جهانگردى و ارتباطات ميان فرهنگى
نويسنده: محمد هادى همايون
« يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ(حجرات،13)
«اى مردم! ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبههاى بسيار و فرقههاى مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد [ نه آنكه به واسطه نسب بر هم فخر و مباهات كنيد و بدانيد كه اصل و نسب نژادى مايه افتخار نيست، بلكه] همانا بزرگوارترين و با افتخارترين شما نزد خدا، با تقواترين مردمند. و خدا هم بر نيك و بد مردم و ظاهر و باطن خلق كاملا آگاه است.»
چكيده: مجموعه دستاوردهاى بشرى را براى چيرگى بر طبيعت، «فرهنگ» ناميدهاند. اين مجموعه از سويى با ارتباط ميان انسانها توسعه يافته، و از سويى ديگر در درون خود «ارتباطات» را پرورانده است. «ارتباطات ميان فرهنگى» در اين ميان، ارتباط انسان هايى است كه در گذر زمان فرهنگ هاى متفاوتى را پرورانده و پاس داشتهاند.
جهانگردى را با نگرشى نو، مىتوان ارتباطى ميان فرهنگى دانست.اين نگاه مىتواند مسائلى به دنبال داشته باشد كه لحاظ آنها در سياستگذارى و برنامهريزى اين حوزه، اهميتى فراوان مىيابد.
مقاله حاضر، تلاشى استبراى ارائه مدلى كه بر اساس آن بتوان اين فراگرد ارتباطى را همچون ديگر فراگردهاى ارتباطات تحليل كرد. در اين مدل با تاكيد بر شش عنصر: جهانگرد، ميزبان، انگيزه، جاذبه، تاثير و بستر، تلاش شده است مواردى از تحليل و سياستگذارى جهانگردى در جمهورى اسلامى ايران توضيح داده شود.
بشر پس از هبوط به زمين، با سيارهاى پر از رمز و راز روبرو شد; سيارهاى كه براى ميزبانى وى در دوران تبعيد طولانىاش، سفرهاى نهفته وخاموش را در ژرفاى خود گسترانيده بود. با پشتگرمى به توشهاى كه از مبدا سفر همراهش كرده بودند، طبيعى مىنمود كه بشر از همان آغاز دستبه تلاشى خستگى ناپذير بزند تا از آنهمه رمز و راز پرده بردارد، و با طبيعت رام نشده كنار آيد. قرنها تلاش و انديشه، مجموعهاى شگرف از دستاوردهاى بشرى را پيش روى ما قرار داد، كه امروزه آن را به نام «فرهنگ» مىشناسيم.
اندوخته فرهنگ، با ارتباط ميان آدميان فزونى گرفت. و نيز، فرهنگ به پاس اين همصحبتى، "ارتباطات" را چون كودكى نورسته در دامان خويش پروراند. چنين بود كه پيوند اين دو يار ديرينه انسان، از همان آغاز شكل گرفت. اينكه در اين دور پيچيده، كدام پيشقدم و كدام دنبالهرو بودند، پرسشى است كه لازمه پاسخ به آن، تلاش براى درك اسرار ملكوت عالم و بازگشتبه روز آفرينش خواهد بود.
حاصل اين پيوند سرنوشتساز، كودكى بود كه از همان آغاز آفرينش انسان دوم، به عرصه زندگى پا نهاد. از زمانى كه انسان هايى با پيشينه و فرهنگ هاى گوناگون با يكديگر تماس گرفتند، "ارتباطات ميان فرهنگى" سايه خود را بر سرآنان گستراند. در ابتدا، اين ارتباط در قالب جنگها و لشگركشىها، ماموريتهاى تبليغى مروجان دينى، سفرهاى تجارى بازرگانان ماجراجو و تلاشهايى - بويژهاستعمارى -براى كشف سرزمينهاى ديگر، چهره بست.
اگر چه سابقه اين نوع ارتباط- همان گونه كه آمد- بس طولانى است، اما تدوين آن به عنوان يك نظام علمى و دانشگاهى، به چند دهه اخير مربوط مىشود. در اين زمان، ايالات متحده آمريكا با تركيبى از اقوام و نژادهاى گوناگون با به سرآمدن دوران تنشهاى نخستين، وارد مرحلهاى جديد از بحرانهاى اجتماعى شد. بحران مشكلات اقوام و نژادهاى درون آمريكا، يكى از مهمترين اين نابسامانيها بود. اين بحران همراه با نقش تازه اين كشور به عنوان رهبرى جهان، پژوهشگران را-پس از آنكه دانش روابط بينالملل و ارتباطات بينالملل را كه تنها به بررسى روابط دولتها مىپرداخت، به دانشهاى عصر جديد افزوده بودند- به سوى مطالعه، شناخت و طبقهبندى فرهنگ هاى گوناگون و مقايسه آنان با يكديگر، بويژه مقايسه با فرهنگ آمريكايى سوق داد. از اين شاخه دانش، به «مطالعات بين فرهنگى» (Cross- Cultural Studies) تعبير شود.
از درون اين مطالعات، نظام علمى ديگرى تولد يافت كه به جاى داشتن دغدغه مقايسه و طبقه بندى فرهنگ ها، در صدد بررسى تعامل واقعى ميان مردم فرهنگ هاى مختلف برآمد. اين نظام علمى ابتدا«مطالعات ميان فرهنگى» ( Intercultural Studies) و سپس - با تاكيد بيشتر برجنبه ارتباطى آن - «ارتباطات ميان فرهنگى» ( Intercultural Communication) نام گرفت (Weaver,1996,p.2) .اين نوع ارتباط را اين گونه تعريف كردهاند (Somovar,1995,p.58) : «ارتباط ميان مردمانى كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادهايشان به اندازهاى گوناگون است، كه بتواند در جريان ارتباط، اختلال ايجاد كند.»
بجز دو كتاب كه در سالهاى 1962م و1966م دراين موضوع چاپ شد، موج اصلى انتشار كتابهاى مربوط به اين حوزه، به سالهاى 1972م و پس از آن باز مىگردد; كه با كار مشترك سوموور و پرتر، با نام "ارتباطات ميان فرهنگى" آغاز شد ( Prosser, 1978,p.335) .
امروزه با ظهور فنآورىهاى جديد در زمينه نظامهاى ارتباطات و حمل و نقل، جهانى شدن اقتصاد، توسعه توليد صنعتى و همچنين افزايش جمعيت و جهانى شدن مسائل آن، گستره اين نوع ارتباط به افراد و زمينههاى ديگرى نيز كشيده شده است. از جمله اين موارد، مىتوان به افراد ذيل اشاره كرد: پژوهشگران، دانشجويان در حال تحصيل در سرزمينى بجز سرزمين مادرى، ديپلماتها و نمايندگان كشورهاى مختلف در ديگر كشورها،كارمندان سازمانها شركتهاى بينالمللى همچون: مترجمان، كارمندان اداراى و متخصصان فنى; كارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان سياسى به ديگر كشورها، مستشاران نظامى، شركتكنندگان در مسابقههاى بينالمللى، اقليتهاى قومى درون يك كشور، شركت كنندگان در برنامههاى سازمان داده شده همچون: اردوها و سربازخانهها; و جهانگردان كه موضوع اين نوشتارند ( Brislin, 1981,pp.8-10) .
امروزه، جهانگردى يكى از سه صنعت مهم جهان، در كنار صنايع نفت و خودروسازى به شمار مىرود. پيش بينى مىشود كه در آغاز هزاره سوم ميلادى، جهانگردى ازاين لحاظ به مقام نخستبرسد.
در گسترش اين پديده علاوه بر عوامل مؤثر در گسترش انواع ديگر ارتباطات ميان فرهنگى- كه پيش از اين آمد-، عوامل ديگرى نيز دخالت داشتهاند. افزايش اوقات فراغت- كه از آن به نام تمدن فراغتياد مىشود- و سهولت كسب درآمد بيش از نيازهاى زندگى روزمره، از اين جملهاند.
در تعريف اين فعاليت اجتماعى، همانند ديگر فعاليتهاى اجتماعى- از جمله فرهنگ و جامعه كه به سبب همسنخى با ذهن بشر همچنان در اجمال باقى ماندهاند-ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد. شمارى به جهانگردى به عنوان يك فعاليت اقتصادى مىنگرند، و در نتيجه آن را يك صنعت مىدانند. نمونه اين ديدگاه، در تعريف ذيل ديده مىشود (Ryan, 1993,p.5) :
«جهانگردى عبارت است از: بررسى عرضه وتقاضا در زمينه امكانات اقامتى، پذيرايى و خدمات جانبى براى كسانى كه خارج از منزل خود به سر مىبرند، و همچنين بررسى الگوهاى هزينه، ايجاد درآمد و ايجاد شغل كه از آن ناشى مىشود.»
گروهى نيز جهانگردى را با ديدى فنى نگريسته، و بر همين اساس آن را تعريف كردهاند. در پژوهشى با عنوان: "پژوهشى در جهانگردى داخلى" - كه در انگلستان براى گردآورى اطلاعات صورت گرفت - تعريفى بدين قرار آمده است (Ryan, 1993,p.5) :
«جهانگردى عبارت است از: اقامتخارج از منزل براى مدت يك شب يا بيشتر با هدف گذراندن تعطيلات، بازديد دوستان و اقوام، شركت در همايشهاى تجارى يا هر هدف ديگرى بجز امورى از قبيل: تحصيل شبانه روزى يا استخدام نيمه دائم.»
دسته سوم تعريفها، بازتاب ديدگاه كسانى است كه جهانگردى را عاملى روان شناختى به شمار آوردهاند. به اين تعريف توجه كنيد (Ryan,1993,p.6) :
«جهانگردى ابزارى است كه به وسيله آن، مردم در زمان فراغت از فشارهاى شغلى و الگوهاى روزمره زندگى در منزل، با تجربه و ضعيتها و مكانهاى تازه، منافع روان شناختى كسب مىكنند.»
سرانجام در دسته چهارم تعريفها، كسانى قرار مىگيرند كه درباره جهانگردى ديدگاهى كل نگر دارند. نمونهآى از تعريفهاى اين گروه از جهانگردى، اين چنين است (Ryan,1993,p.6) :
«سفر كنندگان در روز از شهرهاى مختلف، تماشاگران نمايش كه شبها از لندن مىآيند، مسافران قطار از تمام نقاط جهان، شركتكنندگان در كنفرانسها و ....»
در تعريف جهانگردى، توجه به دو نكته فرهنگى و ارتباطى مىتواند مبناى نگاهى دگرگونه و سياستگذاريهايى نوين در اين امر شود. نخست اين واقعيت كه تا پيش از اين در واكنشى حيرتزده از درآمد سرشار كه در دهههاى اخير از اين راه نصيب كشورهاى جهان گرديد و به پيروى از اشتباهى تاريخى كه رشد اقتصادى را معادل توسعه دانست و در سياستگذاريها جنبههاى فرهنگى را فقط زمانى لحاظ كرد كه سود اقتصادى از آن حاصل شود، رسم بر اين بود كه به جهانگردى اصالتا به عنوان يك پديده اقتصادى مربوط به دوران پس از پايان جنگ دوم جهانى و جهانى شدن اقتصاد نگريسته شود. در صورتى كه - با توضيحاتى كه گذشت - بسيار پيش از ظهور نوع جديد جهانگردى - كه در جاى خود به دليل اينكه شكل خاصترى از جهانگردى به طور كلى است، شايسته توجه ويژه است -،اين فعاليتبه عنوان ارتباطى ميان فرهنگى در جهان بشريت وجود داشته و خاستگاه آثار بسيارى در تولد و گسترش تمدنها بوده است. گوياترين مثال اين نقش انكار ناشدنى، تاثير جهانگردى مسلمانان و اشتياق بىپايان آنان به شناخت جهان و فرهنگ هاى مختلف آن، در بسط و گسترش تمدن اسلامى است.
به طور كلى، دلايل اشتياق مسلمانان به جهانگردى و شناخت جهان در عصر كمبود امكانات ارتباطى و حمل و نقل - كه منشا گسترش معجزه آساى علم جغرافيا نيز شد-، در سه دسته كلى جاى مىگيرد. در اينجا، شايسته مىنمايد درباره اين دلايل به اختصار توضيحى داده شود، زيرا به نظر مىرسد كه در طول تاريخ در مقياس گسترده و با نگاهى پژوهشگرانه و ميان فرهنگى، به گسترش تمدنى بزرگ و ديرپا كمك كرده باشد.
1. وجود برخى اوامر قرآنى و دينى در تشويق مسلمانان به سير در زمين، كه بيشتر با عبارت: "سيروا فى الارض فانظروا" آغاز مىشود.
2. اشاره قرآن و برخى روايات، به پديدهها و اسرار مسائل جغرافيايى كه در اين باره، مىتوان به آيات ذيل اشاره كرد:
- مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ - بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ (سوره الرحمن) (١٩و٢٠)
-حتى بلغ مجمع البحرين (كهف،60)
-والجبال اوتادا (نبا،7)
-و جعلنا فى الارض رواسى ان تميد بهم (انبياء، 31)
-و جعلنا السماء سقفا محفوظا (انبياء،32)
-ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما (انبياء، 30)
-سبع سموات و من الارض مثلهن (طلاق، 12)
-وترى الشمس اذا طلعت تزاور عن كهفهم ذات اليمين و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم فى فجوة منه (كهف،17)
اشاره قرآن به اين مسائل همراه با تشويق به علم دوستى و كنجكاوى علمى سبب شد تا مسلمانان براى كشف گفتههاى قرآن و روايات به مناطق گوناگون جهان سير كنند. اين كنجكاوى علمى بدان حد رسيد، كه دولتهاى اسلامى سرمايه و نيروهاى خاصى را به اين گونه سفرهاى اكتشافى اختصاص دادند. سفر هيئتى به سرپرستى محمدبن موسى خوارزمى به بيزانس براى يافتن غار اصحاب كهف، عزيمت گروهى به رياستسلام ترجمان به منطقه خزر براى پيدا كردن سد ذوالقرنين به دستور الواثق بالله در سالهاى 222تا227 هجرى، نمونههايى از اين تلاشهاست.
3. نياز مسلمانان به شناخت عالم; كه برخى دلايل اين نياز را مىتوان اين چنين برشمرد:
الف: انجام دادن دستورهاى شرعى: با توجه به نياز مردم به شناخت راههاى منتهى به مكه براى انجام مناسك حج، بسيارى از كتابهاى جغرافى مسلمانان از باب تبرك، از مكه شروع به تشريح اقاليم كردهاند. همچنين دستيابى به جهت قبله براى برگزارى نماز و ساير احكام كه متوقف بردانستن آن است، از ديگر نمونههاى دلايل توجه مسلمانان به جهتيابى و جغرافيا در اعمال روزمره خود بود.
ب: تبليغ دين: گسترش محدوده عالم اسلام وافزايش شمار مسلمانان، دسترسى به علوم دينى را كاهش داد و نياز مبرم به مبلغان دينى را مطرح ساخت. لازمه اعزام اين گروهها، شناخت صحيح جهان بود. به دنبال آن، اين گروهها نيز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمينها و فرهنگ هاى ديگر باز مىگشتند; كه خود تشويق ديگرى براى سير و سفر مسلمانان بود. سفر هيئت تبليغى المقتدر بالله، خليفه عباسى،بنا به تقاضاى پادشاه اسلاوها به سرپرستى احمدبن فضلان در حدود سال309 هجرى، يكى از نمونههاى مهم اين امر است.
ج: نيازهاى سياسى و نظامى: با گسترش عالم اسلامى و بروز ضعف در قدرت مركزى، از يك سو دولت مركزى براى نظارت بيشتر بر مناطق تحتسلطه واز سوى ديگر قدرتهاى محلى براى كسب قدرت بيشتر و سلطه بر مناطق گستردهتر، نيازمند شناختشهرها و راهها شدند.
