مارگزيده، از ريسمان سياه و سفيد هم ميترسد
خانهاي را موش برداشته بود. گربهاي متوجّه موضوع شد، به آنجا رفت و تا ميتوانست از آنها خورد. کشتار بيرحمانهي گربه، موشها را به وحشت انداخت و همگي از ترس به سوراخهايشان پناه بردند. وقتي گربه
نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)
خانهاي را موش برداشته بود. گربهاي متوجّه موضوع شد، به آنجا رفت و تا ميتوانست از آنها خورد. کشتار بيرحمانهي گربه، موشها را به وحشت انداخت و همگي از ترس به سوراخهايشان پناه بردند. وقتي گربه متوجّه پنهان شدن موشها شد به فکر افتاد تا به ترفند و نيرنگ آنها را از سوراخهايشان بيرون بکشد. از اينرو بالاي ديواري رفت، خود را به ميخي آويخت و به مردن زد. امّا موشي که مخفيانه گربه را پاييده و متوجّه نيرنگ او شده بود، به او گفت: «اين کار تو بيفايده است. من حتّي از مردهي تو هم فاصله ميگيرم.»
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانههاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمهي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}