آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم
آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم
آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم
نويسنده:حجت الاسلام مهدى نيلى پور
اشاره : در قسمت اول گفتيم كه معصومين(ع) پيشگويىهايى درباره آخرالزمان داشتند و به اين وسيله به بيان حوادث و ويژگىهاى مردم در آن دوران مىپرداختند كه مىتوان از آنها براى شناخت آسيبهاى اجتماعى يارى جست. پس از تبيين ضرورت و ابعاد موضوع در بخش پيشين در اين شماره نويسنده جزيىتر و دقيقتر به اين مطلب مىپردازد.
در اين جا مىخواهيم ببينيم در روايات ما براى مردانى كه در آخر الزمان دچار آسيب شدهاند چه نشانههايى ذكر شدهاست. روايت اول كه بسيار تكان دهنده است، از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است. به عنوان مقدمه بگوييم كه معمولاً اسلام توقعش از مرد اين است كه حس غيرت دينى و مهابت الهى داشته باشد. اطلاعات رسيده حاكى است كه در سيماى مبارك خود امام زمان(ع) هم مهابت الهى وجود دارد. يعنى در چهره مبارك امام زمان (ع) در عين ملاحت و شيرينى، نوعى مهابت و ترس الهى هم وجود دارد. و تركيبى از ملاحت و مهابت در آن ديده مىشود. امّا در آخرالزمان بنابر آنچه از روايات به دست مىآيد اگر شما در بين 20 مرد كمتر يا بيشتر، چهرههايى را مورد ارزيابى و شناسايى قراردهيد نمىتوانيد كسى را پيدا كنيد كه در چهرهاش هيبت و مهابت الهى و آثار ترس از خداوند وجود داشته باشد.
آنچه كه در سيماى اولياى الهى مشهود است. امّا در چهره مردان آسيب ديده آخرالزمان، هيچ ترسى از خدا وجود ندارد، اهل معصيت خيلى راحت در برابرشان مرتكب معصيت مىشوند و آنها هم هيچ عكسالعملى از خود نشان نمىدهند
روايت دوم درباره نشانهها و خصلتهاى منفى مردان آخرالزمان مىفرمايد »يطيع الرجل زوجته و يعصى والديه« مردان آسيب ديده دوره آخرالزمان از اطاعت و احترام والدين دورى مىكنند. در عين حال يك گرايش و اطاعت و پيروى صد در صد از همسران خود در رفتارشان ديده مىشود. البته منظور اين نيست كه انسان بايد در مسايل خانوادگى تفاهم نداشته باشد، بلكه اشاره به اين مطلب است كه در آخر الزمان مردانى وجود دارند كه صد در صد مطيع زنان خود هستند و در برابر پدر و مادرشان هيچ تواضع و فروتنى ندارند و احترامى براى آنها قايل نيستند.
باز روايت ديگر - كه برخى آفتهاى اعتقادى و اخلاقى مردان آسيب ديده اين دوره را نشان مىدهد - مىفرمايد: »يكون الرّجل همّه بطنه و قبلته زوجه و دينه دراهمه«: مردان آسيب ديدهاى وجود دارند كه تمام همت و عزمشان براى پر كردن شكمهايشان است و اصلاً به فكر معيشت ديگران نيستند. هممسرانشان قبله آنها مىباشند. »قبلته زوجته« شايد به اين معنا باشد كه آنها اگر هم اهل نماز هستند آن قدر براى آنها اطاعت از همسر در هر بعدى از ابعاد مهم مىشود كه گويا اين زنها، خداى مردان خود شدهاند و براى آنها اطاعت از همسر اطاعت از خدا به حساب مىآيد؛ و دين آنها هم پولشان مىگردد. يعنى براى آنها مقدسترين و مهمترين مسئله پول و ثروت است.
روايت چهارم هم از اين حكايت مىكند كه مردان از مرد بودن خودشان خسته مىشوند: »لعناللَّه المخنّثين من الرجال«. تعبير روايت اين است كه اينها از صفات مردانه خود خسته شده و سعى مىكنند كه گرايشها، تمايلات و حالتهاى زنانه را در خودشان نمايان بكنند. اين گرايشها ممكن است در حرف زدن، آرايش و آراستگى، طرز پوشش باشد، و يا تفكر باشد. خلقت زن و مرد اقتضا مىكند كه هركدام از آنها مشخصات روحى و روانى خاص خودشان را داشته باشند، امّا در آخر الزمان يكى از اتفاقات شومى كه مىافتد اين است كه بعضى از مردان مىخواهند از نظر صفات مثل زنان
باشند و به قول يكى از علما، مردانى هستند كه از مرد بودن پشيمان و از مردانگى خسته مىشوند. تمايل به صفات زنانگى و نمايشهاى زنانگى در آنها ايجاد مىشود و در نقطه مقابل هم حتى روايتى داريم كه »والمترجَّلات من النّساء« زنانى هم پيدا مىشوند كه اينها مىخواهند خصوصيات مردان را در خودشان ايجاد كنند و مثل مردان بشوند. به هر صورت اين مردان مخنث هستند و زننما كه نمايش زنانه در زندگى شان ايجاد مىشود مورد لعن خداوند و رسول مكرم اسلام (ع) قرار گرفتهاند.
روايت آخرى كه در اين بخش برايتان عرض مىكنم يك هشدار جدّى است براى ما كه مىفرمايد: »يتسمن الرجال للرجال و النساء للنساء« و »يايتمشط الرجل كما يتمشط المرأة لزوجها«. يكى از آدابى كه در دين از نظر اخلاقى به زن و مرد ابلاغ شده آراستگى ظاهر است. حتى در امور عبادى آراستگى موجب فزونى ثواب آن است. مثلاً در روايت آمده است هنگامى كه مىخواهيد قرآن تلاوت كنيد، مسواك بزنيد؛ چرا كه دهان شما طريق و سبيل قرائت قرآن است. در روايات داريم اگر كسى مسواك بزند و يا خودش را معطر بكند، هر كدام از اينها ثواب نمازش را هفتاد برابر مىكند. پس مسلم است كه آراستگى از اصول اخلاقى و دينى است. امّا يكى از آفتهايى كه در دوره آخر الزمان براى مردها بهوجود مىآيد اين است كه به جاى آراستگى دست به آرايش مىزنند آراستگى با آرايش امر بسيار متفاوتى است و يا در روايت ديگر مىفرمايد كه بعضى از مردها در دوره آخرالزمان خود را براى ديگران آرايش مىكنند، همانند نو عروسى كه براى داماد خودش را آرايش مىكند. اين مسئله يكى از آسيبهاى جدى است كه ممكن است در آخر الزمان گريبانگير مردها و جوانها بشود. از اين جهت آسيب به شمار مىرود كه اسلام از مرد روحيات مردانه مىطلبد و آرايش كردن و آنهم به شكل افراطىاش مسلماً يكى از حالتهايى است كه مىتواند انسان را از جديت و مردانگى ساقط بكند.
اگر شما تاريخ اندلس را مطالعه كرده باشيد مىبينيد كه براى فتح اندلس از طرف غرب، يكى از شيوههايى كه غربيان اعمال كردند و توانستند به كمك
آن سرنوشت مسلمانهاى آنجا را عوض كنند اين بود كه آمدند به جاى آراستگى، آرايش را در بين مردان عمومى كردند و ترويج دادند و نهايتاً وقتى مردان را به آرايش تشويق كرده و عادت دادند و ديگر كسى نبود كه در برابر آنها مقاومت كند و بعد به راحتى آنها توانستند بر سرنوشت آندلس حاكم شوند. اين روايت يك هشدار است كه نبايد به سادگى از آن گذشت.
