آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم

اشاره : در قسمت اول گفتيم كه معصومين(ع) پيشگويى‏هايى درباره آخرالزمان داشتند و به اين وسيله به بيان حوادث و ويژگى‏هاى مردم در آن دوران مى‏پرداختند كه مى‏توان از آنها براى شناخت آسيب‏هاى اجتماعى يارى جست. پس از تبيين ضرورت و ابعاد موضوع در بخش پيشين در اين شماره نويسنده جزيى‏تر و دقيق‏تر به اين مطلب مى‏پردازد.
يکشنبه، 30 فروردين 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم
آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم
آسيب شناسى آخر الزمان- قسمت دوم

نويسنده:حجت الاسلام مهدى نيلى پور



اشاره : در قسمت اول گفتيم كه معصومين(ع) پيشگويى‏هايى درباره آخرالزمان داشتند و به اين وسيله به بيان حوادث و ويژگى‏هاى مردم در آن دوران مى‏پرداختند كه مى‏توان از آنها براى شناخت آسيب‏هاى اجتماعى يارى جست. پس از تبيين ضرورت و ابعاد موضوع در بخش پيشين در اين شماره نويسنده جزيى‏تر و دقيق‏تر به اين مطلب مى‏پردازد.

الف - مردان آسيب ديده در آخر الزمان :

جامعه اسلامى تركيبى است از انسان‏هايى كه در آن زندگى مى‏كنند، اعم از مردان و زنان. پس مسلماً آسيبى كه در آخرالزمان اتفاق مى‏افتد هم در مورد مردان صادق است و هم زنان.
در اين جا مى‏خواهيم ببينيم در روايات ما براى مردانى كه در آخر الزمان دچار آسيب شده‏اند چه نشانه‏هايى ذكر شده‏است. روايت اول كه بسيار تكان دهنده است، از پيامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است. به عنوان مقدمه بگوييم كه معمولاً اسلام توقعش از مرد اين است كه حس غيرت دينى و مهابت الهى داشته باشد. اطلاعات رسيده حاكى است كه در سيماى مبارك خود امام زمان(ع) هم مهابت الهى وجود دارد. يعنى در چهره مبارك امام زمان (ع) در عين ملاحت و شيرينى، نوعى مهابت و ترس الهى هم وجود دارد. و تركيبى از ملاحت و مهابت در آن ديده مى‏شود. امّا در آخرالزمان بنابر آنچه از روايات به دست مى‏آيد اگر شما در بين 20 مرد كمتر يا بيشتر، چهره‏هايى را مورد ارزيابى و شناسايى قراردهيد نمى‏توانيد كسى را پيدا كنيد كه در چهره‏اش هيبت و مهابت الهى و آثار ترس از خداوند وجود داشته باشد.
آنچه كه در سيماى اولياى الهى مشهود است. امّا در چهره مردان آسيب ديده آخرالزمان، هيچ ترسى از خدا وجود ندارد، اهل معصيت خيلى راحت در برابرشان مرتكب معصيت مى‏شوند و آن‏ها هم هيچ عكس‏العملى از خود نشان نمى‏دهند
روايت دوم درباره نشانه‏ها و خصلت‏هاى منفى مردان آخرالزمان مى‏فرمايد »يطيع الرجل زوجته و يعصى والديه« مردان آسيب ديده دوره آخرالزمان از اطاعت و احترام والدين دورى مى‏كنند. در عين حال يك گرايش و اطاعت و پيروى صد در صد از همسران خود در رفتارشان ديده مى‏شود. البته منظور اين نيست كه انسان بايد در مسايل خانوادگى تفاهم نداشته باشد، بلكه اشاره به اين مطلب است كه در آخر الزمان مردانى وجود دارند كه صد در صد مطيع زنان خود هستند و در برابر پدر و مادرشان هيچ تواضع و فروتنى ندارند و احترامى براى آنها قايل نيستند.
باز روايت ديگر - كه برخى آفت‏هاى اعتقادى و اخلاقى مردان آسيب ديده اين دوره را نشان مى‏دهد - مى‏فرمايد: »يكون الرّجل همّه بطنه و قبلته زوجه و دينه دراهمه«: مردان آسيب ديده‏اى وجود دارند كه تمام همت و عزمشان براى پر كردن شكم‏هايشان است و اصلاً به فكر معيشت ديگران نيستند. هممسرانشان قبله آنها مى‏باشند. »قبلته زوجته« شايد به اين معنا باشد كه آنها اگر هم اهل نماز هستند آن قدر براى آنها اطاعت از همسر در هر بعدى از ابعاد مهم مى‏شود كه گويا اين زن‏ها، خداى مردان خود شده‏اند و براى آنها اطاعت از همسر اطاعت از خدا به حساب مى‏آيد؛ و دين آنها هم پول‏شان مى‏گردد. يعنى براى آنها مقدس‏ترين و مهم‏ترين مسئله پول و ثروت است.
