فلسفه تاریخ

نويسنده:ابراهیم فیاض




خلاصه:

1. فلسفه تاریخ، حرکت آینده یک مکتب، تفکر یا یک مذهب را نشان می‏دهد؛ به عبارت دیگر با غایتی که برای آن می‏شمرد، تنظیم حرکت به سوی آن هدف و غایت را به عهده می‏گیرد.
2. هیچ مکتب و مذهبی وجود ندارد که این فلسفه را نداشته باشد، چون در این صورت بیهودگی آن را فرا خواهد گرفت. پس فلسفه تاریخ، ضرورت هر مذهب و مکتب است؛ هر چند که در آن به صراحت از این فلسفه یاد نشده باشد. مانند مکتب‏های عرفانی غیر تاریخی که در باطن آن یک غایت تاریخی گنجانده شده است (مانند هندوئیسم).
3. کسانی که با فلسفه تاریخ مخالفت می‏کنند بر وضعیت فعلی محافظه کار هستند و می‏خواهند از غایت ترسیم شده فعلی محافظت کنند، مانند پوپریسم که به شدت از مدرنیسم پاسداری می‏کنند و علم تجربی‏گرایی را وسیله محرکه تاریخی ترسیم می‏کنند و نقش فلسفه و دین را در تاریخ و فلسفه تاریخی نفی می‏کنند.
4. پوپریسم در حقیقت لیبرالیسم را غایت تاریخی ترسیم می‏کند و کشورهای لیبرال دموکراسی را غایت تاریخی می‏داند. (فوکویاما) پس جنگ را برای این حرکت تاریخی جایز، بلکه واجب عینی و ذاتی می‏داند و خشونت‏طلبی را رواج می‏دهد. کافی است به آخرین مصاحبه‏های پوپر رجوع شود. پس غایت‏گرایی پوپری، نوعی محافظت از غرب لیبرال و انگلوساکسون در مقابل جهان غیر انگلوساکسون است.
5. پوپریسم خود را سردمدار مبارزه با فلسفه تاریخی سوسیالیستی می‏دانست، زیرا جنگ طلب و جنگ‏جو است (جامعه باز و دشمنانش)، و خود امروز طلایه دار کشتار انسان‏های غیر نظامی، کودک و زنان شده است، چون خود به فلسفه تاریخی مکنون خود غافل بود.
6. مبارزه پوپریسم، از فاشیسم آغاز شد و با مبارزه با سوسیالیسم و کمونیسم ادامه یافت و با شوروی پایان گرفت. پس به محافظه‏کاری و فلسفه تاریخی مبتنی بر آن پرداخت و خشونت‏گرایی علیه رقیبان غرب امروز را جایز شمرد، پس به همان سرنوشت امپراطوری کمونیسم دچار شد و با حمله به دیگر کشورها و اشغال، مشروعیت خود را در سطح جهانی از دست داد که شروع جدی زوال است.
7. انقلاب اسلامی بزرگ‏ترین رقیب مدرنیسم چپ و راست غربی بود که با یک فلسفه تاریخی خاص، به میدان آمد و فلسفه تاریخی آن، یک غایت صلح‏آمیز جهانی را ترسیم کرد. صلحی که با جنگ و سلاح‏های غیر متعارف انجام نمی‏شد، بلکه با نوعی حکومت بر دل‏های مردم جهان(فطرت) صورت می‏پذیرفت. پس فلسفه تاریخی شیعه از درون آغاز شده و به برون پایان می‏گیرد؛ به عکس فلسفه تاریخ غربی که قوانین جبرگرای بیرونی تعیین زا و آن را هدایت می‏کرد.
8. فلسفه تاریخی شیعی که مبنای حرکت تاریخی انقلاب اسلامی بود، براساس نوعی عرفان شیعی شکل می‏گرفت که جست‏وجوی عدالت بود؛ عدالت شخصی(تقوا) و عدالت اجتماعی و فلسفه تاریخی شیعی را ترسیم می‏کرد که با اخلاق همراه بود، پس صلح‏طلبی را در درون خود به همراه داشت و از جنگ‏طلبی و خشونت‏گرایی دوری می‏کرد.
9. غایت‏گرایی تاریخی شیعی، بر پیروزی پارسایان به استضعاف کشیده شده، قرار داده شده است: «و العاقبه للمتقین و نرید ان من علی الذین استضعفوا فی الارض ان نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین» و این را در دو استراتژی با هم ترسیم می‏کند یکی شناخت: حق در تاریخ «سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین انه الحق» و دیگری شناخت اقوام توسط یکدیگر: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلنا شعوبا و قبائل لتعارفوا».
10. پس جامعه غایی ترسیم شیعی جامعه‏ای است که پارسایان در آن به امامت می‏رسند(نه فقط حکومت می‏کنند). آنها حق (خدا) را تبیین می‏کنند و در این فضا، تنوع قومی و تعامل میان فرهنگی را به خوبی برای شناخت حق به کار خواهند برد، پس هم رشد و توسعه فرهنگی است و هم توسعه و پیشرفت اجتماعی (و اعمر اللهم به بلادک واحی به عبادک). آنچه فلسفه تاریخی غربی از آن تهی بود.
11. مبدأ این فلسفه تاریخی، عاشورا است که تجلی اعظم حق بوده که یک امام در آن به استضعاف کشانده است، این واقعه رخ می‏دهد؛ ولی او در اوج کرامت است، این واقعه را طی می‏کند و این تا ظهور امام دیگری در آخر تاریخ ادامه خواهد داشت که در قالب مفهوم انتظار فرج و ظهور مطرح می‏شود.
12. از مظاهر انتظار فرج و ظهور، انقلاب اسلامی بود؛ انقلابی که براساس تقوا و مبارزه شکل گرفته بود. واحد اجتماعی آن نیز خانواده بود؛ یعنی انقلاب خانواده محور مانند انقلاب عاشورا در عاشورا جنگ بین دو سپاه نبوده، بلکه جنگ یک لشکر فاجر و فاسق و یک خانواده کریم، به رهبری یک امام بود. همین رویه در انقلاب ایران نیز رخ داد. انقلاب خانواده علیه دولت فاجر و فاسق.
13. پیشرفتی که در این انقلاب ترسیم می‏شود، «توسعه و پیشرفت خانواده محور» خواهد بود، پس نه توسعه فرد محور و نه توسعه جامعه محور، بلکه توسعه‏ای سنت محور، پس جنگ پیشرفت و سنت رخ نخواهد داد (مانند جنگ مدرنیسم و سنت) و این پیشرفت از خود بیگانگی انسان نخواهد شد؛ مانند پیشرفت و توسعه غربی که در اندیشه غربی ترسیم شده است که سراسر از اندیشه از خود بیگانگی است(از هگل تا حال)
14. خانواده به عنوان بنیادی‏ترین واحد اجتماعی محور ترسیم پیشرفت و توسعه واقع می‏شود و همین خانواده است که هم صلح جهانی را ترسیم می‏کند و هم مصونیت جهانی را به وجود می‏آورد: «فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه). تنوع قومی برای جنگ و تضاد قرار داده نمی‏شود. بلکه برای تعارف و شناخت متقابل و در نتیجه غنای فرهنگی بکار برده می‏شود. و فقر فرهنگی (مثل نظریه جهانی شدن غربی) را رقم نخواهد زد و ایرانی‏ها مبدأ این حرکت تاریخی خواهند بود: (من یرتد منکم عن دینه فسوف یاتی الله بقوم یحبهم و یحبونه).
منبع:پایگاه حوزه