آفت خطرناكتر، اين كه در آخر الزمان »يتنافس فى الرّجُل يغارّ عليه من الرّجال« يعنى در آخرالزمان باندهايى به وجود مىآيند كه طرفدار همجنس بازى هستند و در اين راستا مردان، هوسرانىهاى خودشان را به يكديگر اختصاص مىدهند. روايت مىفرمايد كه »يتنافس فى الرجل«؛ يعنى ممكن است با هم رقابت داشته باشند و بعد مىفرمايد: »يغّار عليه من الرّجال«؛ يعنى ممكن است دو مرد بر سر مرد ديگرى يا فرد ديگرى با هم غيرت و حسادت داشته باشند و هر يك رقيب ديگرى براى رسيدن آن فرد باشد.
گاهى شده است كه ما در بين جوامع اسلامى اين مطلب را ديدهايم كه از طرف غرب با تشكيل باندهايى مشخص و با نام و نشان، گروههايى تشكيل مىشود و بر اين اساس هدفهايى را دنبال مىكنند. در هر صورت اين هم يكى از مسايلى است كه در روايات به عنوان آسيب و آفت مردها در آخر الزمان وارد شده كه ممكن است مردانى بالاتر از آرايش به مسايل ديگرى مانند قوم لوط روى بياورند. البته نبايد نسبت به همه آنها كه در آخرالزمان زندگى مىكنند بدبين باشيم؛ چرا كه در آخرالزمان دو حركت متضاد از دو گونه مردم در دفاع يا دورى از دين اتفاق خواهد افتاد در واقع همه جا تاريك نيست در كنار ارتدادها و اين چهرههاى آسيب ديده، مردان و زنانى وجود دارند كه مىتوانند با تحمل شرايط موجود در آن زمان راه حق و دفاع از حق را بپيمايند.
پوششهاى مردانه پيدا مىكنند كه اين مسلماً ناشى از يك حالت روانى است كه اگر زنى بخواهد اطوار و حالتهاى مردانه داشته باشد، يكى از تجلياتش در نوع پوشش و لباسى است كه استفاده مىكند. به عبارت بهتر در آخر الزمان مرزهايى كه جدا كننده زن و مرد استعمدتاًبرداشتهشدهو نوعى اختلاط فرهنگى و ديگر ابعادازجملهدر پوشش بين زن و مرد مشاهده مىگردد.
خصوصيت دومى كه براى اين زنان ترسيم شده اين است كه اينها علاوه بر اين پوشش ظاهرى در همه مسايل و در همه حالتها زنانى هستند كه مىخواهند ژست مردانه بگيرند؛ لذا در روايت داريم كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »لعنالله المترجّلات من النّساء«؛ خدا لعنت كند آن گروه زنانى را كه در سعى مىكنند حالتهاى مردانه به خود بگيرند.
در بحث راجع به مردان آسيب ديده گفته شد كه مرد و زن از لحاظ جسمى و روحى يكسان نيستند. يكى از مشكلاتى كه مىتواند آسيب اجتماعى كلى ايجاد كند اين است كه زن و مرد از مدار شخصيتى خودشان خارج بشوند. در آخر الزمان زنانى وجود دارند كه از مدار زنانگى خودشان مىخواهند خارج شوند، لذا اين افراد مورد لعن پيامبر اكرم(ص) و خداوند متعال قرار گرفتهاند. مشخصهاى ديگرى كه براى زنان آخرالزمان ذكر شده اين است كه همانند مرد آسيب ديده در بين آنها نوعى خود مشغولى پيش مىآيد و عمدتاً يكى از آسيبهاى جدّى زنان آخرالزمان اين است كه تلاش مىكنند كه نظر زنان ديگر را به خودشان جلب بكنند. در روايات داريم كه »يتسمن النساء للنساء«؛ يعنى زنان به جاى اينكه براى شوهر مشروع خود آرايش بكند و آراستگى خاص براى او داشته باشد. همتشان اين است كه هم جنسان خود را به سمت خويش جذب و جلب كنند.
مطلب بعدى كه در مورد خصوصيات زنان آخرالزمان در اختيار داريم اين است كه نوع، فريبايى خاصى در اين طايفه و حالتهاى آنها ديده خواهد شد به قدرى كه قبله مردان مىشوند كه البته اين يك حالت تعامل و يك نيروى دو طرفه در مردان و زنان است يعنى از طرفى مردانى شيفته مىشوند و خريدار دلربايى زنان به آن شكل افراطى كه در روايات آمده شده زنان قبله مىشوند و زنان در آن سو قبول مىكنند كه قبلهگاه مردان قرار بگيرند؛ و اين يكى از خطرناكترين تعبيراتى است كه در روايات دينى ما وجود دارد؛ اينكه قبله شدن زنان به چه معنا است شايد معانى گوناگونى داشته باشد. يكى از احتمالات اين است كه قبله شدن زن براى مرد به اين معنا است كه مرد در برابر زن كرنش و محل فروتنى و تواضع و خاكسپارى مرد قرار گيرد. يا اينكه شايد به اين معنا باشد كه تمام همت مردان، زنان مىشود. به عبارت ديگر در اسلام داريم كه سعى كنيد اعمالتان را رو به قبله انجام دهيد، ممكن است در آخر الزمان براى مردان چنين اتفاق افتاده و تمام همتشان، زنان و رسيدن به تمنيات و خواسته هاى زنانشان باشد.
ممكن است مرد در حد يك عبد در برابر زنش در اين دوره خضوع داشته باشد البته دقت بكنيد وجود تفاهم براى زن و مرد مخصوصاً براى زن و شوهر مسئله به جايى است، وجود محبت و وجود تعاون خانوادگى معقول و مشروعند و پايههاى خانوادگى را استحكام مىبخشند. امّا بحث از قبله شدن زنان طورى كه زنان و مردان آخرالزمان آن تعادل خاص خودشان را از دست مىدهند و به شكل افراطى دچار هوى و هوس و يك سرى تمنيات كاذب مىشوند.
در روايت ديگرى آمده است كه گاهى زنان به مسايل سوء گرفتار مىشوند و شرايط طورى مىشود
كه اگر مردى بخواهد حفاظت و غيرتمندى براى حفظ ناموس خودش بروز بدهد، مورد سرزنش قرار مىگيرد. معمولاً مردها دعوت به گسيختگى بىغيرتى و بىحفاظتى در مورد ناموس خودشان مىشوند و از آنها مىخواهند در اين جهت حساسيتهاى خودشان را تماماً از دست بدهند.
همينطور مسئله امانتدارى يكى از جدّىترين ارزشها و فضايل اخلاقى است كه در فرهنگ دينى و در قرآن و در روايات بسيار روى آن تأكيد شده است و آنچه كه از روايت فوق برداشت مىشود اين است كه در دوره آخرالزمان در فرهنگ عمومى مردم خيانت به يكديگر، خيانتهاى مالى و يا ديگر خيانتها يك حالت عمومى پيدا مىكند و امت اسلامى دچار عمومىشدن خيانت و غش در معامله و يا غش در رفاقتها و ارتباطات است. ممكن است فردى خيانت مالى به شما نكند امّا در ارتباط و رفاقت و در آن وظايفى كه نسبت به شما دارد، داشته باشد خيانت كند. در هر صورت پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »اول ما يرفع من هذة الامة: الحياء و الامانة«
صفت ديگرى كه براى زنان و مردان در آخر الزمان ذكر شده اين است كه مىفرمايد: »استخفوا بالقرآن« يعنى قرآن از فرهنگ خاص مردم هر چه در مقام تلاوت و چه در مقام عمل بيرون مىرود و يك مقدار كمرنگ مىشود. از طرفى »كانت مساجدهم معمورة بالاذان« مساجد اينها به اذان آباد است يعنى وقت نماز، اذان از آنها پخش مىشود »امّا قلوبهم خالية من الايمان« امّا دل آنها نشانهاى از آثار و علايم ايمان ندارد، نسبت به حق قرآن به حق تلاوت قرآن، به حق عمل به قرآن كوتاهى مىشود و از طرفى مساجد عمدتاً آباديشان در حد گفتن اذان و دلها خالى از آثار ايمان است.