روايت چهارم هم از اين حكايت مى‏كند كه مردان از مرد بودن خودشان خسته مى‏شوند: »لعن‏اللَّه المخنّثين من الرجال«. تعبير روايت اين است كه اينها از صفات مردانه خود خسته شده و سعى مى‏كنند كه گرايش‏ها، تمايلات و حالت‏هاى زنانه را در خودشان نمايان بكنند. اين گرايش‏ها ممكن است در حرف زدن، آرايش و آراستگى، طرز پوشش باشد، و يا تفكر باشد. خلقت زن و مرد اقتضا مى‏كند كه هركدام از آن‏ها مشخصات روحى و روانى خاص خودشان را داشته باشند، امّا در آخر الزمان يكى از اتفاقات شومى كه مى‏افتد اين است كه بعضى از مردان مى‏خواهند از نظر صفات مثل زنان
باشند و به قول يكى از علما، مردانى هستند كه از مرد بودن پشيمان و از مردانگى خسته مى‏شوند. تمايل به صفات زنانگى و نمايش‏هاى زنانگى در آنها ايجاد مى‏شود و در نقطه مقابل هم حتى روايتى داريم كه »والمترجَّلات من النّساء« زنانى هم پيدا مى‏شوند كه اين‏ها مى‏خواهند خصوصيات مردان را در خودشان ايجاد كنند و مثل مردان بشوند. به هر صورت اين مردان مخنث هستند و زن‏نما كه نمايش زنانه در زندگى شان ايجاد مى‏شود مورد لعن خداوند و رسول مكرم اسلام (ع) قرار گرفته‏اند.
روايت آخرى كه در اين بخش برايتان عرض مى‏كنم يك هشدار جدّى است براى ما كه مى‏فرمايد: »يتسمن الرجال للرجال و النساء للنساء« و »يايتمشط الرجل كما يتمشط المرأة لزوجها«. يكى از آدابى كه در دين از نظر اخلاقى به زن و مرد ابلاغ شده آراستگى ظاهر است. حتى در امور عبادى آراستگى موجب فزونى ثواب آن است. مثلاً در روايت آمده است هنگامى كه مى‏خواهيد قرآن تلاوت كنيد، مسواك بزنيد؛ چرا كه دهان شما طريق و سبيل قرائت قرآن است. در روايات داريم اگر كسى مسواك بزند و يا خودش را معطر بكند، هر كدام از اينها ثواب نمازش را هفتاد برابر مى‏كند. پس مسلم است كه آراستگى از اصول اخلاقى و دينى است. امّا يكى از آفت‏هايى كه در دوره آخر الزمان براى مردها به‏وجود مى‏آيد اين است كه به جاى آراستگى دست به آرايش مى‏زنند آراستگى با آرايش امر بسيار متفاوتى است و يا در روايت ديگر مى‏فرمايد كه بعضى از مردها در دوره آخرالزمان خود را براى ديگران آرايش مى‏كنند، همانند نو عروسى كه براى داماد خودش را آرايش مى‏كند. اين مسئله يكى از آسيب‏هاى جدى است كه ممكن است در آخر الزمان گريبانگير مردها و جوان‏ها بشود. از اين جهت آسيب به شمار مى‏رود كه اسلام از مرد روحيات مردانه مى‏طلبد و آرايش كردن و آن‏هم به شكل افراطى‏اش مسلماً يكى از حالت‏هايى است كه مى‏تواند انسان را از جديت و مردانگى ساقط بكند.
اگر شما تاريخ اندلس را مطالعه كرده باشيد مى‏بينيد كه براى فتح اندلس از طرف غرب، يكى از شيوه‏هايى كه غربيان اعمال كردند و توانستند به كمك
آن سرنوشت مسلمان‏هاى آنجا را عوض كنند اين بود كه آمدند به جاى آراستگى، آرايش را در بين مردان عمومى كردند و ترويج دادند و نهايتاً وقتى مردان را به آرايش تشويق كرده و عادت دادند و ديگر كسى نبود كه در برابر آنها مقاومت كند و بعد به راحتى آنها توانستند بر سرنوشت آندلس حاكم شوند. اين روايت يك هشدار است كه نبايد به سادگى از آن گذشت.