د: نيازهاى تجارى: باگسترش سرزمينهاى اسلامى و در پناه امنيتبه وجود آمده و افزايش سفرهاى مسلمانان، كار تجارت به طور چشمگيرى رونق گرفت. يكى از لوازم اين گونه سفرهاى تجارى، شناختبازارهاى مصرف، توليدكنندگان و راههاى منتهى به آنها بود.
همان گونه كه ديده مىشود، در تمدن اسلامى دلايل اقتصادى منجر به ايجاد پديده جهانگردى نشد، بلكه اين گسترش جهانگردى بود كه - دركنار ديگر فوايد - شكوفايى اقتصادى را نيز به دنبال داشت.
به هر حال، پذيرش نكتهاى كه در خصوص نگاه فرهنگى به جهانگردى بيان شد، مىتواند دست كم سه نتيجه منطقى را به دنبال داشته باشد:
نخست، تعريف وطبقهبندى دوباره جهانگردى و اين بار براساس ويژگى ميان فرهنگى، لازم مىنمايد. دراين حالت، انواع ديگر ارتباطات ميان فرهنگى - به دليل آنكه در حوزه موضوعى، روش شناختى و سياستگذارى با آن مشتركند، در اين تعريف داخل مىشوند. بانگاهى اجمالى به آنچه از رهبر كبيرانقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى(ره)، به يادگار مانده، به نظر مىرسد كه اصل اين استنتاج مورد نظر ايشان نيز بوده است. امام خمينى(ره) مسئوليت اشاعه فرهنگ - و در معناى خاص آن صدور انقلاب - را متوجه همه افرادى مىكنند كه به شكلى در معرض ارتباطى ميان فرهنگى قرار مىگيرند.ايشان در ديدارى با ورزشكاران مىفرمايند (امام خمينى، 1365، ج15، ص 25):
«شما با اخلاق خوش خودتان و با رفتار خودتان و با كردار خودتان، ان شاءالله كه اين وجهه اسلامى جمهورى اسلامى را صادر كنيد به خارج .» همچنين، حضرت امام خمينى(رحمت الله علیه) در ملاقات با شركتكنندگان در كنفرانس بينالمجالس، به طور كلىتر مىفرمايند (امام خمينى، 1365، ج15، ص190):
«بايد علاوه بر سفرهاى رسمى، سفرهاى غيررسمى هم بنماييم تا دنيا را بيدار كنيم... تنها در سفرهاى غير رسمى است كه درست مىتوانيد با مردم عادى كوچه و بازار تماس بگيريد و آنها ر ا روشن كنيد. بودن شما كه يال وكوپال نداريد در ميان مردم هم جالبتر است و هم شما بهتر مىتوانيد تبليغ كنيد.»
نتيجه ديگر پذيرش اصل ميان فرهنگى بودن جهانگردى، اين است كه - متناسب با اين اصل - تشكيلات سياستگذار و گرداننده اين فعاليت نيز بايستى تشكيلاتى فرهنگى باشد. البته گردآمدن بى بديل فعاليتهاى مختلف انسانى در اين پديده، استفاده از نيروهاى متخصص در ديگر جنبههاى آن را نيز لازم مىسازد. اهميت اين نكته در اينجاست كه در برخى كشورهاو در پى ديدگاهى اقتصادى به جهانگردى، وزارتخانههاى اقتصادى متولى جهانگردىاند. اين مسئله سبب بروز مشكلات فرهنگى بسيار و پيدايى گروههاى فشار در آن كشورها شده است; كه در جاى ديگر از اين نوشتار، به آن بيشتر اشاره خواهد شد.
سرانجام، اگر جهانگردى را به عنوان يك ارتباط ميان فرهنگى بپذيريم،- كه در اين نظام هم منافع و مضار ويژهاى مد نظر است و ممكن است در مواردى با مصلحتهاى اقتصادى سازگار و در مواردى نيز با آن ناهمسو باشد- ناچاريم اين نكته را هم قبول كنيم، كه لزوما جلب جهانگرد به داخل كشور به دليل منافع سرشار اقتصادى -كه در جاى خود بسيار مهم و حياتى است-، نبايد از اولويتبيشترى نسبتبه تشويق شهروندان به جهانگردى در داخل وخارج از كشور برخوردار باشد. تصميم و سياستگذارى درباره ايجاد تسهيلات وتشويق به توسعه گونهاى از انواع جهانگردى، برآيندى از مجموعه مصحلتهايى است كه مصالح اقتصادى فقط يكى از آنها به شمار مىرود; و در عين حال شايد بتوان گفت، كه مصالح فرهنگى مهمترين آنهاست.
نكته دوم شايان ذكر كه بيشتر ارتباطى است تا فرهنگى، به مقدمهاى كوتاه نيازمند است. با گسترش بسيار سريع فنآورى ارتباطات در زمينه اختراع پى در پى رسانههاى تودهاى، چنين به نظر مىرسيد كه تولد هر رسانه - با توجه به ويژگيهاى جديدى كه به همراه مىآورد-، افول رسانههاى پيش از خود را به دنبال داشته باشد. به عنوان مثال، با پيوستن تلويزيون به جمع رسانههاى تودهاى آن عصر، تصور مىشد كه دوران راديو و سينما- به عنوان دو رقيب آن - به پايان رسيده است. برترى تلويزيون بر راديو، در برخوردارى از تصوير و حركت، و برترى آن بر سينما، در امكان استفاده از آن در منزل، تنوع برنامهها و مقيد نبودن به زمانى خاص بود. اما پژوهشگران ارتباطات با كمال تعجب مشاهده كردند كه چنين اتفاقى نيفتاد. سبب اين بود كه هر رسانهاى با برخوردارى از ويژگيهايى، مناسب شرايط مكانى، زمانى و محتوايى ويژهاى است. لذا، رسانههاى قديم با ظهور رسانههاى جديد نه تنها اعتبار و موقعيتخود را از دست نمىدهند، بلكه چه بسا استفاده از رسانهاى تشويقى به استفاده تكميلى از رسانهاى ديگر باشد.
آنچه درباره جهانگردى اتفاق افتاد، از همين قاعده پيروى كرد. در ابتدا چنين تصور مىشد كه با آمدن جهان به خانهها به وسيله رسانههاى تودهاى بويژه تلويزيون، اشتياق مردم براى ديدن عجايب جهان-با توجه به هزينههاى بالاى آن- تا حد زيادى فرو كاهد. اما، دراين باره نيز شاهد بوديم كه آشنايى اجمالى با ديدنيهاى جهان كه از طريق گسترش رسانههاى انبوهى ممكن شده بود، مردم عادى را به تجربه نزديك آنها تشويق كرد، و راهنماى مناسبى براى علاقهمندان به جهان و جهانگردى شد.
يكى از علل اصلى اين روىآورى به جهانگردى در دوران حكومت رسانههاى تودهاى، كاملتر بودن آن از لحاظ توان وارزش ارتباطى نسبتبه رسانههاى ديگر است. در اين نوع ارتباط به جاى رسانههاى بيجان، با انسان به عنوان رسانهاى بسيار پيچيده و كارآمد همراه با تمام امكانات ارتباطى ويژه آن مواجهيم. در جهانگردى - بر خلاف ديگر انواع ارتباطات- نه تنها پيام، بلكه تمام نظام ارتباطى با همه ويژگيهاى انسانى و فرهنگى جابجا مىشود. مجادله اهميتبيشتر پيام يا ابزار - كه يكى از مجادلات بنيادى دانش ارتباطات است- در جهانگردى معنا ندارد. چه به اهميت پيام معتقد باشيم و چه ابزار و كانال را مهم بدانيم، در اينجا هم پيام و هم كانال، انسان است. در ارتباط ميان فرهنگى كه از طريق جهانگردى پديد مىآيد، انسان مركز ارتباطات است و در عين حال مىتواند ديگر نظامهاى ارتباطى را نيز با خود همراه كند.
از سويى اين نوع ارتباط، يك ارتباط چهره به چهره با همه محسنات ويژه آن است. در اين نوع ارتباط، بازخورد پيام به شكلى بسيار كاملتر و در عين حال با سرعتى بسيار بيشتر، به ارتباطگر مىرسد. اين مسئله، يكى از مشكلات بزرگ رسانههاى تودهاى است. در مواجهه با چنين مشكلى، سازمانهاى اين رسانهها تلاش مىكنند تا با ايجاد واحد روابط عمومى و با استفاده از ابزار ارتباطى ديگرى - همچون تلفن يا پست -، تاحدى اين مشكل را برطرف كنند. البته، ارزش اين نوع باز خورد به سبب ناقص بودن آن و همزمان نبودن با فراگرد ارتباط، هيچگاه قابل مقايسه با بازخوردى نيست كه در ارتباطات چهره به چهره رخ مىدهد.
ناكامى در درك بازخورد پيام، برفراگرد ارتباط تاثير مىگذارد وموقعيت پيام بعدى را با اختلال روبرو مىكند. در واقع، ناتوانى در دريافتباز خورد ارسال شده از سوى مخاطب و به دنبال آن ارسال پيام بعدى بدون توجه به ارزيابى نتيجه پيام نخست، يكى از ويژگيهاى اساسى ارتباط را- كه همان خاصيت رفت و برگشتى وفراگردى آن باشد- از آن سلب مىكند. ارتباطات بدون اين ويژگى، به يك ارتباط يك سويه تبديل مىشود; كه بسختى مىتوان برآن نام ارتباط نهاد. در ارتباطى رو در رو كه هر دو طرف با همه حواس وجود يكديگر را درك مىكنند، ارتباطى كامل رخ مىدهد كه نسبتبه انواع ديگر ارتباطات، بسيار عميقتر و با دوامتر است. مثال بسيار آشكار اين نوع ارتباط، ارتباط چهره به چهرهاى است كه در حوزه تربيت ميان آموزگار و دانشآموز يا ميان مادر و فرزند صورت مىپذيرد. جهانگردى با استفاده از همه اين ويژگيها كه ارتباطات چهره به چهره را از ارتباطات تودهاى جدا مىكند، بايد جايگاه ويژهاى در سياستگذارىهاى ارتباطى و فرهنگى داشته باشد.
اينك به طور خلاصه و براساس دو نكتهاى كه يادآورى شد، جهانگردى را مىتوان - پيش از آنكه فعاليتى اقتصادى و مربوط به دوران جديد باشد- ارتباطى ميان فرهنگى به شمار آورد. اين ارتباط با ويژگيهاى فرهنگى و ارتباطى در خور توجه و همانند هر ارتباط ميان فرهنگى، موهبتى الهى به شمار مىرود كه همواره از آغاز زندگى بشر بر روى كره خاكى با وى همراه بوده است. به اين موهبت الهى در آيه كريمهاى كه در آغاز نوشتار آمد، اشاره شده است. بر اساس اين آيه كريمه، اصولا اختلافهايى كه ميان افراد بشر وجود دارد و همه تقسيمبندىهاى فرهنگى كه انسانها را از يكديگر تمايز مىكند، همه و همه براى اين در وجود انسانها به امانت گذاشته شده است كه آنان را به برقرارى ارتباط و كشف خصوصيات فرهنگى ديگران و - صد چندان مهمتر و در سايه آن - آگاهى بر جنبههاى مغفول فرهنگ خودى - كه به دليل احاطه برانسان و همچنين ويژگى قوم مدارى فرهنگ اغلب از ديد وى پنهان مىماند- تشويق كند. همين جنبههاى پنهان فرهنگ، معمولا سد بزرگى را سر راه ارتباطات ميان فرهنگى تشكيل مىدهد. متاسفانه با وجود تصريحى كه در آيه كريمه فوق وجود دارد، هنوز تصور غالب بر اين است كه وجود اختلافات فرهنگى نه تنها براى تشويق به ارتباط با فرهنگ هاى ديگر نيست، بلكه مانع اصلى بر سر راه تفاهم ميان مردمان دنياست .
اكنون، اگر جهانگردى ارتباطى ميان فرهنگى و يكى از انواع ارتباطات به شمار رود، بايد براى تبيين و تحليل آن - همانند ديگر فعاليتهاى ارتباطى- عناصر سازنده آن معلوم گردد و در حد توان مدلى براى نشان دادن چگونگى ارتباط ميان اين عناصر ارائه شود. ارائه به مدل براى تصوير كشيدن فراگرد ارتباطات در اشكال مختلف آن- بجز پيش مدلى كه به 2300 سال پيش باز مىگردد و در آن ارسطو در هر ارتباطى سه جزء متمايز: گوينده، گفتار و مخاطب را تشخيص مىدهد-، با مدل گونه مشهور هارولد لاسول در سال 1948م و مدل ارتباطى كلود شنن و وارن ويور در سال1949م آغاز شد; و تاكنون نيز ادامه دارد (محسنيان راد،1369، صص375-380).
اگر به فراگرد ارتباطيى كه در اثر فعاليتهاى جهانگردانه به وجود مىآيد دقتشود، مىتوان شش عنصر اصلى: جهانگرد، ميزبان، انگيزه، جاذبه، تاثير و بستر را در آن يافت. در هر فعاليت جهانگردانه، اين عناصر بروشنى قابل تشخيص است. هر جا كه امكان گرد آمدن اين عناصر در كنار هم فراهم باشد، مىتوان گفت كه جهانگردى به عنوان يك ارتباط ميان فرهنگى درحال شكل گرفتن است. ادامه اين نوشتار، به بررسى و توضيح بيشتر درباره اين عناصر و تلاش براى طراحى يك مدل ويژه جهانگردى اختصاص دارد.
به هر حال، جهانگرد را كسى تعريف كردهاند كه براى تفريح، فراغت، تعطيلات، سلامتى، آموزش، دين، ورزش، تجارت يا دلايل خانوادگى سفر كند (Van Harssel, 1994, p.7) . در اين تعريف، بيشتر به انگيزههاى جهانگردان از سفر توجه شده، و به خود اين گروه چندان عنايتى نشده است. بايد به اين نكته توجه داشت كه جهانگرد، از اصناف مختلفى تشكيل شده است، كه هر كدام تاثيرى مستقيم برنوع تعامل فرهنگى نهفته در جهانگردى از خود برجاى مىگذارند. اگر تمايلات جهانگردان را در انطباق باجامعه ميزبان و تعميق ارتباط ميان فرهنگى در تقسيم بندى لحاظ كنيم، مىتوان به انواع جهانگردان ذيل رسيد:
1. جهانگردان شبه كاشف :(Explorer - Type Tourists) هدف اين گروه كه تعدادشان اندك و محدود مىباشد، كشف و دانستن است. اين افراد ترجيح مىدهند به جاى جهانگرد،انسان شناس خطاب شوند. اينان در ميان مردم محلى به مثابه يك مشاهدهگر فعال زندگى مىكنند. از اينرو، بسادگى با هنجارهاى جامعه ميزبان در: سكونت، غذا و شيوه زندگى خو مىگيرند. سفر اين افراد معمولا طولانى است. اين زمان طولانى به آنان امكان مىدهدتا جامعه ميزبان، آن را بيشتر و بهتر بشناسند.
2. جهانگردان نخبه :(Elite Tourists) اين گروه اندك شمار، شامل افرادى است كه پيش از اين تقريبا همه جا را ديدهاند و اكنون مىخواهند سفر به يكى از مناطق را تجربه كنند. به طور مثال، سفر با كرجى پارويىبه همراه راهنما در يكى از رودخانههاى بزرگ جهان، از اين گونه جهانگردى است. اين عده به اين دليل كه واقعا جهانگردند، از گروه پيشين متمايز مىشوند. اين گروه از وسايلى استفاده مىكنند كه در ابتداى سفر قابل پيشبينى و تهيه است. آنان بدون هيچ تمايلى به فعال بودن در مشاهده كشور ميزبان، با شرايط زندگى جديد اما موقت، خود را انطباق مىدهند و از اين راه جوامع مختلف را به طور عميق مىشناسند.
3. جهانگردان تكرو (Off -Beat Tourists) :دو تمايل، اين گونه جهانگردان را از ديگران متمايز مىكند; نخست، فاصله گرفتن از هياهوى جهانگردان، و دوم، تمايل به بالا بردن هيجان سفر با انجام دادن امورى وراى هنجارها. به طور كلى، اين گروه با امكاناتى اندك به سرمىبرند، و خود را با شرايط سفر براحتى تطبيق مىدهند.