مطلب بعدى كه باز در روايات روى آن تكيه شده اين است كه وقتى شما با افراد برخورد مىكنيد كلمات زيبا و حكمتآميزى بر زبان مىرانند و در مقام گفتار خيلى شيرين و پر معنا صحبت مىكنند امّا وقتى كه به رفتار آنها مراجعه مىكنيد رفتارشان بسيار زشت و غير مشروع و غير معقول است. يعنى هماهنگى بين گفتار و رفتار در اين دوره نيست. حرفها، حرفهاى معقول و زيبا امّا اعمال، اعمال نا زيبا و مشكل آفرين است. باز از مسايل ديگرى كه ما در اين دوره شاهد آن خواهيم بود و در روايات پيش بينى شده است اين است كه معمولاً مردم مباهات به معصيت مىكنند. افراد آسيب ديدهاى پيدا مىشوند كه نه تنها از انجام معصيت خوددارى نمىكنند و ترس از معصيت ندارند بلكه مباهات به عصيان و حكم شكنى خدا دارند. كسانى به وجود مىآيند و در بين جوامع اسلامى حركت مىكنند كه با ارتكاب معصيت خود را بزرگ مىبينند و احساس بزرگى مىكنند. مباهات و افتخار آنها به معصيت است .
باز از نشانههاى عمومى اين دوره اين است كه »مفرطون بالغدوات«؛ اينها در روز انسانهاى سست عنصر و كم كارى هستند. يكى از آسيبهاى عمومى در آخرالزمان اين است كه شبها ترك شب زنده دارى مىكنند .عموم مردم يا برخى از مردم و در روز هم كار جدّى ندارند »مفرطون بالغدوات« يعنى هنگام روز و در صبح كارهاى جدّى دنبال نخواهند كرد. به عبارتى نه در شب عبادت جدّى دارند و نه در روز كار جدّى. دقيقاً نقطه مقابل صفات اصحاب امام زمان (ع) كه مىفرمايد امام زمان (ع) »رهبان باللّيل و اُسد بالنّهار«؛ كسانى هستند كه در شبها اهل عبادت و مناجات با خدا هستند و در روز هم مانند شيرى وارد معركه و ميدان كار و جديت و خدمت به مردم مىشوند. در نقطه مقابل افرادى آسيب ديده به وجود مىآيند كه اينها نه در شب عبادتى دارند و نه در روز كار جدّى و مفيد. پس اين نشانهها مىتواند سيماى عمومى مردان و زنان را در آخرالزمان مشخص و معلوم بكند.
به اين صفات عمومى روايتى را كه حضرت علامه طباطبايى (رض) در جلد پنجم الميزان نقل مىكند بايد اضافه كرد. همان گفتوگويى كه در بين پيامبر اكرم (ص) و حضرت سلمان بوده و در روايت ديگرى هم به شكل مفصل نشانههاى آخر الزمان يا اشراط الساعة يعنى نشانههاى ظهور و وقوع قيامت را برشمردهاند.
در قسمتهاى گوناگونى از اين روايت مفصلى كه حضرت علامه طباطبايى (رض) نقل مىكنند ما به جمعبندى در مورد صفات عمومى مردم آسيب ديده برخورد مىكنيم. از جمله آن روايات اين است كه مىفرمايد: »سيأتى على امتى زمان تخنث فيه سرائرهم«؛ زمانى بر امت من فرا مىرسد كه مردم از نظر نهان دچار مشكلات و خباثتهاى وجودى مىشوند. »امّا تحسن علانيتهم طمعاً فى الدنيا«؛ امّا ظاهر خودشان را بسيار زيبنده و آراسته نشان مىدهند .به خاطر اينكه طمع به دنيا دارند؛ يعنى به خاطر جلب منافع و جلب نظر مردم ظاهرى زيبا و زيبنده و آراسته دارند امّا در درون آنها و باطن آنها خباثت و آلودگىهاى معنوى جايگير شده است. و هم ايشان مىفرمايند: »همهم بطونهم و شرفهم مطاعهم«؛ اينها كسانى هستند كه تمام همتشان شكم آنها و خوراك آنها است. يعنى در يك بيست و چهار ساعت وقتى به زندگى آنها مراجعه بكنيد عمدتاً فكر آنها در اطراف مطالبى است كه براى ارتزاق و پر كردن شكم هايشان مىگذرد و از طرفى »شرفهم متاعهم« و آنچه كه به آن افتخار مىكنند و موجب شرافت خودشان
مىدانند كالا و ابزار زندگى، خانهها و ماشين و لوازمى است كه در اطراف آنها است. و باز مىفرمايند »يأكلون طيب الطعام و الوانهم«؛ چنين افرادى به غذاهاى رنگارنگ و متنوع و بهترين غذاها روى مىآورند. آن مقدار وقتى كه اينها به انواع غذاها و تنوع آن و به رنگارنگى غذاها و شيرينى و طعم آنها معطوف مىكنند هرگز اين دقت را در مسير دينى و مسايل معنوى نخواهند داشت »يركبون الدواب و يتزينون بزينة المرأة لزوجها«؛ افرادى وجود دارند كه اينها بر ماشينها و مركبهاى گوناگون سوار مىشوند و در حد بسيار زياد آرايش مىكنند. »شارب القهوات لاعبون بالكعبات«؛ از نشانههاى آنها اين است كه شرابخوارى يكى از مسايل رايج در زندگى آنها مىشود و قمار و مشغول بودن به قمار بازى هم از لهويات در زندگى آنها است »و تاركون الجماعات« اينها كسانى مىشوند كه به نماز جماعت ديگر اهميتى نمىدهند. به جمع مؤمنان و شركت در اجتماع دينى و معنوى و ارزشى، دقت و اعتنايى ندارند و اساساً يك نوع بىحرمتى و بىاحترامى نسبت به جماعات مومنين چه نماز جماعت، چه نماز جمعه و چه اجتماعات ديگر در چنين افرادى وجود خواهد داشت. از نشانههاى ديگرى كه براى اين گروه شمرده شده اين است كه »فلا يبالون بما احكموا و لا بما نكحوا«؛ براى آنها مهم نيست كه درآمدشان از چه راهى به دست مىآيد و در چه مسيرى صرف مىشود. براى آنها مهم نيست كه با چه كسى شهوت خود را اطفاء مىكنند. يعنى در مسير شهوترانى در خوردن و در آشاميدن كنترل را از دست دادهاند و به قواعد غير شرعى و غير معقول براى ارتزاق خود و دفع شهوت خود روى مىآورند.
از مسايل ديگرى كه باز بسيار مهم است اين است كه مىفرمايند: »اذا قطعوا الأرحام«؛ گسستگىهاى خانوادگى در بين چنين افراد آسيب ديدهاى بسيار زياد و شايع مىشود. اسلام دعوت بر اصرار و پيوستگى و وابستگى به يكديگر دارد و در نقطه مقابل يكى از صفات و خصوصيات افراد آسيب ديده اين است كه »قطعوا الأرحام« حتى با نزديكان خود قطع ارتباط مىكنند و به يك گسستگى فاميلى و خانوادگى دچار مىشوند »منوا بالطعام« اگر اينها كسى را ميهمانى مىكنند منت بر او مىگذارند. يكى از اخلاقياتى كه اسلام روى آن اصرار دارد مىتواند از نظر اخلاق اجتماعى به ما كمك بدهد و ابعاد گوناگون و منافع مختلفى دارد اين است كه انسان اطعام همراه با اكرام براى مردم داشته باشد. در آخرالزمان افرادى پديد مىآيند كه اينها اطعامشان همراه با اكرام نيست. بلكه اطعام آنها همراه با منتگذارى بر ديگران است. ممكن است ميهمانى بدهند؛ ممكن است افرادى را اطعام كنند امّا اطعامشان همراه با منت گذاردن و پايمال كردن شخصيت افراد است.
