نویسنده: گروه نویسندگان

 

معناشناسی لغوی

1. اِبتهال

«ابتهال» از «بهل»، (باء،‌هاء و لام) دارای سه معنای اصلی است: الف) رها و آزاد کردن؛ ب) نوعی از دعا؛ مباهله (نفرین و دعای دو طرف علیه یکدیگر) از همین باب است؛ ج) آب قلیل. (1)
واژه‌های «بَهَلَ» و «ابتهال» به معانی گوناگونی همچون لعن و نفرین علیه دیگری، (2) تلاش و جدّیت در دعا، (3) اخلاص در دعا (4) تضرع به درگاه الهی، (5) تضرع و مبالغه در سؤال و دعا، (6) طرد و رهاکردن انسان یا حیوان به حال خود (7) آمده است. مباهله (مُلاعنه و همدیگر را لعن کردن) (8) در واقع طرد و دور کردن دیگری است.

2. ابعاد

واژه «ابعاد» مشتق از «بعد» (باء، عین و دال) با دو معنای اصلی خلاف قرب و مقابل قبل است. (9) سایر اهل لغت نیز واژه «بُعد» را خلاف قرب (10) یا ضد قرب (11) و به معنای طرد و دور کردن، (12) دور کردن از خیر، (13) لعن و نفرین (14) و هلاکت (15) دانسته‌اند.

3. رَجم

«رجم» (راء، جیم و میم) دراصل به معنای زدن با سنگ است. (16) از معانی دیگر آن سنگ، (17) قتل، (18) سبّ و شتم، (19) لعن و نفرین، (20) پرتاب کردن سنگ به طرف کسی (21) آمده است و شیطان را «رجیم» گفته‌اند؛ چون با سنگ (22) یا ستارگان زده شده و رانده شده است (23) یا مطرود از خیرات و منازل ملأ اعلی است. (24) از موارد کاربرد این واژه طرد و راندن است. (25) این واژه به معنای ظن، قذف، هجران و... (26) آمده است (در جایگاه خود مطرح خواهد شد) و آنچه در اینجا مطرح است، معنای طرد و راندن است. از شواهد مذکور برای این مادّه است «رَجَمتهُ بالقول»: او را با فحش زدم و راندم. (27)

4. سَبّ

«سبّ» (سین و باء) دراصل به معنای قطع و بریدن است (28) و به معانی دیگری همچون بریدن دست و پای شتر، (29) لعن، (30) دور کردن، (31) ناسزا گفتن (32) و شتم دردناک (33) آمده است. سبّ را از این جهت به معنای شتم دانسته‌اند که قطع رابطه آدمی با غیر است؛ (34) یا سبب قطع و بریدن عِرض و آبروی افراد می‌شود؛ (35) بنابراین برخی آن را به عیبجویی معنا کرده‌اند. (36)

5. طَرد

«طرد» (طاء، راء و دال) به معنای راندن و دورکردن آمده است. (37) طرد گاهی به صورت تبعید کسی از شهر و وطن خود به دستور سلطان و حکومت (38) و گاهی از سوی غیر حکومت است؛ (39) مانند اینکه کسی شخص دیگری را از خود دور کند و براند. (40) گفته می‌شود «أطردتُ فلاناً): او را ترک کردم و از خود راندم. (41) واژه «طرد» بر راندن و دور ساختن از روی تحقیر و استخفاف دلالت دارد. (42)

6. لعن

«لعن» (لام، عین و نون) در اصلی به معنای دور کردن و طرد کردن (43) گاهی از طرف خدا و گاهی از سوی غیر خداست. برخی لعن خدا را طرد و راندن و لعن مردم را سبّ و نفرین دیگری دانسته‌اند. (44) از معانی دیگر واژه «لعن» دعا و نفرین علیه دیگری، (45) سبّ و دشنام به غیر، (46) دور کردن از خیر (47) و عذاب (48) است.