4. جهانگردان غير معمول :(Unsual Tourists) اين گروه را جهانگردانى تشكيل مىدهند كه حاضرند به جاى خريد، به تورى يك روزه براى بازديد از مردم بومى بروند.اينان فرهنگ مردم ديگر را ابتدايى به شمار مىآورند. در عين حال، هر چند آنان علاقهمند به اين بازديدند، اما به ظرف غذا و نوشابه خود ميل بيشترى دارند و حاضر نيستند آسايش خود را به مخاطره بيندازند.
5. جهانگردان انبوه ابتدايى :(Inapient Mass Tourists) اين گروه شامل جهانگردانى است كه معمولا در گروههاى كوچك و با وسايل مجهز و راهنما به سفر مىروند، و در مقصد نيز در هتلهاى مدرن اقامت مىكنند.
6. جهانگردان انبوه :(Mass Tourists) اين نوع جهانگردى، براساس زندگى طبقه متوسط بنا شده، و كاملا با برنامه است. در آن، رو در رو شدن با فرهنگ واقعى ميزبان هيچ جايى ندارد. جهانگرد انبوه فقط اجازه دارد به خواسته خود، خارجيهايى را كه مىخواهد بدون تحمل كمترين سختى ببيند. اين گونه جهانگردان، مناسبترين و بالقوهترين هدف براى ساختن تصاوير قالبى از ملتهايند، و حتى گاهى خود، منبع ساختن اين تصاوير به شمار مىروند. دغدغه اصلى آنان وجود افراد آموزش ديده و آشنا به زبان، براى برطرف كردن نيازهايشان است.
7. جهانگردان گذرى :(Charter Tourists) وجه تمايز اصلى اين گروه از ديگر انواع جهانگردان، تماس بسيار ناچيز آنان با فرهنگ جامعه ميزبان است. در اين نوع جهانگردى، تاكيد اصلى بر امكانات ويژه اين افراد است. اين گروه تمايل دارند تا اعتبار حاصل از بازديد مكانهاى مختلف را با امنيتيك محيط آشنا جمع نمايند. كمترين زمان سفر، به اين گروه اختصاص دارد (Van Harssel, 1994, pp. 130-131) .
نخستين نهاد درگير با مسئله جهانگردى، دولت است. دولت از چندين راه در جهانگردى دخالت مىكند. نخستين و مهمترين آن، دخالت از راه سياستگذارى است. دولتها با بررسى وضع كلى كشور از جنبههاى مختلف: زيست محيطى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى، سياستهايى محدود كننده، جهت دهنده يا تشويقى را تنظيم و اعمال مىكنند. همچنين، انجام دادن تشريفات ادارى ورود و خروج جهانگردان خارجى و مسائل امنيتى آنان، برعهده دولت است. در سومين مرحله، وظيفه دولت نگهدارى جاذبههاى جهانگردى كشور يا ايجاد و توسعه آن است. سرانجام، گاه دولتبا تصدى خدمات جهانگردى و ايجاد تاسيسات لازم براى آن، با بخش خصوصى رقابت مىكند.
شركتها، سازمانها و مراكز خدماتى وابسته به بخش جهانگردى، دومين گروه ميزبانان را تشكيل مىدهند. متصديان امور تاسيسات حمل ونقل از قبيل: شركتهاى هواپيمايى و مؤسسات كرايه خودرو، تاسيسات اقامتى همانند: هتلها و متلها، آژانسهاى مسافرتى، خدمات مالى مربوط به جهانگردى همچون: كارتهاى اعتبارى و چكهاى مسافرتى، فروشگاههاى ويژه جهانگردان همانند فروشگاههاى صنايع دستى، خدمات آموزشى و همچنين انتشارات اين حوزه، در اين دسته جاى مىگيرند. اين گروه در كنار دولتها، و ظيفه تاسيس و نگهدارى جاذبهها را نيز بر عهده دارند. وابستگى اقتصادى و در گيرى بيشتر با صنعت جهانگردى و جهانگردان بحدى كه براى آنان فعاليت اساسى در زندگى محسوب شود، اين گروه را از طبقات بعدى جدا مىكند.
همين گروه، در ايجاد پديدهاى به نام جهانگردى انبوه-كه در بررسى انواع جهانگردان، از آن سخن رفت -بيشترين سهم را دارند. اينان با تعريف انگيزهها و با طراحى جهان به شكلى مصنوعى ولوكس، مانع رويارويى جهانگرد با فرهنگ واقعى ميزبان مىشوند. از اين گونه عوامل در مدلهاى ارتباطى، با نام «دروازهبان» (Gate - Keeper) ياد مىشود. از اين مفهوم براى نخستين بار به وسيله كورت لوين در سال1947م و سپس در سال 1950م به وسيله وايت در مدلى به نام «دروازه بانى خبر» براى بررسى عملكرد دبير سرويس يك روزنامه محلى آمريكايى در گزينش و انتشار خبرهاى رسيده، استفاده شد. اگر چه بنگاههاى خبرى از اين مدل به عنوان اساس تحقيقات بعدى در زمينه فراگرد انتخاب استفاده كردند، ولى بعد از آن نقد و تكميل شد. پس از وايت، براس وستلى و مالكم مكلين از اين مفهوم در تهيه مدل خود استفاده كردند (محسنيانراد،1369 صص 425-427).
سومين دسته، افراد و كسبهاى اند كه اگر چه در بازار جهانگردى سهمى دارند، اما امرار معاش آنان وابسته به اين صنعت نيست. به هر حال، اين عده نيز به طور مستقيم و شخصى با جهانگردان سروكار دارند. از آنجا كه اينان باعث مىشوند جهانگردان نگاهى عميقتر و واقعىتر به جامعه ميزبان داشته باشند، در فراگرد ارتباطات ميان فرهنگى نقش مهمى بازى مىكنند. سوغاتى كه جهانگردان از فرهنگ مردم يك كشور به سرزمين خود مىبرند، عمدتا محصول تجربههاى ميان فرهنگى است كه با اين گروه انجام دادهاند.
سرانجام در دسته پايانى، عامه مردم قرار مىگيرند، كه واقعىترين محملهاى فرهنگ مردم كشور ميزبان به شمار مىروند، و در عين حال كمترين فرصت را براى ارتباط با جهانگردان معمولى در اختيار دارند. ارتباط با اين گروه، نصيب جهانگردانى مىشود كه در طبقههاى نخستين جهانگردان به آنان اشاره شد. اين ارتباط، ارزشمندترين نوع ارتباط در جهانگردى است، و مىتواند مبناى سياستگذارىها قرار گيرد.
در يك تقسيم ابتدايى، مىتوان ميان انگيزهها و اهداف جهانگردان و دلايل و مصلحتهايى كه براساس آن يك كشور به توسعه جذب جهانگرد مىپردازد; يعنى اهداف ميزبانان، تفاوت قائل شد. معمولا، در جذب جهانگرد، به دو هدف اصلى توجه مىشود. نخستين هدف، كسب درآمد و ايجاد رونق اقتصادى است.اين هدف، وجه غالب سياستهاى جذب جهانگرد، در بيشتر كشورهاى جهانگرد پذير است. اما اگر جهانگردى را مقولهاى فرهنگى بنگريم، اهداف فرهنگى در مركز توجه سياستهاى جهانگردى قرار مىگيرد. اين اهداف مىتواند امورى همچون: بالابردن توان ارتباطى ميان فرهنگى مردم كشور، معرفى فرهنگ داخلى يا اشاعه آن در سطح جهان باشد.
انگيزههاى گوناگون جهانگردان را براى سفر به مناطق ديگر، در سه دسته كلى جاى دادهاند:
1. انگيزههاى جسمانى: اين مجموعه، شامل سفرهايى مىشود كه با انگيزه كاستن ا زتنشهاى زندگى روزمره، از راه فعاليتهاى جسمانى صورت مىگيرد. انگيزههايى از قبيل: فعاليتهاى ورزشى، تفريحات ساحلى، سرگرميها و مسائل مربوط به بهداشت و سلامتى، در اين گروه قرار دارند.
2. انگيزههاى ميان فردى: اين مجموعه، شامل ارتباط با انسانهاى ديگر، ملاقات با دوستان و اقوام، فرار از خانواده و همسايگان، و يافتن دوستان تازه است.
3. انگيزههاى مقام و اعتبار: در اين دسته، مسافرت براى اهدافى همچون: تجارت، بستن پيمان، مطالعه، تحصيل و هر چيزى است كه فردى را از ديگران ويژه كند، باعث جلب توجه و احترام ديگران شود و دانش وى را بيفزايد (Van Harssel,1994,p.127) .
جاذبههاى طبيعى مواهبى الهى به شمار مىروند، كه در هر سرزمينى بيش و كم به وديعه گذاشته شدهاند. اگر چه بشر تا حدى مواهب خداوندى را تغيير داده است، اما اصل وجود آنها به انسان بستگى ندارد. اين جاذبهها به سه دسته تقسيم مىشوند:
1. جاذبههاى برانگيزاننده حس كنجكاوى واكتشاف; همانند: جنگلهاى انبوه، رودخانههاى خروشان و كوههاى سر به فلك كشيده
2. جاذبههاى ويژه تفريح و لذت جويى; همانند: سواحل درياها و پهنههاى دشتها
3. جاذبههاى مؤثر در درمان و كسب سلامتى; همانند: چشمههاى آب گرمجاذبههاى فرهنگى - كه به دستبشر پديد آمدهاند- به دليل تنوع ميان فرهنگ هاى انسانى، از گوناگونى بيشترى برخوردارند. اين جاذبهها، به گروههاى ذيل تقسيم مىشوند:
1. جاذبههاى تاريخى و تمدنى; همانند: آثار باستانى و موزهها
2. جاذبههاى دينى; همانند: مساجد، مكانهاى مقدس و حرم امامان و امامزادهها
3. جاذبههاى اجتماعى; همانند: فرهنگ عمومى مردم و ويژگيهاى حكومتها
4. جاذبههاى مردم شناختى و فولكلوريك; همانند: مراسم و سنتهاى فرهنگى اقوام مختلف
5. جاذبههاى فنآورانه; همانند: ساختمانهاى بلند و نوآورىهاى به نمايش درآمده در نمايشگاههاى مختلف
6. جاذبههاى آموزشى و پژوهشى; همانند: دانشگاهها و كتابخانههاى بزرگ
7. جاذبههاى ورزشى; همانند: ورزشگاهها ومسابقات ورزشى
براساس جاذبههاى گوناگونى كه تلاش شد تا از آن تصوير دقيقى ارائه شود، جهانگردى به دستههاى دهگانه ذيل تقسيم شده است :(Van Harssel, 1994,p.129)
1. جهانگردى طبيعى: ويژه كسانى است، كه از زندگى در طبيعت وحشى و ديدن مناظر زيبا لذت مىبرند.
2. جهانگردى فرهنگى: افرادى را جذب مىكند، كه علاقه اصلى آنان به تاريخ و فولكلور مردم كشور مقصد است.
3. جهانگردى اجتماعى: افرادى را جذب مىكند، كه براى آنان تماس و ارتباط با مردم مهمترين جنبه جهانگردى است. اين تماس و ارتباط مىتواند ميان افراد گروه اتفاق افتد يا علاقه اصلى با مردم بومى مقصد باشد. همچنين، ديدارهاى خانوادگى نيز در اين مقوله مىگنجد.
4. جهانگردى فعال: جهانگردانى را جذب مىكند، كه در پى انجام دادن فعاليتى از پيش تعيين شده باشند. اين فعاليت مىتواند آموختن زبان يا كشف جغرافياى سرزمين مشخصى باشد.
5. جهانگردى تفريحى: ويژه جهانگردانى است، كه سبب اصلى سفر آنان در لذت حاصل از شركت در فعاليتهايى همچون: چادر زدن در مناطق مختلف و بازيهاى سازمان داده شده، نهفته است. اين نوع جهانگردى، شخص را به فعاليت در استفاده از زمان تعطيلات تشويق مىكند.
6. جهانگردى ورزشى: جهانگردان جدى علاقهمند به مشاركت در ورزش را جذب مىكند. ورزشها و مسابقاتى همچون: دوچرخه سوارى، تنيس و اسكى، از جمله اين جاذبهها به شمار مىروند.
7. جهانگردى دينى: ويژه كسانى است، كه مقصدشان ارزشى دينى و معنوى دارد. سفر حج، از مثالهاى بارز اين نوع جهانگردى است.
8. جهانگردى تخصصى: شامل گروه كوچكى است، كه با هم براى هدفى كه فقط ويژه آنان است، سفر مىكنند. سفرهاى اكتشافى و آموزشى دانش آموزان مدارس، از نمونههاى اين نوع جهانگردى است.
9. جهانگردى قومى: ويژه جهانگردانى است كه براى شناختبهتر گذشته خود، به وطن نياكان خويش سفر مىكنند.
10. جهانگردى حفظ سلامت: كسانى را جذب مىكند، كه براى تغيير شرايط جسمى خود سفر مىكنند. اردوهاى كاهش وزن و چشمههاى آب گرم، دراين دسته جاى مىگيرند.
گاهى دولت - همان طور كه اشاره شد - به دليل سود سرشارى كه جهانگردى نصيب كشور مىكند، سياستبىتفاوتى را در مسائل اخلاقى و فرهنگى جهانگردى بر مىگزيند. اين عمل، سبب پيدايش گروههاى فشار ضد جهانگردى مىشود. با توجه به تاثير مخرب اين شكل از جهانگردى بر كودكان و زنان و همچنين تضاد اين فعاليتبا ارزشهاى جامعه، از اساس، بنيان چنين حركتهايى به مخاطره مىافتد. بنابراين، شايسته است كه در اين قسمت، كيفيت و عوامل تاثير جهانگردان بر جوامع ميزبان بدقتبررسى شود تا بتوان در سياستگذارىها، اين عوامل را نيز به طور جدى در نظر گرفت.
عوامل مؤثر بر درجه تعامل جهانگردان را با فرهنگ هاى ميزبان، چهار عامل: زمانى، فضايى، ارتباطى و فرهنگى دانستهاند (Mowlana, 1997, p. 136) .
عامل زمانى، به مدت زمانى باز مىگردد كه جهانگرد در جامعه ميزبان به سر مىبرد. طبيعى است كه هر چه طول اين مدت بيشتر باشد، تعامل و تماس وى نيز با مردم آن جامعه بيشتر مىشود.
عامل فضايى، به درجه شدت تماس ميان جهانگرد و ميزبان توجه دارد. در توضيح انواع جهانگردان، حالات مختلفى از اين تماسها شمرده شد.
عامل ارتباطى، مجموعهاى از زبانها، نمادها و ارتباطات غير كلامى است، كه نزديكى دو فرهنگ در آن مىتواند به تماس بيشتر بينجامد.
و سرانجام، ويژگيهاى: قومى، رنگ، دين و رفتار، عامل فرهنگى را به وجود مىآورند.
تا اينجا سخن از تماس و تعامل بود، و از تاثيرات يك سويه جهانگرد برجامعه ميزبان مطلبى نيامد. براى درك فرايند تاثير و تاثر ناشى از جهانگردى، و يافتن پاسخ اين پرسش كه آيا اين جهت هميشه يك سويه يا هميشه دو سويه است، و بر فرض دو سويه بودن كدام طرف سهم بيشترى را به خود اختصاص مىدهد، لازم است مطالبى درباره فرايند فرهنگ پذيرى گفته شود.
فرهنگ پذيرى (Acculturation) فرايندى است كه طى آن، عناصر فرهنگ ديگرى از راه تماس فرهنگى به وسيله يك فرهنگ پذيرفته مىشود. در تعيين ماهيت اين فرايند، عواملى دخالت دارند كه از جمله آنها مىتوان به امور ذيل اشاره كرد:
1.تفاوتهاى فرهنگى :(Cultural Difference) فرهنگ ها به ميزانى كه با يكديگر تماس دارند، از نظر ارزش، ايدئولوژى و فن آورى از هم متمايزمىشوند.