از نشانههاى ديگر اين است كه مىفرمايد: »ذهبت رحمة الأكبار و قلّ حياء الأصاغر« وقتى كه به بزرگترها مراجعه مىكنيم مىبينيم رحمت و عطوفت و صفايى كه لازمه وجودى انسان است از آنها گرفته شده و در وجود آنها، نگاه آنها و در كلام آنها شفقت نيست و در نقطه مقابل »قل حياء الاصاغر« وقتى كه به آسيب ديدههاى نوجوان نگاه مىكنيم آنها را افرادى بىحيا و كسانى مىبينيم كه چارچوبهاى شرع و عقل را به راحتى زير پا قرار مىدهند و بر اساس حالات و هواهاى نفسانى خودشان عمل مىكنند.
از مسايل ديگرى كه باز در اين دوره در روايات ما وارد شده اين است كه »استعملت المودة باللسان« عموماً يكى از حالتهايى كه براى افراد آسيب ديده در دوره آخرالزمان اتفاق مىافتد اين است كه اينها عمدتاً محبتها و مودتهايشان در قالب گفتگوها و محدود به آن ابراز علاقههاى لسانى است. وقتى كه به قلب انسانها مراجعه بكنيم محبتها عميق نيست. در دل انسانها، محبتها جاى ندارد. امّا در زبان آنها و گوش آنها شيرينترين كلمات است. »استعملت المودة باللسان« به اين معنا است كه در دوره آخر الزمان افراد آسيب ديده عمدتاً افرادى زبان باز و متملق هستند و نسبت به افراد ابراز محبت دارند. امّا ابراز محبت آنها عمدتاً محدود به ابراز محبت و مودت لسانى است؛ و »تشاجر الناس بالقلوب« ولى وقتى به دل آنها رجوع مىكنى عمدتاً در دل آنها جنگ و گريز و مشاجره و كينه است. يعنى در برابر همان كسى كه ابراز عواطف لسانى داشتند اينها ابراز انزجار قلبى و درونى دارند.
در ادامه همين روايت باز در مورد آن حالات و صفاتى كه براى افراد در روايات ثبت شده است مىفرمايد كه »وصار الفسوق نصباً و العفاف عجباً« يكى از حالتهاى منفى كه براى افراد اين چنينى شما مىتوانيد مشاهده كنيد اين است كه فسق و گناه و مرز و حد شكنى خدا براى افراد، نوعى تشخص و جايگاه اجتماعى پيدا مىكند. آنچه از اين روايت فهميده مىشود اين است كه در زمانى گناه كردن براى افراد يك نوع تشخص محسوب خواهد شد و با گناه احساس شخصيت خواهند كرد. لذا مىفرمايد »صار الفسوق نصباً« نصب به معناى آن شخصيتى است كه انسان در پى آن است كه در جامعه آن را پيدا بكند و جايگاه اجتماعى داشته باشد. مىفرمايد در آخر الزمان گناه كردن براى برخى افراد افتخار مىشود. نه تنها از آن خجلت و حيايى ندارند بلكه با گناه احساس شخصيت و بزرگى و جايگاه در بين مردم مىكنند و از طرفى »والعفاف عجباً« اگر كسى صاحب حيا و حافظ حدود الهى باشد براى ديگران موجب شگفتى مىشود و اين را گاهى انسان مىتواند مشاهده بكند كه افراد آسيب ديدهاى هستند كه اگر خانمى يا آقايى عفافش را رعايت بكند آنها شگفت زده مىشوند.
ياز در روايات داريم كه مىفرمايد: »رأيت الناس مع من غَلب« مىبينى كه مردم معمولاً گرايش به افرادى دارند كه آن افراد پيروز هستند. يعنى گرايش مردم به سوى حق نيست حق مدارى از انسانها سلب مىشود و به جاى حق مدارى، قدرت مدار مىشوند. قدرتمند مدار مىشوند. عمدتاً با كسانى هستند كه به قدرت رسيدهاند تا وقتى كه كسى صاحب قدرتى نباشد به او كمتر گرايش دارند؛ امّا اگر احساس كنند به قدرت مىرسد يا قدرت دارد به او گرايش پيدا مىكنند و اطراف او جمع مىشوند. اين هم باز ممكن است در مسايل گوناگون باشد. در مسايل خانوادگى، در مسايل سياسى و در مسايل اقتصادى ممكن است اين قابل تعميم باشد.
باز داريم كه »رأيت الناس ينظر بعضهم الى بعض و يقتدون باهل الشر« پيامبر اكرم (ص) به سلمان مىفرمايند در آن زمان تو مىبينى مردم چشم هم چشمى با هم مىكنند. حالت رقابت در آنها بوجود مىآيد و هنگامى كه اينها مىخواهند براى خودشان پيشوايى انتخاب كنند يا مىخواهند به فردى تأسى بكنند و الگو پذيرى از كسى داشته باشند به كسانى اقتدا مىكنند كه اينها در زندگىشان شرارت و خباثت وجود دارد و آلودگىهايى اخلاقى يا فكرى دارند.
متأسفانه بخشى از مردم آسيب ديده در آن دوران به جاى اينكه به اهل خير اقتدا بكنند به اهل شر اقتدا مىكنند و افراد پاك و افراد با تقوا براى آنها ملاك قرار نمىگيرند. اين هم باز يكى از نشانههايى است كه در آخرالزمان مشاهده مىشود.
آخرين مطلبى كه در اين مورد خدمتتان عرض مىكنم اين است كه مىفرمايند »يعيرونه بضيع المعيشه«؛ افراد خانواده و يا افراد جامعه اگر فردى تنگدستى اقتصادى داشته باشد از او عيبجويى و او را تحقير مىكنند، »و يكلفونه مالا يطيق« فشارهاى روانى گوناگون بر افراد فقير و تنگدست كه توان معيشت بهتر را ندارند، وارد مىشود. »يكلفونه ما لا يطيق« آنها را مجبور مىكنند به كارهايى كه فوق طاقت آنها است »حتى يوردوه موارد الهلكة« تا اينكه چنين افراد تنگدست فقيرى ناچار خودشان را در مهلكههاى اقتصادى و در مهلكههاى اخلاقى قرار مىدهند. يعنى ممكن است خودشان را به ربا، دروغ، غش در معامله، كم فروشى و ... مبتلا بكنند.
به عبارتى يكى از نشانهها اين است كه در آن زمان اقتصاد سالم و كسب حلال براى بعضى بى ارزش مىشود. آنچه كه براى افراد ارزشمند و مهم شمرده مىشود اين است كه بتوانند با رقابت، ولو رقابتهاى ناسالم خودشان را از نظر اقتصادى به جايگاه قابل رضايتى براى عموم مردم برسانند. لذا مىفرمايد اگر كسى تنگدست باشد و زندگى او و اقتصاد او يك مقدار ضعيف باشد از او عيبجويى مىكنند. شخص را مجبور مىكنند به ارتكاب اعمالى كه يا هلاكت جسمى برايش دارد يا هلاكت دينى و يا هلاكت اخلاقى.
آنچه ذكر شد مجموعهاى از صفات عمومى مردان و زنان آخرالزمان بود كه از روايات گوناگون از جمله روايتى كه در جلد پنجم الميزان علامه طباطبايى (رض) نقل شده استخراج كردهايم.
