جهانگردى و ارتباطات ميان فرهنگى

نويسنده: محمد هادى همايون



«اى مردم! ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبه‏هاى بسيار و فرقه‏هاى مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد [ نه آنكه به واسطه نسب بر هم فخر و مباهات كنيد و بدانيد كه اصل و نسب نژادى مايه افتخار نيست، بلكه] همانا بزرگوارترين و با افتخارترين شما نزد خدا، با تقواترين مردمند. و خدا هم بر نيك و بد مردم و ظاهر و باطن خلق كاملا آگاه است.»
چكيده: مجموعه دستاوردهاى بشرى را براى چيرگى بر طبيعت، «فرهنگ‏» ناميده‏اند. اين مجموعه از سويى با ارتباط ميان انسانها توسعه يافته، و از سويى ديگر در درون خود «ارتباطات‏» را پرورانده است. «ارتباطات ميان فرهنگى‏» در اين ميان، ارتباط انسان هايى است كه در گذر زمان فرهنگ هاى متفاوتى را پرورانده و پاس داشته‏اند.
جهانگردى را با نگرشى نو، مى‏توان ارتباطى ميان فرهنگى دانست.اين نگاه مى‏تواند مسائلى به دنبال داشته باشد كه لحاظ آنها در سياستگذارى و برنامه‏ريزى اين حوزه، اهميتى فراوان مى‏يابد.
مقاله حاضر، تلاشى است‏براى ارائه مدلى كه بر اساس آن بتوان اين فراگرد ارتباطى را همچون ديگر فراگردهاى ارتباطات تحليل كرد. در اين مدل با تاكيد بر شش عنصر: جهانگرد، ميزبان، انگيزه، جاذبه، تاثير و بستر، تلاش شده است مواردى از تحليل و سياستگذارى جهانگردى در جمهورى اسلامى ايران توضيح داده شود.
بشر پس از هبوط به زمين، با سياره‏اى پر از رمز و راز روبرو شد; سياره‏اى كه براى ميزبانى وى در دوران تبعيد طولانى‏اش، سفره‏اى نهفته وخاموش را در ژرفاى خود گسترانيده بود. با پشتگرمى به توشه‏اى كه از مبدا سفر همراهش كرده بودند، طبيعى مى‏نمود كه بشر از همان آغاز دست‏به تلاشى خستگى ناپذير بزند تا از آنهمه رمز و راز پرده بردارد، و با طبيعت رام نشده كنار آيد. قرنها تلاش و انديشه، مجموعه‏اى شگرف از دستاوردهاى بشرى را پيش روى ما قرار داد، كه امروزه آن را به نام «فرهنگ‏» مى‏شناسيم.
اندوخته فرهنگ، با ارتباط ميان آدميان فزونى گرفت. و نيز، فرهنگ به پاس اين همصحبتى، "ارتباطات" را چون كودكى نورسته در دامان خويش پروراند. چنين بود كه پيوند اين دو يار ديرينه انسان، از همان آغاز شكل گرفت. اينكه در اين دور پيچيده، كدام پيشقدم و كدام دنباله‏رو بودند، پرسشى است كه لازمه پاسخ به آن، تلاش براى درك اسرار ملكوت عالم و بازگشت‏به روز آفرينش خواهد بود.
حاصل اين پيوند سرنوشت‏ساز، كودكى بود كه از همان آغاز آفرينش انسان دوم، به عرصه زندگى پا نهاد. از زمانى كه انسان هايى با پيشينه و فرهنگ هاى گوناگون با يكديگر تماس گرفتند، "ارتباطات ميان فرهنگى" سايه خود را بر سرآنان گستراند. در ابتدا، اين ارتباط در قالب جنگها و لشگركشى‏ها، ماموريتهاى تبليغى مروجان دينى، سفرهاى تجارى بازرگانان ماجراجو و تلاشهايى - بويژه‏استعمارى -براى كشف سرزمينهاى ديگر، چهره بست.
اگر چه سابقه اين نوع ارتباط- همان گونه كه آمد- بس طولانى است، اما تدوين آن به عنوان يك نظام علمى و دانشگاهى، به چند دهه اخير مربوط مى‏شود. در اين زمان، ايالات متحده آمريكا با تركيبى از اقوام و نژادهاى گوناگون با به سرآمدن دوران تنشهاى نخستين، وارد مرحله‏اى جديد از بحرانهاى اجتماعى شد. بحران مشكلات اقوام و نژادهاى درون آمريكا، يكى از مهمترين اين نابسامانيها بود. اين بحران همراه با نقش تازه اين كشور به عنوان رهبرى جهان، پژوهشگران را-پس از آنكه دانش روابط بين‏الملل و ارتباطات بين‏الملل را كه تنها به بررسى روابط دولتها مى‏پرداخت، به دانشهاى عصر جديد افزوده بودند- به سوى مطالعه، شناخت و طبقه‏بندى فرهنگ هاى گوناگون و مقايسه آنان با يكديگر، بويژه مقايسه با فرهنگ آمريكايى سوق داد. از اين شاخه دانش، به «مطالعات بين فرهنگى‏» (Cross- Cultural Studies) تعبير شود.
از درون اين مطالعات، نظام علمى ديگرى تولد يافت كه به جاى داشتن دغدغه مقايسه و طبقه بندى فرهنگ ها، در صدد بررسى تعامل واقعى ميان مردم فرهنگ هاى مختلف برآمد. اين نظام علمى ابتدا«مطالعات ميان فرهنگى‏» ( Intercultural Studies) و سپس - با تاكيد بيشتر برجنبه ارتباطى آن - «ارتباطات ميان فرهنگى‏» ( Intercultural Communication) نام گرفت (Weaver,1996,p.2) .اين نوع ارتباط را اين گونه تعريف كرده‏اند (Somovar,1995,p.58) : «ارتباط ميان مردمانى كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادهايشان به اندازه‏اى گوناگون است، كه بتواند در جريان ارتباط، اختلال ايجاد كند.»
بجز دو كتاب كه در سالهاى 1962م و1966م دراين موضوع چاپ شد، موج اصلى انتشار كتابهاى مربوط به اين حوزه، به سالهاى 1972م و پس از آن باز مى‏گردد; كه با كار مشترك سوموور و پرتر، با نام "ارتباطات ميان فرهنگى" آغاز شد ( Prosser, 1978,p.335) .
امروزه با ظهور فن‏آورى‏هاى جديد در زمينه نظامهاى ارتباطات و حمل و نقل، جهانى شدن اقتصاد، توسعه توليد صنعتى و همچنين افزايش جمعيت و جهانى شدن مسائل آن، گستره اين نوع ارتباط به افراد و زمينه‏هاى ديگرى نيز كشيده شده است. از جمله اين موارد، مى‏توان به افراد ذيل اشاره كرد: پژوهشگران، دانشجويان در حال تحصيل در سرزمينى بجز سرزمين مادرى، ديپلماتها و نمايندگان كشورهاى مختلف در ديگر كشورها،كارمندان سازمانها شركتهاى بين‏المللى همچون: مترجمان، كارمندان اداراى و متخصصان فنى; كارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان سياسى به ديگر كشورها، مستشاران نظامى، شركت‏كنندگان در مسابقه‏هاى بين‏المللى، اقليتهاى قومى درون يك كشور، شركت كنندگان در برنامه‏هاى سازمان داده شده همچون: اردوها و سربازخانه‏ها; و جهانگردان كه موضوع اين نوشتارند ( Brislin, 1981,pp.8-10) .
امروزه، جهانگردى يكى از سه صنعت مهم جهان، در كنار صنايع نفت و خودروسازى به شمار مى‏رود. پيش بينى مى‏شود كه در آغاز هزاره سوم ميلادى، جهانگردى ازاين لحاظ به مقام نخست‏برسد.
در گسترش اين پديده علاوه بر عوامل مؤثر در گسترش انواع ديگر ارتباطات ميان فرهنگى- كه پيش از اين آمد-، عوامل ديگرى نيز دخالت داشته‏اند. افزايش اوقات فراغت- كه از آن به نام تمدن فراغت‏ياد مى‏شود- و سهولت كسب درآمد بيش از نيازهاى زندگى روزمره، از اين جمله‏اند.
در تعريف اين فعاليت اجتماعى، همانند ديگر فعاليتهاى اجتماعى- از جمله فرهنگ و جامعه كه به سبب همسنخى با ذهن بشر همچنان در اجمال باقى مانده‏اند-ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد. شمارى به جهانگردى به عنوان يك فعاليت اقتصادى مى‏نگرند، و در نتيجه آن را يك صنعت مى‏دانند. نمونه اين ديدگاه، در تعريف ذيل ديده مى‏شود (Ryan, 1993,p.5) :
«جهانگردى عبارت است از: بررسى عرضه وتقاضا در زمينه امكانات اقامتى، پذيرايى و خدمات جانبى براى كسانى كه خارج از منزل خود به سر مى‏برند، و همچنين بررسى الگوهاى هزينه، ايجاد درآمد و ايجاد شغل كه از آن ناشى مى‏شود.»