2. شدت و سطح تماس :(Degree & Level of contact) يكى از مسائل مهم در بررسى ميزان تاثير فرهنگ ها بر هم، تعيين سطح ارتباط ميان نخبگان يا به طور گسترده و ميان دو جامعه است.
3. موقعيتهاى فرادست و فردوست :(Superordination & Subordination) دو فرهنگ مىتوانند در مواردى، نسبتبه هم برتر باشند. اين برتريهاى فرهنگى، تاثير مستقيمى بر ميزان وجهت فرهنگ پذيرى دارد.
بسته به ميزان مداخله اين عوامل، فرايندهاى متنوعى مىتواند در اين صحنه رخ دهد، كه در ذيل به آنها اشاره مىشود:
1. فرايند جايگزينى :(Substitutive) در اين فرايند رگههاى جديد فرهنگى يا مجموعهاى از رگهها، جانشين رگههاى پيشين مىشوند. نمونه اين اتفاق، جايگزينى مدرسه به جاى مكتبخانه است.
2. فرايند افزايش :(Additive) در اين فرايند، عناصرى جديد ضمن حفظ عناصر پيشين، وارد فرهنگ مىشوند. مثال اين فرايند، به وجود آمدن دانشگاه در كنار حوزههاى علميه است.
3. فرايند تلفيق :(Syncretic) در اين حالت،رگههاى جديد و پيشين در هم ادغام مىشوندو نظام يا خرده نظام جديدى را تشكيل مىدهند. اين حالت در خوراك و پوشاك، بسيار اتفاق مىافتد.
4. فرايند تخريب :(Deculturative) دراين فرايند بخشى از فرهنگ از بين مىرود، بدون اينكه عنصر جديدى جانشين آن بخش شود.
5. فرايند نوآورى :(Originative) بر اثر تماسها در اين فرايند، ساختارهاى جديدى وارد فرهنگ مىشوند كه در آن فرهنگ ريشه ندارند.
6. فرايند طرد :(Rejective) تغييرات در اين حالت آنقدر سريع صورت مىگيرد كه شمار بسيارى از گروه مخاطب آن را نمىپذيرند وبراى جلوگيرى از بروز تغيير، فعالانه مىكوشند.
باتوجه به اين عوامل و فرايندها، اكنون مىتوانيم بگوييم كه هميشه فرهنگ پذيرى و دگرگونيهاى فرهنگى ناشى از جهانگردى، لزوما يك سويه نيست. از اين رو، اين مسئله به شدت سطح تماس وموقعيت فرادستيا فرودستى وابسته است، كه هر طرف در آن به سر مىبرد. اگر دو سوى ارتباط - از نظر اين عوامل- وضعيتى مشابه داشته باشند، طبيعى مىنمايد كه جريان فرهنگى سالم و دو سويهاى ميان آنان برقرار شود. اما هر گاه يكى از دو طرف- با در نظر گرفتن عوامل ياد شده- برتر از ديگرى باشد، ناگزير ارتباط از سوى او به سمت طرف ديگر بيشتر مىشود و ممكن است هر كدام از فرايندهاى پيشگفته را به دنبال داشته باشد.
البته، تا وقتى هر كدام از فرايندهاى اشاره شده، دگرگونيهاى ساختارى عميقى را به وجود نياورده وبه دنبال آن جامعه را به يك شوك فرهنگى ناخواسته نكشاندهاند، لزوما مضر نيستند. بلكه، دگرگونى و كسب عناصر جديد در گذر زمان، از شرايط فرهنگ ها دانسته شده است. در اين باره، نقش سياستگذاران و برنامه ريزان در شناخت اين فرايندها در هر جامعه و جداسازى فرايندهاى مناسب از فرايندهاى خطر آفرين، براى فرهنگ و هويت جامعه، بسيار حساس مىنمايد.
از آنجا كه در جهانگردى امروزين- بويژه در جهانگردى انبوه طبقه متوسط - جهانگردان بيش از آنكه از سفر لذت برند، بايد تصور كنند كه سفرشان لذت بخش است، بازاريابى و تبليغات در زمينه جذب جهانگرد اهميت ويژهاى مىيابد. با اين نگاه، مىتوان گفت كه ابزارهاى ارتباطى و مهارتهاى بازاريابى و تبليغات، منابع مهم قدرت در جهان امروز به شمار مىروند. اين مسائل به نوبه خود سبب بروز رقابت در جهانگردى شده، و آن را به فعاليتى اقتصادى و تابع سياستهاى بازار تبديل كرده است.
اين نوع جهانگردى پيامدهايى دارد، كه برخى از آنها به قرار ذيل مىآيد:
1. از آنجا كه بيشتر جهانگردان با سليقههاى خاصى به كشور ميزبان مىروند، ميزبانان بايد در سرزمين خودشان وضعيت مشابهاى از زندگى جهانگردان را برايشان فراهم كنند. اين وضعيتبدون مديريت توانا، به نوبه خود به افزايش واردات كالاها و تخصصهاى مختلف از كشورهاى جهانگردفرست منجر مىشود. از اين رو، تقريبا همه سود به دست آمده از اين صنعت، دوباره به همان كشورها سرازير مىشود.
2. معمولا جهانگردان در كشور ميزبان به اعمالى دست مىزنند كه هيچگاه در خانه خود مرتكب نمىشوند. از اين رو، ناتوانى در آموزش اين گروه و ضعف ضوابط محدود كننده- چه از سوى كشورهاى جهانگردفرست و چه از سوى كشورهاى جهانگرد پذير- مىتواند معضلات فرهنگى و زيست محيطى جبران ناپذيرى را به وجود آورد.
3. رعايت نكردن عدالت اجتماعى در سياستهاى توسعه جهانگردى، مىتواند سبب تبعيض و فشار برمردمان بومى شود، و به بافت فرهنگى آنان آسيب رساند.
4. گاه جهانگردى با ايجاد مشاغل موسمى و كاذب نه تنها منافع اقتصادى در برندارد، بلكه بر پيكر اقتصاد كشور نيز ضرباتى وارد مىكند.
مطالعه جريان جهانگردى در جهان نشان مىدهد كه بيشترين حجم جهانگردى، ميان كشورهاى شمال و جنوب بويژه از كشورهاى شمال به جنوب است. حجم جهانگردى ميان كشورهاى شمال و همچنين ميان كشورهاى جنوب، بسيار كمتر از حجم دو جريان ياد شده است .(Mowlana, 1997, p.142) اين واقعيت، مىتواند نظريه جريان يك سويه اطلاعات از كشورهاى استعمارگر به سوى كشورهاى پيشتر مستعمره آنان و جريان از مركز به حاشيه را تاييد كند. چنين جريانى جز سلطه فرهنگى و غربزدگى نتيجهاى ندارد. با ذهنيتى كه در جهانگردى از كشورهاى غربى ساخته مىشود، كشورهاى ميزبان سطح زندگى آنان را بسيار پيشرفته قلمداد مىكنند. از اين رو، چنين كشورهايى- به نوبه خود تلاش مىكنند تا هنگام مسافرت اربابان به كشورشان، آن سطح را در واقعيت نيز حفظ كنند. همين طرز تفكر، به ايجاد و حفظ انديشه برترى غرب، غربزدگى وتشديد قدرت امپرياليزم فرهنگى، كمك مىكند.
با پايان يافتن بررسى عناصر شكل دهنده جهانگردى، زمان آن رسيده كه- همانند هر فراگرد ارتباطى ديگر- در مدلى چگونگى چينش اين عناصر مختلف و به هم پيوسته را دركنار هم نشان دهيم تا از اين راه بتوانيم به تحليل دقيقترى از اين فراگرد ميان فرهنگى ارتباطى دستيابيم.
چارچوب كلى جهانگردى، تحت نفوذ و سيطره دو جريان كلى: ارتباطات ميان فرهنگى وامپرياليزم فرهنگى قرار دارد. مثلثسمت چپ مجموعه جهانگردانى را نشان مىدهد كه براساس ميزان تماس وارتباط با جامعه ميزبان، به هفت دسته تقسيم شدهاند. به نظر مىرسد مساحت هرقطعه از مثلثبا توجه به تعريف هر يك از انواع، بيانگر نسبت تقريبى جهانگردان آن دسته در كل صنعت جهانگردى دنيا باشد. مثلث ديگرى كه در سمت راست قرار دارد، طبقات مختلف جامعه ميزبان را نشان مىدهد. مساحت اين قطعات نيز، بيانگر نسبت تقريبى طبقات مختلف ميزبانان است. جاذبههايى در جامعه ميزبان و انگيزههايى از سوى جهانگردان، جهانگردان را به درون آن جامعه مىكشاند. جهت و ميزان نفوذ جهانگردان در طبقات مختلف جامعه ميزبان - كه برآيند چهار عامل: زمانى، فضايى، ارتباطى، و فرهنگى است-، با بلندى وكوتاهى پيكانههايى نمايان است.
اكنون، شايسته مىنمايد براى نمايش چگونگى استفاده از اين مدل- بر اساس آنچه تاكنون گفته شد-، مواردى از تحليل و سياستگذارى جهانگردى در كشور اسلامى ايران به اختصار بيان شود.
در ابتدا، به نظر مىرسد كه پيش از هر چيز بايد درباره جهت كلى و بستر جهانگردى در توسعه اين صنعت در ايران تصميم بگيريم. شركت در مسابقه امپرياليزم فرهنگى، لوازمى را در بردارد. به نظر مىرسد سياستگذران ايران اسلامى از ابتداى ورود به صحنه جهانى، چنين مسابقهاى را نامشروع مىدانستند و همواره مىكوشيدند تا در زمينههاى گوناگون طرحى نو در اندازند. اين نوع نگرش به مسائل جهانى تازگى ندارد، و در حركتهاى گوناگون برخى كشورهاى غيرمتعهد كم وبيش بوده است. آنچه دراين زمينه اهميت دارد، كارايى طرحها در عين سازگارى با ارزشها و ويژگيهاى بومى هر ملت است. رساترين نمونه اين نوآورى در سطح جهانى، طرح نظريه حكومتى "ولايت فقيه" به وسيله امام خمينى(ره) است.
با اين توضيحات و با افزودن اين واقعيت كه انقلاب اسلامى ايران از آغاز تاكنون همواره در پىاشاعه فرهنگ اسلامى در جهان بوده است، بستر ارتباطات ميان فرهنگى، بستر مناسبى براى سياستهاى جهانگردى در ايران به نظر مىرسد. اين مسئله به اين معنا نيست كه سياستگذاران جمهورى اسلامى فقط بايد انواعى از جهانگردى با انگيزههاى ميان فرهنگى را ترويج كنند، بلكه به اين معنا مىتواند باشد كه ايشان بايد در سياستگذارىهايشان، مركز توجه خود را در برآورد سود و زيان ناشى از توسعه جهانگردى، در عين حال كليه جوانب برآثار فرهنگى آن، قرار دهنداز اين تصميم، اين نكته بر مىآيد كه با پذيرش اين ديدگاه تشويق هموطنان به ايرانگردى به همان اندازه مهم و ضرور مىشود، كه تلاش براى جذب جهانگرد از كشورهاى خارجى. شايد، افزايش سفرهاى ايرانيان در داخل كشور و افزايش توان ارتباط ميان فرهنگى آنان با هموطنان خويش علاوه بر تقويت زير ساختها و مديريت جهانگردى، كمك بسزايى در تصحيح نگرش مردم به پديده جهانگردى و جهانگردان خارجى باشد. افزون براين، پس از در نظر گرفتن مصالح اقتصادى وسياسى، تشويق مردم كشور بويژه نخبگان به جهانگردى در كشورهاى خارجى نيز مشمول همين استنتاج مىشود.
پيشنهاد ديگر براى سياستهاى جذب جهانگرد در ايران، تصميم درباره نوع جهانگردى است، كه او را تشويق به بازديد از ايران مىكنيم. با توجه به مطالب پيشگفته، جهانگردان با انگيزههاى گوناگونى مناطق مورد علاقهشان را انتخاب مىكنند. هر منطقهاى هم با توجه به برخوردارى از جاذبههاى ويژهاى، فقط پذيرايى گروهى خاص است. با قرار دادن اين دو اصل در كنار هم، تصميم مهم در اين صنعت، آن خواهد بود كه چه نوع جهانگردانى پذيرفته شوند. به عنوان مثال، آيا با توجه به سواحل زيباى شمال كشور، مىتوان جهانگردى طبيعى و تفريحى را- با در نظر گرفتن مسائل فقهى و فرهنگى- ترويج كرد؟ آيا براساس جاذبههاى فرهنگى و تاريخى ايران- كه آن را در رديف ده كشور نخست جهان قرار داده است- لازم استبه سوى ترويج جهانگردى فرهنگى برويم؟ هر تصميمى كه در اين باره گرفته شود، پيامدهاى خاص خود را خواهد داشت. اگر مصلحت كشور در ترويج جهانگردى تفريحى است، بايد براى حل و تبيين مسائل مختلف فقهى و فرهنگى آن همتشود. اگر حركتبه سوى جهانگردى فرهنگى هدف اصلى است، بايد در توسعه زير ساختها و مديريت اين گونه جهانگردى كوشيد.
نتيجه سوم اينكه، با توجه به عوامل مؤثر در جهت و شدت فرايند فرهنگپذيرى و همچنين عوامل چهارگانهاى كه در ميزان تاثير متقابل جهانگردان و جامعه ميزبان-بويژه دو عامل: ارتباطى و فرهنگى- بر شمرديم، پسنديده است كه در موضوع جهانگردپذيرى و جهانگردفرستى، اولويتبا كشورهايى باشد كه در اين دو عامل نزديكى بيشترى با آنان احساس مىشود. كشورهايى كه در زبان وتاريخ با ما مشتركند يا كشورهايى كه نام اسلام را بر خود پسنديدهاند، بهترين نمونههاى اين نزديكانند. اين حركت مىتواند سرآغازى براى زدودن زنگارهاى كشور- ملتها و احياى دوباره تفكر اسلامى مبتنى بر مفهوم امت در صحنه جهانى قلمداد شود.
در پايان، بايد گفت كه با توجه به احساس نياز به توسعه جهانگردى در كشور، راهى بس كوتاه تا غلبه بر همه مشكلات - كمبود پژوهش در اين زمينه و بويژه پژوهشهاى فقهى و فرهنگى و همچنين مشكلات مربوط به سياستگذارى، مديريت و توسعه زيرساختها- در پيش داريم; راهى به كوتاهى يك همت.
كتابنامه:
1. ]امام]خمينى(ره)،روح الله،صحيفه نور،ج15،تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365
2. محسنيان راد، مهدى، ارتباط شناسى، تهران: انتشارات سروش،1369
3.Brislin, Richard W., Cross-Cultural Encounters:Face-to-FaceInteraction,USA, MA, Allyn &Bacon, 1981
4.Mowlana, Hamid, Global Information andworld Communication, London, Sage, 1997
5.Prosser, Michael H., intercultural Communication Theoryand Research , in B.D Ruben, Communication Yearkbook 2,NewBrunswide, NJ, Transaction press,1978, pp. 335-350
6.Ryan, Chris, Recreational Tourism, London, Routledge, 1993 <>
7.Somovar, Larry A. and Richard E. porter, Communication BetweenC
USA, Wadsworth publishing Company, 1995
8.Van Harssel, Jan, Tourism, an Exploration, NJ, prentice Hall, 1
9.Weaver, Gary R., Culture, Communication and Conflict:Readingsin
Relations, USA, Simon & SchusterCustompublishing, 1996
منبع: http://www.e-resaneh.com
/خ
«اى مردم! ما همه شما را نخست از مرد و زنى آفريديم و آنگاه شعبههاى بسيار و فرقههاى مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد [ نه آنكه به واسطه نسب بر هم فخر و مباهات كنيد و بدانيد كه اصل و نسب نژادى مايه افتخار نيست، بلكه] همانا بزرگوارترين و با افتخارترين شما نزد خدا، با تقواترين مردمند. و خدا هم بر نيك و بد مردم و ظاهر و باطن خلق كاملا آگاه است.»