آفت خطرناك‏تر، اين كه در آخر الزمان »يتنافس فى الرّجُل يغارّ عليه من الرّجال« يعنى در آخرالزمان باندهايى به وجود مى‏آيند كه طرفدار همجنس بازى هستند و در اين راستا مردان، هوسرانى‏هاى خودشان را به يكديگر اختصاص مى‏دهند. روايت مى‏فرمايد كه »يتنافس فى الرجل«؛ يعنى ممكن است با هم رقابت داشته باشند و بعد مى‏فرمايد: »يغّار عليه من الرّجال«؛ يعنى ممكن است دو مرد بر سر مرد ديگرى يا فرد ديگرى با هم غيرت و حسادت داشته باشند و هر يك رقيب ديگرى براى رسيدن آن فرد باشد.
گاهى شده است كه ما در بين جوامع اسلامى اين مطلب را ديده‏ايم كه از طرف غرب با تشكيل باندهايى مشخص و با نام و نشان، گروه‏هايى تشكيل مى‏شود و بر اين اساس هدف‏هايى را دنبال مى‏كنند. در هر صورت اين هم يكى از مسايلى است كه در روايات به عنوان آسيب و آفت مردها در آخر الزمان وارد شده كه ممكن است مردانى بالاتر از آرايش به مسايل ديگرى مانند قوم لوط روى بياورند. البته نبايد نسبت به همه آنها كه در آخرالزمان زندگى مى‏كنند بدبين باشيم؛ چرا كه در آخرالزمان دو حركت متضاد از دو گونه مردم در دفاع يا دورى از دين اتفاق خواهد افتاد در واقع همه جا تاريك نيست در كنار ارتدادها و اين چهره‏هاى آسيب ديده، مردان و زنانى وجود دارند كه مى‏توانند با تحمل شرايط موجود در آن زمان راه حق و دفاع از حق را بپيمايند.

ب - زنان آسيب ديده در آخرالزمان :

در روايات از آمدن زنان آسيب ديده و آسيب ديده‏اى هم دراين عصر خبر مى‏دهد: »تلبس لبسة الرجل« زنانى هستند كه در نوع پوشش گرايش به
پوشش‏هاى مردانه پيدا مى‏كنند كه اين مسلماً ناشى از يك حالت روانى است كه اگر زنى بخواهد اطوار و حالت‏هاى مردانه داشته باشد، يكى از تجلياتش در نوع پوشش و لباسى است كه استفاده مى‏كند. به عبارت بهتر در آخر الزمان مرزهايى كه جدا كننده زن و مرد است‏عمدتاًبرداشته‏شده‏و نوعى اختلاط فرهنگى و ديگر ابعادازجمله‏در پوشش بين زن و مرد مشاهده مى‏گردد.
خصوصيت دومى كه براى اين زنان ترسيم شده اين است كه اينها علاوه بر اين پوشش ظاهرى در همه مسايل و در همه حالت‏ها زنانى هستند كه مى‏خواهند ژست مردانه بگيرند؛ لذا در روايت داريم كه پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »لعن‏الله المترجّلات من النّساء«؛ خدا لعنت كند آن گروه زنانى را كه در سعى مى‏كنند حالت‏هاى مردانه به خود بگيرند.
در بحث راجع به مردان آسيب ديده گفته شد كه مرد و زن از لحاظ جسمى و روحى يكسان نيستند. يكى از مشكلاتى كه مى‏تواند آسيب اجتماعى كلى ايجاد كند اين است كه زن و مرد از مدار شخصيتى خودشان خارج بشوند. در آخر الزمان زنانى وجود دارند كه از مدار زنانگى خودشان مى‏خواهند خارج شوند، لذا اين افراد مورد لعن پيامبر اكرم(ص) و خداوند متعال قرار گرفته‏اند. مشخصه‏اى ديگرى كه براى زنان آخرالزمان ذكر شده اين است كه همانند مرد آسيب ديده در بين آن‏ها نوعى خود مشغولى پيش مى‏آيد و عمدتاً يكى از آسيب‏هاى جدّى زنان آخرالزمان اين است كه تلاش مى‏كنند كه نظر زنان ديگر را به خودشان جلب بكنند. در روايات داريم كه »يتسمن النساء للنساء«؛ يعنى زنان به جاى اينكه براى شوهر مشروع خود آرايش بكند و آراستگى خاص براى او داشته باشد. همت‏شان اين است كه هم جنسان خود را به سمت خويش جذب و جلب كنند.