گروهى نيز جهانگردى را با ديدى فنى نگريسته، و بر همين اساس آن را تعريف كرده‏اند. در پژوهشى با عنوان: "پژوهشى در جهانگردى داخلى" - كه در انگلستان براى گردآورى اطلاعات صورت گرفت - تعريفى بدين قرار آمده است (Ryan, 1993,p.5) :
«جهانگردى عبارت است از: اقامت‏خارج از منزل براى مدت يك شب يا بيشتر با هدف گذراندن تعطيلات، بازديد دوستان و اقوام، شركت در همايشهاى تجارى يا هر هدف ديگرى بجز امورى از قبيل: تحصيل شبانه روزى يا استخدام نيمه دائم.»
دسته سوم تعريفها، بازتاب ديدگاه كسانى است كه جهانگردى را عاملى روان شناختى به شمار آورده‏اند. به اين تعريف توجه كنيد (Ryan,1993,p.6) :
«جهانگردى ابزارى است كه به وسيله آن، مردم در زمان فراغت از فشارهاى شغلى و الگوهاى روزمره زندگى در منزل، با تجربه و ضعيتها و مكانهاى تازه، منافع روان شناختى كسب مى‏كنند.»
سرانجام در دسته چهارم تعريفها، كسانى قرار مى‏گيرند كه درباره جهانگردى ديدگاهى كل نگر دارند. نمونه‏آى از تعريفهاى اين گروه از جهانگردى، اين چنين است (Ryan,1993,p.6) :
«سفر كنندگان در روز از شهرهاى مختلف، تماشاگران نمايش كه شبها از لندن مى‏آيند، مسافران قطار از تمام نقاط جهان، شركت‏كنندگان در كنفرانسها و ....»
در تعريف جهانگردى، توجه به دو نكته فرهنگى و ارتباطى مى‏تواند مبناى نگاهى دگرگونه و سياستگذاريهايى نوين در اين امر شود. نخست اين واقعيت كه تا پيش از اين در واكنشى حيرت‏زده از درآمد سرشار كه در دهه‏هاى اخير از اين راه نصيب كشورهاى جهان گرديد و به پيروى از اشتباهى تاريخى كه رشد اقتصادى را معادل توسعه دانست و در سياستگذاريها جنبه‏هاى فرهنگى را فقط زمانى لحاظ كرد كه سود اقتصادى از آن حاصل شود، رسم بر اين بود كه به جهانگردى اصالتا به عنوان يك پديده اقتصادى مربوط به دوران پس از پايان جنگ دوم جهانى و جهانى شدن اقتصاد نگريسته شود. در صورتى كه - با توضيحاتى كه گذشت - بسيار پيش از ظهور نوع جديد جهانگردى - كه در جاى خود به دليل اينكه شكل خاصترى از جهانگردى به طور كلى است، شايسته توجه ويژه است -،اين فعاليت‏به عنوان ارتباطى ميان فرهنگى در جهان بشريت وجود داشته و خاستگاه آثار بسيارى در تولد و گسترش تمدنها بوده است. گوياترين مثال اين نقش انكار ناشدنى، تاثير جهانگردى مسلمانان و اشتياق بى‏پايان آنان به شناخت جهان و فرهنگ هاى مختلف آن، در بسط و گسترش تمدن اسلامى است.
به طور كلى، دلايل اشتياق مسلمانان به جهانگردى و شناخت جهان در عصر كمبود امكانات ارتباطى و حمل و نقل - كه منشا گسترش معجزه آساى علم جغرافيا نيز شد-، در سه دسته كلى جاى مى‏گيرد. در اينجا، شايسته مى‏نمايد درباره اين دلايل به اختصار توضيحى داده شود، زيرا به نظر مى‏رسد كه در طول تاريخ در مقياس گسترده و با نگاهى پژوهش‏گرانه و ميان فرهنگى، به گسترش تمدنى بزرگ و ديرپا كمك كرده باشد.
1. وجود برخى اوامر قرآنى و دينى در تشويق مسلمانان به سير در زمين، كه بيشتر با عبارت: "سيروا فى الارض فانظروا" آغاز مى‏شود.
2. اشاره قرآن و برخى روايات، به پديده‏ها و اسرار مسائل جغرافيايى كه در اين باره، مى‏توان به آيات ذيل اشاره كرد:
اشاره قرآن به اين مسائل همراه با تشويق به علم دوستى و كنجكاوى علمى سبب شد تا مسلمانان براى كشف گفته‏هاى قرآن و روايات به مناطق گوناگون جهان سير كنند. اين كنجكاوى علمى بدان حد رسيد، كه دولتهاى اسلامى سرمايه و نيروهاى خاصى را به اين گونه سفرهاى اكتشافى اختصاص دادند. سفر هيئتى به سرپرستى محمدبن موسى خوارزمى به بيزانس براى يافتن غار اصحاب كهف، عزيمت گروهى به رياست‏سلام ترجمان به منطقه خزر براى پيدا كردن سد ذوالقرنين به دستور الواثق بالله در سالهاى 222تا227 هجرى، نمونه‏هايى از اين تلاشهاست.
3. نياز مسلمانان به شناخت عالم; كه برخى دلايل اين نياز را مى‏توان اين چنين برشمرد:
الف: انجام دادن دستورهاى شرعى: با توجه به نياز مردم به شناخت راههاى منتهى به مكه براى انجام مناسك حج، بسيارى از كتابهاى جغرافى مسلمانان از باب تبرك، از مكه شروع به تشريح اقاليم كرده‏اند. همچنين دستيابى به جهت قبله براى برگزارى نماز و ساير احكام كه متوقف بردانستن آن است، از ديگر نمونه‏هاى دلايل توجه مسلمانان به جهت‏يابى و جغرافيا در اعمال روزمره خود بود.
ب: تبليغ دين: گسترش محدوده عالم اسلام وافزايش شمار مسلمانان، دسترسى به علوم دينى را كاهش داد و نياز مبرم به مبلغان دينى را مطرح ساخت. لازمه اعزام اين گروهها، شناخت صحيح جهان بود. به دنبال آن، اين گروهها نيز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمينها و فرهنگ هاى ديگر باز مى‏گشتند; كه خود تشويق ديگرى براى سير و سفر مسلمانان بود. سفر هيئت تبليغى المقتدر بالله، خليفه عباسى،بنا به تقاضاى پادشاه اسلاوها به سرپرستى احمدبن فضلان در حدود سال‏309 هجرى، يكى از نمونه‏هاى مهم اين امر است.
ج: نيازهاى سياسى و نظامى: با گسترش عالم اسلامى و بروز ضعف در قدرت مركزى، از يك سو دولت مركزى براى نظارت بيشتر بر مناطق تحت‏سلطه واز سوى ديگر قدرتهاى محلى براى كسب قدرت بيشتر و سلطه بر مناطق گسترده‏تر، نيازمند شناخت‏شهرها و راهها شدند.
د: نيازهاى تجارى: باگسترش سرزمينهاى اسلامى و در پناه امنيت‏به وجود آمده و افزايش سفرهاى مسلمانان، كار تجارت به طور چشمگيرى رونق گرفت. يكى از لوازم اين گونه سفرهاى تجارى، شناخت‏بازارهاى مصرف، توليدكنندگان و راههاى منتهى به آنها بود.
همان گونه كه ديده مى‏شود، در تمدن اسلامى دلايل اقتصادى منجر به ايجاد پديده جهانگردى نشد، بلكه اين گسترش جهانگردى بود كه - دركنار ديگر فوايد - شكوفايى اقتصادى را نيز به دنبال داشت.