چكيده: مجموعه دستاوردهاى بشرى را براى چيرگى بر طبيعت، «فرهنگ» ناميدهاند. اين مجموعه از سويى با ارتباط ميان انسانها توسعه يافته، و از سويى ديگر در درون خود «ارتباطات» را پرورانده است. «ارتباطات ميان فرهنگى» در اين ميان، ارتباط انسان هايى است كه در گذر زمان فرهنگ هاى متفاوتى را پرورانده و پاس داشتهاند.
جهانگردى را با نگرشى نو، مىتوان ارتباطى ميان فرهنگى دانست.اين نگاه مىتواند مسائلى به دنبال داشته باشد كه لحاظ آنها در سياستگذارى و برنامهريزى اين حوزه، اهميتى فراوان مىيابد.
مقاله حاضر، تلاشى استبراى ارائه مدلى كه بر اساس آن بتوان اين فراگرد ارتباطى را همچون ديگر فراگردهاى ارتباطات تحليل كرد. در اين مدل با تاكيد بر شش عنصر: جهانگرد، ميزبان، انگيزه، جاذبه، تاثير و بستر، تلاش شده است مواردى از تحليل و سياستگذارى جهانگردى در جمهورى اسلامى ايران توضيح داده شود.
بشر پس از هبوط به زمين، با سيارهاى پر از رمز و راز روبرو شد; سيارهاى كه براى ميزبانى وى در دوران تبعيد طولانىاش، سفرهاى نهفته وخاموش را در ژرفاى خود گسترانيده بود. با پشتگرمى به توشهاى كه از مبدا سفر همراهش كرده بودند، طبيعى مىنمود كه بشر از همان آغاز دستبه تلاشى خستگى ناپذير بزند تا از آنهمه رمز و راز پرده بردارد، و با طبيعت رام نشده كنار آيد. قرنها تلاش و انديشه، مجموعهاى شگرف از دستاوردهاى بشرى را پيش روى ما قرار داد، كه امروزه آن را به نام «فرهنگ» مىشناسيم.
اندوخته فرهنگ، با ارتباط ميان آدميان فزونى گرفت. و نيز، فرهنگ به پاس اين همصحبتى، "ارتباطات" را چون كودكى نورسته در دامان خويش پروراند. چنين بود كه پيوند اين دو يار ديرينه انسان، از همان آغاز شكل گرفت. اينكه در اين دور پيچيده، كدام پيشقدم و كدام دنبالهرو بودند، پرسشى است كه لازمه پاسخ به آن، تلاش براى درك اسرار ملكوت عالم و بازگشتبه روز آفرينش خواهد بود.
حاصل اين پيوند سرنوشتساز، كودكى بود كه از همان آغاز آفرينش انسان دوم، به عرصه زندگى پا نهاد. از زمانى كه انسان هايى با پيشينه و فرهنگ هاى گوناگون با يكديگر تماس گرفتند، "ارتباطات ميان فرهنگى" سايه خود را بر سرآنان گستراند. در ابتدا، اين ارتباط در قالب جنگها و لشگركشىها، ماموريتهاى تبليغى مروجان دينى، سفرهاى تجارى بازرگانان ماجراجو و تلاشهايى - بويژهاستعمارى -براى كشف سرزمينهاى ديگر، چهره بست.
اگر چه سابقه اين نوع ارتباط- همان گونه كه آمد- بس طولانى است، اما تدوين آن به عنوان يك نظام علمى و دانشگاهى، به چند دهه اخير مربوط مىشود. در اين زمان، ايالات متحده آمريكا با تركيبى از اقوام و نژادهاى گوناگون با به سرآمدن دوران تنشهاى نخستين، وارد مرحلهاى جديد از بحرانهاى اجتماعى شد. بحران مشكلات اقوام و نژادهاى درون آمريكا، يكى از مهمترين اين نابسامانيها بود. اين بحران همراه با نقش تازه اين كشور به عنوان رهبرى جهان، پژوهشگران را-پس از آنكه دانش روابط بينالملل و ارتباطات بينالملل را كه تنها به بررسى روابط دولتها مىپرداخت، به دانشهاى عصر جديد افزوده بودند- به سوى مطالعه، شناخت و طبقهبندى فرهنگ هاى گوناگون و مقايسه آنان با يكديگر، بويژه مقايسه با فرهنگ آمريكايى سوق داد. از اين شاخه دانش، به «مطالعات بين فرهنگى» (Cross- Cultural Studies) تعبير شود.
از درون اين مطالعات، نظام علمى ديگرى تولد يافت كه به جاى داشتن دغدغه مقايسه و طبقه بندى فرهنگ ها، در صدد بررسى تعامل واقعى ميان مردم فرهنگ هاى مختلف برآمد. اين نظام علمى ابتدا«مطالعات ميان فرهنگى» ( Intercultural Studies) و سپس - با تاكيد بيشتر برجنبه ارتباطى آن - «ارتباطات ميان فرهنگى» ( Intercultural Communication) نام گرفت (Weaver,1996,p.2) .اين نوع ارتباط را اين گونه تعريف كردهاند (Somovar,1995,p.58) : «ارتباط ميان مردمانى كه ادراكات فرهنگى و نظام نمادهايشان به اندازهاى گوناگون است، كه بتواند در جريان ارتباط، اختلال ايجاد كند.»
بجز دو كتاب كه در سالهاى 1962م و1966م دراين موضوع چاپ شد، موج اصلى انتشار كتابهاى مربوط به اين حوزه، به سالهاى 1972م و پس از آن باز مىگردد; كه با كار مشترك سوموور و پرتر، با نام "ارتباطات ميان فرهنگى" آغاز شد ( Prosser, 1978,p.335) .
امروزه با ظهور فنآورىهاى جديد در زمينه نظامهاى ارتباطات و حمل و نقل، جهانى شدن اقتصاد، توسعه توليد صنعتى و همچنين افزايش جمعيت و جهانى شدن مسائل آن، گستره اين نوع ارتباط به افراد و زمينههاى ديگرى نيز كشيده شده است. از جمله اين موارد، مىتوان به افراد ذيل اشاره كرد: پژوهشگران، دانشجويان در حال تحصيل در سرزمينى بجز سرزمين مادرى، ديپلماتها و نمايندگان كشورهاى مختلف در ديگر كشورها،كارمندان سازمانها شركتهاى بينالمللى همچون: مترجمان، كارمندان اداراى و متخصصان فنى; كارگران، هنرمندان، مهاجران و پناهندگان سياسى به ديگر كشورها، مستشاران نظامى، شركتكنندگان در مسابقههاى بينالمللى، اقليتهاى قومى درون يك كشور، شركت كنندگان در برنامههاى سازمان داده شده همچون: اردوها و سربازخانهها; و جهانگردان كه موضوع اين نوشتارند ( Brislin, 1981,pp.8-10) .
امروزه، جهانگردى يكى از سه صنعت مهم جهان، در كنار صنايع نفت و خودروسازى به شمار مىرود. پيش بينى مىشود كه در آغاز هزاره سوم ميلادى، جهانگردى ازاين لحاظ به مقام نخستبرسد.
در گسترش اين پديده علاوه بر عوامل مؤثر در گسترش انواع ديگر ارتباطات ميان فرهنگى- كه پيش از اين آمد-، عوامل ديگرى نيز دخالت داشتهاند. افزايش اوقات فراغت- كه از آن به نام تمدن فراغتياد مىشود- و سهولت كسب درآمد بيش از نيازهاى زندگى روزمره، از اين جملهاند.
در تعريف اين فعاليت اجتماعى، همانند ديگر فعاليتهاى اجتماعى- از جمله فرهنگ و جامعه كه به سبب همسنخى با ذهن بشر همچنان در اجمال باقى ماندهاند-ديدگاههاى گوناگونى وجود دارد. شمارى به جهانگردى به عنوان يك فعاليت اقتصادى مىنگرند، و در نتيجه آن را يك صنعت مىدانند. نمونه اين ديدگاه، در تعريف ذيل ديده مىشود (Ryan, 1993,p.5) :
«جهانگردى عبارت است از: بررسى عرضه وتقاضا در زمينه امكانات اقامتى، پذيرايى و خدمات جانبى براى كسانى كه خارج از منزل خود به سر مىبرند، و همچنين بررسى الگوهاى هزينه، ايجاد درآمد و ايجاد شغل كه از آن ناشى مىشود.»
گروهى نيز جهانگردى را با ديدى فنى نگريسته، و بر همين اساس آن را تعريف كردهاند. در پژوهشى با عنوان: "پژوهشى در جهانگردى داخلى" - كه در انگلستان براى گردآورى اطلاعات صورت گرفت - تعريفى بدين قرار آمده است (Ryan, 1993,p.5) :
«جهانگردى عبارت است از: اقامتخارج از منزل براى مدت يك شب يا بيشتر با هدف گذراندن تعطيلات، بازديد دوستان و اقوام، شركت در همايشهاى تجارى يا هر هدف ديگرى بجز امورى از قبيل: تحصيل شبانه روزى يا استخدام نيمه دائم.»
دسته سوم تعريفها، بازتاب ديدگاه كسانى است كه جهانگردى را عاملى روان شناختى به شمار آوردهاند. به اين تعريف توجه كنيد (Ryan,1993,p.6) :
«جهانگردى ابزارى است كه به وسيله آن، مردم در زمان فراغت از فشارهاى شغلى و الگوهاى روزمره زندگى در منزل، با تجربه و ضعيتها و مكانهاى تازه، منافع روان شناختى كسب مىكنند.»
سرانجام در دسته چهارم تعريفها، كسانى قرار مىگيرند كه درباره جهانگردى ديدگاهى كل نگر دارند. نمونهآى از تعريفهاى اين گروه از جهانگردى، اين چنين است (Ryan,1993,p.6) :
«سفر كنندگان در روز از شهرهاى مختلف، تماشاگران نمايش كه شبها از لندن مىآيند، مسافران قطار از تمام نقاط جهان، شركتكنندگان در كنفرانسها و ....»
در تعريف جهانگردى، توجه به دو نكته فرهنگى و ارتباطى مىتواند مبناى نگاهى دگرگونه و سياستگذاريهايى نوين در اين امر شود. نخست اين واقعيت كه تا پيش از اين در واكنشى حيرتزده از درآمد سرشار كه در دهههاى اخير از اين راه نصيب كشورهاى جهان گرديد و به پيروى از اشتباهى تاريخى كه رشد اقتصادى را معادل توسعه دانست و در سياستگذاريها جنبههاى فرهنگى را فقط زمانى لحاظ كرد كه سود اقتصادى از آن حاصل شود، رسم بر اين بود كه به جهانگردى اصالتا به عنوان يك پديده اقتصادى مربوط به دوران پس از پايان جنگ دوم جهانى و جهانى شدن اقتصاد نگريسته شود. در صورتى كه - با توضيحاتى كه گذشت - بسيار پيش از ظهور نوع جديد جهانگردى - كه در جاى خود به دليل اينكه شكل خاصترى از جهانگردى به طور كلى است، شايسته توجه ويژه است -،اين فعاليتبه عنوان ارتباطى ميان فرهنگى در جهان بشريت وجود داشته و خاستگاه آثار بسيارى در تولد و گسترش تمدنها بوده است. گوياترين مثال اين نقش انكار ناشدنى، تاثير جهانگردى مسلمانان و اشتياق بىپايان آنان به شناخت جهان و فرهنگ هاى مختلف آن، در بسط و گسترش تمدن اسلامى است.
به طور كلى، دلايل اشتياق مسلمانان به جهانگردى و شناخت جهان در عصر كمبود امكانات ارتباطى و حمل و نقل - كه منشا گسترش معجزه آساى علم جغرافيا نيز شد-، در سه دسته كلى جاى مىگيرد. در اينجا، شايسته مىنمايد درباره اين دلايل به اختصار توضيحى داده شود، زيرا به نظر مىرسد كه در طول تاريخ در مقياس گسترده و با نگاهى پژوهشگرانه و ميان فرهنگى، به گسترش تمدنى بزرگ و ديرپا كمك كرده باشد.
1. وجود برخى اوامر قرآنى و دينى در تشويق مسلمانان به سير در زمين، كه بيشتر با عبارت: "سيروا فى الارض فانظروا" آغاز مىشود.
2. اشاره قرآن و برخى روايات، به پديدهها و اسرار مسائل جغرافيايى كه در اين باره، مىتوان به آيات ذيل اشاره كرد:
- مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ - بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لا يَبْغِيَانِ (سوره الرحمن) (١٩و٢٠)
-حتى بلغ مجمع البحرين (كهف،60)
-والجبال اوتادا (نبا،7)
-و جعلنا فى الارض رواسى ان تميد بهم (انبياء، 31)
-و جعلنا السماء سقفا محفوظا (انبياء،32)
-ان السموات و الارض كانتا رتقا ففتقناهما (انبياء، 30)
-سبع سموات و من الارض مثلهن (طلاق، 12)
-وترى الشمس اذا طلعت تزاور عن كهفهم ذات اليمين و اذا غربت تقرضهم ذات الشمال و هم فى فجوة منه (كهف،17)
اشاره قرآن به اين مسائل همراه با تشويق به علم دوستى و كنجكاوى علمى سبب شد تا مسلمانان براى كشف گفتههاى قرآن و روايات به مناطق گوناگون جهان سير كنند. اين كنجكاوى علمى بدان حد رسيد، كه دولتهاى اسلامى سرمايه و نيروهاى خاصى را به اين گونه سفرهاى اكتشافى اختصاص دادند. سفر هيئتى به سرپرستى محمدبن موسى خوارزمى به بيزانس براى يافتن غار اصحاب كهف، عزيمت گروهى به رياستسلام ترجمان به منطقه خزر براى پيدا كردن سد ذوالقرنين به دستور الواثق بالله در سالهاى 222تا227 هجرى، نمونههايى از اين تلاشهاست.
3. نياز مسلمانان به شناخت عالم; كه برخى دلايل اين نياز را مىتوان اين چنين برشمرد:
الف: انجام دادن دستورهاى شرعى: با توجه به نياز مردم به شناخت راههاى منتهى به مكه براى انجام مناسك حج، بسيارى از كتابهاى جغرافى مسلمانان از باب تبرك، از مكه شروع به تشريح اقاليم كردهاند. همچنين دستيابى به جهت قبله براى برگزارى نماز و ساير احكام كه متوقف بردانستن آن است، از ديگر نمونههاى دلايل توجه مسلمانان به جهتيابى و جغرافيا در اعمال روزمره خود بود.
ب: تبليغ دين: گسترش محدوده عالم اسلام وافزايش شمار مسلمانان، دسترسى به علوم دينى را كاهش داد و نياز مبرم به مبلغان دينى را مطرح ساخت. لازمه اعزام اين گروهها، شناخت صحيح جهان بود. به دنبال آن، اين گروهها نيز با دست پر از اطلاعات مربوط به سرزمينها و فرهنگ هاى ديگر باز مىگشتند; كه خود تشويق ديگرى براى سير و سفر مسلمانان بود. سفر هيئت تبليغى المقتدر بالله، خليفه عباسى،بنا به تقاضاى پادشاه اسلاوها به سرپرستى احمدبن فضلان در حدود سال309 هجرى، يكى از نمونههاى مهم اين امر است.
ج: نيازهاى سياسى و نظامى: با گسترش عالم اسلامى و بروز ضعف در قدرت مركزى، از يك سو دولت مركزى براى نظارت بيشتر بر مناطق تحتسلطه واز سوى ديگر قدرتهاى محلى براى كسب قدرت بيشتر و سلطه بر مناطق گستردهتر، نيازمند شناختشهرها و راهها شدند.