مطلب بعدى كه در مورد خصوصيات زنان آخرالزمان در اختيار داريم اين است كه نوع، فريبايى خاصى در اين طايفه و حالت‏هاى آن‏ها ديده خواهد شد به قدرى كه قبله مردان مى‏شوند كه البته اين يك حالت تعامل و يك نيروى دو طرفه در مردان و زنان است يعنى از طرفى مردانى شيفته مى‏شوند و خريدار دلربايى زنان به آن شكل افراطى كه در روايات آمده شده زنان قبله مى‏شوند و زنان در آن سو قبول مى‏كنند كه قبله‏گاه مردان قرار بگيرند؛ و اين يكى از خطرناك‏ترين تعبيراتى است كه در روايات دينى ما وجود دارد؛ اينكه قبله شدن زنان به چه معنا است شايد معانى گوناگونى داشته باشد. يكى از احتمالات اين است كه قبله شدن زن براى مرد به اين معنا است كه مرد در برابر زن كرنش و محل فروتنى و تواضع و خاكسپارى مرد قرار گيرد. يا اينكه شايد به اين معنا باشد كه تمام همت مردان، زنان مى‏شود. به عبارت ديگر در اسلام داريم كه سعى كنيد اعمالتان را رو به قبله انجام دهيد، ممكن است در آخر الزمان براى مردان چنين اتفاق افتاده و تمام همتشان، زنان و رسيدن به تمنيات و خواسته هاى زنانشان باشد.
ممكن است مرد در حد يك عبد در برابر زنش در اين دوره خضوع داشته باشد البته دقت بكنيد وجود تفاهم براى زن و مرد مخصوصاً براى زن و شوهر مسئله به جايى است، وجود محبت و وجود تعاون خانوادگى معقول و مشروعند و پايه‏هاى خانوادگى را استحكام مى‏بخشند. امّا بحث از قبله شدن زنان طورى كه زنان و مردان آخرالزمان آن تعادل خاص خودشان را از دست مى‏دهند و به شكل افراطى دچار هوى و هوس و يك سرى تمنيات كاذب مى‏شوند.
در روايت ديگرى آمده است كه گاهى زنان به مسايل سوء گرفتار مى‏شوند و شرايط طورى مى‏شود
كه اگر مردى بخواهد حفاظت و غيرتمندى براى حفظ ناموس خودش بروز بدهد، مورد سرزنش قرار مى‏گيرد. معمولاً مردها دعوت به گسيختگى بى‏غيرتى و بى‏حفاظتى در مورد ناموس خودشان مى‏شوند و از آنها مى‏خواهند در اين جهت حساسيت‏هاى خودشان را تماماً از دست بدهند.

ج - مردم آسيب ديده :

بحث مهمترى كه وضعيت عمومى مردان و زنان و عموم طبقات مردم را مى‏تواند مشخص كرده و متمم دو بحث گذشته باشد اين است كه براى عموم زنان و مردانى كه در آخر الزمان وجود دارند اگر مواظب نباشند و دچار آفت بشوند سلسله صفاتى شمرده شده است. به عنوان مثال از پيامبر اكرم (ص) نقل شده كه فرمودند: »اوّل ما يرفع من هذة الامة الحياء و الامانة« اولين خصلت اخلاقى كه از بين امت من رخت بر مى‏بندد و دچار مشكل مى‏شود حيا و حس امانت دارى است. مسئله از بين رفتن حيا يكى از جدّى‏ترين مسايلى است كه در فرهنگ دينى ما و روايات ما به آن تأكيد شده است و در مقابل داشتن حيا يكى از ارزشمندترين ارزش‏ها برشمرده شده است.