معناشناسی تفسیری

1. ابتهال

«ابتهال» برگرفته از آیه «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ‌» (49) از منظر مفسران به معناى اخلاص در دعا، (50) تضرّع در دعا به درگاه الهی، (51) لعن و نفرین کسی (52) که همراه با تضرع (53) و جدّیت و مبالغه (54) باشد، لعن و دور شدن از رحمت الهی، (55) دعا و نفرین برای هلاکت دیگری (56) است.
«ابتهال» مشتق از «بهل» (لعن و نفرین) است (57) و سپس در هر دعا و درخواستی که با اصرار و جدّیت صورت پذیرد به کار رفته است؛ گرچه با لعن همراه نباشد. (58)

2. ابعاد

در تفسیر آیه «...وَقیلَ بُعداً لِلقَومِ الظّالِمین» (59) واژه «بُعد» از دیدگاه مفسران به معنای دور شدن شخص به گونه ای که امید بازگشتش نباشد، (60) دور کردن کسی از خیر (61) و رحمت الهی، (62) هلاکت و نابودی (63) و طرد از دار کرامت (64) است. گفته‌اند واژه «بَعُد» با ضم به معنای دور شدن و ضد قرب و «بَعِدَ» به معنای هلاکت (65) است. از نظر برخی در آیه «کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا أَلاَ بُعْداً لِمَدْیَنَ کَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ» (66) هر دو واژه «بعد» به معنای هلاکت است؛ (67) ولی از نظر زمخشری هر دو به یک معنا (نقیض قرب) است؛ گرچه مفسران برای اینکه تفصیل داده باشند، بین «بعد» به معنای هلاکت و غیر آن اینگونه فرق گذاشته‌اند. (68)
در تفسیر آیه «فَقالُوا ربّنا باعِد بَینَ أَسفارِنا...» (69) گفته‌اند: مقصود از «باعذ بین آسفارنا» ایجاد فاصله و دور شدن مسیر بین سبأ و شام است؛ زیرا مردم سباً از اینکه همه جا را سرسبز می‌دیدند و فاصله کویری نبود، خسته شده بودند؛ (70) یا اینکه فاصله را سبب اشتها و علاقه بیشتر مردم به میوه‌ها و حاصل باغ‌های خود و در نتیجه زیادی قیمت آنها دانستند؛ از این رو چنین تقاضایی کردند. (71)

3. رَجم

مفسران در تفسیر آیه «... وَ إِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَ إِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَ ذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ‌ » (72) «رجیم» را از «رجم» به معنای زدن با سنگ، (73) زدن و طرد شیطان، (74) لعن، (75) طرد، (76) و طرد از خیر (77) یا رحمت الهی دانسته‌اند. (78) در تفسیر آیه «قالُوا یا شُعَیبُ... لَو لا رَهطُکَ لَرَجَمناکَ...» (79) «رَجم» به سنگ زدن، (80) کشتن کسی با زدن سنگ و به صورت جمعی (بدترین شیوه قتل)، (81) طرد کردن و دور ساختن کسی، (82) سبّ و شتم، (83) اذیت و آزار رساندن (84) تفسیر شده است.
چنانچه گفته شد، یکی از معانی «رجم» تبعید و اخراج از وطن است. (85) در ذیل آیه «إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ ...» (86) «رجم» به معنای کشتن با سنگ، (87) طرد با گفتار و زبان، (88) شتم و آزار رساندن با زبان (89) دانسته شده است.

4. سَبّ

«سبّ» فقط در آیه «وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ ...» (90) آمده است و از منظر عالمان تفسیر، معنای آن گفتن سخن تحقیرآمیز و نسبت نقص و عیب به دیگری دادن (خواه حق باشد یا باطل)، (91) شتم و دشنام دادن به کسی، (92) مذمت کردن (93) و هجو و بدگویی (94) است. گفته‌اند این واژه دراصل به معنای قطع است و شامل اهانت، مسخره کردن و به زشتی از کسی یادکردن می‌شود؛ (95) ولی برخی اصل آن را سبب دانسته‌اند؛ چراکه سبب ذکر و یاد کسی با عیبجویی و امری قبیح می‌شود؛ دراین صورت شامل شتم و سرزنش هم هست. (96)

