داستان مباهله
داستان مباهله
داستان مباهله
نويسنده:استاد جعفر سبحاني
آيه مباهله
«هركس با تو پس از آن كه آگاه شدى، به مجادله برخيزد ، بگو بياييد تا بخوانيم فرزندان خود و فرزندان شما را، زنان خود وزنان شما را، و جانهاى خود و جانهاى شما را و لعنتخدا بر گروهدروغگو بفرستيم» .
مفسران مىنويسند: پيامبر اسلام(ص) به موازات مكاتبه با سراندول جهان، و مراكز مذهبى نامهاى به اسقف نجران «ابوحارثه»نوشت و طى آن نامه ساكنان «نجران» را به آئين اسلام دعوت نمود اينك مضمون نامه آن حضرت:
«به نام خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب (اين نامهاى است) ازمحمد پيامبر و رسول خدا به اسقف نجران خداى ابراهيم و اسحاق و يعقوب و احمد را ستايش مىكنم و شماها را از پرستش بندگان به پرستش خدا دعوت مىنمايم، شما را دعوت مىكنم كه از ولايت بندگانخدا خارج شويد و در ولايت خداوند وارد آئيد ، و اگر دعوت مرا نپذيرفتيد (لااقل) بايد به حكومت اسلامى ماليات(جزيه) بپردازيد (كه در برابر اين مبلغ جزئى از جان و مال شما دفاع مىكند) و در غيراين صورت به شما اعلام خطر مىشود» (1) .
و برخى از مصادر تاريخى شيعه اضافه مىكند: پيامبر آيه مربوط (2) به اهل كتاب را كه در آن همگى به پرستش خداى يگانه دعوتشدهاند ، نيز نوشت.
نمايندگان پيامبر وارد نجران شده، نامه پيامبر را به«اسقف» دادند، وى نامه را با دقت هرچه تمامتر خوانده و براى تصميم شورائى مركب از شخصيتهاى بارز مذهبى و غير مذهبى تشكيلداد، يكى از افراد طرف مشورت «شرحبيل» بود كه به عقل و درايت و كاردانى معروفيت كامل داشت، وى در پاسخ اسقف چنين اظهار نمود، اطلاعات من در مسائل مذهبى بسيار ناچيز است ، بنابراين منحق اظهار نظر ندارم و اگر در غير اين موضوع با من وارد شور مىشديد ، من مىتوانستم راه حلهائى در اختيار شما بگذارم.
ولى ناچارم مطلبى را تذكر دهم و آن اين كه: ما كرارا از پيشوايان مذهبى خود شنيدهايم: روزى منصب نبوت از نسل «اسحاق» به فرزندان «اسماعيل» انتقال خواهد يافت. و هيچ بعيد نيست كه«محمد» كه از اولاد اسماعيل است، همان پيامبر موعود باشد.
شورا نظر داد كه گروهى به عنوان «هيئتى از نجران» به مدينه برود ، تا از نزديك با محمد (ص) تماس گرفته و دلائل نبوت او را بررسى كنند.
شصت تن از زبدهترين و داناترين مردم نجران انتخاب شدند و در راس آنان سه پيشواى مذهبى بود اين سه تن عبارت بودند از:
هيئت نجران، طرف عصر درحالى كه لباسهاى تجملى ابريشمى بر تنو انگشترهاى طلا بر دست و صليبها بر گردن داشتند، وارد مسجد شدهبه پيامبر سلام كردند، ولى وضع زننده و نامناسب آنان آنهم درمسجد، پيامبر را سخت ناراحت نمود. احساس كردند كه از آنانناراحتشده است، اما علت ناراحتى را ندانستند، فورا با عثمانبن عفان و عبدالرحمان بن عوف كه سابقه آشنائى با آنان داشتند، تماس گرفتند و جريان را به آنها گفتند آنان اظهار داشتند كه حلاين گره به دست على بن ابى طالب(ع)است، آنان به اميرمومنان مراجعه كردند على(ع)در پاسخ آنها چنين گفت: شما بايد لباسهاى خود را تغيير دهيد، و با وضع ساده، بدون زر و زيور به حضور حضرت بيائيد. در اين صورت مورد احترام و تكريم قرار خواهيدگرفت» .
نمايندگان نجران با لباس ساده بدون انگشتر طلا، شرفياب محضر پيامبر شده و سلام كردند، پيامبر با احترام خاص پاسخ سلام آنانرا داد، و برخى از هدايائى را كه براى وى آورده بودند، پذيرفت.
نمايندگان پيش از آن كه وارد مذاكره شوند، اظهار كردند كه وقت نماز آنان رسيده است، پيامبر اجازه داد كه نمازهاى خود رادر مسجد مدينه در حالى كه رو به مشرق ايستاده بودند، بخوانند (4) .