همين‏طور مسئله امانت‏دارى يكى از جدّى‏ترين ارزش‏ها و فضايل اخلاقى است كه در فرهنگ دينى و در قرآن و در روايات بسيار روى آن تأكيد شده است و آنچه كه از روايت فوق برداشت مى‏شود اين است كه در دوره آخرالزمان در فرهنگ عمومى مردم خيانت به يكديگر، خيانت‏هاى مالى و يا ديگر خيانت‏ها يك حالت عمومى پيدا مى‏كند و امت اسلامى دچار عمومى‏شدن خيانت و غش در معامله و يا غش در رفاقت‏ها و ارتباطات است. ممكن است فردى خيانت مالى به شما نكند امّا در ارتباط و رفاقت و در آن وظايفى كه نسبت به شما دارد، داشته باشد خيانت كند. در هر صورت پيامبر اكرم (ص) فرمودند: »اول ما يرفع من هذة الامة: الحياء و الامانة«
صفت ديگرى كه براى زنان و مردان در آخر الزمان ذكر شده اين است كه مى‏فرمايد: »استخفوا بالقرآن« يعنى قرآن از فرهنگ خاص مردم هر چه در مقام تلاوت و چه در مقام عمل بيرون مى‏رود و يك مقدار كمرنگ مى‏شود. از طرفى »كانت مساجدهم معمورة بالاذان« مساجد اينها به اذان آباد است يعنى وقت نماز، اذان از آنها پخش مى‏شود »امّا قلوبهم خالية من الايمان« امّا دل آنها نشانه‏اى از آثار و علايم ايمان ندارد، نسبت به حق قرآن به حق تلاوت قرآن، به حق عمل به قرآن كوتاهى مى‏شود و از طرفى مساجد عمدتاً آباديشان در حد گفتن اذان و دلها خالى از آثار ايمان است.
مطلب بعدى كه باز در روايات روى آن تكيه شده اين است كه وقتى شما با افراد برخورد مى‏كنيد كلمات زيبا و حكمت‏آميزى بر زبان مى‏رانند و در مقام گفتار خيلى شيرين و پر معنا صحبت مى‏كنند امّا وقتى كه به رفتار آنها مراجعه مى‏كنيد رفتارشان بسيار زشت و غير مشروع و غير معقول است. يعنى هماهنگى بين گفتار و رفتار در اين دوره نيست. حرف‏ها، حرف‏هاى معقول و زيبا امّا اعمال، اعمال نا زيبا و مشكل آفرين است. باز از مسايل ديگرى كه ما در اين دوره شاهد آن خواهيم بود و در روايات پيش بينى شده است اين است كه معمولاً مردم مباهات به معصيت مى‏كنند. افراد آسيب ديده‏اى پيدا مى‏شوند كه نه تنها از انجام معصيت خوددارى نمى‏كنند و ترس از معصيت ندارند بلكه مباهات به عصيان و حكم شكنى خدا دارند. كسانى به وجود مى‏آيند و در بين جوامع اسلامى حركت مى‏كنند كه با ارتكاب معصيت خود را بزرگ مى‏بينند و احساس بزرگى مى‏كنند. مباهات و افتخار آنها به معصيت است .
باز از نشانه‏هاى عمومى اين دوره اين است كه »مفرطون بالغدوات«؛ اينها در روز انسان‏هاى سست عنصر و كم كارى هستند. يكى از آسيب‏هاى عمومى در آخرالزمان اين است كه شب‏ها ترك شب زنده دارى مى‏كنند .عموم مردم يا برخى از مردم و در روز هم كار جدّى ندارند »مفرطون بالغدوات« يعنى هنگام روز و در صبح كارهاى جدّى دنبال نخواهند كرد. به عبارتى نه در شب عبادت جدّى دارند و نه در روز كار جدّى. دقيقاً نقطه مقابل صفات اصحاب امام زمان (ع) كه مى‏فرمايد امام زمان (ع) »رهبان باللّيل و اُسد بالنّهار«؛ كسانى هستند كه در شب‏ها اهل عبادت و مناجات با خدا هستند و در روز هم مانند شيرى وارد معركه و ميدان كار و جديت و خدمت به مردم مى‏شوند. در نقطه مقابل افرادى آسيب ديده به وجود مى‏آيند كه اينها نه در شب عبادتى دارند و نه در روز كار جدّى و مفيد. پس اين نشانه‏ها مى‏تواند سيماى عمومى مردان و زنان را در آخرالزمان مشخص و معلوم بكند.
به اين صفات عمومى روايتى را كه حضرت علامه طباطبايى (رض) در جلد پنجم الميزان نقل مى‏كند بايد اضافه كرد. همان گفت‏وگويى كه در بين پيامبر اكرم (ص) و حضرت سلمان بوده و در روايت ديگرى هم به شكل مفصل نشانه‏هاى آخر الزمان يا اشراط الساعة يعنى نشانه‏هاى ظهور و وقوع قيامت را برشمرده‏اند.
