1، ص269.
60. بقره: 71.
61. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 300.
62. تلخیص از: ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 1، ص 308- 309.
63. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 101. واژه «ألآنَ» در این آیات آمده است: بقره: 71 و 187. نساء: 18. انفال: 66. یونس: 51 و 91. یوسف: 51. جن: 9.
64. آل عمران: 113.
65. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج4، ص 53.
66. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 814.
67. احزاب: 53.
68. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 21، ص 306.
69. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 96. عبارت «آناء اللیل» سه بار (ال عمران: 113. طه: 130. زمر: 9) و مفرد آن یک بار (احزاب : 53) در قرآن آمده است.
70. بقره: 234.
71. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 591. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 282.
72. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 264.
73. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 65. واژه «اجل» 52 بار در قرآن ذکر شده است.
74. یوسف: 45.
75. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 147. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 364. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 12، ص 71. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 86.
76. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 135.
77. آل عمران: 30.
78. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 137. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1-2، ص732.
79. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج3، ص77.
80. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج3، ص 204.کلمه «أمَد» در این آیات هم آمده است: کهف: 12. حدید: 16. جن: 25.
81. کهف: 60.
82. ابوزکریا فرّاء؛ معانی القرآن؛ ج 2، ص 154. ابواسحاق زجّاج؛ معانی القرآن و اعرابه؛ ج3، ص 299.
83. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 66.
84. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص248.
85. نبأ: 23.
86. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 9-10، ص 643. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 4، ص 688. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 30، ص 33.
87. بقره: 36.
88. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 165.
89. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1، ص 197. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج 1، ص 262.
90. ابراهیم: 25.
91. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 480. واژه «حین» 35 بار در قرآن آمده است.
92. انسان: 1.
93. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 206.
94. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج6، ص 410.
95. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 29، ص 346.
96. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان بی تفسیر القرآن؛ ج 20، ص 120. واژه «دهر» در آیه 24 سوره جاثیه هم آمده است.
97. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 206.
98. انعام: 31.
99. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج3، ص 68.
100. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 16.
101. اعراف: 34.
102. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 101.
103. قمر: 1.
104. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 434. واژه «الساعة» 48 بار در قرآن (بیشتر درباره قیامت) آمده است.
105. طلاق: 1.
106. محمدبن حسن طوسی؛ البیان قی تقسیرالقرآن؛ ج 10، ص 30. واژه «عدّه» در آیه 49 سوره احزاب هم آمده.
107. عصر: 1.
108. ابوبکر سجستانی؛ غریب القرآن؛ ص 341. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 404. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 10-9، ص815.
109. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 4، ص 793. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 30، ص 466.
110. یونس: 16.
111. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 146-147. ابوالفضل شهاب الدین الوسی؛ روح المعانی؛ ج 11، ص 125.
112. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر: ج11، ص 43.
113. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآنی. ص 586. واژه «غفر» در قرآن یک بار (حجر: 72) ذکر شده است و کلمه «عُمُر» هم در آیات زیر آمده است: یونس: 16. نحل: 70. انبیاء : 44. حج: 5. شعراء: 18. قصص: 45. فاطر: 11.
114. توبه: 4.
115. ابن کثیر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج4، ص97.
116. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 8.
117. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 10، ص 21.
118. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 763.
119. اعراف: 142.
120. محمد بن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج4، ص 532. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 728.
121. بقره: 189.
122. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 2، ص 193.
123. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 879. در قرآن واژه‌های «وقت» سه بار (اعراف: 187. حجر: 38. ص: 81)، کلمه «میقات» به صورت مفرد هفت بار و به شکل جمع یک بار و واژه‌های «أقِّتَت» و «موقوتاً» هرکدام یک بار آمده است.
124. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 8، ص 235 (ذیل اعراف: 142).
125. احزاب: 53.
126. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 96.
127. احزاب: 53.
128. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 1، ص 166-167.
129. همان، ص198.
130. همان، ص 143.
131. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 14، ص 222.
132. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 2، ص 259.
133. همان، 334.
134. محمدبن حسن طوسی؛ البیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 165.
135. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 239.
136. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج . 1، ص 2006.
137. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج3، ص 258.
138. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 121 (در ماده اَون). ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 116.
139. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص 101.
140. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 271.
141. اعراف: 34.
142. توبه: 117.
143. احقاف: 35.
144. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج5، ص 263.
145. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1151.
146. ابو هلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص238.
147. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 8، ص 219.
148. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ صل 19.
149. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 8-9.
150. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 10، ص 21.
151. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص576.
152. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج13، ص169.

منبع مقاله :
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.