به هر حال، پذيرش نكته‏اى كه در خصوص نگاه فرهنگى به جهانگردى بيان شد، مى‏تواند دست كم سه نتيجه منطقى را به دنبال داشته باشد:
نخست، تعريف وطبقه‏بندى دوباره جهانگردى و اين بار براساس ويژگى ميان فرهنگى، لازم مى‏نمايد. دراين حالت، انواع ديگر ارتباطات ميان فرهنگى - به دليل آنكه در حوزه موضوعى، روش شناختى و سياستگذارى با آن مشتركند، در اين تعريف داخل مى‏شوند. بانگاهى اجمالى به آنچه از رهبر كبيرانقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى(ره)، به يادگار مانده، به نظر مى‏رسد كه اصل اين استنتاج مورد نظر ايشان نيز بوده است. امام خمينى(ره) مسئوليت اشاعه فرهنگ - و در معناى خاص آن صدور انقلاب - را متوجه همه افرادى مى‏كنند كه به شكلى در معرض ارتباطى ميان فرهنگى قرار مى‏گيرند.ايشان در ديدارى با ورزشكاران مى‏فرمايند (امام خمينى، 1365، ج‏15، ص 25):
«شما با اخلاق خوش خودتان و با رفتار خودتان و با كردار خودتان، ان شاءالله كه اين وجهه اسلامى جمهورى اسلامى را صادر كنيد به خارج .» همچنين، حضرت امام خمينى(رحمت الله علیه) در ملاقات با شركت‏كنندگان در كنفرانس بين‏المجالس، به طور كلى‏تر مى‏فرمايند (امام خمينى، 1365، ج‏15، ص‏190):
«بايد علاوه بر سفرهاى رسمى، سفرهاى غيررسمى هم بنماييم تا دنيا را بيدار كنيم... تنها در سفرهاى غير رسمى است كه درست مى‏توانيد با مردم عادى كوچه و بازار تماس بگيريد و آنها ر ا روشن كنيد. بودن شما كه يال وكوپال نداريد در ميان مردم هم جالبتر است و هم شما بهتر مى‏توانيد تبليغ كنيد.»
نتيجه ديگر پذيرش اصل ميان فرهنگى بودن جهانگردى، اين است كه - متناسب با اين اصل - تشكيلات سياستگذار و گرداننده اين فعاليت نيز بايستى تشكيلاتى فرهنگى باشد. البته گردآمدن بى بديل فعاليتهاى مختلف انسانى در اين پديده، استفاده از نيروهاى متخصص در ديگر جنبه‏هاى آن را نيز لازم مى‏سازد. اهميت اين نكته در اينجاست كه در برخى كشورهاو در پى ديدگاهى اقتصادى به جهانگردى، وزارتخانه‏هاى اقتصادى متولى جهانگردى‏اند. اين مسئله سبب بروز مشكلات فرهنگى بسيار و پيدايى گروههاى فشار در آن كشورها شده است; كه در جاى ديگر از اين نوشتار، به آن بيشتر اشاره خواهد شد.
سرانجام، اگر جهانگردى را به عنوان يك ارتباط ميان فرهنگى بپذيريم،- كه در اين نظام هم منافع و مضار ويژه‏اى مد نظر است و ممكن است در مواردى با مصلحتهاى اقتصادى سازگار و در مواردى نيز با آن ناهمسو باشد- ناچاريم اين نكته را هم قبول كنيم، كه لزوما جلب جهانگرد به داخل كشور به دليل منافع سرشار اقتصادى -كه در جاى خود بسيار مهم و حياتى است-، نبايد از اولويت‏بيشترى نسبت‏به تشويق شهروندان به جهانگردى در داخل وخارج از كشور برخوردار باشد. تصميم و سياستگذارى درباره ايجاد تسهيلات وتشويق به توسعه گونه‏اى از انواع جهانگردى، برآيندى از مجموعه مصحلتهايى است كه مصالح اقتصادى فقط يكى از آنها به شمار مى‏رود; و در عين حال شايد بتوان گفت، كه مصالح فرهنگى مهمترين آنهاست.
نكته دوم شايان ذكر كه بيشتر ارتباطى است تا فرهنگى، به مقدمه‏اى كوتاه نيازمند است. با گسترش بسيار سريع فن‏آورى ارتباطات در زمينه اختراع پى در پى رسانه‏هاى توده‏اى، چنين به نظر مى‏رسيد كه تولد هر رسانه - با توجه به ويژگيهاى جديدى كه به همراه مى‏آورد-، افول رسانه‏هاى پيش از خود را به دنبال داشته باشد. به عنوان مثال، با پيوستن تلويزيون به جمع رسانه‏هاى توده‏اى آن عصر، تصور مى‏شد كه دوران راديو و سينما- به عنوان دو رقيب آن - به پايان رسيده است. برترى تلويزيون بر راديو، در برخوردارى از تصوير و حركت، و برترى آن بر سينما، در امكان استفاده از آن در منزل، تنوع برنامه‏ها و مقيد نبودن به زمانى خاص بود. اما پژوهشگران ارتباطات با كمال تعجب مشاهده كردند كه چنين اتفاقى نيفتاد. سبب اين بود كه هر رسانه‏اى با برخوردارى از ويژگيهايى، مناسب شرايط مكانى، زمانى و محتوايى ويژه‏اى است. لذا، رسانه‏هاى قديم با ظهور رسانه‏هاى جديد نه تنها اعتبار و موقعيت‏خود را از دست نمى‏دهند، بلكه چه بسا استفاده از رسانه‏اى تشويقى به استفاده تكميلى از رسانه‏اى ديگر باشد.
آنچه درباره جهانگردى اتفاق افتاد، از همين قاعده پيروى كرد. در ابتدا چنين تصور مى‏شد كه با آمدن جهان به خانه‏ها به وسيله رسانه‏هاى توده‏اى بويژه تلويزيون، اشتياق مردم براى ديدن عجايب جهان-با توجه به هزينه‏هاى بالاى آن- تا حد زيادى فرو كاهد. اما، دراين باره نيز شاهد بوديم كه آشنايى اجمالى با ديدنيهاى جهان كه از طريق گسترش رسانه‏هاى انبوهى ممكن شده بود، مردم عادى را به تجربه نزديك آنها تشويق كرد، و راهنماى مناسبى براى علاقه‏مندان به جهان و جهانگردى شد.
يكى از علل اصلى اين روى‏آورى به جهانگردى در دوران حكومت رسانه‏هاى توده‏اى، كاملتر بودن آن از لحاظ توان وارزش ارتباطى نسبت‏به رسانه‏هاى ديگر است. در اين نوع ارتباط به جاى رسانه‏هاى بيجان، با انسان به عنوان رسانه‏اى بسيار پيچيده و كارآمد همراه با تمام امكانات ارتباطى ويژه آن مواجهيم. در جهانگردى - بر خلاف ديگر انواع ارتباطات- نه تنها پيام، بلكه تمام نظام ارتباطى با همه ويژگيهاى انسانى و فرهنگى جابجا مى‏شود. مجادله اهميت‏بيشتر پيام يا ابزار - كه يكى از مجادلات بنيادى دانش ارتباطات است- در جهانگردى معنا ندارد. چه به اهميت پيام معتقد باشيم و چه ابزار و كانال را مهم بدانيم، در اينجا هم پيام و هم كانال، انسان است. در ارتباط ميان فرهنگى كه از طريق جهانگردى پديد مى‏آيد، انسان مركز ارتباطات است و در عين حال مى‏تواند ديگر نظامهاى ارتباطى را نيز با خود همراه كند.
از سويى اين نوع ارتباط، يك ارتباط چهره به چهره با همه محسنات ويژه آن است. در اين نوع ارتباط، بازخورد پيام به شكلى بسيار كاملتر و در عين حال با سرعتى بسيار بيشتر، به ارتباطگر مى‏رسد. اين مسئله، يكى از مشكلات بزرگ رسانه‏هاى توده‏اى است. در مواجهه با چنين مشكلى، سازمانهاى اين رسانه‏ها تلاش مى‏كنند تا با ايجاد واحد روابط عمومى و با استفاده از ابزار ارتباطى ديگرى - همچون تلفن يا پست -، تاحدى اين مشكل را برطرف كنند. البته، ارزش اين نوع باز خورد به سبب ناقص بودن آن و همزمان نبودن با فراگرد ارتباط، هيچگاه قابل مقايسه با بازخوردى نيست كه در ارتباطات چهره به چهره رخ مى‏دهد.
ناكامى در درك بازخورد پيام، برفراگرد ارتباط تاثير مى‏گذارد وموقعيت پيام بعدى را با اختلال روبرو مى‏كند. در واقع، ناتوانى در دريافت‏باز خورد ارسال شده از سوى مخاطب و به دنبال آن ارسال پيام بعدى بدون توجه به ارزيابى نتيجه پيام نخست، يكى از ويژگيهاى اساسى ارتباط را- كه همان خاصيت رفت و برگشتى وفراگردى آن باشد- از آن سلب مى‏كند. ارتباطات بدون اين ويژگى، به يك ارتباط يك سويه تبديل مى‏شود; كه بسختى مى‏توان برآن نام ارتباط نهاد. در ارتباطى رو در رو كه هر دو طرف با همه حواس وجود يكديگر را درك مى‏كنند، ارتباطى كامل رخ مى‏دهد كه نسبت‏به انواع ديگر ارتباطات، بسيار عميقتر و با دوام‏تر است. مثال بسيار آشكار اين نوع ارتباط، ارتباط چهره به چهره‏اى است كه در حوزه تربيت ميان آموزگار و دانش‏آموز يا ميان مادر و فرزند صورت مى‏پذيرد. جهانگردى با استفاده از همه اين ويژگيها كه ارتباطات چهره به چهره را از ارتباطات توده‏اى جدا مى‏كند، بايد جايگاه ويژه‏اى در سياستگذارى‏هاى ارتباطى و فرهنگى داشته باشد.