در قسمت‏هاى گوناگونى از اين روايت مفصلى كه حضرت علامه طباطبايى (رض) نقل مى‏كنند ما به جمع‏بندى در مورد صفات عمومى مردم آسيب ديده برخورد مى‏كنيم. از جمله آن روايات اين است كه مى‏فرمايد: »سيأتى على امتى زمان تخنث فيه سرائرهم«؛ زمانى بر امت من فرا مى‏رسد كه مردم از نظر نهان دچار مشكلات و خباثت‏هاى وجودى مى‏شوند. »امّا تحسن علانيتهم طمعاً فى الدنيا«؛ امّا ظاهر خودشان را بسيار زيبنده و آراسته نشان مى‏دهند .به خاطر اينكه طمع به دنيا دارند؛ يعنى به خاطر جلب منافع و جلب نظر مردم ظاهرى زيبا و زيبنده و آراسته دارند امّا در درون آنها و باطن آنها خباثت و آلودگى‏هاى معنوى جايگير شده است. و هم ايشان مى‏فرمايند: »همهم بطونهم و شرفهم مطاعهم«؛ اينها كسانى هستند كه تمام همتشان شكم آنها و خوراك آنها است. يعنى در يك بيست و چهار ساعت وقتى به زندگى آنها مراجعه بكنيد عمدتاً فكر آنها در اطراف مطالبى است كه براى ارتزاق و پر كردن شكم هايشان مى‏گذرد و از طرفى »شرفهم متاعهم« و آنچه كه به آن افتخار مى‏كنند و موجب شرافت خودشان
مى‏دانند كالا و ابزار زندگى، خانه‏ها و ماشين و لوازمى است كه در اطراف آنها است. و باز مى‏فرمايند »يأكلون طيب الطعام و الوانهم«؛ چنين افرادى به غذاهاى رنگارنگ و متنوع و بهترين غذاها روى مى‏آورند. آن مقدار وقتى كه اينها به انواع غذاها و تنوع آن و به رنگارنگى غذاها و شيرينى و طعم آنها معطوف مى‏كنند هرگز اين دقت را در مسير دينى و مسايل معنوى نخواهند داشت »يركبون الدواب و يتزينون بزينة المرأة لزوجها«؛ افرادى وجود دارند كه اينها بر ماشين‏ها و مركب‏هاى گوناگون سوار مى‏شوند و در حد بسيار زياد آرايش مى‏كنند. »شارب القهوات لاعبون بالكعبات«؛ از نشانه‏هاى آنها اين است كه شرابخوارى يكى از مسايل رايج در زندگى آنها مى‏شود و قمار و مشغول بودن به قمار بازى هم از لهويات در زندگى آنها است »و تاركون الجماعات« اينها كسانى مى‏شوند كه به نماز جماعت ديگر اهميتى نمى‏دهند. به جمع مؤمنان و شركت در اجتماع دينى و معنوى و ارزشى، دقت و اعتنايى ندارند و اساساً يك نوع بى‏حرمتى و بى‏احترامى نسبت به جماعات مومنين چه نماز جماعت، چه نماز جمعه و چه اجتماعات ديگر در چنين افرادى وجود خواهد داشت. از نشانه‏هاى ديگرى كه براى اين گروه شمرده شده اين است كه »فلا يبالون بما احكموا و لا بما نكحوا«؛ براى آنها مهم نيست كه درآمدشان از چه راهى به دست مى‏آيد و در چه مسيرى صرف مى‏شود. براى آنها مهم نيست كه با چه كسى شهوت خود را اطفاء مى‏كنند. يعنى در مسير شهوترانى در خوردن و در آشاميدن كنترل را از دست داده‏اند و به قواعد غير شرعى و غير معقول براى ارتزاق خود و دفع شهوت خود روى مى‏آورند.