د: نيازهاى تجارى: باگسترش سرزمينهاى اسلامى و در پناه امنيتبه وجود آمده و افزايش سفرهاى مسلمانان، كار تجارت به طور چشمگيرى رونق گرفت. يكى از لوازم اين گونه سفرهاى تجارى، شناختبازارهاى مصرف، توليدكنندگان و راههاى منتهى به آنها بود.
همان گونه كه ديده مىشود، در تمدن اسلامى دلايل اقتصادى منجر به ايجاد پديده جهانگردى نشد، بلكه اين گسترش جهانگردى بود كه - دركنار ديگر فوايد - شكوفايى اقتصادى را نيز به دنبال داشت.
به هر حال، پذيرش نكتهاى كه در خصوص نگاه فرهنگى به جهانگردى بيان شد، مىتواند دست كم سه نتيجه منطقى را به دنبال داشته باشد:
نخست، تعريف وطبقهبندى دوباره جهانگردى و اين بار براساس ويژگى ميان فرهنگى، لازم مىنمايد. دراين حالت، انواع ديگر ارتباطات ميان فرهنگى - به دليل آنكه در حوزه موضوعى، روش شناختى و سياستگذارى با آن مشتركند، در اين تعريف داخل مىشوند. بانگاهى اجمالى به آنچه از رهبر كبيرانقلاب اسلامى، حضرت امام خمينى(ره)، به يادگار مانده، به نظر مىرسد كه اصل اين استنتاج مورد نظر ايشان نيز بوده است. امام خمينى(ره) مسئوليت اشاعه فرهنگ - و در معناى خاص آن صدور انقلاب - را متوجه همه افرادى مىكنند كه به شكلى در معرض ارتباطى ميان فرهنگى قرار مىگيرند.ايشان در ديدارى با ورزشكاران مىفرمايند (امام خمينى، 1365، ج15، ص 25):
«شما با اخلاق خوش خودتان و با رفتار خودتان و با كردار خودتان، ان شاءالله كه اين وجهه اسلامى جمهورى اسلامى را صادر كنيد به خارج .» همچنين، حضرت امام خمينى(رحمت الله علیه) در ملاقات با شركتكنندگان در كنفرانس بينالمجالس، به طور كلىتر مىفرمايند (امام خمينى، 1365، ج15، ص190):
«بايد علاوه بر سفرهاى رسمى، سفرهاى غيررسمى هم بنماييم تا دنيا را بيدار كنيم... تنها در سفرهاى غير رسمى است كه درست مىتوانيد با مردم عادى كوچه و بازار تماس بگيريد و آنها ر ا روشن كنيد. بودن شما كه يال وكوپال نداريد در ميان مردم هم جالبتر است و هم شما بهتر مىتوانيد تبليغ كنيد.»
نتيجه ديگر پذيرش اصل ميان فرهنگى بودن جهانگردى، اين است كه - متناسب با اين اصل - تشكيلات سياستگذار و گرداننده اين فعاليت نيز بايستى تشكيلاتى فرهنگى باشد. البته گردآمدن بى بديل فعاليتهاى مختلف انسانى در اين پديده، استفاده از نيروهاى متخصص در ديگر جنبههاى آن را نيز لازم مىسازد. اهميت اين نكته در اينجاست كه در برخى كشورهاو در پى ديدگاهى اقتصادى به جهانگردى، وزارتخانههاى اقتصادى متولى جهانگردىاند. اين مسئله سبب بروز مشكلات فرهنگى بسيار و پيدايى گروههاى فشار در آن كشورها شده است; كه در جاى ديگر از اين نوشتار، به آن بيشتر اشاره خواهد شد.
سرانجام، اگر جهانگردى را به عنوان يك ارتباط ميان فرهنگى بپذيريم،- كه در اين نظام هم منافع و مضار ويژهاى مد نظر است و ممكن است در مواردى با مصلحتهاى اقتصادى سازگار و در مواردى نيز با آن ناهمسو باشد- ناچاريم اين نكته را هم قبول كنيم، كه لزوما جلب جهانگرد به داخل كشور به دليل منافع سرشار اقتصادى -كه در جاى خود بسيار مهم و حياتى است-، نبايد از اولويتبيشترى نسبتبه تشويق شهروندان به جهانگردى در داخل وخارج از كشور برخوردار باشد. تصميم و سياستگذارى درباره ايجاد تسهيلات وتشويق به توسعه گونهاى از انواع جهانگردى، برآيندى از مجموعه مصحلتهايى است كه مصالح اقتصادى فقط يكى از آنها به شمار مىرود; و در عين حال شايد بتوان گفت، كه مصالح فرهنگى مهمترين آنهاست.
نكته دوم شايان ذكر كه بيشتر ارتباطى است تا فرهنگى، به مقدمهاى كوتاه نيازمند است. با گسترش بسيار سريع فنآورى ارتباطات در زمينه اختراع پى در پى رسانههاى تودهاى، چنين به نظر مىرسيد كه تولد هر رسانه - با توجه به ويژگيهاى جديدى كه به همراه مىآورد-، افول رسانههاى پيش از خود را به دنبال داشته باشد. به عنوان مثال، با پيوستن تلويزيون به جمع رسانههاى تودهاى آن عصر، تصور مىشد كه دوران راديو و سينما- به عنوان دو رقيب آن - به پايان رسيده است. برترى تلويزيون بر راديو، در برخوردارى از تصوير و حركت، و برترى آن بر سينما، در امكان استفاده از آن در منزل، تنوع برنامهها و مقيد نبودن به زمانى خاص بود. اما پژوهشگران ارتباطات با كمال تعجب مشاهده كردند كه چنين اتفاقى نيفتاد. سبب اين بود كه هر رسانهاى با برخوردارى از ويژگيهايى، مناسب شرايط مكانى، زمانى و محتوايى ويژهاى است. لذا، رسانههاى قديم با ظهور رسانههاى جديد نه تنها اعتبار و موقعيتخود را از دست نمىدهند، بلكه چه بسا استفاده از رسانهاى تشويقى به استفاده تكميلى از رسانهاى ديگر باشد.
آنچه درباره جهانگردى اتفاق افتاد، از همين قاعده پيروى كرد. در ابتدا چنين تصور مىشد كه با آمدن جهان به خانهها به وسيله رسانههاى تودهاى بويژه تلويزيون، اشتياق مردم براى ديدن عجايب جهان-با توجه به هزينههاى بالاى آن- تا حد زيادى فرو كاهد. اما، دراين باره نيز شاهد بوديم كه آشنايى اجمالى با ديدنيهاى جهان كه از طريق گسترش رسانههاى انبوهى ممكن شده بود، مردم عادى را به تجربه نزديك آنها تشويق كرد، و راهنماى مناسبى براى علاقهمندان به جهان و جهانگردى شد.
يكى از علل اصلى اين روىآورى به جهانگردى در دوران حكومت رسانههاى تودهاى، كاملتر بودن آن از لحاظ توان وارزش ارتباطى نسبتبه رسانههاى ديگر است. در اين نوع ارتباط به جاى رسانههاى بيجان، با انسان به عنوان رسانهاى بسيار پيچيده و كارآمد همراه با تمام امكانات ارتباطى ويژه آن مواجهيم. در جهانگردى - بر خلاف ديگر انواع ارتباطات- نه تنها پيام، بلكه تمام نظام ارتباطى با همه ويژگيهاى انسانى و فرهنگى جابجا مىشود. مجادله اهميتبيشتر پيام يا ابزار - كه يكى از مجادلات بنيادى دانش ارتباطات است- در جهانگردى معنا ندارد. چه به اهميت پيام معتقد باشيم و چه ابزار و كانال را مهم بدانيم، در اينجا هم پيام و هم كانال، انسان است. در ارتباط ميان فرهنگى كه از طريق جهانگردى پديد مىآيد، انسان مركز ارتباطات است و در عين حال مىتواند ديگر نظامهاى ارتباطى را نيز با خود همراه كند.
از سويى اين نوع ارتباط، يك ارتباط چهره به چهره با همه محسنات ويژه آن است. در اين نوع ارتباط، بازخورد پيام به شكلى بسيار كاملتر و در عين حال با سرعتى بسيار بيشتر، به ارتباطگر مىرسد. اين مسئله، يكى از مشكلات بزرگ رسانههاى تودهاى است. در مواجهه با چنين مشكلى، سازمانهاى اين رسانهها تلاش مىكنند تا با ايجاد واحد روابط عمومى و با استفاده از ابزار ارتباطى ديگرى - همچون تلفن يا پست -، تاحدى اين مشكل را برطرف كنند. البته، ارزش اين نوع باز خورد به سبب ناقص بودن آن و همزمان نبودن با فراگرد ارتباط، هيچگاه قابل مقايسه با بازخوردى نيست كه در ارتباطات چهره به چهره رخ مىدهد.
ناكامى در درك بازخورد پيام، برفراگرد ارتباط تاثير مىگذارد وموقعيت پيام بعدى را با اختلال روبرو مىكند. در واقع، ناتوانى در دريافتباز خورد ارسال شده از سوى مخاطب و به دنبال آن ارسال پيام بعدى بدون توجه به ارزيابى نتيجه پيام نخست، يكى از ويژگيهاى اساسى ارتباط را- كه همان خاصيت رفت و برگشتى وفراگردى آن باشد- از آن سلب مىكند. ارتباطات بدون اين ويژگى، به يك ارتباط يك سويه تبديل مىشود; كه بسختى مىتوان برآن نام ارتباط نهاد. در ارتباطى رو در رو كه هر دو طرف با همه حواس وجود يكديگر را درك مىكنند، ارتباطى كامل رخ مىدهد كه نسبتبه انواع ديگر ارتباطات، بسيار عميقتر و با دوامتر است. مثال بسيار آشكار اين نوع ارتباط، ارتباط چهره به چهرهاى است كه در حوزه تربيت ميان آموزگار و دانشآموز يا ميان مادر و فرزند صورت مىپذيرد. جهانگردى با استفاده از همه اين ويژگيها كه ارتباطات چهره به چهره را از ارتباطات تودهاى جدا مىكند، بايد جايگاه ويژهاى در سياستگذارىهاى ارتباطى و فرهنگى داشته باشد.
اينك به طور خلاصه و براساس دو نكتهاى كه يادآورى شد، جهانگردى را مىتوان - پيش از آنكه فعاليتى اقتصادى و مربوط به دوران جديد باشد- ارتباطى ميان فرهنگى به شمار آورد. اين ارتباط با ويژگيهاى فرهنگى و ارتباطى در خور توجه و همانند هر ارتباط ميان فرهنگى، موهبتى الهى به شمار مىرود كه همواره از آغاز زندگى بشر بر روى كره خاكى با وى همراه بوده است. به اين موهبت الهى در آيه كريمهاى كه در آغاز نوشتار آمد، اشاره شده است. بر اساس اين آيه كريمه، اصولا اختلافهايى كه ميان افراد بشر وجود دارد و همه تقسيمبندىهاى فرهنگى كه انسانها را از يكديگر تمايز مىكند، همه و همه براى اين در وجود انسانها به امانت گذاشته شده است كه آنان را به برقرارى ارتباط و كشف خصوصيات فرهنگى ديگران و - صد چندان مهمتر و در سايه آن - آگاهى بر جنبههاى مغفول فرهنگ خودى - كه به دليل احاطه برانسان و همچنين ويژگى قوم مدارى فرهنگ اغلب از ديد وى پنهان مىماند- تشويق كند. همين جنبههاى پنهان فرهنگ، معمولا سد بزرگى را سر راه ارتباطات ميان فرهنگى تشكيل مىدهد. متاسفانه با وجود تصريحى كه در آيه كريمه فوق وجود دارد، هنوز تصور غالب بر اين است كه وجود اختلافات فرهنگى نه تنها براى تشويق به ارتباط با فرهنگ هاى ديگر نيست، بلكه مانع اصلى بر سر راه تفاهم ميان مردمان دنياست .
اكنون، اگر جهانگردى ارتباطى ميان فرهنگى و يكى از انواع ارتباطات به شمار رود، بايد براى تبيين و تحليل آن - همانند ديگر فعاليتهاى ارتباطى- عناصر سازنده آن معلوم گردد و در حد توان مدلى براى نشان دادن چگونگى ارتباط ميان اين عناصر ارائه شود. ارائه به مدل براى تصوير كشيدن فراگرد ارتباطات در اشكال مختلف آن- بجز پيش مدلى كه به 2300 سال پيش باز مىگردد و در آن ارسطو در هر ارتباطى سه جزء متمايز: گوينده، گفتار و مخاطب را تشخيص مىدهد-، با مدل گونه مشهور هارولد لاسول در سال 1948م و مدل ارتباطى كلود شنن و وارن ويور در سال1949م آغاز شد; و تاكنون نيز ادامه دارد (محسنيان راد،1369، صص375-380).
اگر به فراگرد ارتباطيى كه در اثر فعاليتهاى جهانگردانه به وجود مىآيد دقتشود، مىتوان شش عنصر اصلى: جهانگرد، ميزبان، انگيزه، جاذبه، تاثير و بستر را در آن يافت. در هر فعاليت جهانگردانه، اين عناصر بروشنى قابل تشخيص است. هر جا كه امكان گرد آمدن اين عناصر در كنار هم فراهم باشد، مىتوان گفت كه جهانگردى به عنوان يك ارتباط ميان فرهنگى درحال شكل گرفتن است. ادامه اين نوشتار، به بررسى و توضيح بيشتر درباره اين عناصر و تلاش براى طراحى يك مدل ويژه جهانگردى اختصاص دارد.
جهانگرد
به هر حال، جهانگرد را كسى تعريف كردهاند كه براى تفريح، فراغت، تعطيلات، سلامتى، آموزش، دين، ورزش، تجارت يا دلايل خانوادگى سفر كند (Van Harssel, 1994, p.7) . در اين تعريف، بيشتر به انگيزههاى جهانگردان از سفر توجه شده، و به خود اين گروه چندان عنايتى نشده است. بايد به اين نكته توجه داشت كه جهانگرد، از اصناف مختلفى تشكيل شده است، كه هر كدام تاثيرى مستقيم برنوع تعامل فرهنگى نهفته در جهانگردى از خود برجاى مىگذارند. اگر تمايلات جهانگردان را در انطباق باجامعه ميزبان و تعميق ارتباط ميان فرهنگى در تقسيم بندى لحاظ كنيم، مىتوان به انواع جهانگردان ذيل رسيد:
1. جهانگردان شبه كاشف :(Explorer - Type Tourists) هدف اين گروه كه تعدادشان اندك و محدود مىباشد، كشف و دانستن است. اين افراد ترجيح مىدهند به جاى جهانگرد،انسان شناس خطاب شوند. اينان در ميان مردم محلى به مثابه يك مشاهدهگر فعال زندگى مىكنند. از اينرو، بسادگى با هنجارهاى جامعه ميزبان در: سكونت، غذا و شيوه زندگى خو مىگيرند. سفر اين افراد معمولا طولانى است. اين زمان طولانى به آنان امكان مىدهدتا جامعه ميزبان، آن را بيشتر و بهتر بشناسند.
2. جهانگردان نخبه :(Elite Tourists) اين گروه اندك شمار، شامل افرادى است كه پيش از اين تقريبا همه جا را ديدهاند و اكنون مىخواهند سفر به يكى از مناطق را تجربه كنند. به طور مثال، سفر با كرجى پارويىبه همراه راهنما در يكى از رودخانههاى بزرگ جهان، از اين گونه جهانگردى است. اين عده به اين دليل كه واقعا جهانگردند، از گروه پيشين متمايز مىشوند. اين گروه از وسايلى استفاده مىكنند كه در ابتداى سفر قابل پيشبينى و تهيه است. آنان بدون هيچ تمايلى به فعال بودن در مشاهده كشور ميزبان، با شرايط زندگى جديد اما موقت، خود را انطباق مىدهند و از اين راه جوامع مختلف را به طور عميق مىشناسند.