اميدواريم خداى متعال به همه ما چشم باز و بصيرت بدهد تا خودمان را از شر اين صفات منفى حفظ كنيم.
منبع: موعود شماره 32
/خ
الف - مردان آسيب ديده در آخر الزمان :
در اين جا مىخواهيم ببينيم در روايات ما براى مردانى كه در آخر الزمان دچار آسيب شدهاند چه نشانههايى ذكر شدهاست. روايت اول كه بسيار تكان دهنده است، از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است. به عنوان مقدمه بگوييم كه معمولاً اسلام توقعش از مرد اين است كه حس غيرت دينى و مهابت الهى داشته باشد. اطلاعات رسيده حاكى است كه در سيماى مبارك خود امام زمان(ع) هم مهابت الهى وجود دارد. يعنى در چهره مبارك امام زمان (ع) در عين ملاحت و شيرينى، نوعى مهابت و ترس الهى هم وجود دارد. و تركيبى از ملاحت و مهابت در آن ديده مىشود. امّا در آخرالزمان بنابر آنچه از روايات به دست مىآيد اگر شما در بين 20 مرد كمتر يا بيشتر، چهرههايى را مورد ارزيابى و شناسايى قراردهيد نمىتوانيد كسى را پيدا كنيد كه در چهرهاش هيبت و مهابت الهى و آثار ترس از خداوند وجود داشته باشد.
آنچه كه در سيماى اولياى الهى مشهود است. امّا در چهره مردان آسيب ديده آخرالزمان، هيچ ترسى از خدا وجود ندارد، اهل معصيت خيلى راحت در برابرشان مرتكب معصيت مىشوند و آنها هم هيچ عكسالعملى از خود نشان نمىدهند
روايت دوم درباره نشانهها و خصلتهاى منفى مردان آخرالزمان مىفرمايد »يطيع الرجل زوجته و يعصى والديه« مردان آسيب ديده دوره آخرالزمان از اطاعت و احترام والدين دورى مىكنند. در عين حال يك گرايش و اطاعت و پيروى صد در صد از همسران خود در رفتارشان ديده مىشود. البته منظور اين نيست كه انسان بايد در مسايل خانوادگى تفاهم نداشته باشد، بلكه اشاره به اين مطلب است كه در آخر الزمان مردانى وجود دارند كه صد در صد مطيع زنان خود هستند و در برابر پدر و مادرشان هيچ تواضع و فروتنى ندارند و احترامى براى آنها قايل نيستند.
باز روايت ديگر - كه برخى آفتهاى اعتقادى و اخلاقى مردان آسيب ديده اين دوره را نشان مىدهد - مىفرمايد: »يكون الرّجل همّه بطنه و قبلته زوجه و دينه دراهمه«: مردان آسيب ديدهاى وجود دارند كه تمام همت و عزمشان براى پر كردن شكمهايشان است و اصلاً به فكر معيشت ديگران نيستند. هممسرانشان قبله آنها مىباشند. »قبلته زوجته« شايد به اين معنا باشد كه آنها اگر هم اهل نماز هستند آن قدر براى آنها اطاعت از همسر در هر بعدى از ابعاد مهم مىشود كه گويا اين زنها، خداى مردان خود شدهاند و براى آنها اطاعت از همسر اطاعت از خدا به حساب مىآيد؛ و دين آنها هم پولشان مىگردد. يعنى براى آنها مقدسترين و مهمترين مسئله پول و ثروت است.
روايت چهارم هم از اين حكايت مىكند كه مردان از مرد بودن خودشان خسته مىشوند: »لعناللَّه المخنّثين من الرجال«. تعبير روايت اين است كه اينها از صفات مردانه خود خسته شده و سعى مىكنند كه گرايشها، تمايلات و حالتهاى زنانه را در خودشان نمايان بكنند. اين گرايشها ممكن است در حرف زدن، آرايش و آراستگى، طرز پوشش باشد، و يا تفكر باشد. خلقت زن و مرد اقتضا مىكند كه هركدام از آنها مشخصات روحى و روانى خاص خودشان را داشته باشند، امّا در آخر الزمان يكى از اتفاقات شومى كه مىافتد اين است كه بعضى از مردان مىخواهند از نظر صفات مثل زنان
باشند و به قول يكى از علما، مردانى هستند كه از مرد بودن پشيمان و از مردانگى خسته مىشوند. تمايل به صفات زنانگى و نمايشهاى زنانگى در آنها ايجاد مىشود و در نقطه مقابل هم حتى روايتى داريم كه »والمترجَّلات من النّساء« زنانى هم پيدا مىشوند كه اينها مىخواهند خصوصيات مردان را در خودشان ايجاد كنند و مثل مردان بشوند. به هر صورت اين مردان مخنث هستند و زننما كه نمايش زنانه در زندگى شان ايجاد مىشود مورد لعن خداوند و رسول مكرم اسلام (ع) قرار گرفتهاند.
روايت آخرى كه در اين بخش برايتان عرض مىكنم يك هشدار جدّى است براى ما كه مىفرمايد: »يتسمن الرجال للرجال و النساء للنساء« و »يايتمشط الرجل كما يتمشط المرأة لزوجها«. يكى از آدابى كه در دين از نظر اخلاقى به زن و مرد ابلاغ شده آراستگى ظاهر است. حتى در امور عبادى آراستگى موجب فزونى ثواب آن است. مثلاً در روايت آمده است هنگامى كه مىخواهيد قرآن تلاوت كنيد، مسواك بزنيد؛ چرا كه دهان شما طريق و سبيل قرائت قرآن است. در روايات داريم اگر كسى مسواك بزند و يا خودش را معطر بكند، هر كدام از اينها ثواب نمازش را هفتاد برابر مىكند. پس مسلم است كه آراستگى از اصول اخلاقى و دينى است. امّا يكى از آفتهايى كه در دوره آخر الزمان براى مردها بهوجود مىآيد اين است كه به جاى آراستگى دست به آرايش مىزنند آراستگى با آرايش امر بسيار متفاوتى است و يا در روايت ديگر مىفرمايد كه بعضى از مردها در دوره آخرالزمان خود را براى ديگران آرايش مىكنند، همانند نو عروسى كه براى داماد خودش را آرايش مىكند. اين مسئله يكى از آسيبهاى جدى است كه ممكن است در آخر الزمان گريبانگير مردها و جوانها بشود. از اين جهت آسيب به شمار مىرود كه اسلام از مرد روحيات مردانه مىطلبد و آرايش كردن و آنهم به شكل افراطىاش مسلماً يكى از حالتهايى است كه مىتواند انسان را از جديت و مردانگى ساقط بكند.
اگر شما تاريخ اندلس را مطالعه كرده باشيد مىبينيد كه براى فتح اندلس از طرف غرب، يكى از شيوههايى كه غربيان اعمال كردند و توانستند به كمك
آن سرنوشت مسلمانهاى آنجا را عوض كنند اين بود كه آمدند به جاى آراستگى، آرايش را در بين مردان عمومى كردند و ترويج دادند و نهايتاً وقتى مردان را به آرايش تشويق كرده و عادت دادند و ديگر كسى نبود كه در برابر آنها مقاومت كند و بعد به راحتى آنها توانستند بر سرنوشت آندلس حاكم شوند. اين روايت يك هشدار است كه نبايد به سادگى از آن گذشت.
آفت خطرناكتر، اين كه در آخر الزمان »يتنافس فى الرّجُل يغارّ عليه من الرّجال« يعنى در آخرالزمان باندهايى به وجود مىآيند كه طرفدار همجنس بازى هستند و در اين راستا مردان، هوسرانىهاى خودشان را به يكديگر اختصاص مىدهند. روايت مىفرمايد كه »يتنافس فى الرجل«؛ يعنى ممكن است با هم رقابت داشته باشند و بعد مىفرمايد: »يغّار عليه من الرّجال«؛ يعنى ممكن است دو مرد بر سر مرد ديگرى يا فرد ديگرى با هم غيرت و حسادت داشته باشند و هر يك رقيب ديگرى براى رسيدن آن فرد باشد.