5. طرد

مفسران در تفسیر آیه «وَ لاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ ...» (97) طرد را به دور ساختن و راندن کسی (98) معنا کرده‌اند و با توجه به شأن نزول مقصود از آن، درخواست مشرکان از پیامبر (ص) برای دور کردن مسلمانان فقیر از مجلس خود در هنگام ملاقات آنان با حضرت (99) یا کنار زدن مسلمانان از صف اول نماز جماعت (100) است. برخی مفسران طرد را به معنای منع کردن و بازداشتن، (101) دور ساختن و راندن از روی اهانت و تحقیر (102) یا تنفر از کسی گرفته‌اند. (103)

6. لعن

مفسران در تفسیر آیه «وَ قَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِکُفْرِهِمْ ...» (104) «لعن» را به معنای راندن، طرد و دور کردن (105) دانسته‌اند؛ البته مقصود دوری از رحمت الهی (106) یا در هر خیری (107) است. برخی آن را به خذلان و خواری، (108) عذاب (109) و سبّ و شتم (110) معنا کرده‌اند.

جمع بندی و تحلیل نهایی

1. واژگان یادشده در معنای راندن و دور ساختن اشتراک دارند.
2. «ابتهال» دارای معانی گوناگونی است و در بعضی از آنها با دیگر واژگان مشابه هم معناست؛ مانند راندن (111) و در معانی دیگر چون اخلاص در دعا و تضرع در دعا با دیگر واژگان تفاوت دارد. این مادّه فقط در یک آیه (به معنای ملاعنه و همدیگر را نفرین کردن) آمده است و از این جهت با دیگر واژگان تفاوت دارد؛ زیرا در آن نوعی احتجاج و مخاصمه نیز وجود دارد. (112)
تفاوت دیگر این واژه با واژگان مشابه خود در این است که در اصل ابتهال (بَهَلَ) تلاش و اجتهاد نهفته است؛ بنابراین به کسی که در دعا اجتهاد دارد، «مُبتهل» گفته می‌شود. (113) در فرق ابتهال و لعن گفته‌اند ابتهال و مباهله در جایی است که اضطرار (114) یا یک امر مهم شرعی پس از اقامه دلیل، انذار و نصیحت (115) ایجاب کند؛ ولی واژگان دیگر همچون اِبعاد، رَجُم، سَبّ و طرد اعم است. (116) برخی محققان گفته‌اند: در معنای اصلی مادّه «ابتهال» و ترک کردن نهفته است و در مفهوم «لعن» طرد و مبغوض بودن وجود دارد. (117)
3. «ابعاد» از «بَعُدَ» (دراصل به معنای ضد قرب) اشتقاق یافته است. (118) از نظر اهل لغت و تفسیر، «ابعاد» به معنای دور ساختن و طرد (119) بوده و در دعای سوء و ضدّ دیگری کاربرد داشته است و برای هلاکت استعاره آورده می‌شود. (120) گفته‌اند هرگاه کسی بدون سب و دشنام از دیگری رانده و طرد شود به «بَعُدَ» و «بَعِدَ» تعبیر می‌شود. (121)
با توجه به آنچه گذشت، تفاوت این واژه با دیگر واژگان روشن شد.
4. «رجم» در اصل به معنای زدن با سنگ (122) بوده است و به معنای طرد و راندن، (123) لعن، (124) سَبّ و شتم، (125) تبعید و اخراج کسی از وطنش، (126) اذیت و آزار کسی، (127) هجران (128) و کشتن با سنگ (بدترین شیوه قتل) (129) آمده است. ابوالقاء مدعی است رجم در قرآن همه جا به معنای قتل است؛ مگر در دو آیه «لنرجمنکم» (130) که به معنای شتم است و «رجما بالغیب» (131) که به معنای ظن است. (132) رجم اصطلاحی در فقه (نوعی حد) در قرآن با واژه «رجم» نیامده است. برخی صاحب نظران در ذیل این مادّه اظهار داشته‌اند: معنای اصلی آن پرتاب کردن چیزی به یک شخص یا شیء است؛ خواه سنگ و جماد باشد یا کلمات خشن؛ فحش و لعن از مصادیق آن و طرد و قتل و هجران از آثار و لوام آن است. (133)