اينك به طور خلاصه و براساس دو نكته‏اى كه يادآورى شد، جهانگردى را مى‏توان - پيش از آنكه فعاليتى اقتصادى و مربوط به دوران جديد باشد- ارتباطى ميان فرهنگى به شمار آورد. اين ارتباط با ويژگيهاى فرهنگى و ارتباطى در خور توجه و همانند هر ارتباط ميان فرهنگى، موهبتى الهى به شمار مى‏رود كه همواره از آغاز زندگى بشر بر روى كره خاكى با وى همراه بوده است. به اين موهبت الهى در آيه كريمه‏اى كه در آغاز نوشتار آمد، اشاره شده است. بر اساس اين آيه كريمه، اصولا اختلافهايى كه ميان افراد بشر وجود دارد و همه تقسيم‏بندى‏هاى فرهنگى كه انسانها را از يكديگر تمايز مى‏كند، همه و همه براى اين در وجود انسانها به امانت گذاشته شده است كه آنان را به برقرارى ارتباط و كشف خصوصيات فرهنگى ديگران و - صد چندان مهمتر و در سايه آن - آگاهى بر جنبه‏هاى مغفول فرهنگ خودى - كه به دليل احاطه برانسان و همچنين ويژگى قوم مدارى فرهنگ اغلب از ديد وى پنهان مى‏ماند- تشويق كند. همين جنبه‏هاى پنهان فرهنگ، معمولا سد بزرگى را سر راه ارتباطات ميان فرهنگى تشكيل مى‏دهد. متاسفانه با وجود تصريحى كه در آيه كريمه فوق وجود دارد، هنوز تصور غالب بر اين است كه وجود اختلافات فرهنگى نه تنها براى تشويق به ارتباط با فرهنگ هاى ديگر نيست، بلكه مانع اصلى بر سر راه تفاهم ميان مردمان دنياست .
اكنون، اگر جهانگردى ارتباطى ميان فرهنگى و يكى از انواع ارتباطات به شمار رود، بايد براى تبيين و تحليل آن - همانند ديگر فعاليتهاى ارتباطى- عناصر سازنده آن معلوم گردد و در حد توان مدلى براى نشان دادن چگونگى ارتباط ميان اين عناصر ارائه شود. ارائه به مدل براى تصوير كشيدن فراگرد ارتباطات در اشكال مختلف آن- بجز پيش مدلى كه به 2300 سال پيش باز مى‏گردد و در آن ارسطو در هر ارتباطى سه جزء متمايز: گوينده، گفتار و مخاطب را تشخيص مى‏دهد-، با مدل گونه مشهور هارولد لاسول در سال 1948م و مدل ارتباطى كلود شنن و وارن ويور در سال‏1949م آغاز شد; و تاكنون نيز ادامه دارد (محسنيان راد،1369، صص‏375-380).
اگر به فراگرد ارتباطيى كه در اثر فعاليتهاى جهانگردانه به وجود مى‏آيد دقت‏شود، مى‏توان شش عنصر اصلى: جهانگرد، ميزبان، انگيزه، جاذبه، تاثير و بستر را در آن يافت. در هر فعاليت جهانگردانه، اين عناصر بروشنى قابل تشخيص است. هر جا كه امكان گرد آمدن اين عناصر در كنار هم فراهم باشد، مى‏توان گفت كه جهانگردى به عنوان يك ارتباط ميان فرهنگى درحال شكل گرفتن است. ادامه اين نوشتار، به بررسى و توضيح بيشتر درباره اين عناصر و تلاش براى طراحى يك مدل ويژه جهانگردى اختصاص دارد.

جهانگرد

طبيعى است كه نخستين عنصر قابل تشخيص در جهانگردى، خود جهانگرد باشد. از ديد مدلهاى ارتباطى، اين عنصر معادل دو عنصر: فرستنده و گيرنده در فراگرد ارتباط است. ويژگى فراگرد بودن ارتباطات سبب مى‏شود كه درجريان يك ارتباط، فرستنده و گيرنده دائما جاى خود را با يكديگر عوض كنند. به ديگر معنا، گيرنده پس از دريافت پيام، با بازخورد خود در واقع پيام ديگرى را به سوى فرستنده ارسال مى‏دارد. در ادامه نيز، فرستنده با ارزيابى نتيجه پيام نخست، ادامه ارتباط را از سر مى‏گيرد. واين گونه، مبادله تا پايان فراگرد ارتباط ادامه مى‏يابد.
به هر حال، جهانگرد را كسى تعريف كرده‏اند كه براى تفريح، فراغت، تعطيلات، سلامتى، آموزش، دين، ورزش، تجارت يا دلايل خانوادگى سفر كند (Van Harssel, 1994, p.7) . در اين تعريف، بيشتر به انگيزه‏هاى جهانگردان از سفر توجه شده، و به خود اين گروه چندان عنايتى نشده است. بايد به اين نكته توجه داشت كه جهانگرد، از اصناف مختلفى تشكيل شده است، كه هر كدام تاثيرى مستقيم برنوع تعامل فرهنگى نهفته در جهانگردى از خود برجاى مى‏گذارند. اگر تمايلات جهانگردان را در انطباق باجامعه ميزبان و تعميق ارتباط ميان فرهنگى در تقسيم بندى لحاظ كنيم، مى‏توان به انواع جهانگردان ذيل رسيد:
1. جهانگردان شبه كاشف :(Explorer - Type Tourists) هدف اين گروه كه تعدادشان اندك و محدود مى‏باشد، كشف و دانستن است. اين افراد ترجيح مى‏دهند به جاى جهانگرد،انسان شناس خطاب شوند. اينان در ميان مردم محلى به مثابه يك مشاهده‏گر فعال زندگى مى‏كنند. از اين‏رو، بسادگى با هنجارهاى جامعه ميزبان در: سكونت، غذا و شيوه زندگى خو مى‏گيرند. سفر اين افراد معمولا طولانى است. اين زمان طولانى به آنان امكان مى‏دهدتا جامعه ميزبان، آن را بيشتر و بهتر بشناسند.
2. جهانگردان نخبه :(Elite Tourists) اين گروه اندك شمار، شامل افرادى است كه پيش از اين تقريبا همه جا را ديده‏اند و اكنون مى‏خواهند سفر به يكى از مناطق را تجربه كنند. به طور مثال، سفر با كرجى پارويى‏به همراه راهنما در يكى از رودخانه‏هاى بزرگ جهان، از اين گونه جهانگردى است. اين عده به اين دليل كه واقعا جهانگردند، از گروه پيشين متمايز مى‏شوند. اين گروه از وسايلى استفاده مى‏كنند كه در ابتداى سفر قابل پيش‏بينى و تهيه است. آنان بدون هيچ تمايلى به فعال بودن در مشاهده كشور ميزبان، با شرايط زندگى جديد اما موقت، خود را انطباق مى‏دهند و از اين راه جوامع مختلف را به طور عميق مى‏شناسند.
3. جهانگردان تكرو (Off -Beat Tourists) :دو تمايل، اين گونه جهانگردان را از ديگران متمايز مى‏كند; نخست، فاصله گرفتن از هياهوى جهانگردان، و دوم، تمايل به بالا بردن هيجان سفر با انجام دادن امورى وراى هنجارها. به طور كلى، اين گروه با امكاناتى اندك به سرمى‏برند، و خود را با شرايط سفر براحتى تطبيق مى‏دهند.
4. جهانگردان غير معمول :(Unsual Tourists) اين گروه را جهانگردانى تشكيل مى‏دهند كه حاضرند به جاى خريد، به تورى يك روزه براى بازديد از مردم بومى بروند.اينان فرهنگ مردم ديگر را ابتدايى به شمار مى‏آورند. در عين حال، هر چند آنان علاقه‏مند به اين بازديدند، اما به ظرف غذا و نوشابه خود ميل بيشترى دارند و حاضر نيستند آسايش خود را به مخاطره بيندازند.
5. جهانگردان انبوه ابتدايى :(Inapient Mass Tourists) اين گروه شامل جهانگردانى است كه معمولا در گروههاى كوچك و با وسايل مجهز و راهنما به سفر مى‏روند، و در مقصد نيز در هتلهاى مدرن اقامت مى‏كنند.
6. جهانگردان انبوه :(Mass Tourists) اين نوع جهانگردى، براساس زندگى طبقه متوسط بنا شده، و كاملا با برنامه است. در آن، رو در رو شدن با فرهنگ واقعى ميزبان هيچ جايى ندارد. جهانگرد انبوه فقط اجازه دارد به خواسته خود، خارجيهايى را كه مى‏خواهد بدون تحمل كمترين سختى ببيند. اين گونه جهانگردان، مناسب‏ترين و بالقوه‏ترين هدف براى ساختن تصاوير قالبى از ملتهايند، و حتى گاهى خود، منبع ساختن اين تصاوير به شمار مى‏روند. دغدغه اصلى آنان وجود افراد آموزش ديده و آشنا به زبان، براى برطرف كردن نيازهايشان است.