سيرهنويس معروف «برهان الدين حلبى» مىنويسد: پيامبر به آنان گفت من شما را به آئين توحيد و پرستش خداى يگانه، و تسليم در برابر اوامر او دعوت مىكنم، سپس آياتى چنداز قرآن براى آنان خواند.
آنان در پاسخ گفتند: اگر مقصود از اسلام ايمان به خداى يگانهاست، ما قبلا به او ايمان آورده و به احكام وى عمل مىنمائيم.
پيامبر در پاسخ آنان گفت: اسلام علائمى دارد چگونه مىگوييد خداى يگانه را پرستش مىكنيد در صورتى كه شماها صليب را مىپرستيد و از خوردن گوشتخوك پرهيز نمىكنيد و مسيح را فرزند خدا مىدانيد.
نمايندگان نجران گفتند: آرى او فرزند خداست زيرا مادر او مريم، بدون نزديكى با كسى ، او را به دنيا آورد، ناچار بايد او فرزند خدا باشد در اين موقع فرشته وحى بر پيامبر نازل شد و اينآيه را آورد:
(ان مثل عيسى عند الله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون) (آل عمران: 59).
تولد عيسى از مادر بدون آن كه كسى با او نزديكى كند، نزد خدا همچون آدم است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود: موجود باش او هم فورا موجود شد(بنابراين ولادت مسيح بدون پدر دليل برالوهيت او نيست).
مسيحيان نجران در مقابل منطق وحى ناگزير شدند راه مجادله در پيش گيرند و پيشنهاد مباهله دادهاند، در آن موقع پيك الهى نازلشد پيامبر را نيز به مباهله مامور ساخت، طرفين به فيصله دادنمساله از طريق مباهله آماده شدند و قرار شد فردا همگى براى مباهله حاضر و آماده شوند.
وقت مباهله فرا رسيد و قرار بود كه مباهله در نقطه خارج از شهر مدينه در دامنه صحرا انجام گيرد پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان زياد فقط چهار نفر را براى مباهله برگزيد و اين چهار تنجز على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام كسى ديگر نبود.
سران هيئت نمايندگى نجران با يكديگر گفتگو مىكردند و مىگفتند اگر محمد با شكوه مادى به ميدان مباهله وارد شود، اعتمادى به ادعاى او نيست، و اگر به وضع ساده همراه عزيزانش گام در صحراى مباهله بگذارد، عمل او گواه بر اعتماد او به نبوت خويش است تا آنجا كه عزيزان خود را به ميدان مباهله آورده است، هنوز در اينگفتگو بودند كه چهرههاى معصومى براى آنان آشكار گشت همگى باهمگفتند اين مرد به دعوت خود اعتقاد راسخ دارد و گرنه يك فرد دروغگو يا شاك عزيزان خود را در معرض بلاى آسمانى قرار نمىدهد و لذا با ديدن اين وضع وارد شور شدند و از مباهله منصرف گشتند قرار شد هر سال مبلغى به عنوان جزيه (ماليات سرانه)بپردازند و در برابر آن حكومت اسلامى از مال و جان آنان دفاع كنند.
عائشه مىگويد: روز مباهله پيامبر اسلام چهارتن همراهان خود را زير چادر مشكى رنگى، وارد كرد و اين آيه را تلاوت نمود: (انمايريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا) زمخشرى پس از بيان نكات آيه مباهله در پايان بحث مىنويسد: سرگذشت مباهله و مفاد اين آيه بزرگترين گواه بر فضيلت اصحاب كساء استو سندى زنده بر حقانيت آئين اسلام مىباشد.
داستان مباهله بزرگترين سند فضيلتبراى اهل پيامبر است زيرا الفاظ و مفردات آيه حاكى است كه همراهان پيامبر در چه پايهاى از فضيلت قرار داشتند، زيرا پيامبر در اين آيه، علاوه بر اين كهحسن و حسين عليهما السلام را فرزندان خود، و فاطمه(س)را يگانهزن منتسب به خاندان خويش مىخواند، از شخص على(ع)به عنوان«انفسنا» تعبير مىكند و آن شخصيت عظيم جهان انسانى را به منزله جان پيامبر مىداند، فضيلتى بالاتر از اين كه يك شخص از نظر معنويت و فضيلتبه پايهاى برسد كه خداوند بزرگ او را بهمنزله جان و روح پيامبر بخواند.
آيا اين آيه گواه برترى اميرمومنان بر تمام مسلمانان جهان نيست؟
در رساله حضرت استاد علامه طباطبائى(ره)چنين مىخوانيم:
«مباهله يكى از معجزات باقى اسلام است و هر فرد با ايمانى به پيروى از نخستين پيشواى اسلام، مىتواند در راه اثبات حقيقتى ازحقائق اسلام با مخالفان خود به مباهله بپردازد و از خداوند جهاندرخواست كند كه طرف مخالف، را كيفر بدهد و محكوم سازد (6) .