گاهى شده است كه ما در بين جوامع اسلامى اين مطلب را ديدهايم كه از طرف غرب با تشكيل باندهايى مشخص و با نام و نشان، گروههايى تشكيل مىشود و بر اين اساس هدفهايى را دنبال مىكنند. در هر صورت اين هم يكى از مسايلى است كه در روايات به عنوان آسيب و آفت مردها در آخر الزمان وارد شده كه ممكن است مردانى بالاتر از آرايش به مسايل ديگرى مانند قوم لوط روى بياورند. البته نبايد نسبت به همه آنها كه در آخرالزمان زندگى مىكنند بدبين باشيم؛ چرا كه در آخرالزمان دو حركت متضاد از دو گونه مردم در دفاع يا دورى از دين اتفاق خواهد افتاد در واقع همه جا تاريك نيست در كنار ارتدادها و اين چهرههاى آسيب ديده، مردان و زنانى وجود دارند كه مىتوانند با تحمل شرايط موجود در آن زمان راه حق و دفاع از حق را بپيمايند.
ب - زنان آسيب ديده در آخرالزمان :
پوششهاى مردانه پيدا مىكنند كه اين مسلماً ناشى از يك حالت روانى است كه اگر زنى بخواهد اطوار و حالتهاى مردانه داشته باشد، يكى از تجلياتش در نوع پوشش و لباسى است كه استفاده مىكند. به عبارت بهتر در آخر الزمان مرزهايى كه جدا كننده زن و مرد استعمدتاًبرداشتهشدهو نوعى اختلاط فرهنگى و ديگر ابعادازجملهدر پوشش بين زن و مرد مشاهده مىگردد.
خصوصيت دومى كه براى اين زنان ترسيم شده اين است كه اينها علاوه بر اين پوشش ظاهرى در همه مسايل و در همه حالتها زنانى هستند كه مىخواهند ژست مردانه بگيرند؛ لذا در روايت داريم كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »لعنالله المترجّلات من النّساء«؛ خدا لعنت كند آن گروه زنانى را كه در سعى مىكنند حالتهاى مردانه به خود بگيرند.
در بحث راجع به مردان آسيب ديده گفته شد كه مرد و زن از لحاظ جسمى و روحى يكسان نيستند. يكى از مشكلاتى كه مىتواند آسيب اجتماعى كلى ايجاد كند اين است كه زن و مرد از مدار شخصيتى خودشان خارج بشوند. در آخر الزمان زنانى وجود دارند كه از مدار زنانگى خودشان مىخواهند خارج شوند، لذا اين افراد مورد لعن پيامبر اكرم(ص) و خداوند متعال قرار گرفتهاند. مشخصهاى ديگرى كه براى زنان آخرالزمان ذكر شده اين است كه همانند مرد آسيب ديده در بين آنها نوعى خود مشغولى پيش مىآيد و عمدتاً يكى از آسيبهاى جدّى زنان آخرالزمان اين است كه تلاش مىكنند كه نظر زنان ديگر را به خودشان جلب بكنند. در روايات داريم كه »يتسمن النساء للنساء«؛ يعنى زنان به جاى اينكه براى شوهر مشروع خود آرايش بكند و آراستگى خاص براى او داشته باشد. همتشان اين است كه هم جنسان خود را به سمت خويش جذب و جلب كنند.
مطلب بعدى كه در مورد خصوصيات زنان آخرالزمان در اختيار داريم اين است كه نوع، فريبايى خاصى در اين طايفه و حالتهاى آنها ديده خواهد شد به قدرى كه قبله مردان مىشوند كه البته اين يك حالت تعامل و يك نيروى دو طرفه در مردان و زنان است يعنى از طرفى مردانى شيفته مىشوند و خريدار دلربايى زنان به آن شكل افراطى كه در روايات آمده شده زنان قبله مىشوند و زنان در آن سو قبول مىكنند كه قبلهگاه مردان قرار بگيرند؛ و اين يكى از خطرناكترين تعبيراتى است كه در روايات دينى ما وجود دارد؛ اينكه قبله شدن زنان به چه معنا است شايد معانى گوناگونى داشته باشد. يكى از احتمالات اين است كه قبله شدن زن براى مرد به اين معنا است كه مرد در برابر زن كرنش و محل فروتنى و تواضع و خاكسپارى مرد قرار گيرد. يا اينكه شايد به اين معنا باشد كه تمام همت مردان، زنان مىشود. به عبارت ديگر در اسلام داريم كه سعى كنيد اعمالتان را رو به قبله انجام دهيد، ممكن است در آخر الزمان براى مردان چنين اتفاق افتاده و تمام همتشان، زنان و رسيدن به تمنيات و خواسته هاى زنانشان باشد.
ممكن است مرد در حد يك عبد در برابر زنش در اين دوره خضوع داشته باشد البته دقت بكنيد وجود تفاهم براى زن و مرد مخصوصاً براى زن و شوهر مسئله به جايى است، وجود محبت و وجود تعاون خانوادگى معقول و مشروعند و پايههاى خانوادگى را استحكام مىبخشند. امّا بحث از قبله شدن زنان طورى كه زنان و مردان آخرالزمان آن تعادل خاص خودشان را از دست مىدهند و به شكل افراطى دچار هوى و هوس و يك سرى تمنيات كاذب مىشوند.
در روايت ديگرى آمده است كه گاهى زنان به مسايل سوء گرفتار مىشوند و شرايط طورى مىشود
كه اگر مردى بخواهد حفاظت و غيرتمندى براى حفظ ناموس خودش بروز بدهد، مورد سرزنش قرار مىگيرد. معمولاً مردها دعوت به گسيختگى بىغيرتى و بىحفاظتى در مورد ناموس خودشان مىشوند و از آنها مىخواهند در اين جهت حساسيتهاى خودشان را تماماً از دست بدهند.
ج - مردم آسيب ديده :
همينطور مسئله امانتدارى يكى از جدّىترين ارزشها و فضايل اخلاقى است كه در فرهنگ دينى و در قرآن و در روايات بسيار روى آن تأكيد شده است و آنچه كه از روايت فوق برداشت مىشود اين است كه در دوره آخرالزمان در فرهنگ عمومى مردم خيانت به يكديگر، خيانتهاى مالى و يا ديگر خيانتها يك حالت عمومى پيدا مىكند و امت اسلامى دچار عمومىشدن خيانت و غش در معامله و يا غش در رفاقتها و ارتباطات است. ممكن است فردى خيانت مالى به شما نكند امّا در ارتباط و رفاقت و در آن وظايفى كه نسبت به شما دارد، داشته باشد خيانت كند. در هر صورت پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »اول ما يرفع من هذة الامة: الحياء و الامانة«
صفت ديگرى كه براى زنان و مردان در آخر الزمان ذكر شده اين است كه مىفرمايد: »استخفوا بالقرآن« يعنى قرآن از فرهنگ خاص مردم هر چه در مقام تلاوت و چه در مقام عمل بيرون مىرود و يك مقدار كمرنگ مىشود. از طرفى »كانت مساجدهم معمورة بالاذان« مساجد اينها به اذان آباد است يعنى وقت نماز، اذان از آنها پخش مىشود »امّا قلوبهم خالية من الايمان« امّا دل آنها نشانهاى از آثار و علايم ايمان ندارد، نسبت به حق قرآن به حق تلاوت قرآن، به حق عمل به قرآن كوتاهى مىشود و از طرفى مساجد عمدتاً آباديشان در حد گفتن اذان و دلها خالى از آثار ايمان است.