7. جهانگردان گذرى :(Charter Tourists) وجه تمايز اصلى اين گروه از ديگر انواع جهانگردان، تماس بسيار ناچيز آنان با فرهنگ جامعه ميزبان است. در اين نوع جهانگردى، تاكيد اصلى بر امكانات ويژه اين افراد است. اين گروه تمايل دارند تا اعتبار حاصل از بازديد مكانهاى مختلف را با امنيت‏يك محيط آشنا جمع نمايند. كمترين زمان سفر، به اين گروه اختصاص دارد (Van Harssel, 1994, pp. 130-131) .

ميزبان

در آن سوى فراگرد ارتباطى جهانگردى، ميزبان قرار دارد. ميزبان، فرد يا نهادى است كه جهانگرد در مقصد خود با او مواجه مى‏شود. اين عنصر نيز همانند جهانگرد، در مقايسه با مدلهاى ارتباطى هم نقش فرستنده پيام و هم نقش گيرنده آن را برعهده مى‏گيرد. دراين باره، تقسيم‏بندى را مى‏توان براساس نوع و ميزان درگيرى ميزبان با جهانگردان انجام داد.
نخستين نهاد درگير با مسئله جهانگردى، دولت است. دولت از چندين راه در جهانگردى دخالت مى‏كند. نخستين و مهمترين آن، دخالت از راه سياستگذارى است. دولتها با بررسى وضع كلى كشور از جنبه‏هاى مختلف: زيست محيطى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى، سياستهايى محدود كننده، جهت دهنده يا تشويقى را تنظيم و اعمال مى‏كنند. همچنين، انجام دادن تشريفات ادارى ورود و خروج جهانگردان خارجى و مسائل امنيتى آنان، برعهده دولت است. در سومين مرحله، وظيفه دولت نگهدارى جاذبه‏هاى جهانگردى كشور يا ايجاد و توسعه آن است. سرانجام، گاه دولت‏با تصدى خدمات جهانگردى و ايجاد تاسيسات لازم براى آن، با بخش خصوصى رقابت مى‏كند.
شركتها، سازمانها و مراكز خدماتى وابسته به بخش جهانگردى، دومين گروه ميزبانان را تشكيل مى‏دهند. متصديان امور تاسيسات حمل ونقل از قبيل: شركتهاى هواپيمايى و مؤسسات كرايه خودرو، تاسيسات اقامتى همانند: هتلها و متلها، آژانسهاى مسافرتى، خدمات مالى مربوط به جهانگردى همچون: كارتهاى اعتبارى و چكهاى مسافرتى، فروشگاههاى ويژه جهانگردان همانند فروشگاههاى صنايع دستى، خدمات آموزشى و همچنين انتشارات اين حوزه، در اين دسته جاى مى‏گيرند. اين گروه در كنار دولتها، و ظيفه تاسيس و نگهدارى جاذبه‏ها را نيز بر عهده دارند. وابستگى اقتصادى و در گيرى بيشتر با صنعت جهانگردى و جهانگردان بحدى كه براى آنان فعاليت اساسى در زندگى محسوب شود، اين گروه را از طبقات بعدى جدا مى‏كند.
همين گروه، در ايجاد پديده‏اى به نام جهانگردى انبوه-كه در بررسى انواع جهانگردان، از آن سخن رفت -بيشترين سهم را دارند. اينان با تعريف انگيزه‏ها و با طراحى جهان به شكلى مصنوعى ولوكس، مانع رويارويى جهانگرد با فرهنگ واقعى ميزبان مى‏شوند. از اين گونه عوامل در مدلهاى ارتباطى، با نام «دروازه‏بان‏» (Gate - Keeper) ياد مى‏شود. از اين مفهوم براى نخستين بار به وسيله كورت لوين در سال‏1947م و سپس در سال 1950م به وسيله وايت در مدلى به نام «دروازه بانى خبر» براى بررسى عملكرد دبير سرويس يك روزنامه محلى آمريكايى در گزينش و انتشار خبرهاى رسيده، استفاده شد. اگر چه بنگاههاى خبرى از اين مدل به عنوان اساس تحقيقات بعدى در زمينه فراگرد انتخاب استفاده كردند، ولى بعد از آن نقد و تكميل شد. پس از وايت، براس وستلى و مالكم مك‏لين از اين مفهوم در تهيه مدل خود استفاده كردند (محسنيان‏راد،1369 صص 425-427).
سومين دسته، افراد و كسبه‏اى اند كه اگر چه در بازار جهانگردى سهمى دارند، اما امرار معاش آنان وابسته به اين صنعت نيست. به هر حال، اين عده نيز به طور مستقيم و شخصى با جهانگردان سروكار دارند. از آنجا كه اينان باعث مى‏شوند جهانگردان نگاهى عميقتر و واقعى‏تر به جامعه ميزبان داشته باشند، در فراگرد ارتباطات ميان فرهنگى نقش مهمى بازى مى‏كنند. سوغاتى كه جهانگردان از فرهنگ مردم يك كشور به سرزمين خود مى‏برند، عمدتا محصول تجربه‏هاى ميان فرهنگى است كه با اين گروه انجام داده‏اند.
سرانجام در دسته پايانى، عامه مردم قرار مى‏گيرند، كه واقعى‏ترين محملهاى فرهنگ مردم كشور ميزبان به شمار مى‏روند، و در عين حال كمترين فرصت را براى ارتباط با جهانگردان معمولى در اختيار دارند. ارتباط با اين گروه، نصيب جهانگردانى مى‏شود كه در طبقه‏هاى نخستين جهانگردان به آنان اشاره شد. اين ارتباط، ارزشمندترين نوع ارتباط در جهانگردى است، و مى‏تواند مبناى سياستگذارى‏ها قرار گيرد.

انگيزه

اگر چه در اين نوشتار تلاش شده است تا جهانگردى، ارتباطى ميان فرهنگى معرفى شود، اما لزوما به اين معنا نيست كه جهانگردان فقط با انگيزه شناخت ديگر فرهنگ ها سفر مى‏كنند. به عبارت ديگر، اين فعاليت كه انگيزه‏هاى مختلفى دارد، در ذات خود ارتباطى ميان فرهنگى است. از اين رو، مطالعه و سياستگذارى در باره آن، بايد براساس اين ويژگى انجام شود. به هر حال، در هر ارتباطى، انگيزه‏ها و اهداف گوناگونى قابل تعريف است.
در يك تقسيم ابتدايى، مى‏توان ميان انگيزه‏ها و اهداف جهانگردان و دلايل و مصلحتهايى كه براساس آن يك كشور به توسعه جذب جهانگرد مى‏پردازد; يعنى اهداف ميزبانان، تفاوت قائل شد. معمولا، در جذب جهانگرد، به دو هدف اصلى توجه مى‏شود. نخستين هدف، كسب درآمد و ايجاد رونق اقتصادى است.اين هدف، وجه غالب سياستهاى جذب جهانگرد، در بيشتر كشورهاى جهانگرد پذير است. اما اگر جهانگردى را مقوله‏اى فرهنگى بنگريم، اهداف فرهنگى در مركز توجه سياستهاى جهانگردى قرار مى‏گيرد. اين اهداف مى‏تواند امورى همچون: بالابردن توان ارتباطى ميان فرهنگى مردم كشور، معرفى فرهنگ داخلى يا اشاعه آن در سطح جهان باشد.
انگيزه‏هاى گوناگون جهانگردان را براى سفر به مناطق ديگر، در سه دسته كلى جاى داده‏اند:
1. انگيزه‏هاى جسمانى: اين مجموعه، شامل سفرهايى مى‏شود كه با انگيزه كاستن ا زتنشهاى زندگى روزمره، از راه فعاليتهاى جسمانى صورت مى‏گيرد. انگيزه‏هايى از قبيل: فعاليتهاى ورزشى، تفريحات ساحلى، سرگرميها و مسائل مربوط به بهداشت و سلامتى، در اين گروه قرار دارند.
2. انگيزه‏هاى ميان فردى: اين مجموعه، شامل ارتباط با انسانهاى ديگر، ملاقات با دوستان و اقوام، فرار از خانواده و همسايگان، و يافتن دوستان تازه است.
3. انگيزه‏هاى مقام و اعتبار: در اين دسته، مسافرت براى اهدافى همچون: تجارت، بستن پيمان، مطالعه، تحصيل و هر چيزى است كه فردى را از ديگران ويژه كند، باعث جلب توجه و احترام ديگران شود و دانش وى را بيفزايد (Van Harssel,1994,p.127) .