3. جهانگردان تكرو (Off -Beat Tourists) :دو تمايل، اين گونه جهانگردان را از ديگران متمايز مىكند; نخست، فاصله گرفتن از هياهوى جهانگردان، و دوم، تمايل به بالا بردن هيجان سفر با انجام دادن امورى وراى هنجارها. به طور كلى، اين گروه با امكاناتى اندك به سرمىبرند، و خود را با شرايط سفر براحتى تطبيق مىدهند.
4. جهانگردان غير معمول :(Unsual Tourists) اين گروه را جهانگردانى تشكيل مىدهند كه حاضرند به جاى خريد، به تورى يك روزه براى بازديد از مردم بومى بروند.اينان فرهنگ مردم ديگر را ابتدايى به شمار مىآورند. در عين حال، هر چند آنان علاقهمند به اين بازديدند، اما به ظرف غذا و نوشابه خود ميل بيشترى دارند و حاضر نيستند آسايش خود را به مخاطره بيندازند.
5. جهانگردان انبوه ابتدايى :(Inapient Mass Tourists) اين گروه شامل جهانگردانى است كه معمولا در گروههاى كوچك و با وسايل مجهز و راهنما به سفر مىروند، و در مقصد نيز در هتلهاى مدرن اقامت مىكنند.
6. جهانگردان انبوه :(Mass Tourists) اين نوع جهانگردى، براساس زندگى طبقه متوسط بنا شده، و كاملا با برنامه است. در آن، رو در رو شدن با فرهنگ واقعى ميزبان هيچ جايى ندارد. جهانگرد انبوه فقط اجازه دارد به خواسته خود، خارجيهايى را كه مىخواهد بدون تحمل كمترين سختى ببيند. اين گونه جهانگردان، مناسبترين و بالقوهترين هدف براى ساختن تصاوير قالبى از ملتهايند، و حتى گاهى خود، منبع ساختن اين تصاوير به شمار مىروند. دغدغه اصلى آنان وجود افراد آموزش ديده و آشنا به زبان، براى برطرف كردن نيازهايشان است.
7. جهانگردان گذرى :(Charter Tourists) وجه تمايز اصلى اين گروه از ديگر انواع جهانگردان، تماس بسيار ناچيز آنان با فرهنگ جامعه ميزبان است. در اين نوع جهانگردى، تاكيد اصلى بر امكانات ويژه اين افراد است. اين گروه تمايل دارند تا اعتبار حاصل از بازديد مكانهاى مختلف را با امنيتيك محيط آشنا جمع نمايند. كمترين زمان سفر، به اين گروه اختصاص دارد (Van Harssel, 1994, pp. 130-131) .
ميزبان
نخستين نهاد درگير با مسئله جهانگردى، دولت است. دولت از چندين راه در جهانگردى دخالت مىكند. نخستين و مهمترين آن، دخالت از راه سياستگذارى است. دولتها با بررسى وضع كلى كشور از جنبههاى مختلف: زيست محيطى، فرهنگى، اقتصادى و سياسى، سياستهايى محدود كننده، جهت دهنده يا تشويقى را تنظيم و اعمال مىكنند. همچنين، انجام دادن تشريفات ادارى ورود و خروج جهانگردان خارجى و مسائل امنيتى آنان، برعهده دولت است. در سومين مرحله، وظيفه دولت نگهدارى جاذبههاى جهانگردى كشور يا ايجاد و توسعه آن است. سرانجام، گاه دولتبا تصدى خدمات جهانگردى و ايجاد تاسيسات لازم براى آن، با بخش خصوصى رقابت مىكند.
شركتها، سازمانها و مراكز خدماتى وابسته به بخش جهانگردى، دومين گروه ميزبانان را تشكيل مىدهند. متصديان امور تاسيسات حمل ونقل از قبيل: شركتهاى هواپيمايى و مؤسسات كرايه خودرو، تاسيسات اقامتى همانند: هتلها و متلها، آژانسهاى مسافرتى، خدمات مالى مربوط به جهانگردى همچون: كارتهاى اعتبارى و چكهاى مسافرتى، فروشگاههاى ويژه جهانگردان همانند فروشگاههاى صنايع دستى، خدمات آموزشى و همچنين انتشارات اين حوزه، در اين دسته جاى مىگيرند. اين گروه در كنار دولتها، و ظيفه تاسيس و نگهدارى جاذبهها را نيز بر عهده دارند. وابستگى اقتصادى و در گيرى بيشتر با صنعت جهانگردى و جهانگردان بحدى كه براى آنان فعاليت اساسى در زندگى محسوب شود، اين گروه را از طبقات بعدى جدا مىكند.
همين گروه، در ايجاد پديدهاى به نام جهانگردى انبوه-كه در بررسى انواع جهانگردان، از آن سخن رفت -بيشترين سهم را دارند. اينان با تعريف انگيزهها و با طراحى جهان به شكلى مصنوعى ولوكس، مانع رويارويى جهانگرد با فرهنگ واقعى ميزبان مىشوند. از اين گونه عوامل در مدلهاى ارتباطى، با نام «دروازهبان» (Gate - Keeper) ياد مىشود. از اين مفهوم براى نخستين بار به وسيله كورت لوين در سال1947م و سپس در سال 1950م به وسيله وايت در مدلى به نام «دروازه بانى خبر» براى بررسى عملكرد دبير سرويس يك روزنامه محلى آمريكايى در گزينش و انتشار خبرهاى رسيده، استفاده شد. اگر چه بنگاههاى خبرى از اين مدل به عنوان اساس تحقيقات بعدى در زمينه فراگرد انتخاب استفاده كردند، ولى بعد از آن نقد و تكميل شد. پس از وايت، براس وستلى و مالكم مكلين از اين مفهوم در تهيه مدل خود استفاده كردند (محسنيانراد،1369 صص 425-427).
سومين دسته، افراد و كسبهاى اند كه اگر چه در بازار جهانگردى سهمى دارند، اما امرار معاش آنان وابسته به اين صنعت نيست. به هر حال، اين عده نيز به طور مستقيم و شخصى با جهانگردان سروكار دارند. از آنجا كه اينان باعث مىشوند جهانگردان نگاهى عميقتر و واقعىتر به جامعه ميزبان داشته باشند، در فراگرد ارتباطات ميان فرهنگى نقش مهمى بازى مىكنند. سوغاتى كه جهانگردان از فرهنگ مردم يك كشور به سرزمين خود مىبرند، عمدتا محصول تجربههاى ميان فرهنگى است كه با اين گروه انجام دادهاند.
سرانجام در دسته پايانى، عامه مردم قرار مىگيرند، كه واقعىترين محملهاى فرهنگ مردم كشور ميزبان به شمار مىروند، و در عين حال كمترين فرصت را براى ارتباط با جهانگردان معمولى در اختيار دارند. ارتباط با اين گروه، نصيب جهانگردانى مىشود كه در طبقههاى نخستين جهانگردان به آنان اشاره شد. اين ارتباط، ارزشمندترين نوع ارتباط در جهانگردى است، و مىتواند مبناى سياستگذارىها قرار گيرد.
انگيزه
در يك تقسيم ابتدايى، مىتوان ميان انگيزهها و اهداف جهانگردان و دلايل و مصلحتهايى كه براساس آن يك كشور به توسعه جذب جهانگرد مىپردازد; يعنى اهداف ميزبانان، تفاوت قائل شد. معمولا، در جذب جهانگرد، به دو هدف اصلى توجه مىشود. نخستين هدف، كسب درآمد و ايجاد رونق اقتصادى است.اين هدف، وجه غالب سياستهاى جذب جهانگرد، در بيشتر كشورهاى جهانگرد پذير است. اما اگر جهانگردى را مقولهاى فرهنگى بنگريم، اهداف فرهنگى در مركز توجه سياستهاى جهانگردى قرار مىگيرد. اين اهداف مىتواند امورى همچون: بالابردن توان ارتباطى ميان فرهنگى مردم كشور، معرفى فرهنگ داخلى يا اشاعه آن در سطح جهان باشد.
انگيزههاى گوناگون جهانگردان را براى سفر به مناطق ديگر، در سه دسته كلى جاى دادهاند:
1. انگيزههاى جسمانى: اين مجموعه، شامل سفرهايى مىشود كه با انگيزه كاستن ا زتنشهاى زندگى روزمره، از راه فعاليتهاى جسمانى صورت مىگيرد. انگيزههايى از قبيل: فعاليتهاى ورزشى، تفريحات ساحلى، سرگرميها و مسائل مربوط به بهداشت و سلامتى، در اين گروه قرار دارند.
2. انگيزههاى ميان فردى: اين مجموعه، شامل ارتباط با انسانهاى ديگر، ملاقات با دوستان و اقوام، فرار از خانواده و همسايگان، و يافتن دوستان تازه است.
3. انگيزههاى مقام و اعتبار: در اين دسته، مسافرت براى اهدافى همچون: تجارت، بستن پيمان، مطالعه، تحصيل و هر چيزى است كه فردى را از ديگران ويژه كند، باعث جلب توجه و احترام ديگران شود و دانش وى را بيفزايد (Van Harssel,1994,p.127) .
جاذبه
جاذبههاى طبيعى مواهبى الهى به شمار مىروند، كه در هر سرزمينى بيش و كم به وديعه گذاشته شدهاند. اگر چه بشر تا حدى مواهب خداوندى را تغيير داده است، اما اصل وجود آنها به انسان بستگى ندارد. اين جاذبهها به سه دسته تقسيم مىشوند:
1. جاذبههاى برانگيزاننده حس كنجكاوى واكتشاف; همانند: جنگلهاى انبوه، رودخانههاى خروشان و كوههاى سر به فلك كشيده
2. جاذبههاى ويژه تفريح و لذت جويى; همانند: سواحل درياها و پهنههاى دشتها
3. جاذبههاى مؤثر در درمان و كسب سلامتى; همانند: چشمههاى آب گرمجاذبههاى فرهنگى - كه به دستبشر پديد آمدهاند- به دليل تنوع ميان فرهنگ هاى انسانى، از گوناگونى بيشترى برخوردارند. اين جاذبهها، به گروههاى ذيل تقسيم مىشوند:
1. جاذبههاى تاريخى و تمدنى; همانند: آثار باستانى و موزهها
2. جاذبههاى دينى; همانند: مساجد، مكانهاى مقدس و حرم امامان و امامزادهها
3. جاذبههاى اجتماعى; همانند: فرهنگ عمومى مردم و ويژگيهاى حكومتها
4. جاذبههاى مردم شناختى و فولكلوريك; همانند: مراسم و سنتهاى فرهنگى اقوام مختلف
5. جاذبههاى فنآورانه; همانند: ساختمانهاى بلند و نوآورىهاى به نمايش درآمده در نمايشگاههاى مختلف
6. جاذبههاى آموزشى و پژوهشى; همانند: دانشگاهها و كتابخانههاى بزرگ
7. جاذبههاى ورزشى; همانند: ورزشگاهها ومسابقات ورزشى
براساس جاذبههاى گوناگونى كه تلاش شد تا از آن تصوير دقيقى ارائه شود، جهانگردى به دستههاى دهگانه ذيل تقسيم شده است :(Van Harssel, 1994,p.129)
1. جهانگردى طبيعى: ويژه كسانى است، كه از زندگى در طبيعت وحشى و ديدن مناظر زيبا لذت مىبرند.
2. جهانگردى فرهنگى: افرادى را جذب مىكند، كه علاقه اصلى آنان به تاريخ و فولكلور مردم كشور مقصد است.
3. جهانگردى اجتماعى: افرادى را جذب مىكند، كه براى آنان تماس و ارتباط با مردم مهمترين جنبه جهانگردى است. اين تماس و ارتباط مىتواند ميان افراد گروه اتفاق افتد يا علاقه اصلى با مردم بومى مقصد باشد. همچنين، ديدارهاى خانوادگى نيز در اين مقوله مىگنجد.
4. جهانگردى فعال: جهانگردانى را جذب مىكند، كه در پى انجام دادن فعاليتى از پيش تعيين شده باشند. اين فعاليت مىتواند آموختن زبان يا كشف جغرافياى سرزمين مشخصى باشد.
5. جهانگردى تفريحى: ويژه جهانگردانى است، كه سبب اصلى سفر آنان در لذت حاصل از شركت در فعاليتهايى همچون: چادر زدن در مناطق مختلف و بازيهاى سازمان داده شده، نهفته است. اين نوع جهانگردى، شخص را به فعاليت در استفاده از زمان تعطيلات تشويق مىكند.
6. جهانگردى ورزشى: جهانگردان جدى علاقهمند به مشاركت در ورزش را جذب مىكند. ورزشها و مسابقاتى همچون: دوچرخه سوارى، تنيس و اسكى، از جمله اين جاذبهها به شمار مىروند.
7. جهانگردى دينى: ويژه كسانى است، كه مقصدشان ارزشى دينى و معنوى دارد. سفر حج، از مثالهاى بارز اين نوع جهانگردى است.
8. جهانگردى تخصصى: شامل گروه كوچكى است، كه با هم براى هدفى كه فقط ويژه آنان است، سفر مىكنند. سفرهاى اكتشافى و آموزشى دانش آموزان مدارس، از نمونههاى اين نوع جهانگردى است.
9. جهانگردى قومى: ويژه جهانگردانى است كه براى شناختبهتر گذشته خود، به وطن نياكان خويش سفر مىكنند.
10. جهانگردى حفظ سلامت: كسانى را جذب مىكند، كه براى تغيير شرايط جسمى خود سفر مىكنند. اردوهاى كاهش وزن و چشمههاى آب گرم، دراين دسته جاى مىگيرند.
تاثير
گاهى دولت - همان طور كه اشاره شد - به دليل سود سرشارى كه جهانگردى نصيب كشور مىكند، سياستبىتفاوتى را در مسائل اخلاقى و فرهنگى جهانگردى بر مىگزيند. اين عمل، سبب پيدايش گروههاى فشار ضد جهانگردى مىشود. با توجه به تاثير مخرب اين شكل از جهانگردى بر كودكان و زنان و همچنين تضاد اين فعاليتبا ارزشهاى جامعه، از اساس، بنيان چنين حركتهايى به مخاطره مىافتد. بنابراين، شايسته است كه در اين قسمت، كيفيت و عوامل تاثير جهانگردان بر جوامع ميزبان بدقتبررسى شود تا بتوان در سياستگذارىها، اين عوامل را نيز به طور جدى در نظر گرفت.
عوامل مؤثر بر درجه تعامل جهانگردان را با فرهنگ هاى ميزبان، چهار عامل: زمانى، فضايى، ارتباطى و فرهنگى دانستهاند (Mowlana, 1997, p. 136) .
عامل زمانى، به مدت زمانى باز مىگردد كه جهانگرد در جامعه ميزبان به سر مىبرد. طبيعى است كه هر چه طول اين مدت بيشتر باشد، تعامل و تماس وى نيز با مردم آن جامعه بيشتر مىشود.
عامل فضايى، به درجه شدت تماس ميان جهانگرد و ميزبان توجه دارد. در توضيح انواع جهانگردان، حالات مختلفى از اين تماسها شمرده شد.
عامل ارتباطى، مجموعهاى از زبانها، نمادها و ارتباطات غير كلامى است، كه نزديكى دو فرهنگ در آن مىتواند به تماس بيشتر بينجامد.
و سرانجام، ويژگيهاى: قومى، رنگ، دين و رفتار، عامل فرهنگى را به وجود مىآورند.
تا اينجا سخن از تماس و تعامل بود، و از تاثيرات يك سويه جهانگرد برجامعه ميزبان مطلبى نيامد. براى درك فرايند تاثير و تاثر ناشى از جهانگردى، و يافتن پاسخ اين پرسش كه آيا اين جهت هميشه يك سويه يا هميشه دو سويه است، و بر فرض دو سويه بودن كدام طرف سهم بيشترى را به خود اختصاص مىدهد، لازم است مطالبى درباره فرايند فرهنگ پذيرى گفته شود.