در اينجا تذكر چند نكته لازم است:
گذشته بر اين كه تمام مفسران و دانشمندان شيعه، موضوع مباهله را در كتابهاى خود آوردهاند از ميان علماء و دانشمندان اهلتسنن شصت نفر در كتابهاى خود پيرامون اين سرگذشت سخنانى گفتهاند و نكاتى يادآور شدهاند كه برخى را يادآور مىشويم:
1 - مسلم بن حجاج در صحيح خود كه دومين صحيح از صحاح ششگانه است، مىنويسد:
«معاويه به سعد وقاص گفت: چرا على(ع)را سب نمىكنى؟ جوابداد: به خاطر سه خصلتى كه على(ع)داشت و من آرزو مىكنم كه يكى از آنها را دارا بودم. او پس از سخنانى مىگويد: هنگامى كه آيه مباهله نازل گرديد پيامبر على(ع) و فاطمه و حسنين عليهم السلام را خواست وقتى همگى جمع شدند، پيامبر گفت: «اللهم هولاء اهلى» آنان اهل بيت من هستند (7) .
2 - حاكم نيشابورى در مستدرك خود مىگويد:
«اخبار متواتر از ابن عباس و غيره رسيده است كه پيامبر دست على و حسنين عليهم السلام را گرفت و فاطمه(س)را پشتسر قرار داد و رو به هيئت نمايندگى نجران كرد و گفت: «هولاء ابنائنا وانفسنا و نسائنا فهلموا انفسكم و ابنائكم و نسائكم ثم نبتهل فنجعل لعنهالله على الكاذبين» .
«اينان فرزندان ما و زنان و جانهاى ما هستند شما نيز برخيزيد همانند آنها را بياوريد تا مباهله كنيم و لعنتخدا را بر گروه دروغگويان بفرستيم» (8) .
3 - ثعلبى در تفسير خود مىنويسد:
«هنگامى كه پيامبر وارد صحنه مباهله شد، حسين(ع)را در آغوشداشت و دستحسن(ع)را گرفته بود و دخت گرامى او فاطمه(س)پشت سر پيامبر و على(ع)نيز پشتسر فاطمه گام بر مىداشتند در اين موقعاسقف نجران گفت: «يا معشر النصارى انى لارى وجوها لو سالواالله ان يزيل جبلا من مكانه لازاله فلا تبتهلوا فتهلكوا» .
«همكيشان من ، من چهرههاى معصومى را مشاهده مىكنم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوهى را از بيخ بكند، خدا دعاى آنان رامستجاب مىكند ، هرگز مباهله نكنيد زيرا نابود مىشويد» (9) .
4 - زمخشرى در كشاف پس از نقل جملههايى كه از ثعلبى نقلكرديم، مىگويد:
«اسقف نجران افزود: به خدائى كه جان من در دست او است، نابودى اهل نجران نزديك شده است. اگر مباهله كنيد لباس انسانيتاز بدن شما كنده مىشود و به صورت حيوانات مسخ شده در مىآئيد و صحرا براى شما كانونى از آتش خداوند كه ريشه مسيحيان نجران رامىكند» (10) .
5 - ابن حجر از محدث معروف دارقطنى نقل مىكند كه اميرمومنان روز شوراى عمر، براى برترى خود بر اعضاء شورى با آيه مباهلهاحتجاج كرد و گفت: آيا در ميان شما كسى هست كه پيوند خويشاوندىوى با پيامبر از من نزديكتر باشد، او را جان و نفس خود و فرزندان او را فرزندان خود و زن او را زنان خود معرفى كند؟ همهاعضاء شورى به تصديق على برخاسته و گفتند: نه هرگز جز تو كسى را به اين خصوصيتسراغ نداريم (11) .
پی نوشتها:
1) البدايه والنهايه: ص 53 - بحارالانوار: ج21، ص 285.
2) منظور آيه «قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بينناو بينكم...» (آل عمران: 64)- بحارالانوار: ج21، ص 287.
3) تاريخ يعقوبى: ج2، ص 66.
4) سيره حلبى: ج3، ص 239.
5) نورالثقلين: ج1، ص 292 - 291.
6) در برخى از روايات اسلامى نيز به اين موضوع تصريح شده است،به اصول كافى، كتاب دعا، باب مباهله،ص 538 مراجعه فرمائيد.
7) صحيح مسلم: ج7، ص 120.
8) مستدرك ج3، ص 150.
9) عمده ابن بطريق، ص 95.
10) كشاف: ج1، ص 193.
11) صواعق: ص 154.
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}