جاذبه

در هر سرزمين و هر فرهنگى جلوه‏ها و عناصر منحصر به فردى وجود دارد، كه براى مردم سرزمينها و فرهنگ هاى ديگر تازه مى‏نمايد. همين عناصر منحصر به فرد، مى‏تواند بهانه‏اى براى تحقق فعاليت جهانگردى شود. اين عناصر - كه آنها را به نام جاذبه‏هاى جهانگردى مى‏شناسيم - در دو دسته كلى: جاذبه‏هاى طبيعى و جاذبه‏هاى فرهنگى، قرار مى‏گيرند.
جاذبه‏هاى طبيعى مواهبى الهى به شمار مى‏روند، كه در هر سرزمينى بيش و كم به وديعه گذاشته شده‏اند. اگر چه بشر تا حدى مواهب خداوندى را تغيير داده است، اما اصل وجود آنها به انسان بستگى ندارد. اين جاذبه‏ها به سه دسته تقسيم مى‏شوند:
1. جاذبه‏هاى برانگيزاننده حس كنجكاوى واكتشاف; همانند: جنگلهاى انبوه، رودخانه‏هاى خروشان و كوههاى سر به فلك كشيده
2. جاذبه‏هاى ويژه تفريح و لذت جويى; همانند: سواحل درياها و پهنه‏هاى دشتها
3. جاذبه‏هاى مؤثر در درمان و كسب سلامتى; همانند: چشمه‏هاى آب گرم‏جاذبه‏هاى فرهنگى - كه به دست‏بشر پديد آمده‏اند- به دليل تنوع ميان فرهنگ هاى انسانى، از گوناگونى بيشترى برخوردارند. اين جاذبه‏ها، به گروههاى ذيل تقسيم مى‏شوند:
1. جاذبه‏هاى تاريخى و تمدنى; همانند: آثار باستانى و موزه‏ها
2. جاذبه‏هاى دينى; همانند: مساجد، مكانهاى مقدس و حرم امامان و امامزاده‏ها
3. جاذبه‏هاى اجتماعى; همانند: فرهنگ عمومى مردم و ويژگيهاى حكومتها
4. جاذبه‏هاى مردم شناختى و فولكلوريك; همانند: مراسم و سنتهاى فرهنگى اقوام مختلف
5. جاذبه‏هاى فن‏آورانه; همانند: ساختمانهاى بلند و نوآورى‏هاى به نمايش درآمده در نمايشگاههاى مختلف
6. جاذبه‏هاى آموزشى و پژوهشى; همانند: دانشگاهها و كتابخانه‏هاى بزرگ
7. جاذبه‏هاى ورزشى; همانند: ورزشگاهها ومسابقات ورزشى
براساس جاذبه‏هاى گوناگونى كه تلاش شد تا از آن تصوير دقيقى ارائه شود، جهانگردى به دسته‏هاى دهگانه ذيل تقسيم شده است :(Van Harssel, 1994,p.129)
1. جهانگردى طبيعى: ويژه كسانى است، كه از زندگى در طبيعت وحشى و ديدن مناظر زيبا لذت مى‏برند.
2. جهانگردى فرهنگى: افرادى را جذب مى‏كند، كه علاقه اصلى آنان به تاريخ و فولكلور مردم كشور مقصد است.
3. جهانگردى اجتماعى: افرادى را جذب مى‏كند، كه براى آنان تماس و ارتباط با مردم مهمترين جنبه جهانگردى است. اين تماس و ارتباط مى‏تواند ميان افراد گروه اتفاق افتد يا علاقه اصلى با مردم بومى مقصد باشد. همچنين، ديدارهاى خانوادگى نيز در اين مقوله مى‏گنجد.
4. جهانگردى فعال: جهانگردانى را جذب مى‏كند، كه در پى انجام دادن فعاليتى از پيش تعيين شده باشند. اين فعاليت مى‏تواند آموختن زبان يا كشف جغرافياى سرزمين مشخصى باشد.
5. جهانگردى تفريحى: ويژه جهانگردانى است، كه سبب اصلى سفر آنان در لذت حاصل از شركت در فعاليتهايى همچون: چادر زدن در مناطق مختلف و بازيهاى سازمان داده شده، نهفته است. اين نوع جهانگردى، شخص را به فعاليت در استفاده از زمان تعطيلات تشويق مى‏كند.
6. جهانگردى ورزشى: جهانگردان جدى علاقه‏مند به مشاركت در ورزش را جذب مى‏كند. ورزشها و مسابقاتى همچون: دوچرخه سوارى، تنيس و اسكى، از جمله اين جاذبه‏ها به شمار مى‏روند.
7. جهانگردى دينى: ويژه كسانى است، كه مقصدشان ارزشى دينى و معنوى دارد. سفر حج، از مثالهاى بارز اين نوع جهانگردى است.
8. جهانگردى تخصصى: شامل گروه كوچكى است، كه با هم براى هدفى كه فقط ويژه آنان است، سفر مى‏كنند. سفرهاى اكتشافى و آموزشى دانش آموزان مدارس، از نمونه‏هاى اين نوع جهانگردى است.
9. جهانگردى قومى: ويژه جهانگردانى است كه براى شناخت‏بهتر گذشته خود، به وطن نياكان خويش سفر مى‏كنند.
10. جهانگردى حفظ سلامت: كسانى را جذب مى‏كند، كه براى تغيير شرايط جسمى خود سفر مى‏كنند. اردوهاى كاهش وزن و چشمه‏هاى آب گرم، دراين دسته جاى مى‏گيرند.

تاثير

يكى از مهمترين عناصرى كه در تصميم و سياستگذارى بخش جهانگردى نقشى مهم و مستقيم عهده دارد، تاثيرات گوناگون آن - بويژه تاثيرات فرهنگى -است. جهانگردى مى‏تواند تاثيرات مختلف مثبت و منفى در امور: فرهنگى، اقتصادى، سياسى، امنيتى و زيست محيطى داشته باشد. با توجه به موضوع نوشتار، در اينجا فقط به بررسى تاثيرات فرهنگى جهانگردى مى‏پردازيم.
گاهى دولت - همان طور كه اشاره شد - به دليل سود سرشارى كه جهانگردى نصيب كشور مى‏كند، سياست‏بى‏تفاوتى را در مسائل اخلاقى و فرهنگى جهانگردى بر مى‏گزيند. اين عمل، سبب پيدايش گروههاى فشار ضد جهانگردى مى‏شود. با توجه به تاثير مخرب اين شكل از جهانگردى بر كودكان و زنان و همچنين تضاد اين فعاليت‏با ارزشهاى جامعه، از اساس، بنيان چنين حركتهايى به مخاطره مى‏افتد. بنابراين، شايسته است كه در اين قسمت، كيفيت و عوامل تاثير جهانگردان بر جوامع ميزبان بدقت‏بررسى شود تا بتوان در سياستگذارى‏ها، اين عوامل را نيز به طور جدى در نظر گرفت.
عوامل مؤثر بر درجه تعامل جهانگردان را با فرهنگ هاى ميزبان، چهار عامل: زمانى، فضايى، ارتباطى و فرهنگى دانسته‏اند (Mowlana, 1997, p. 136) .
عامل زمانى، به مدت زمانى باز مى‏گردد كه جهانگرد در جامعه ميزبان به سر مى‏برد. طبيعى است كه هر چه طول اين مدت بيشتر باشد، تعامل و تماس وى نيز با مردم آن جامعه بيشتر مى‏شود.
عامل فضايى، به درجه شدت تماس ميان جهانگرد و ميزبان توجه دارد. در توضيح انواع جهانگردان، حالات مختلفى از اين تماسها شمرده شد.
عامل ارتباطى، مجموعه‏اى از زبانها، نمادها و ارتباطات غير كلامى است، كه نزديكى دو فرهنگ در آن مى‏تواند به تماس بيشتر بينجامد.
و سرانجام، ويژگيهاى: قومى، رنگ، دين و رفتار، عامل فرهنگى را به وجود مى‏آورند.
تا اينجا سخن از تماس و تعامل بود، و از تاثيرات يك سويه جهانگرد برجامعه ميزبان مطلبى نيامد. براى درك فرايند تاثير و تاثر ناشى از جهانگردى، و يافتن پاسخ اين پرسش كه آيا اين جهت هميشه يك سويه يا هميشه دو سويه است، و بر فرض دو سويه بودن كدام طرف سهم بيشترى را به خود اختصاص مى‏دهد، لازم است مطالبى درباره فرايند فرهنگ پذيرى گفته شود.