از مسايل ديگرى كه باز بسيار مهم است اين است كه مى‏فرمايند: »اذا قطعوا الأرحام«؛ گسستگى‏هاى خانوادگى در بين چنين افراد آسيب ديده‏اى بسيار زياد و شايع مى‏شود. اسلام دعوت بر اصرار و پيوستگى و وابستگى به يكديگر دارد و در نقطه مقابل يكى از صفات و خصوصيات افراد آسيب ديده اين است كه »قطعوا الأرحام« حتى با نزديكان خود قطع ارتباط مى‏كنند و به يك گسستگى فاميلى و خانوادگى دچار مى‏شوند »منوا بالطعام« اگر اينها كسى را ميهمانى مى‏كنند منت بر او مى‏گذارند. يكى از اخلاقياتى كه اسلام روى آن اصرار دارد مى‏تواند از نظر اخلاق اجتماعى به ما كمك بدهد و ابعاد گوناگون و منافع مختلفى دارد اين است كه انسان اطعام همراه با اكرام براى مردم داشته باشد. در آخرالزمان افرادى پديد مى‏آيند كه اينها اطعامشان همراه با اكرام نيست. بلكه اطعام آنها همراه با منت‏گذارى بر ديگران است. ممكن است ميهمانى بدهند؛ ممكن است افرادى را اطعام كنند امّا اطعامشان همراه با منت گذاردن و پايمال كردن شخصيت افراد است.
از نشانه‏هاى ديگر اين است كه مى‏فرمايد: »ذهبت رحمة الأكبار و قلّ حياء الأصاغر« وقتى كه به بزرگترها مراجعه مى‏كنيم مى‏بينيم رحمت و عطوفت و صفايى كه لازمه وجودى انسان است از آنها گرفته شده و در وجود آنها، نگاه آنها و در كلام آنها شفقت نيست و در نقطه مقابل »قل حياء الاصاغر« وقتى كه به آسيب ديده‏هاى نوجوان نگاه مى‏كنيم آنها را افرادى بى‏حيا و كسانى مى‏بينيم كه چارچوب‏هاى شرع و عقل را به راحتى زير پا قرار مى‏دهند و بر اساس حالات و هواهاى نفسانى خودشان عمل مى‏كنند.
از مسايل ديگرى كه باز در اين دوره در روايات ما وارد شده اين است كه »استعملت المودة باللسان« عموماً يكى از حالت‏هايى كه براى افراد آسيب ديده در دوره آخرالزمان اتفاق مى‏افتد اين است كه اينها عمدتاً محبت‏ها و مودت‏هايشان در قالب گفتگوها و محدود به آن ابراز علاقه‏هاى لسانى است. وقتى كه به قلب انسان‏ها مراجعه بكنيم محبت‏ها عميق نيست. در دل انسان‏ها، محبت‏ها جاى ندارد. امّا در زبان آنها و گوش آنها شيرين‏ترين كلمات است. »استعملت المودة باللسان« به اين معنا است كه در دوره آخر الزمان افراد آسيب ديده عمدتاً افرادى زبان باز و متملق هستند و نسبت به افراد ابراز محبت دارند. امّا ابراز محبت آنها عمدتاً محدود به ابراز محبت و مودت لسانى است؛ و »تشاجر الناس بالقلوب« ولى وقتى به دل آنها رجوع مى‏كنى عمدتاً در دل آنها جنگ و گريز و مشاجره و كينه است. يعنى در برابر همان كسى كه ابراز عواطف لسانى داشتند اينها ابراز انزجار قلبى و درونى دارند.
در ادامه همين روايت باز در مورد آن حالات و صفاتى كه براى افراد در روايات ثبت شده است مى‏فرمايد كه »وصار الفسوق نصباً و العفاف عجباً« يكى از حالت‏هاى منفى كه براى افراد اين چنينى شما مى‏توانيد مشاهده كنيد اين است كه فسق و گناه و مرز و حد شكنى خدا براى افراد، نوعى تشخص و جايگاه اجتماعى پيدا مى‏كند. آنچه از اين روايت فهميده مى‏شود اين است كه در زمانى گناه كردن براى افراد يك نوع تشخص محسوب خواهد شد و با گناه احساس شخصيت خواهند كرد. لذا مى‏فرمايد »صار الفسوق نصباً« نصب به معناى آن شخصيتى است كه انسان در پى آن است كه در جامعه آن را پيدا بكند و جايگاه اجتماعى داشته باشد. مى‏فرمايد در آخر الزمان گناه كردن براى برخى افراد افتخار مى‏شود. نه تنها از آن خجلت و حيايى ندارند بلكه با گناه احساس شخصيت و بزرگى و جايگاه در بين مردم مى‏كنند و از طرفى »والعفاف عجباً« اگر كسى صاحب حيا و حافظ حدود الهى باشد براى ديگران موجب شگفتى مى‏شود و اين را گاهى انسان مى‏تواند مشاهده بكند كه افراد آسيب ديده‏اى هستند كه اگر خانمى يا آقايى عفافش را رعايت بكند آنها شگفت زده مى‏شوند.