فرهنگ پذيرى (Acculturation) فرايندى است كه طى آن، عناصر فرهنگ ديگرى از راه تماس فرهنگى به وسيله يك فرهنگ پذيرفته مىشود. در تعيين ماهيت اين فرايند، عواملى دخالت دارند كه از جمله آنها مىتوان به امور ذيل اشاره كرد:
1.تفاوتهاى فرهنگى :(Cultural Difference) فرهنگ ها به ميزانى كه با يكديگر تماس دارند، از نظر ارزش، ايدئولوژى و فن آورى از هم متمايزمىشوند.
2. شدت و سطح تماس :(Degree & Level of contact) يكى از مسائل مهم در بررسى ميزان تاثير فرهنگ ها بر هم، تعيين سطح ارتباط ميان نخبگان يا به طور گسترده و ميان دو جامعه است.
3. موقعيتهاى فرادست و فردوست :(Superordination & Subordination) دو فرهنگ مىتوانند در مواردى، نسبتبه هم برتر باشند. اين برتريهاى فرهنگى، تاثير مستقيمى بر ميزان وجهت فرهنگ پذيرى دارد.
بسته به ميزان مداخله اين عوامل، فرايندهاى متنوعى مىتواند در اين صحنه رخ دهد، كه در ذيل به آنها اشاره مىشود:
1. فرايند جايگزينى :(Substitutive) در اين فرايند رگههاى جديد فرهنگى يا مجموعهاى از رگهها، جانشين رگههاى پيشين مىشوند. نمونه اين اتفاق، جايگزينى مدرسه به جاى مكتبخانه است.
2. فرايند افزايش :(Additive) در اين فرايند، عناصرى جديد ضمن حفظ عناصر پيشين، وارد فرهنگ مىشوند. مثال اين فرايند، به وجود آمدن دانشگاه در كنار حوزههاى علميه است.
3. فرايند تلفيق :(Syncretic) در اين حالت،رگههاى جديد و پيشين در هم ادغام مىشوندو نظام يا خرده نظام جديدى را تشكيل مىدهند. اين حالت در خوراك و پوشاك، بسيار اتفاق مىافتد.
4. فرايند تخريب :(Deculturative) دراين فرايند بخشى از فرهنگ از بين مىرود، بدون اينكه عنصر جديدى جانشين آن بخش شود.
5. فرايند نوآورى :(Originative) بر اثر تماسها در اين فرايند، ساختارهاى جديدى وارد فرهنگ مىشوند كه در آن فرهنگ ريشه ندارند.
6. فرايند طرد :(Rejective) تغييرات در اين حالت آنقدر سريع صورت مىگيرد كه شمار بسيارى از گروه مخاطب آن را نمىپذيرند وبراى جلوگيرى از بروز تغيير، فعالانه مىكوشند.
باتوجه به اين عوامل و فرايندها، اكنون مىتوانيم بگوييم كه هميشه فرهنگ پذيرى و دگرگونيهاى فرهنگى ناشى از جهانگردى، لزوما يك سويه نيست. از اين رو، اين مسئله به شدت سطح تماس وموقعيت فرادستيا فرودستى وابسته است، كه هر طرف در آن به سر مىبرد. اگر دو سوى ارتباط - از نظر اين عوامل- وضعيتى مشابه داشته باشند، طبيعى مىنمايد كه جريان فرهنگى سالم و دو سويهاى ميان آنان برقرار شود. اما هر گاه يكى از دو طرف- با در نظر گرفتن عوامل ياد شده- برتر از ديگرى باشد، ناگزير ارتباط از سوى او به سمت طرف ديگر بيشتر مىشود و ممكن است هر كدام از فرايندهاى پيشگفته را به دنبال داشته باشد.
البته، تا وقتى هر كدام از فرايندهاى اشاره شده، دگرگونيهاى ساختارى عميقى را به وجود نياورده وبه دنبال آن جامعه را به يك شوك فرهنگى ناخواسته نكشاندهاند، لزوما مضر نيستند. بلكه، دگرگونى و كسب عناصر جديد در گذر زمان، از شرايط فرهنگ ها دانسته شده است. در اين باره، نقش سياستگذاران و برنامه ريزان در شناخت اين فرايندها در هر جامعه و جداسازى فرايندهاى مناسب از فرايندهاى خطر آفرين، براى فرهنگ و هويت جامعه، بسيار حساس مىنمايد.
بستر
از آنجا كه در جهانگردى امروزين- بويژه در جهانگردى انبوه طبقه متوسط - جهانگردان بيش از آنكه از سفر لذت برند، بايد تصور كنند كه سفرشان لذت بخش است، بازاريابى و تبليغات در زمينه جذب جهانگرد اهميت ويژهاى مىيابد. با اين نگاه، مىتوان گفت كه ابزارهاى ارتباطى و مهارتهاى بازاريابى و تبليغات، منابع مهم قدرت در جهان امروز به شمار مىروند. اين مسائل به نوبه خود سبب بروز رقابت در جهانگردى شده، و آن را به فعاليتى اقتصادى و تابع سياستهاى بازار تبديل كرده است.
اين نوع جهانگردى پيامدهايى دارد، كه برخى از آنها به قرار ذيل مىآيد:
1. از آنجا كه بيشتر جهانگردان با سليقههاى خاصى به كشور ميزبان مىروند، ميزبانان بايد در سرزمين خودشان وضعيت مشابهاى از زندگى جهانگردان را برايشان فراهم كنند. اين وضعيتبدون مديريت توانا، به نوبه خود به افزايش واردات كالاها و تخصصهاى مختلف از كشورهاى جهانگردفرست منجر مىشود. از اين رو، تقريبا همه سود به دست آمده از اين صنعت، دوباره به همان كشورها سرازير مىشود.
2. معمولا جهانگردان در كشور ميزبان به اعمالى دست مىزنند كه هيچگاه در خانه خود مرتكب نمىشوند. از اين رو، ناتوانى در آموزش اين گروه و ضعف ضوابط محدود كننده- چه از سوى كشورهاى جهانگردفرست و چه از سوى كشورهاى جهانگرد پذير- مىتواند معضلات فرهنگى و زيست محيطى جبران ناپذيرى را به وجود آورد.
3. رعايت نكردن عدالت اجتماعى در سياستهاى توسعه جهانگردى، مىتواند سبب تبعيض و فشار برمردمان بومى شود، و به بافت فرهنگى آنان آسيب رساند.
4. گاه جهانگردى با ايجاد مشاغل موسمى و كاذب نه تنها منافع اقتصادى در برندارد، بلكه بر پيكر اقتصاد كشور نيز ضرباتى وارد مىكند.
مطالعه جريان جهانگردى در جهان نشان مىدهد كه بيشترين حجم جهانگردى، ميان كشورهاى شمال و جنوب بويژه از كشورهاى شمال به جنوب است. حجم جهانگردى ميان كشورهاى شمال و همچنين ميان كشورهاى جنوب، بسيار كمتر از حجم دو جريان ياد شده است .(Mowlana, 1997, p.142) اين واقعيت، مىتواند نظريه جريان يك سويه اطلاعات از كشورهاى استعمارگر به سوى كشورهاى پيشتر مستعمره آنان و جريان از مركز به حاشيه را تاييد كند. چنين جريانى جز سلطه فرهنگى و غربزدگى نتيجهاى ندارد. با ذهنيتى كه در جهانگردى از كشورهاى غربى ساخته مىشود، كشورهاى ميزبان سطح زندگى آنان را بسيار پيشرفته قلمداد مىكنند. از اين رو، چنين كشورهايى- به نوبه خود تلاش مىكنند تا هنگام مسافرت اربابان به كشورشان، آن سطح را در واقعيت نيز حفظ كنند. همين طرز تفكر، به ايجاد و حفظ انديشه برترى غرب، غربزدگى وتشديد قدرت امپرياليزم فرهنگى، كمك مىكند.
با پايان يافتن بررسى عناصر شكل دهنده جهانگردى، زمان آن رسيده كه- همانند هر فراگرد ارتباطى ديگر- در مدلى چگونگى چينش اين عناصر مختلف و به هم پيوسته را دركنار هم نشان دهيم تا از اين راه بتوانيم به تحليل دقيقترى از اين فراگرد ميان فرهنگى ارتباطى دستيابيم.
چارچوب كلى جهانگردى، تحت نفوذ و سيطره دو جريان كلى: ارتباطات ميان فرهنگى وامپرياليزم فرهنگى قرار دارد. مثلثسمت چپ مجموعه جهانگردانى را نشان مىدهد كه براساس ميزان تماس وارتباط با جامعه ميزبان، به هفت دسته تقسيم شدهاند. به نظر مىرسد مساحت هرقطعه از مثلثبا توجه به تعريف هر يك از انواع، بيانگر نسبت تقريبى جهانگردان آن دسته در كل صنعت جهانگردى دنيا باشد. مثلث ديگرى كه در سمت راست قرار دارد، طبقات مختلف جامعه ميزبان را نشان مىدهد. مساحت اين قطعات نيز، بيانگر نسبت تقريبى طبقات مختلف ميزبانان است. جاذبههايى در جامعه ميزبان و انگيزههايى از سوى جهانگردان، جهانگردان را به درون آن جامعه مىكشاند. جهت و ميزان نفوذ جهانگردان در طبقات مختلف جامعه ميزبان - كه برآيند چهار عامل: زمانى، فضايى، ارتباطى، و فرهنگى است-، با بلندى وكوتاهى پيكانههايى نمايان است.
اكنون، شايسته مىنمايد براى نمايش چگونگى استفاده از اين مدل- بر اساس آنچه تاكنون گفته شد-، مواردى از تحليل و سياستگذارى جهانگردى در كشور اسلامى ايران به اختصار بيان شود.
در ابتدا، به نظر مىرسد كه پيش از هر چيز بايد درباره جهت كلى و بستر جهانگردى در توسعه اين صنعت در ايران تصميم بگيريم. شركت در مسابقه امپرياليزم فرهنگى، لوازمى را در بردارد. به نظر مىرسد سياستگذران ايران اسلامى از ابتداى ورود به صحنه جهانى، چنين مسابقهاى را نامشروع مىدانستند و همواره مىكوشيدند تا در زمينههاى گوناگون طرحى نو در اندازند. اين نوع نگرش به مسائل جهانى تازگى ندارد، و در حركتهاى گوناگون برخى كشورهاى غيرمتعهد كم وبيش بوده است. آنچه دراين زمينه اهميت دارد، كارايى طرحها در عين سازگارى با ارزشها و ويژگيهاى بومى هر ملت است. رساترين نمونه اين نوآورى در سطح جهانى، طرح نظريه حكومتى "ولايت فقيه" به وسيله امام خمينى(ره) است.
با اين توضيحات و با افزودن اين واقعيت كه انقلاب اسلامى ايران از آغاز تاكنون همواره در پىاشاعه فرهنگ اسلامى در جهان بوده است، بستر ارتباطات ميان فرهنگى، بستر مناسبى براى سياستهاى جهانگردى در ايران به نظر مىرسد. اين مسئله به اين معنا نيست كه سياستگذاران جمهورى اسلامى فقط بايد انواعى از جهانگردى با انگيزههاى ميان فرهنگى را ترويج كنند، بلكه به اين معنا مىتواند باشد كه ايشان بايد در سياستگذارىهايشان، مركز توجه خود را در برآورد سود و زيان ناشى از توسعه جهانگردى، در عين حال كليه جوانب برآثار فرهنگى آن، قرار دهنداز اين تصميم، اين نكته بر مىآيد كه با پذيرش اين ديدگاه تشويق هموطنان به ايرانگردى به همان اندازه مهم و ضرور مىشود، كه تلاش براى جذب جهانگرد از كشورهاى خارجى. شايد، افزايش سفرهاى ايرانيان در داخل كشور و افزايش توان ارتباط ميان فرهنگى آنان با هموطنان خويش علاوه بر تقويت زير ساختها و مديريت جهانگردى، كمك بسزايى در تصحيح نگرش مردم به پديده جهانگردى و جهانگردان خارجى باشد. افزون براين، پس از در نظر گرفتن مصالح اقتصادى وسياسى، تشويق مردم كشور بويژه نخبگان به جهانگردى در كشورهاى خارجى نيز مشمول همين استنتاج مىشود.
پيشنهاد ديگر براى سياستهاى جذب جهانگرد در ايران، تصميم درباره نوع جهانگردى است، كه او را تشويق به بازديد از ايران مىكنيم. با توجه به مطالب پيشگفته، جهانگردان با انگيزههاى گوناگونى مناطق مورد علاقهشان را انتخاب مىكنند. هر منطقهاى هم با توجه به برخوردارى از جاذبههاى ويژهاى، فقط پذيرايى گروهى خاص است. با قرار دادن اين دو اصل در كنار هم، تصميم مهم در اين صنعت، آن خواهد بود كه چه نوع جهانگردانى پذيرفته شوند. به عنوان مثال، آيا با توجه به سواحل زيباى شمال كشور، مىتوان جهانگردى طبيعى و تفريحى را- با در نظر گرفتن مسائل فقهى و فرهنگى- ترويج كرد؟ آيا براساس جاذبههاى فرهنگى و تاريخى ايران- كه آن را در رديف ده كشور نخست جهان قرار داده است- لازم استبه سوى ترويج جهانگردى فرهنگى برويم؟ هر تصميمى كه در اين باره گرفته شود، پيامدهاى خاص خود را خواهد داشت. اگر مصلحت كشور در ترويج جهانگردى تفريحى است، بايد براى حل و تبيين مسائل مختلف فقهى و فرهنگى آن همتشود. اگر حركتبه سوى جهانگردى فرهنگى هدف اصلى است، بايد در توسعه زير ساختها و مديريت اين گونه جهانگردى كوشيد.
نتيجه سوم اينكه، با توجه به عوامل مؤثر در جهت و شدت فرايند فرهنگپذيرى و همچنين عوامل چهارگانهاى كه در ميزان تاثير متقابل جهانگردان و جامعه ميزبان-بويژه دو عامل: ارتباطى و فرهنگى- بر شمرديم، پسنديده است كه در موضوع جهانگردپذيرى و جهانگردفرستى، اولويتبا كشورهايى باشد كه در اين دو عامل نزديكى بيشترى با آنان احساس مىشود. كشورهايى كه در زبان وتاريخ با ما مشتركند يا كشورهايى كه نام اسلام را بر خود پسنديدهاند، بهترين نمونههاى اين نزديكانند. اين حركت مىتواند سرآغازى براى زدودن زنگارهاى كشور- ملتها و احياى دوباره تفكر اسلامى مبتنى بر مفهوم امت در صحنه جهانى قلمداد شود.
در پايان، بايد گفت كه با توجه به احساس نياز به توسعه جهانگردى در كشور، راهى بس كوتاه تا غلبه بر همه مشكلات - كمبود پژوهش در اين زمينه و بويژه پژوهشهاى فقهى و فرهنگى و همچنين مشكلات مربوط به سياستگذارى، مديريت و توسعه زيرساختها- در پيش داريم; راهى به كوتاهى يك همت.
كتابنامه:
1. ]امام]خمينى(ره)،روح الله،صحيفه نور،ج15،تهران:وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 1365
2. محسنيان راد، مهدى، ارتباط شناسى، تهران: انتشارات سروش،1369
3.Brislin, Richard W., Cross-Cultural Encounters:Face-to-FaceInteraction,USA, MA, Allyn &Bacon, 1981
4.Mowlana, Hamid, Global Information andworld Communication, London, Sage, 1997
5.Prosser, Michael H., intercultural Communication Theoryand Research , in B.D Ruben, Communication Yearkbook 2,NewBrunswide, NJ, Transaction press,1978, pp. 335-350
6.Ryan, Chris, Recreational Tourism, London, Routledge, 1993 <>
7.Somovar, Larry A. and Richard E. porter, Communication BetweenC
USA, Wadsworth publishing Company, 1995
8.Van Harssel, Jan, Tourism, an Exploration, NJ, prentice Hall, 1
9.Weaver, Gary R., Culture, Communication and Conflict:Readingsin
Relations, USA, Simon & SchusterCustompublishing, 1996
منبع: http://www.e-resaneh.com
/خ