فرهنگ پذيرى (Acculturation) فرايندى است كه طى آن، عناصر فرهنگ ديگرى از راه تماس فرهنگى به وسيله يك فرهنگ پذيرفته مى‏شود. در تعيين ماهيت اين فرايند، عواملى دخالت دارند كه از جمله آنها مى‏توان به امور ذيل اشاره كرد:
1.تفاوتهاى فرهنگى :(Cultural Difference) فرهنگ ها به ميزانى كه با يكديگر تماس دارند، از نظر ارزش، ايدئولوژى و فن آورى از هم متمايزمى‏شوند.
2. شدت و سطح تماس :(Degree & Level of contact) يكى از مسائل مهم در بررسى ميزان تاثير فرهنگ ها بر هم، تعيين سطح ارتباط ميان نخبگان يا به طور گسترده و ميان دو جامعه است.
3. موقعيتهاى فرادست و فردوست :(Superordination & Subordination) دو فرهنگ مى‏توانند در مواردى، نسبت‏به هم برتر باشند. اين برتريهاى فرهنگى، تاثير مستقيمى بر ميزان وجهت فرهنگ پذيرى دارد.
بسته به ميزان مداخله اين عوامل، فرايندهاى متنوعى مى‏تواند در اين صحنه رخ دهد، كه در ذيل به آنها اشاره مى‏شود:
1. فرايند جايگزينى :(Substitutive) در اين فرايند رگه‏هاى جديد فرهنگى يا مجموعه‏اى از رگه‏ها، جانشين رگه‏هاى پيشين مى‏شوند. نمونه اين اتفاق، جايگزينى مدرسه به جاى مكتب‏خانه است.
2. فرايند افزايش :(Additive) در اين فرايند، عناصرى جديد ضمن حفظ عناصر پيشين، وارد فرهنگ مى‏شوند. مثال اين فرايند، به وجود آمدن دانشگاه در كنار حوزه‏هاى علميه است.
3. فرايند تلفيق :(Syncretic) در اين حالت،رگه‏هاى جديد و پيشين در هم ادغام مى‏شوندو نظام يا خرده نظام جديدى را تشكيل مى‏دهند. اين حالت در خوراك و پوشاك، بسيار اتفاق مى‏افتد.
4. فرايند تخريب :(Deculturative) دراين فرايند بخشى از فرهنگ از بين مى‏رود، بدون اينكه عنصر جديدى جانشين آن بخش شود.
5. فرايند نوآورى :(Originative) بر اثر تماسها در اين فرايند، ساختارهاى جديدى وارد فرهنگ مى‏شوند كه در آن فرهنگ ريشه ندارند.
6. فرايند طرد :(Rejective) تغييرات در اين حالت آنقدر سريع صورت مى‏گيرد كه شمار بسيارى از گروه مخاطب آن را نمى‏پذيرند وبراى جلوگيرى از بروز تغيير، فعالانه مى‏كوشند.
باتوجه به اين عوامل و فرايندها، اكنون مى‏توانيم بگوييم كه هميشه فرهنگ پذيرى و دگرگونيهاى فرهنگى ناشى از جهانگردى، لزوما يك سويه نيست. از اين رو، اين مسئله به شدت سطح تماس وموقعيت فرادست‏يا فرودستى وابسته است، كه هر طرف در آن به سر مى‏برد. اگر دو سوى ارتباط - از نظر اين عوامل- وضعيتى مشابه داشته باشند، طبيعى مى‏نمايد كه جريان فرهنگى سالم و دو سويه‏اى ميان آنان برقرار شود. اما هر گاه يكى از دو طرف- با در نظر گرفتن عوامل ياد شده- برتر از ديگرى باشد، ناگزير ارتباط از سوى او به سمت طرف ديگر بيشتر مى‏شود و ممكن است هر كدام از فرايندهاى پيشگفته را به دنبال داشته باشد.
البته، تا وقتى هر كدام از فرايندهاى اشاره شده، دگرگونيهاى ساختارى عميقى را به وجود نياورده وبه دنبال آن جامعه را به يك شوك فرهنگى ناخواسته نكشانده‏اند، لزوما مضر نيستند. بلكه، دگرگونى و كسب عناصر جديد در گذر زمان، از شرايط فرهنگ ها دانسته شده است. در اين باره، نقش سياستگذاران و برنامه ريزان در شناخت اين فرايندها در هر جامعه و جداسازى فرايندهاى مناسب از فرايندهاى خطر آفرين، براى فرهنگ و هويت جامعه، بسيار حساس مى‏نمايد.

بستر

از آنجا كه هيچ ارتباطى در خلا اتفاق نمى‏افتد و براى شكل‏گيرى وتوسعه هر ارتباطى بسترى مناسب لازم است، مطالعه بستر يا بسترهاى جهانگردى ضرور مى‏نمايد. با مطالعه وضعيت جهانگردى در دنياى امروز، مى‏توان به اين نتيجه رسيد كه به طور كلى دو بستر يا جريان عمده برجهانگردى حكومت مى‏كند. بستر نخست- كه از ابتداى اين نوشتار در صدد توضيح آن بوده‏ايم- ارتباطات ميان فرهنگى است. جهانگردى در اين بستر، حركتى سالم در جهت تفاهم بيشتر ميان فرهنگ هاست، كه منافع اقتصادى وسياسى بسيارى را نيز در بر دارد. اما بستر دوم- كه به نظر مى‏رسد جريان جهانگردى امروز به آن تمايل بيشترى داشته باشد-، پديده امپرياليزم فرهنگى است; كه به توضيح مختصرى نياز دارد.
از آنجا كه در جهانگردى امروزين- بويژه در جهانگردى انبوه طبقه متوسط - جهانگردان بيش از آنكه از سفر لذت برند، بايد تصور كنند كه سفرشان لذت بخش است، بازاريابى و تبليغات در زمينه جذب جهانگرد اهميت ويژه‏اى مى‏يابد. با اين نگاه، مى‏توان گفت كه ابزارهاى ارتباطى و مهارتهاى بازاريابى و تبليغات، منابع مهم قدرت در جهان امروز به شمار مى‏روند. اين مسائل به نوبه خود سبب بروز رقابت در جهانگردى شده، و آن را به فعاليتى اقتصادى و تابع سياستهاى بازار تبديل كرده است.
اين نوع جهانگردى پيامدهايى دارد، كه برخى از آنها به قرار ذيل مى‏آيد:
1. از آنجا كه بيشتر جهانگردان با سليقه‏هاى خاصى به كشور ميزبان مى‏روند، ميزبانان بايد در سرزمين خودشان وضعيت مشابه‏اى از زندگى جهانگردان را برايشان فراهم كنند. اين وضعيت‏بدون مديريت توانا، به نوبه خود به افزايش واردات كالاها و تخصصهاى مختلف از كشورهاى جهانگردفرست منجر مى‏شود. از اين رو، تقريبا همه سود به دست آمده از اين صنعت، دوباره به همان كشورها سرازير مى‏شود.
2. معمولا جهانگردان در كشور ميزبان به اعمالى دست مى‏زنند كه هيچگاه در خانه خود مرتكب نمى‏شوند. از اين رو، ناتوانى در آموزش اين گروه و ضعف ضوابط محدود كننده- چه از سوى كشورهاى جهانگردفرست و چه از سوى كشورهاى جهانگرد پذير- مى‏تواند معضلات فرهنگى و زيست محيطى جبران ناپذيرى را به وجود آورد.
3. رعايت نكردن عدالت اجتماعى در سياستهاى توسعه جهانگردى، مى‏تواند سبب تبعيض و فشار برمردمان بومى شود، و به بافت فرهنگى آنان آسيب رساند.
4. گاه جهانگردى با ايجاد مشاغل موسمى و كاذب نه تنها منافع اقتصادى در برندارد، بلكه بر پيكر اقتصاد كشور نيز ضرباتى وارد مى‏كند.
مطالعه جريان جهانگردى در جهان نشان مى‏دهد كه بيشترين حجم جهانگردى، ميان كشورهاى شمال و جنوب بويژه از كشورهاى شمال به جنوب است. حجم جهانگردى ميان كشورهاى شمال و همچنين ميان كشورهاى جنوب، بسيار كمتر از حجم دو جريان ياد شده است .(Mowlana, 1997, p.142) اين واقعيت، مى‏تواند نظريه جريان يك سويه اطلاعات از كشورهاى استعمارگر به سوى كشورهاى پيشتر مستعمره آنان و جريان از مركز به حاشيه را تاييد كند. چنين جريانى جز سلطه فرهنگى و غربزدگى نتيجه‏اى ندارد. با ذهنيتى كه در جهانگردى از كشورهاى غربى ساخته مى‏شود، كشورهاى ميزبان سطح زندگى آنان را بسيار پيشرفته قلمداد مى‏كنند. از اين رو، چنين كشورهايى- به نوبه خود تلاش مى‏كنند تا هنگام مسافرت اربابان به كشورشان، آن سطح را در واقعيت نيز حفظ كنند. همين طرز تفكر، به ايجاد و حفظ انديشه برترى غرب، غربزدگى وتشديد قدرت امپرياليزم فرهنگى، كمك مى‏كند.