مطلب بعدى كه باز در روايات روى آن تكيه شده اين است كه وقتى شما با افراد برخورد مىكنيد كلمات زيبا و حكمتآميزى بر زبان مىرانند و در مقام گفتار خيلى شيرين و پر معنا صحبت مىكنند امّا وقتى كه به رفتار آنها مراجعه مىكنيد رفتارشان بسيار زشت و غير مشروع و غير معقول است. يعنى هماهنگى بين گفتار و رفتار در اين دوره نيست. حرفها، حرفهاى معقول و زيبا امّا اعمال، اعمال نا زيبا و مشكل آفرين است. باز از مسايل ديگرى كه ما در اين دوره شاهد آن خواهيم بود و در روايات پيش بينى شده است اين است كه معمولاً مردم مباهات به معصيت مىكنند. افراد آسيب ديدهاى پيدا مىشوند كه نه تنها از انجام معصيت خوددارى نمىكنند و ترس از معصيت ندارند بلكه مباهات به عصيان و حكم شكنى خدا دارند. كسانى به وجود مىآيند و در بين جوامع اسلامى حركت مىكنند كه با ارتكاب معصيت خود را بزرگ مىبينند و احساس بزرگى مىكنند. مباهات و افتخار آنها به معصيت است .
باز از نشانههاى عمومى اين دوره اين است كه »مفرطون بالغدوات«؛ اينها در روز انسانهاى سست عنصر و كم كارى هستند. يكى از آسيبهاى عمومى در آخرالزمان اين است كه شبها ترك شب زنده دارى مىكنند .عموم مردم يا برخى از مردم و در روز هم كار جدّى ندارند »مفرطون بالغدوات« يعنى هنگام روز و در صبح كارهاى جدّى دنبال نخواهند كرد. به عبارتى نه در شب عبادت جدّى دارند و نه در روز كار جدّى. دقيقاً نقطه مقابل صفات اصحاب امام زمان (ع) كه مىفرمايد امام زمان (ع) »رهبان باللّيل و اُسد بالنّهار«؛ كسانى هستند كه در شبها اهل عبادت و مناجات با خدا هستند و در روز هم مانند شيرى وارد معركه و ميدان كار و جديت و خدمت به مردم مىشوند. در نقطه مقابل افرادى آسيب ديده به وجود مىآيند كه اينها نه در شب عبادتى دارند و نه در روز كار جدّى و مفيد. پس اين نشانهها مىتواند سيماى عمومى مردان و زنان را در آخرالزمان مشخص و معلوم بكند.
به اين صفات عمومى روايتى را كه حضرت علامه طباطبايى (رض) در جلد پنجم الميزان نقل مىكند بايد اضافه كرد. همان گفتوگويى كه در بين پيامبر اكرم (ص) و حضرت سلمان بوده و در روايت ديگرى هم به شكل مفصل نشانههاى آخر الزمان يا اشراط الساعة يعنى نشانههاى ظهور و وقوع قيامت را برشمردهاند.
در قسمتهاى گوناگونى از اين روايت مفصلى كه حضرت علامه طباطبايى (رض) نقل مىكنند ما به جمعبندى در مورد صفات عمومى مردم آسيب ديده برخورد مىكنيم. از جمله آن روايات اين است كه مىفرمايد: »سيأتى على امتى زمان تخنث فيه سرائرهم«؛ زمانى بر امت من فرا مىرسد كه مردم از نظر نهان دچار مشكلات و خباثتهاى وجودى مىشوند. »امّا تحسن علانيتهم طمعاً فى الدنيا«؛ امّا ظاهر خودشان را بسيار زيبنده و آراسته نشان مىدهند .به خاطر اينكه طمع به دنيا دارند؛ يعنى به خاطر جلب منافع و جلب نظر مردم ظاهرى زيبا و زيبنده و آراسته دارند امّا در درون آنها و باطن آنها خباثت و آلودگىهاى معنوى جايگير شده است. و هم ايشان مىفرمايند: »همهم بطونهم و شرفهم مطاعهم«؛ اينها كسانى هستند كه تمام همتشان شكم آنها و خوراك آنها است. يعنى در يك بيست و چهار ساعت وقتى به زندگى آنها مراجعه بكنيد عمدتاً فكر آنها در اطراف مطالبى است كه براى ارتزاق و پر كردن شكم هايشان مىگذرد و از طرفى »شرفهم متاعهم« و آنچه كه به آن افتخار مىكنند و موجب شرافت خودشان
مىدانند كالا و ابزار زندگى، خانهها و ماشين و لوازمى است كه در اطراف آنها است. و باز مىفرمايند »يأكلون طيب الطعام و الوانهم«؛ چنين افرادى به غذاهاى رنگارنگ و متنوع و بهترين غذاها روى مىآورند. آن مقدار وقتى كه اينها به انواع غذاها و تنوع آن و به رنگارنگى غذاها و شيرينى و طعم آنها معطوف مىكنند هرگز اين دقت را در مسير دينى و مسايل معنوى نخواهند داشت »يركبون الدواب و يتزينون بزينة المرأة لزوجها«؛ افرادى وجود دارند كه اينها بر ماشينها و مركبهاى گوناگون سوار مىشوند و در حد بسيار زياد آرايش مىكنند. »شارب القهوات لاعبون بالكعبات«؛ از نشانههاى آنها اين است كه شرابخوارى يكى از مسايل رايج در زندگى آنها مىشود و قمار و مشغول بودن به قمار بازى هم از لهويات در زندگى آنها است »و تاركون الجماعات« اينها كسانى مىشوند كه به نماز جماعت ديگر اهميتى نمىدهند. به جمع مؤمنان و شركت در اجتماع دينى و معنوى و ارزشى، دقت و اعتنايى ندارند و اساساً يك نوع بىحرمتى و بىاحترامى نسبت به جماعات مومنين چه نماز جماعت، چه نماز جمعه و چه اجتماعات ديگر در چنين افرادى وجود خواهد داشت. از نشانههاى ديگرى كه براى اين گروه شمرده شده اين است كه »فلا يبالون بما احكموا و لا بما نكحوا«؛ براى آنها مهم نيست كه درآمدشان از چه راهى به دست مىآيد و در چه مسيرى صرف مىشود. براى آنها مهم نيست كه با چه كسى شهوت خود را اطفاء مىكنند. يعنى در مسير شهوترانى در خوردن و در آشاميدن كنترل را از دست دادهاند و به قواعد غير شرعى و غير معقول براى ارتزاق خود و دفع شهوت خود روى مىآورند.
از مسايل ديگرى كه باز بسيار مهم است اين است كه مىفرمايند: »اذا قطعوا الأرحام«؛ گسستگىهاى خانوادگى در بين چنين افراد آسيب ديدهاى بسيار زياد و شايع مىشود. اسلام دعوت بر اصرار و پيوستگى و وابستگى به يكديگر دارد و در نقطه مقابل يكى از صفات و خصوصيات افراد آسيب ديده اين است كه »قطعوا الأرحام« حتى با نزديكان خود قطع ارتباط مىكنند و به يك گسستگى فاميلى و خانوادگى دچار مىشوند »منوا بالطعام« اگر اينها كسى را ميهمانى مىكنند منت بر او مىگذارند. يكى از اخلاقياتى كه اسلام روى آن اصرار دارد مىتواند از نظر اخلاق اجتماعى به ما كمك بدهد و ابعاد گوناگون و منافع مختلفى دارد اين است كه انسان اطعام همراه با اكرام براى مردم داشته باشد. در آخرالزمان افرادى پديد مىآيند كه اينها اطعامشان همراه با اكرام نيست. بلكه اطعام آنها همراه با منتگذارى بر ديگران است. ممكن است ميهمانى بدهند؛ ممكن است افرادى را اطعام كنند امّا اطعامشان همراه با منت گذاردن و پايمال كردن شخصيت افراد است.