5. سَبّ

«سب» در اصل به معنای قطع است؛ (134) چرا که سب و شتم مایه قطع رابطه آدمی با غیر (135) یا مایه قطع و هتک عرض و آبروی دیگری می‌شود. (136) برخی اصل «سبّ» را سبب دانسته‌اند؛ چون سبب یاد کسی با عیبجویی از وی می‌شود. (137) «سبّ» به معنای شتم، فحش، مذمت، لعن، طرد و راندن آمده است و شامل هرگونه کلام و عملی است که سبب تحقیر و اهانت به دیگری شود (حق باشد یا باطل) (138) و از این جهت با دیگر واژگان تفاوت دارد. خدا متعلق «سبّ» در قرآن آمده است؛ اما در واژگان مشابه چنین نیست. بعضی پژوهشگران مفهوم اصلی مادّه «سَبّ» را حصر و محدودساختن دانسته و ناسزاگفتن و سرزنش کردن را از مصادیق آن شمرده‌اند. (139)

6. طرد

«طرد» به معنای راندن و دورکردن کسی (140) گاهی از روی اهانت و تحقیر (141) یا همراه با نفرت است. (142) این واژه بر اخراج کسی از وطنش به خواست حکومت (143) یا غیر حکومت (144) اطلاق می‌شود و شب و روز را مجازاً «طریدان» می‌گویند؛ چون هر یک با آمدن خود در واقع دیگری را دور می‌سازد. (145) از اینکه این واژه به معانی دیگری چون سبب، شتم و لعن نیامده است می‌توان فرق آن با دیگر واژگان را استنباط کرد؛ زیرا مفهوم راندن و دور ساختن اعم از مفاهیم دیگر واژگان مشابه است.

7. لعن

واژه «لعن» دراصل به معنای طرد و دور ساختن است. گاهی منظور از آن دور ساختن از خیر یا رحمت الهی است و به کافران اختصاص دارد؛ (146) همچنین به معانی دیگری مانند سبب، شتم، خذلان و خواری، سخط و غضب، مسخ کسی به اراده خداوند، عذاب کردن، دعا علیه کسی، دورساختن آدمی از مرتبه ابرار و صالحان آمده است. (147) از نظر برخی اهل لغت، لعن خدا به معنای طرد و دورکردن و لعن دیگران به معنای سبّ و نفرین است. (148) راغب می‌گوید: لعن خدا طرد از روی سخط و غضب و در دنیا به معنای سلب توفیق و دوری از رحمت و در آخرت عقاب و کیفر است؛ اما لعن انسانها به معنای دعا و نفرین علیه یکدیگر است. (149)

پی‌نوشت‌ها:

1. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 310-311.
2. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1، ص198. ابوبکر سجستانی؛ غریب القرآن؛ ص 460. ابن درید؛ الاشتقاق؛ صص 274 و 424. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج6، ص 310-311. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 4. ص 1643. ابواسحاق زجاج؛ معانی القرآن و اعرابه؛ ج 1، ص 423. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 87، فخرالدین طریحی؛ تفسیر غریب القرآن؛ ص 447.
3. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص198. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 6، ص 310. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 522. مجدالدین فیروزآبادی؛ القاموس المحیط؛ ج 2، ص 1284. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 28، ص 75.
4. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج21، ص 176. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 4. ص 1643. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 522.
5. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 149. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 87. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 64. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 28، ص 75.
6. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج 1، ص 167. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 522.
7. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 198. ابوالقاسم محمود بن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص32. صاحب بن عباد؛ المحیط فنی اللغه؛ ج 3، ص 491.
8. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج6 ص 311 (به نقل از ابن سکیت). ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج1، ص 167. صاحب بن عباد؛ المحیط فی اللغه؛ ج 3، ص 491. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 64. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 28، ص 75.
9. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 1، ص 268.
10. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 175. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 535. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 448. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص133. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 80. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج 1، ص 140. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج1، ص442. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 3، ص15.
11. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 1، ص 149.
12. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 175. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 535. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 448. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج3، ص 14.
13. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج1، ص175. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج 1، ص 139 - 140. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 442.
14. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 176. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 1، ص 442.
15. اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج2، ص 448. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص133. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 80. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج 1، ص 140. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج3، ص15.
16. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 2، ص 493.
17. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 221.
18. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 661. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 345. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 318- 319. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 5، ص 160. صاحب بن عباد؛ المحیط فی اللغه؛ ج 7، ص 102.
19. ابوبکر سجستانی؛ غریب القرآن؛ ص 422. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 345. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 318. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج2، ص 205
20. ابوعبید احمد بن محمد هروی؛ الغریبین فی القرآن والحدیث؛ ج3, ص 722. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 5، ص 161. مجدالدین فیروزآبادی؛ القاموس المحیط؛ ج 2، ص 1464. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 32، ص 111 (طبع جدید).
21. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 661. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 28. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن: ص 345. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص318. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 156. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج5، ص 161. صاحب بن عباد؛ المحیط فی اللغه؛ ج7، ص 102.
22. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 661. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 28. ابن منظور؛ لسان العرب، ج5، ص 161.
23. ابوعبید احمد بن محمد هروی؛ الغریبین فی القرآن و الحدیث؛ ج3، ص 722.
24. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن: ص 345-346. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج5، ص 161. مجدالدین فیروزآبادی؛ القاموس المحیط ج 2، ص 1464. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 32، ص 111.
25. ابن قتیبه؛ تاویل مشکل القرآن؛ ص 508، راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 345-346
26. مجدالدین فیروزآبادی؛ بصائر ذوی التمییز؛ ج3، ص 44- 45.
27. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 221.
28. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 63. نیز ر.ک: ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص157 - 158. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج6، ص 137. صاحب بن عباد؛ المحیط فی اللغه؛ ج 8، ص 254. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج3، ص23.
29. اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 1، ص 145. ابن فارس؛ معجم مقایس اللغه؛ ج3، ص63.
30. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 100 (به نقل از ثعلب) و ص 101 (به نقل از ابوعبید).
31. همان (به نقل از ابن سکیت).
32. اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه صحاح العربیه؛ ج 1، ص 144. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه: ج3، ص 63. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج 2، ص 330. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج6، ص 137. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 2، ص 80.
33. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 391.
34. اقتباس از: ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 63. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 6، ص 137.
35. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 157.
36. صاحب بن عباد؛ المحیط فی اللغه؛ ج 8، ص 254.
37. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج 3، ص 455. نیز ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 2، ص 1072. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج2، ص 442. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 13، ص 309. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج2، ص 501. أبوالقاسم محمود بن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 277. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 8، ص 138. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 3، ص 92.
38. اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 502. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 455. ابوالحسین احمد بن فارس رازی؛ مجمل اللغه؛ ص 459. ابوالفتح ناصر بن عبدالسیدّ مطرزی؛ المغرب فی ترتیب المُعرب؛ ص 314. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 8، ص 139.
39. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 543. همو، جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 442. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 3، ص 92.
40. اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 502 (به نقل از ابن سکیت).
41. صاحب بن عباد؛ المحیط فی الغه؛ ج 9، ص 148.
42. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 517.
43. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج5، ص 252 نیز ر.ک: خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1642. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 3، ص 287. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 2، ص 296. ابوالقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 410. صاحب بن عباد؛ المحیط فی اللغه؛ ج 2، ص 50. ابوالفتح ناصر بن عبدالسید مطرزی؛ المغرب فی ترتیب المغرب؛ ص 455. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 554.
44. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج4، ص 255. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 292.
45. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج3، ص 1642. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 292.
46. ابومنصور محمد بن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 2، ص 396. این منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 292. احمد بن محمد فیومی؛ المصباح المنیر؛ ص 554.
47. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج 2، ص 396. اسماعیل بن حمّاد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج6، ص 2196. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 292.
48. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 3، ص 1642. ابومنصور محمدبن احمد ازهری؛ تهذیب اللغه؛ ج2، ص 396 (به نقل از لیث). ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص292.
49. آل عمران: 61.
50. مقاتل بن سلیمان؛ تفسیر مقاتل؛ ج 1، ص 281.
51. ابومحمدبن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج 3، ص 84 (به نقل از ابن عباس). ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 445. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1- 2، ص 764.
52. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج 3، ص 84 محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 368. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتأویل؛ ج 1، ص 260-261. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 74.
53. محمد جمال الدین قاسمی؛ محاسن التاویل؛ ج 4، ص 113.
54. ابواسحاق زجاج؛ معانی القرآن و اعرابه؛ ج 1، ص 423. ابومحمدبن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج 3، ص 84 (به نقل از کلبی). ابومحمد عبدالحق‌اندلسی؛ المحررالوجیز؛ ج 1، ص447. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج 2، ص 179. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهر الحسان؛ ج 1، ص 260. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 3، ص 113.
55. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 361. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، صص 761 و 764. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)؛ ج 8، ص 73.
56. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ النکت والعیون؛ ج 1، ص398. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 484-485. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ ج3، ص 172.
57. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی؛ النکت والعیون؛ ج 1، ص398. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 484. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 1، ص 399 (به نقل از ابن قتیبه). ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج3، ص 114.
58. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص 368. ابوالفضل شهاب الدین الوسی؛ روح المعانی؛ ج3، ص 224.
59. هود: 44. مادّه «بعد» در برابر قرب در 36 آیه آمده و از باب افعال تنها یک بار ذکر شده است.
60. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 2، ص 265.
61. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 492.
62. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 250. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 4. ص 112 (به نقل از ابن عباس). محمدجواد مغنیه؛ التفسیر الکاشف؛ ج 4. ص 233. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 231.
63. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج5، ص 172. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 2، ص 325. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج2، ص398. ابوعبدالله محمدبن احمد قرطبی؛ الجامع لاحکام القرآن؛ ج 9، ص 29. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ ج6، ص 161.
64. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان بی تفسیر القرآن؛ ج . 1، ص 231.
65. ابومحمد عبدالحق ‌اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 3، ص 204. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 11، ص 265.
66. هود: 95.
67. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج5، ص 187. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 2، ص 337. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 3، ص 514.
68. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف: ج2، ص 425.
69. سبأ: 19.
70. ابومحمدبن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج 8، ص 85 ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 3، ص 492. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج3، ص577. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج6، ص 448-449. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 7-8، ص 606. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج4، ص 416.
71. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 4. ص 416. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج6، ص 448. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج5، ص 491. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج 8، ص 538. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهر الحسان؛ ج3، ص 9. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج 22، ص 190.
72. آل عمران: 36. واژه «رجم» و مشتقات آن در قرآن چهارده بار آمده است.
73. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 445. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 1، ص 251. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج3، ص 220.
74. ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 431. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 19، ص 351. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص 227. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص47.
75. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج3، ص 55. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص 227. ابولیث نصربن محمد سمرقندی؛ تفسیر سمرقندی؛ ج 1، ص 263.
76. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج 3، ص 55. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 1، ص227. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 1، ص 251، مشهدی؛ کنزالدقائق؛ ج3، ص 81. ابوالفضل شهاب الدین آلوسی؛ روح المعانی؛ ج 3، ص 220. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص47.
77. ابولیث نصربن محمد سمرقندی؛ تفسیر سمرقندی؛ ج 1، ص 263. احمد مصطفی مراغی ؛ تفسیرالمراغی؛ ج 3، ص 142.
78. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص47.
79. هود: 91.
80. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج6، ص 54. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهر الحسان؛ ج 2، ص 135.
81. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 4، ص 153. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج4، ص 46. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشـاف؛ ج2، ص 423. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ ج6، ص 201. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 374، ج 13، ص 261.
82. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج 4. ص 46. محمد بن عمر فخرالدین رازی؛ التفسیر الکبیر؛ ج18، ص 41. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 374.
83. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 12، ص138. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 3، ص202. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج4، ص 153. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحرالمحیط ف التفسیر؛ ج6، ص 201.
84. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 4. ص 153.
85. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج6، ص 201.
86. الکهف : 20.
87. ابواسحاق زجاج؛ معانی القرآن و اعرابه؛ ج3، ص276. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 3، ص 12. اسماعیل حقی بروسوی؛ روح البیان؛ ج5، ص 273. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج 15، ص 40.
88. سیدی عبدالرحمن ثعالبی؛ الجواهرالحسان: ج2, ص 293 (به نقل از حجاج).
89. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج5، ص 706 به (نقل از ابن جریج).
90. انعام: 108.
91. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج6، ص 261.
92. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 8، ص 404. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 232. اسماعیل حقی بروسوی؛ روح البیان؛ ج3، ص 107. ابن عاشور؛ التحریر والتنویر؛ ج6، ص 261. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص77. محمدحسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 7، ص 314. محمدحسین فضل الله؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ج 9، ص 263.
93. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج4، ص232. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 537. محمد حسین فضل الله؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ج 9، ص 263.
94. ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 310. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 2، ص 100. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف: ج 1، ص 56. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 2، ص 332. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج 3، ص 102.
95. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 537، محمدحسین فضل الله؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ج 9، ص 263.
96. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 232. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 3-4، ص 537. محمدحسین فضل الله؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ج 9، ص 263.
97. انعام: 52. این واژه و مشتقات آن در قرآن پنج بار آمده است.