با پايان يافتن بررسى عناصر شكل دهنده جهانگردى، زمان آن رسيده كه- همانند هر فراگرد ارتباطى ديگر- در مدلى چگونگى چينش اين عناصر مختلف و به هم پيوسته را دركنار هم نشان دهيم تا از اين راه بتوانيم به تحليل دقيقترى از اين فراگرد ميان فرهنگى ارتباطى دست‏يابيم.
چارچوب كلى جهانگردى، تحت نفوذ و سيطره دو جريان كلى: ارتباطات ميان فرهنگى وامپرياليزم فرهنگى قرار دارد. مثلث‏سمت چپ مجموعه جهانگردانى را نشان مى‏دهد كه براساس ميزان تماس وارتباط با جامعه ميزبان، به هفت دسته تقسيم شده‏اند. به نظر مى‏رسد مساحت هرقطعه از مثلث‏با توجه به تعريف هر يك از انواع، بيانگر نسبت تقريبى جهانگردان آن دسته در كل صنعت جهانگردى دنيا باشد. مثلث ديگرى كه در سمت راست قرار دارد، طبقات مختلف جامعه ميزبان را نشان مى‏دهد. مساحت اين قطعات نيز، بيانگر نسبت تقريبى طبقات مختلف ميزبانان است. جاذبه‏هايى در جامعه ميزبان و انگيزه‏هايى از سوى جهانگردان، جهانگردان را به درون آن جامعه مى‏كشاند. جهت و ميزان نفوذ جهانگردان در طبقات مختلف جامعه ميزبان - كه برآيند چهار عامل: زمانى، فضايى، ارتباطى، و فرهنگى است-، با بلندى وكوتاهى پيكانه‏هايى نمايان است.
اكنون، شايسته مى‏نمايد براى نمايش چگونگى استفاده از اين مدل- بر اساس آنچه تاكنون گفته شد-، مواردى از تحليل و سياستگذارى جهانگردى در كشور اسلامى ايران به اختصار بيان شود.
در ابتدا، به نظر مى‏رسد كه پيش از هر چيز بايد درباره جهت كلى و بستر جهانگردى در توسعه اين صنعت در ايران تصميم بگيريم. شركت در مسابقه امپرياليزم فرهنگى، لوازمى را در بردارد. به نظر مى‏رسد سياستگذران ايران اسلامى از ابتداى ورود به صحنه جهانى، چنين مسابقه‏اى را نامشروع مى‏دانستند و همواره مى‏كوشيدند تا در زمينه‏هاى گوناگون طرحى نو در اندازند. اين نوع نگرش به مسائل جهانى تازگى ندارد، و در حركتهاى گوناگون برخى كشورهاى غيرمتعهد كم وبيش بوده است. آنچه دراين زمينه اهميت دارد، كارايى طرحها در عين سازگارى با ارزشها و ويژگيهاى بومى هر ملت است. رساترين نمونه اين نوآورى در سطح جهانى، طرح نظريه حكومتى "ولايت فقيه" به وسيله امام خمينى(ره) است.
با اين توضيحات و با افزودن اين واقعيت كه انقلاب اسلامى ايران از آغاز تاكنون همواره در پى‏اشاعه فرهنگ اسلامى در جهان بوده است، بستر ارتباطات ميان فرهنگى، بستر مناسبى براى سياستهاى جهانگردى در ايران به نظر مى‏رسد. اين مسئله به اين معنا نيست كه سياستگذاران جمهورى اسلامى فقط بايد انواعى از جهانگردى با انگيزه‏هاى ميان فرهنگى را ترويج كنند، بلكه به اين معنا مى‏تواند باشد كه ايشان بايد در سياستگذارى‏هايشان، مركز توجه خود را در برآورد سود و زيان ناشى از توسعه جهانگردى، در عين حال كليه جوانب برآثار فرهنگى آن، قرار دهنداز اين تصميم، اين نكته بر مى‏آيد كه با پذيرش اين ديدگاه تشويق هموطنان به ايرانگردى به همان اندازه مهم و ضرور مى‏شود، كه تلاش براى جذب جهانگرد از كشورهاى خارجى. شايد، افزايش سفرهاى ايرانيان در داخل كشور و افزايش توان ارتباط ميان فرهنگى آنان با هموطنان خويش علاوه بر تقويت زير ساخت‏ها و مديريت جهانگردى، كمك بسزايى در تصحيح نگرش مردم به پديده جهانگردى و جهانگردان خارجى باشد. افزون براين، پس از در نظر گرفتن مصالح اقتصادى وسياسى، تشويق مردم كشور بويژه نخبگان به جهانگردى در كشورهاى خارجى نيز مشمول همين استنتاج مى‏شود.
پيشنهاد ديگر براى سياستهاى جذب جهانگرد در ايران، تصميم درباره نوع جهانگردى است، كه او را تشويق به بازديد از ايران مى‏كنيم. با توجه به مطالب پيشگفته، جهانگردان با انگيزه‏هاى گوناگونى مناطق مورد علاقه‏شان را انتخاب مى‏كنند. هر منطقه‏اى هم با توجه به برخوردارى از جاذبه‏هاى ويژه‏اى، فقط پذيرايى گروهى خاص است. با قرار دادن اين دو اصل در كنار هم، تصميم مهم در اين صنعت، آن خواهد بود كه چه نوع جهانگردانى پذيرفته شوند. به عنوان مثال، آيا با توجه به سواحل زيباى شمال كشور، مى‏توان جهانگردى طبيعى و تفريحى را- با در نظر گرفتن مسائل فقهى و فرهنگى- ترويج كرد؟ آيا براساس جاذبه‏هاى فرهنگى و تاريخى ايران- كه آن را در رديف ده كشور نخست جهان قرار داده است- لازم است‏به سوى ترويج جهانگردى فرهنگى برويم؟ هر تصميمى كه در اين باره گرفته شود، پيامدهاى خاص خود را خواهد داشت. اگر مصلحت كشور در ترويج جهانگردى تفريحى است، بايد براى حل و تبيين مسائل مختلف فقهى و فرهنگى آن همت‏شود. اگر حركت‏به سوى جهانگردى فرهنگى هدف اصلى است، بايد در توسعه زير ساختها و مديريت اين گونه جهانگردى كوشيد.
نتيجه سوم اينكه، با توجه به عوامل مؤثر در جهت و شدت فرايند فرهنگ‏پذيرى و همچنين عوامل چهارگانه‏اى كه در ميزان تاثير متقابل جهانگردان و جامعه ميزبان-بويژه دو عامل: ارتباطى و فرهنگى- بر شمرديم، پسنديده است كه در موضوع جهانگردپذيرى و جهانگردفرستى، اولويت‏با كشورهايى باشد كه در اين دو عامل نزديكى بيشترى با آنان احساس مى‏شود. كشورهايى كه در زبان وتاريخ با ما مشتركند يا كشورهايى كه نام اسلام را بر خود پسنديده‏اند، بهترين نمونه‏هاى اين نزديكانند. اين حركت مى‏تواند سرآغازى براى زدودن زنگارهاى كشور- ملت‏ها و احياى دوباره تفكر اسلامى مبتنى بر مفهوم امت در صحنه جهانى قلمداد شود.
در پايان، بايد گفت كه با توجه به احساس نياز به توسعه جهانگردى در كشور، راهى بس كوتاه تا غلبه بر همه مشكلات - كمبود پژوهش در اين زمينه و بويژه پژوهشهاى فقهى و فرهنگى و همچنين مشكلات مربوط به سياستگذارى، مديريت و توسعه زيرساخت‏ها- در پيش داريم; راهى به كوتاهى يك همت.
1. ]امام]خمينى(ره)،روح الله،صحيفه نور،ج‏15،تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365
2. محسنيان راد، مهدى، ارتباط شناسى، تهران: انتشارات سروش،1369
3.Brislin, Richard W., Cross-Cultural Encounters:Face-to-FaceInteraction,USA, MA, Allyn &Bacon, 1981
4.Mowlana, Hamid, Global Information andworld Communication, London, Sage, 1997
5.Prosser, Michael H., intercultural Communication Theoryand Research , in B.D Ruben, Communication Yearkbook 2,NewBrunswide, NJ, Transaction press,1978, pp. 335-350
6.Ryan, Chris, Recreational Tourism, London, Routledge, 1993 <>
7.Somovar, Larry A. and Richard E. porter, Communication BetweenC
USA, Wadsworth publishing Company, 1995
8.Van Harssel, Jan, Tourism, an Exploration, NJ, prentice Hall, 1
9.Weaver, Gary R., Culture, Communication and Conflict:Readingsin
Relations, USA, Simon & SchusterCustompublishing, 1996
منبع: http://www.e-resaneh.com