عطار نیشابوری
عطار نیشابوری
عطار نیشابوری
نويسنده: محمد شجاعی
تولد عطار
عطار درباره نام خود در مصیبت نامه مینویسد:
من محمد نامم و این شیوه نیز
ختم کردم چون محمد ای عزیز
وی که پرورش خودرا وام دار چنین پدر و مادری میدانست، از آنان به نیکی یاد میکرد؛ در اسرار نامه پس از ستایش پدر، دعای او را هنگام جان دادن و آمین مادرش را این گونه بیان میکند:
به آخر دم چنین گفت آن نکوکار
خداوندا محمد را نکودار
پدر این گفت و مادر گفت آمین
وزان پس زو جدا شد جان شیرین
عطار و وصف مادر
مرا گر بود اُنسی در زمانه
به مادر بود و او رفت از میانه
اگر چه «رابعه» صد تَهْمَتَن بود
و لیک او ثانی آن شیر زن بود
نه چندان است بر جانم غم او
که بتوان کرد هرگز ماتم او
بیا تا آه از این غم بر نیارم
غمش در دل کشم دم بر نیارم
نبود او زن که مرد معنوی بود
سحر گاهان دعای او قوی بود
عجب آه سحرگاهیش بودی
ز هر آهی به حق راهیش بودی
تو میدانی که در درد تو چون بود
که رویش هر سحر پر اشک و خون بود
پیشه عطار
وی به دلیل شغلش، عطاری، از پزشکی نیز آگاهی داشته و روزانه بسیار از بیماران را معاینه و با داروهای گیاهی مداوا میکرده است. خود در چند مورد از اشعارش به این پیشه اشاره میکند؛ در اسرار نامه میگوید:
به شهر ما بخیلی گشت بیمار
که نقدش بود پنجه بَدْره دینار
مرا نزد بخیل آورد آن مرد
یکی صد سالهای دیدم در آن درد
ز بیماری و درد آز خفته
چو مدهوشی به بستر باز خفته
دلش با مرگ نزدیکی گرفته
همه سوییش تاریکی گرفته
مناعت طبع عطار
چون زِ نانْ خشک گیرم سفره پیش
تر کنم از شوربا چشم خویش
من نخواهم نان هر ناخوش منش
بس بود این نانم و آن نان خورش
هر توانگر کین چنین گنجیش هست
کی شود در منّت هر سفله پست
شکر ایزد را که در، باری نیم
بسته هر نا سزاواری نیم
من ز کس بر دل کجا بَندی نهم
نام هر دُون را خداوندی نهم
نه طعام هیچ ظالم خوردهام
نه کتابی را تخلص کردهام
همت عالیم ممدوحم بس است
قُوت جسم و قوّت روحم بس است
سرودن شعر هم زمان با درمان
مصیبت نامه کاندوه جهان است
الهی نامه کاسرار عیان است
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رَستم ز این و آن باز
وی به دلیل اشتغال به طبابت، سه سال از سرودن شعر دوری گرفت و دست به قلم نبرد تا آنکه روزی انگار ندایی غیبی او را متوجه میکند:
به من گفت ای به معنا عالم افروز
چنین مشغول طب گشتی شب و روز
طب از بهر تن هر ناتوان است
و لیکن شعر و حکمت قُوت جان است
عطار پس از آن روی به شعر و حکمت آورد و سرودن شعر را ادامه داد.
دگرگونی درونی عطار
گویند سبب توبه وی آن بود که روزی در دکان عطاری مشغول و مشعوف به معامله بود، درویشی آن جا رسید و چند بار گفت: چیزی در راه خدا به من بده، وی به دوریش اعتنایی نکرد، درویش گفت: تو چگونه خواهی مُرد؟ عطار گفت: چنان که تو خواهی مرد، درویش گفت: تو چون من توانی مرد؟ گفت: بلی، درویش کاسه چوبین خود را زیر سر نهاد و گفت: اللّه، و جان بداد! عطار را حال متغیّر شد و دکان بر هم زد و به این طریقه در آمد.
انقلاب روحی
روزی درویشی به دکان دارو فروشی عطار رفت، نگاهی خیره به دکان افکند و چشمش پر اشک شد و آه بلندی کشید. عطار گفت: چرا خیره مینگری؟ بهتر این است که راه خود را بگیری و بروی، گفت: بار من بسیار سبک است، زیرا که جز این لباس کهنه چیزی ندارم، اما تو با این کیسههای پر از دواهای گران بها، چون گاه رفتن شد، چه میکنی؟ من میتوانم به شتاب از این بازار بیرون روم، اما تو هم بهتر است از پیش، در صدد بستن بار خود برآیی و بهتر آن است که در کار خود اندیشه کنی.
عطار، پس از شنیدن سخنان درویش، دست از کسب مال برداشت و به حلقه عارفان پیوست.
دیدار عطار با مولوی
زادگاه عطار در هجوم خانمان سوز مغول
از این وحشتناکتر، واقعه نیشابور بود؛ زیرا در مدافعاتی که حصاریان این شهر انجام میدادند «تغاجار» داماد چنگیز کشته شده بود و به خون خواهی او، غیر از چهار صد تن پیشهور که به اسارت بردند، همه اهل شهر را به قتل آوردند و فرمان رسید که شهر را از خرابی، چنان کنند که در آن جا زراعت توان کرد و هیچ کس حتی سگ و گربه را زنده نگذارند و بنا به مشهور در این واقعه، یک میلیون و نیم تن رهسپار دیار نیستی شدند.
مرگ عطار
روایت مرگ عطار از زبان شیخ بهایی
... وقتی که خون از رگ او میریخت و مرگش نزدیک شده بود، شیخ با انگشت خود از خون خود بر دیوار، این رباعی را نوشت:
در کوی تو رسم سرفرازی این است
مستان تو را کمند بازی این است
با این همه رتبه هیچ نمییارم گفت
شاید که تو را بنده نوازی این است
مقبره عطار در شهر نیشابور، کنار آرامگاه حکیم عمر خیام و در جوار امامزاده محروق قرار دارد و زیارتگاه اهل دل است.
آثار عطار
عشق عطار به اهل بیت علیهالسلام
آن سلطان ملت مصطفوی، آن برهان حجت نبوی، آن عامل صِدّیق، آن عالم تحقیق، آن میوه دل اولیا، آن جگر گوشه انبیا، آن وارث نبی، آن عارف عاشق، جعفرالصادق
و سپس میافزاید:
گفته بودیم که اگر ذکر انبیا و صحابه و اهل بیت کنیم، کتابی جداگانه باید ساخت، این کتاب شرح اولیاست که بعد از ایشان بودهاند، اما به سبب تبرّک به صادق علیهالسلام ابتدا کنیم که او نیز بعد از ایشان بوده است و چون از اهل بیت علیهالسلام بود و سخن طریقتْ او بیشتر گفته است و روایت از وی بیشتر آمده است، کلمهای چند از آنِ او بیاوریم که ایشان همه یکیاند، چون ذکر او کرده شود، از آنِ همه بُوَد...
منبع: سایت حوزه
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}