98. ابن کثیر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج 2، ص 139. اسماعیل حقی بروسوی؛ روح البیان؛ ج 3، ص 48. احمد مصطفی مراغی؛ تفسیرالمراغی؛ ج 7، ص 130. محمد جمال الدین قاسمی؛ محاسن التاویل؛ ج6، ص 540. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 35.
99. محمدبن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج7، ص263. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیرالقرآن؛ ج4، ص144. ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیرالقرآن؛ ج2، ص274-275. ابومحمدحسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج2، ص81. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج3-4، ص472. ابومحمدعبدالحق اندلسی؛ المحررالوجیز؛ ج2، ص295.
100. ابومحمد حسین بغوی؛ معالم التنزیل؛ ج 2، ص 81-82. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 2، ص 295.
101. محمدبن محمد مشهدی؛ کنز الدقائق و بحرالغرائب؛ ج4، ص 336.
102. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 236 (ذیل هود: 29-30). محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج4، ص 498 (ذیل انعام: 52).
103. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 8، ص 42.
104. بقره: 88. واژه «لعن» و مشتقات آن در قرآن 41 بار ذکر شده است.
105. محمد بن جریر طبری؛ جامع البیان؛ ج 1، ص 574. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج 1، ص 234. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 343. ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج1، ص 172. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1 - 2، ص 308- 309. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحررالوجیز؛ ج 1، ص 177. محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج 1، ص 111.
106. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 1-2، ص 309. محمد بن علی شوکانی؛ فتح القدیر؛ ج 1، ص 111. محمد جمال الدین قاسمی؛ محاسن التاویل؛ ج 2، ص 186. احمد مصطفی مراغی؛ تفسیرالمراغی؛ ج 1، ص 166.
107. ابومحمد بن عاشور ثعلبی؛ الکشف و البیان؛ ج 1، ص 234. ابوالحسن نیشابوری؛ لوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 172. ابن کثیر؛ تفسیر القرآن العظیم؛ ج 1، ص 128. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 108.
108. ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص 172. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 1، ص128. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج 1، ص108.
109. ابوالحسن نیشابوری؛ الوسیط فی تفسیر القرآن؛ ج1، ص172.
110. همان.
111. خلیل بن احمد فراهیدی؛ العین؛ ج 1، ص 311.
112. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 484. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 1، ص 447.
113. ابوهلال عسگری؛ معجم الفروق اللغویه؛ ص 466.
114. محمد صادقی؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 169.
115. محمد جمال الدین قاسمی؛ محاسن التاویل؛ ج 4، ص 116 (به نقل از تفسیر کازرونی).
116. محمد صادقی؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 172.
117. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن، ج 1، ص 348.
118. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج3، ص15. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ ج6، ص 161.
119. ابن درید؛ الاشتقاق؛ ص 535، محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج5، ص 492. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 3، ص577. اسماعیل حقی بروسوی؛ روح البیان؛ ج 7، ص 336.
120. محمودبن عمر زمخشری؛ الکشاف؛ ج 2، ص398. ناصرالدین بیضاوی؛ انوار التنزیل و اسرارالتاویل؛ ج 2، ص 265.
121. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 7، ص 246.
122. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 445. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج5، ص 161.
123. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 2، ص 445. نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری؛ تفسیر غرائب القرآن؛ ج 4. ص 46. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 32، ص 111.
124. ابومحمدبن عاشور ثعلبی؛ الکشف والبیان؛ ج 3، ص 55. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج5، ص 161.
125. ابن اثیر؛ النهایة فی غریب الحدیث؛ ج2، ص 205. ابومحمد عبدالحق اندلسی؛ المحرر الوجیز؛ ج 3، ص 202.
126. محمد بن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحر المحیط فی التفسیر؛ ج6، ص 201.
127. ابن جوزی؛ زادالمسیر؛ ج4، ص 153. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج4، ص 68.
128. محب الدین زبیدی؛ تاج العروس؛ ج 32، ص 111.
129. محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 10، ص 374.
130. یس: 18.
131. الکهف: 22.
132. ابوالقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 465.
133. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج 4، ص 67.
134. ابن درید؛ جمهرةاللغه؛ ج 2، ص 157- 158. محمدحسین فضل الله؛ تفسیر من وحی القرآن؛ ج 9، ص 263.
135. ابن فارس؛ معجم مقاییس اللغه؛ ج3، ص 63.
136. ابن درید؛ جمهرة اللغه؛ ج 2، ص 157-158.
137. محمدبن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 232.
138. ابن عاشور؛ التحریر و التنویر؛ ج6، ص 261. محمد حسین طباطبایی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج7، ص 314.
139. حسن مصطفوی؛ التحقیق فی کلمات القرآن؛ ج5، ص15.
140. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج3، ص92. محمد سبزواری؛ الجدید فی تفسیر القرآن؛ ج3، ص 35.
141. فضل بن حسن طبرسی؛ مجمع البیان؛ ج 5-6، ص 236. محمدبن یوسف ابوحیان غرناطی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ ج 4. ص 498.
142. محمد بن حسن طوسی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ ج 8، ص 42.
143. اسماعیل بن حماد جوهری؛ الصحاح تاج اللغه و صحاح العربیه؛ ج 2، ص 502.
144. فخرالدین طریحی؛ مجمع البحرین؛ ج 3، ص 92.
145. ابوالبقاسم محمودبن عمر زمخشری؛ اساس البلاغه؛ ص 278. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 8، ص 139.
146. ابوالبقاء الکفوی؛ الکلیات؛ ص 797.
147. همان.
148. ابن منظور؛ لسان العرب؛ ج 12، ص 292.
149. راغب اصفهانی؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 741.

منبع مقاله :
جمعی از محققان؛ (1394)، فرهنگ نامه تحلیل واژگان مشابه در قرآن جلد اوّل: اخر - احصاء، قم: دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)، چاپ اول.