از نشانههاى ديگر اين است كه مىفرمايد: »ذهبت رحمة الأكبار و قلّ حياء الأصاغر« وقتى كه به بزرگترها مراجعه مىكنيم مىبينيم رحمت و عطوفت و صفايى كه لازمه وجودى انسان است از آنها گرفته شده و در وجود آنها، نگاه آنها و در كلام آنها شفقت نيست و در نقطه مقابل »قل حياء الاصاغر« وقتى كه به آسيب ديدههاى نوجوان نگاه مىكنيم آنها را افرادى بىحيا و كسانى مىبينيم كه چارچوبهاى شرع و عقل را به راحتى زير پا قرار مىدهند و بر اساس حالات و هواهاى نفسانى خودشان عمل مىكنند.
از مسايل ديگرى كه باز در اين دوره در روايات ما وارد شده اين است كه »استعملت المودة باللسان« عموماً يكى از حالتهايى كه براى افراد آسيب ديده در دوره آخرالزمان اتفاق مىافتد اين است كه اينها عمدتاً محبتها و مودتهايشان در قالب گفتگوها و محدود به آن ابراز علاقههاى لسانى است. وقتى كه به قلب انسانها مراجعه بكنيم محبتها عميق نيست. در دل انسانها، محبتها جاى ندارد. امّا در زبان آنها و گوش آنها شيرينترين كلمات است. »استعملت المودة باللسان« به اين معنا است كه در دوره آخر الزمان افراد آسيب ديده عمدتاً افرادى زبان باز و متملق هستند و نسبت به افراد ابراز محبت دارند. امّا ابراز محبت آنها عمدتاً محدود به ابراز محبت و مودت لسانى است؛ و »تشاجر الناس بالقلوب« ولى وقتى به دل آنها رجوع مىكنى عمدتاً در دل آنها جنگ و گريز و مشاجره و كينه است. يعنى در برابر همان كسى كه ابراز عواطف لسانى داشتند اينها ابراز انزجار قلبى و درونى دارند.
در ادامه همين روايت باز در مورد آن حالات و صفاتى كه براى افراد در روايات ثبت شده است مىفرمايد كه »وصار الفسوق نصباً و العفاف عجباً« يكى از حالتهاى منفى كه براى افراد اين چنينى شما مىتوانيد مشاهده كنيد اين است كه فسق و گناه و مرز و حد شكنى خدا براى افراد، نوعى تشخص و جايگاه اجتماعى پيدا مىكند. آنچه از اين روايت فهميده مىشود اين است كه در زمانى گناه كردن براى افراد يك نوع تشخص محسوب خواهد شد و با گناه احساس شخصيت خواهند كرد. لذا مىفرمايد »صار الفسوق نصباً« نصب به معناى آن شخصيتى است كه انسان در پى آن است كه در جامعه آن را پيدا بكند و جايگاه اجتماعى داشته باشد. مىفرمايد در آخر الزمان گناه كردن براى برخى افراد افتخار مىشود. نه تنها از آن خجلت و حيايى ندارند بلكه با گناه احساس شخصيت و بزرگى و جايگاه در بين مردم مىكنند و از طرفى »والعفاف عجباً« اگر كسى صاحب حيا و حافظ حدود الهى باشد براى ديگران موجب شگفتى مىشود و اين را گاهى انسان مىتواند مشاهده بكند كه افراد آسيب ديدهاى هستند كه اگر خانمى يا آقايى عفافش را رعايت بكند آنها شگفت زده مىشوند.
ياز در روايات داريم كه مىفرمايد: »رأيت الناس مع من غَلب« مىبينى كه مردم معمولاً گرايش به افرادى دارند كه آن افراد پيروز هستند. يعنى گرايش مردم به سوى حق نيست حق مدارى از انسانها سلب مىشود و به جاى حق مدارى، قدرت مدار مىشوند. قدرتمند مدار مىشوند. عمدتاً با كسانى هستند كه به قدرت رسيدهاند تا وقتى كه كسى صاحب قدرتى نباشد به او كمتر گرايش دارند؛ امّا اگر احساس كنند به قدرت مىرسد يا قدرت دارد به او گرايش پيدا مىكنند و اطراف او جمع مىشوند. اين هم باز ممكن است در مسايل گوناگون باشد. در مسايل خانوادگى، در مسايل سياسى و در مسايل اقتصادى ممكن است اين قابل تعميم باشد.
باز داريم كه »رأيت الناس ينظر بعضهم الى بعض و يقتدون باهل الشر« پيامبر اكرم (ص) به سلمان مىفرمايند در آن زمان تو مىبينى مردم چشم هم چشمى با هم مىكنند. حالت رقابت در آنها بوجود مىآيد و هنگامى كه اينها مىخواهند براى خودشان پيشوايى انتخاب كنند يا مىخواهند به فردى تأسى بكنند و الگو پذيرى از كسى داشته باشند به كسانى اقتدا مىكنند كه اينها در زندگىشان شرارت و خباثت وجود دارد و آلودگىهايى اخلاقى يا فكرى دارند.
متأسفانه بخشى از مردم آسيب ديده در آن دوران به جاى اينكه به اهل خير اقتدا بكنند به اهل شر اقتدا مىكنند و افراد پاك و افراد با تقوا براى آنها ملاك قرار نمىگيرند. اين هم باز يكى از نشانههايى است كه در آخرالزمان مشاهده مىشود.
آخرين مطلبى كه در اين مورد خدمتتان عرض مىكنم اين است كه مىفرمايند »يعيرونه بضيع المعيشه«؛ افراد خانواده و يا افراد جامعه اگر فردى تنگدستى اقتصادى داشته باشد از او عيبجويى و او را تحقير مىكنند، »و يكلفونه مالا يطيق« فشارهاى روانى گوناگون بر افراد فقير و تنگدست كه توان معيشت بهتر را ندارند، وارد مىشود. »يكلفونه ما لا يطيق« آنها را مجبور مىكنند به كارهايى كه فوق طاقت آنها است »حتى يوردوه موارد الهلكة« تا اينكه چنين افراد تنگدست فقيرى ناچار خودشان را در مهلكههاى اقتصادى و در مهلكههاى اخلاقى قرار مىدهند. يعنى ممكن است خودشان را به ربا، دروغ، غش در معامله، كم فروشى و ... مبتلا بكنند.
به عبارتى يكى از نشانهها اين است كه در آن زمان اقتصاد سالم و كسب حلال براى بعضى بى ارزش مىشود. آنچه كه براى افراد ارزشمند و مهم شمرده مىشود اين است كه بتوانند با رقابت، ولو رقابتهاى ناسالم خودشان را از نظر اقتصادى به جايگاه قابل رضايتى براى عموم مردم برسانند. لذا مىفرمايد اگر كسى تنگدست باشد و زندگى او و اقتصاد او يك مقدار ضعيف باشد از او عيبجويى مىكنند. شخص را مجبور مىكنند به ارتكاب اعمالى كه يا هلاكت جسمى برايش دارد يا هلاكت دينى و يا هلاكت اخلاقى.
آنچه ذكر شد مجموعهاى از صفات عمومى مردان و زنان آخرالزمان بود كه از روايات گوناگون از جمله روايتى كه در جلد پنجم الميزان علامه طباطبايى (رض) نقل شده استخراج كردهايم.
اميدواريم خداى متعال به همه ما چشم باز و بصيرت بدهد تا خودمان را از شر اين صفات منفى حفظ كنيم.
منبع: موعود شماره 32
/خ
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}