ياز در روايات داريم كه مى‏فرمايد: »رأيت الناس مع من غَلب« مى‏بينى كه مردم معمولاً گرايش به افرادى دارند كه آن افراد پيروز هستند. يعنى گرايش مردم به سوى حق نيست حق مدارى از انسانها سلب مى‏شود و به جاى حق مدارى، قدرت مدار مى‏شوند. قدرتمند مدار مى‏شوند. عمدتاً با كسانى هستند كه به قدرت رسيده‏اند تا وقتى كه كسى صاحب قدرتى نباشد به او كمتر گرايش دارند؛ امّا اگر احساس كنند به قدرت مى‏رسد يا قدرت دارد به او گرايش پيدا مى‏كنند و اطراف او جمع مى‏شوند. اين هم باز ممكن است در مسايل گوناگون باشد. در مسايل خانوادگى، در مسايل سياسى و در مسايل اقتصادى ممكن است اين قابل تعميم باشد.
باز داريم كه »رأيت الناس ينظر بعضهم الى بعض و يقتدون باهل الشر« پيامبر اكرم (ص) به سلمان مى‏فرمايند در آن زمان تو مى‏بينى مردم چشم هم چشمى با هم مى‏كنند. حالت رقابت در آنها بوجود مى‏آيد و هنگامى كه اينها مى‏خواهند براى خودشان پيشوايى انتخاب كنند يا مى‏خواهند به فردى تأسى بكنند و الگو پذيرى از كسى داشته باشند به كسانى اقتدا مى‏كنند كه اينها در زندگى‏شان شرارت و خباثت وجود دارد و آلودگى‏هايى اخلاقى يا فكرى دارند.
متأسفانه بخشى از مردم آسيب ديده در آن دوران به جاى اينكه به اهل خير اقتدا بكنند به اهل شر اقتدا مى‏كنند و افراد پاك و افراد با تقوا براى آنها ملاك قرار نمى‏گيرند. اين هم باز يكى از نشانه‏هايى است كه در آخرالزمان مشاهده مى‏شود.
آخرين مطلبى كه در اين مورد خدمتتان عرض مى‏كنم اين است كه مى‏فرمايند »يعيرونه بضيع المعيشه«؛ افراد خانواده و يا افراد جامعه اگر فردى تنگدستى اقتصادى داشته باشد از او عيبجويى و او را تحقير مى‏كنند، »و يكلفونه مالا يطيق« فشارهاى روانى گوناگون بر افراد فقير و تنگدست كه توان معيشت بهتر را ندارند، وارد مى‏شود. »يكلفونه ما لا يطيق« آنها را مجبور مى‏كنند به كارهايى كه فوق طاقت آنها است »حتى يوردوه موارد الهلكة« تا اينكه چنين افراد تنگدست فقيرى ناچار خودشان را در مهلكه‏هاى اقتصادى و در مهلكه‏هاى اخلاقى قرار مى‏دهند. يعنى ممكن است خودشان را به ربا، دروغ، غش در معامله، كم فروشى و ... مبتلا بكنند.
به عبارتى يكى از نشانه‏ها اين است كه در آن زمان اقتصاد سالم و كسب حلال براى بعضى بى ارزش مى‏شود. آنچه كه براى افراد ارزشمند و مهم شمرده مى‏شود اين است كه بتوانند با رقابت، ولو رقابت‏هاى ناسالم خودشان را از نظر اقتصادى به جايگاه قابل رضايتى براى عموم مردم برسانند. لذا مى‏فرمايد اگر كسى تنگدست باشد و زندگى او و اقتصاد او يك مقدار ضعيف باشد از او عيبجويى مى‏كنند. شخص را مجبور مى‏كنند به ارتكاب اعمالى كه يا هلاكت جسمى برايش دارد يا هلاكت دينى و يا هلاكت اخلاقى.
آنچه ذكر شد مجموعه‏اى از صفات عمومى مردان و زنان آخرالزمان بود كه از روايات گوناگون از جمله روايتى كه در جلد پنجم الميزان علامه طباطبايى (رض) نقل شده استخراج كرده‏ايم.
اميدواريم خداى متعال به همه ما چشم باز و بصيرت بدهد تا خودمان را از شر اين صفات منفى حفظ كنيم.
منبع: موعود شماره 32




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما